در باب باستانشناسی ادبی در تریلوژی امیرحسن چهلتن
شیما بهرهمند: ما به تاریخ نیاز داریم؛ اما نه بدانگونه که ولگردهای لوس پرسهزن در باغ معرفت بدان نیاز دارند.
- نیچه، در باب فواید و مضار تاریخ
چه کسی باور میکرد؟ حال به ما میگویند که در پای هر برج، یوشعهای جدید، تو گویی از خود زمان به خشم آمدهاند، به عقربکها شلیک کردند تا روز را متوقف کنند.
- بنیامین، تزهایی درباره مفهوم تاریخ
ساختن شهر براساس نخالهها یا پسماندههای تاریخ، احضار ارواح شهر برای به بیان درآمدن خاطرات، سیاست روایی امیرحسن چهلتن در سهگانه تهران است. در این سه رمان، گذشته تاریخی در فرایند به یادآوری یا همان فرایند خلاقه خاطره ساخته میشود، خاصه در «تهران شهر بیآسمان» که شاید معروفترین اثر چهلتن دستکم در این رسته باشد. در «تهران شهر بیآسمان»، نویسنده تکهای بحرانی از تاریخ معاصر، کودتای 28 مرداد را فرامیخواند و با روایت سرنوشت یکی از اَیادی شعبان بیمخ به نام کرامت، مدالیته «رجالگی»* در تاریخ را پیگیری میکند و نشان میدهد رسم رجالگی اگرچه بعد از کودتای 28 مرداد و طنینانداختن «یا مرگ یا مصدق» و رسوخ باور آن در ذهن و ضمیر آگاه مردم، چندی به محاق میرود؛ اما به شکل و شمایل دیگر در تاریخ معاصر دوام پیدا میکند. چهلتن روحیه رجالگی را در میدانی از نیروها ترسیم میکند و آن را نه خصلتی فردی یا اجتماعی در دورانی، بلکه بهمثابه مجموعهای از امکانپذیریها میداند که در هر دوره تاریخی به نوعی ظاهر میشود. همین شخصیتها از داستان «تهران، خیابان انقلاب» هم سر درمیآورند، گیرم در دورهای دیگر و به رسم و نشانی تازه؛ اما همه در پی پول و شهرت و شهوت. تازه به دوران رسیدههایی که بر اثر چرخشی اجتماعی و سیاسی، فرصت عرضاندام یافتهاند. تصویر تهرانِ دهه هفتاد در رمان «تهران، خیابان انقلاب» در قلب تهران، در خیابانی ساخته میشود که انقلاب 57 و تجمعات سیاسی مختلف را به خود دیده است و با اینکه داستان خطی عاشقانهای دارد؛ اما در لایه روایی دیگر، شهر را به شکل کالبد سیاست بازشناسی میکند. و «تهران، آخرالزمان»، با قتل رابرت ویتنی ایمبری، نایبکنسول سفارت آمریکا و عامل شرکت نفت سینکلر در یک روز داغ تابستان جمعه ۲۷ تیر ۱۳۰۳ به تحریک مشکوک جمعی از مردم عادی کوچه و بازار همزمان با روی کار آمدن رضاشاه آغاز میشود و داستان آن تا اواخر دهه شصت ادامه پیدا میکند. در این رمان نیز، چهلتن، باورها و مدالیته حاکم بر توده مردم و نیروهای سیاسی صدساله اخیر را با دید انتقادی نشانه میرود.
و اما شهر تهران که در این آثار فضایی است برای به یادآوری خاطرات و نه تجربهها چنانکه تجربه شدند، از دید چهلتن، شهری ناتمام است که از ده قرن پیش با نفرین و بلا رو به گسترش نهاد و «اگر سلطان محمود غزنوی در شهر باستانی ری کتابخانهها را نمیسوزاند، خانهها را ویران نمیکرد و کشتارهای جمعی پدید نمیآورد و اگر مغولان در این شهر کشتار نمیکردند و زلزلههای متناوب و ویرانیهای بزرگ نبود، مردم آنجا شاید هرگز باعث رونق روستاها و قریههای اطراف و ازجمله تهران نمیشدند و شاید امروز نامی از تهران در پهنه گیتی نبود». در ردیابی چهلتن در متون ادبی و اسناد تاریخی، پیشینه تهران به سال 1221 میلادی میرسد که یاقوت حموی، سیاح بزرگ عرب به وقت فرار از دست مغولان از تهران میگذرد و آن را دهی بزرگ میخوانَد که در زیر زمین بنا شده و «کسی را بدانجا جز به خواست ایشان راه نیست». تهران هنوز هم زیست زیر زمینی و نامرئی دارد که هرازچندگاه با دگرگونی ساختارها و شکل زندگی، مرئی میشود. تصاویری که چهلتن در رمانهایش میسازد، به پیشینه تاریخی تهران مربوط میشود که «شبکه تودرتوی دهلیزها و نقبها و سردابههایی» بود که ساکنان قریه و اموالشان را از گزند مهاجمان و باجخواهان حفظ میکرد؛ اما اهمیت این سهگانه تنها در ردیابی تاریخی یا روایتی خلاق و نو از برهههای بحرانی و آشوبناک تاریخ معاصر ما نیست؛ بلکه در حفاری است که نویسنده را در مقام باستانشناس به قعر خاطرات مکانها میبرد تا واقعیت پسِ پشت شهر و صداهای خاموش را به صحنه بیاورد. نویسنده همراه با ساکنان دو قرن پیش به لایههای پنهانِ این قریه نقب میزند، و همانطور که حفاری شهر برای ساخت قنات و رساندن آب از کوهپایه به پایتختی در دو قدمی کویر، در دو قرن پیش چهره دیگر قریه را رو میآورد، رمانهای چهلتن نیز با نقبزدن به خاطرات و پسماندههای تاریخ این شهر، روایتهایش را میسازد. «در زیر شهر دخمههایی بود که در میان آن اسکلتی خُم سکهای را بغل کرده و حفره خالی چشمانش هنوز پر از اضطراب حضور ناگهانی یغماگران بود» و «سردابههایی که پر از پیهسوزهای خاموش و جمجمه مردگان بود»؛ اما کشف تهران هنوز ناتمام بود تا اینکه حفر تونلهای متروی شهر بقیه این لابیرنت زیرزمینی و ملاقات ارواح را ممکن ساخت.
جاماندهها، خردهریزها و خنزرپنزرهای بهظاهر بهدردنخور تاریخ و جاماندهها و سردابهها و دخمههای نامکشوف، مصالح چهلتن برای ساخت داستانهایش است که تاریخ (خاطره) و مکان (شهر) به تاروپود آن شکل میدهند. با این اوصاف، تهران در این رمانها تنها یک شهر نیست؛ بلکه به قول نویسندهاش کارتپستالی کاملا ذهنی است که وجود خارجی ندارد و برساخته ذهنهایی است که این شهر را از تاریخ آن جدا کردند تا از نو اختراع کنند. چهلتن از شهری سخن میگوید که آینده از آن دریغ شده است و گریزی ندارد جز آنکه به گذشته خود بیاویزد. چیزی از جنس نوستالژی که ترکیبی است از عکسها و خاطرهها و تکههای گمشدهای از کتابها و نواهایی میان خواب و بیداری. نویسنده سهگانه تهران، معتقد است شهری که او در آثار نخستین خود آن را تصویر کرده است، دیگر موجود نیست و شاید هم هرگز موجود نبوده است؛ اما «تهران واقعا موجودِ» چهلتن این رؤیاهای نجیب را دود میکند و به هوا میفرستد و آنچه میماند «شهری است با هندسهای مغشوش؛ اضلاعی مدام متغیر، سطوحی نابسامان و گوشههای تیزی که پشت غبار و مه پنهان است...» و با این حال، نویسنده میگوید «تهران در همه دنیا تنها جایی است که مرا تحت تأثیر قرار میدهد، تأثیراتی خشونتبار، پررنگ، غیرمنتظره و عجیب! من در رمانهای اخیرم از چنین تهرانی حرف میزنم؛ یک شهر بیرودخانه، شهری دلهرهزا، پر از سودازدگان بیخواب همچو سایههایی وهمانگیز و در گریز...». چهلتن در آخرین رمانش، «اخلاق مردم خیابان انقلاب» از چنین تهرانی سخن میگوید، «با حساسیت ویژه آدمی که از زخمهای تنش حرف میزند».
رمان «خیابان انقلاب» دوران گذار تاریخی را روایت میکند که بهشدت مضطرب است و در آستانه دگرگونی است. چهلتن در رمانش شهری میسازد که به تعبیر خودش هر روز تحملش را بالا میبرد و «جنونی همگانی» در آن جریان دارد. شهری پر از تناقضات و ساکنانی با زندگی ویران که هنوز نشانههایی از شجاعت زیستن از خود بروز میدهند و سنگینی تاریخ را به هر تقدیر به دوش میکشد. با اینکه تهران در عنوان این رمانها هم جا خوش کرده و روایتها همه از شهر و خاطراتش نشاندار است، چنانکه خود نویسنده تأکید میکند تهران اینجا دیگر یک شهر نیست؛ بلکه نمادی از آشفتگی تاریخی است. «شهری که شاید خلاصه یک مملکت و شاید کل منطقه خاورمیانه است؛ مدام شتاب دارد و مدام تازه میشود؛ اما در کُنه خود دستنخورده باقی میماند». با این نگاه تاریخی است که چهلتن تریلوژی تهران را «تاریخ اخلاقی این شهر» میخواند. احضار تاریخ در این رمانها کاری به پیوستار تاریخی یا همان درک تاریخ بهمثابه انبوهی از وقایع و دادهها ندارد، بنا نیست رویدادهای تاریخی آنگونه که در واقعیت بودند روایت شوند و جای خود را در پیوستار بیشکاف تاریخ پیدا کنند. در عین حال، روایت انحطاط و تاریخ زوال هم نیست که بنا داشته باشد به شناخت کاملی از واقعیت دست یابد و در نتیجه، در ساحت معرفت تاریخی صِرف بماند. والتر بنیامین، نوع دیگری از مواجهه با مفهوم تاریخ را پیش میکشد؛ نزد او تاریخ نه مجموعه روایتها بلکه انبوهی از تصاویر است: «تصاویری گذرا و فرار که فقط در اکنون شناختپذیریشان به چنگ میآیند. این لحظه به مقتضیات و مطالبات حال حاضر گره خورده است». در تلقی بنیامین از تاریخ، مسئله نه شناخت «آنچه واقعا بوده است» بلکه گرهخوردن حقیقت و تاریخ است. تریلوژی چهلتن پیرامون تهران که روی مفصلهای تاریخ و سیاست چفت میشود، به این تلقی از تاریخ نزدیکتر است که میخواهد لحظات ازدسترفته و «گذشته ستمدیده» را به بحثی کنونی بدل کند. «جنون همگانی» که در شهر پرسه میزند، شاید همان جنون و تفکرات دوزخی باشد که خلق «ادبیات» بدان وابسته است و بناست تاریخ را به ملاقات حقیقت ببرد.
* شرح دقیق این مفهوم را در بازخوانی «تهران شهر بیآسمان» در مطلبی با عنوان «در تاریکی روشنایی را پاییدن»، منتشرشده در روزنامه «شرق»، شماره ۲۵۷۵، چهارشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۵، آوردهام.
منابع:
- «تهران را از تاریخ دزدیدهاند»، گفتوگو با امیرحسن چهلتن، سایت نویسنده.
- «تهران کیوسک»، مجموعه مقالات امیرحسن چهلتن.
- «عروسک و کوتوله»: مقالاتی در باب فلسفه زبان و فلسفه تاریخ، والتر بنیامین، گزینش و ترجمه: مراد فرهادپور و امید مهرگان، نشر گام نو.
نظرات