مروری بر اصل هجرت در آرای دکتر علی شریعتی؛

تهران- ایرنا- مرحوم علی شریعتی در تحلیل اهمیت هجرت می‌پرسد این تامل برانگیز نیست که اسلام از میان بسیاری رخدادِ مهم مثل فتح مکه یا میلاد پیامبر (ص)، هجرت را مبدا تاریخ می‌کند؟ جز این است که اسلام می‌کوشد انسان و جامعه را با تشویق به هجرتِ انفسی و آفاقی، از رکود و توقف و انجماد و انحطاط برهاند؟

در اسلام‌شناسیِ مرحوم دکتر علی شریعتی برخلاف زمانه و تحصیلات سنتی دینی‌ هم‌عصرش، مطالعه و تحلیل تاریخ سهم بسیار زیادی دارد. او در رویکردی جدید و به کمک قلمی سحّار و روحی تشنه اولین سنگ‌بناهای دروس اسلام‌شناسی خود را با سهم زیادی به شناخت و تحلیل تاریخ اسلام اختصاص داد. چیزی که مرسوم نبوده و حتی هنوز نیست. روش شریعتی در مطالعاتش از آغاز تا پایان عمر این است که سهم زیادی از اسلام را از لابلای متون سیره‌ و تاریخ‌ها آنهم با به قول خودش نگاهی بیطرف و علمی بشناساند، تا دیندارانِ جویندۀ سخن تازه را با تاریخ اسلام آشتی دهد.

یکی از جذاب‌ و خواستنی‌ترین مقاطع برای علی شریعتی در این رویکرد، مقطع تاریخی و مفهوم «هجرت» است. او از کنار هجرت به آسانی نمی‌گذرد و معتقد است از رهگذر این واقعه مغفول ماندۀ «مبدأ تقویم اسلامی» یکی از وجوه مهم اسلام و قرآن و پیغمبر شناخته می‌شود.

شریعتی مشخصاً از هجرت در کتاب روش شناخت اسلام و ذیل بخش از هجرت [رسول اکرم (ص] تا وفات سخن گفته است. از نظر او با مطالعه جامعه‌شناسی و به خصوص تاریخ تمدن‌ها می‌توان گفت «پیوند انسان (فرد و جامعه) به زمین» عامل اساسی بسته ماندن جامعه، مذهب و جهان‌بینی است. چیزی‌که علت‌العلل رکود و انجماد است. همچنانکه از قول آنری برگسون (فیلسوف فرانسوی ۱۸۵۹ تا ۱۹۴۱) نقل می‌کند کشاورزان بسته‌ترین طبقات اجتماعی‌اند. اصطلاح جامعه بسته [یا باز] را هم از برگسون به معنای جامعه‌ای که در حصار اصول و عقاید و رسوم خود محصور است و در گذر قرون هم همواره ثابت مانده می‌گیرد. نمونۀ جامعه بسته از نظر شریعتی قوم یهود و مسیحیتِ حبشه و نمونه جامعه باز هم جامعه اسلامی قرون دوم و سوم و چهارم و مسیحیت اروپای غربی است.

به همین منطق او معتقد است جامعه‌ای که در ظرف مکانی خویش بماند، می‌بندد و راکد می‌شود و در نتیجه از ارتقا و تحول و توسعه محروم می‌گردد و به تبع آن در فکر و احساس و علوم و فنون و فرهنگ و مذهب منجمد و پوسیده و مُرده می‌ماند. یا آنکه به سرعت هضم در جامعه متحرک و بازی می‌شود که با آن تماس یافته است. مثال او در این زمینه غرب قرون وسطی است که در جامعه بسته و پوسیده و راکد خود بود تا آنکه در جنگ‌های صلیبی دورازه‌های حصار بسته‌اش را به سوی شرق گشوده یافت. همچنانکه در قرن‌ها بعد هم اروپاییان با ترک اروپا و جهانگردی و هجرت و کشف آمریکاست که از انحطاط و آدمکشی به پایه‌گذاری یکی از جوامع پیشرفته بشری دست می‌یابند.

شریعتی پس از این مقدمات به اهمیت و نقطه عطف بودنِ هجرت می‌رسد. از نظر او مطالعه مذاهب بسته و باز و نیز جوامع بسته و باز در تاریخ این حقیقت علمی در جامعه‌شناسی را اثبات می‌کند که هجرت به معنای گسیختن از پیوند جامعه با زمین، جهان‌بینی انسان را متحول و گسترده می‌کند و از انجماد و انحطاط و رکود رهایی می‌بخشد. شریعتی در یک کلام مهاجرت را حرکت و انتقال بزرگ انسانی معرفی می‌کند که به بینشِ جامعه حرکت به سوی ارتقا و کمال می‌دهد.

شریعتی در پیوند مقدمات خود به هجرت در تاریخ اسلام و سیره پیغمبر می‌نویسد: در پس چهره هر مدنیتی مهاجرتی پنهان است و به سخن هر جامعه بزرگی که گوش فرا می دهیم، به زبان تاریخ یا اساطیرانش از هجرتی حکایت می کند. در اینجاست که مسئله هجرت در تاریخ اسلام، قرآن و سیره پیامبر، نه یک واقعه است چنانکه غالبا می‌بینید، بلکه یک اصل بزرگ اجتماعی است و اگر در اسلام به دقت بنگریم آن را به همین گونه خواهیم دید. دو هجرت مسلمین به حبشه به فرمان پیامبر انجام گرفت؛ برای نخستین بار توده عرب ساکن در دره محصوری که شهر مکه را در خود گرفته بود، نه تنها از میان قبیله و سرزمین خویش بیرون می رفت، بلکه به یک مهاجرت گروهی به یک کشور خارجی دست می زد و از دریا می‌گذشت و پا به قاره دیگر می گذاشت و در کشوری با نژاد و مذهب و شکل اجتماعی و سیاسی تازه ای اقامت می گزید. پس از آن هجرت بزرگ به مدینه که هم دروازه های بسته مدینه را به خارج می گشود و هم مهاجرین قریش را با جامعه نوین و شرایط و محیط تازه ای آشنا می‌کرد و در مدینه سیاست پیامبر در تماس دائمی با قبایل اطراف و توسعه دایره نفوذ خویش تا دورترین مرزهای ممکن و ورود وفدهای پیاپی از همه سو به مدینه و خروج مبلغان و سفیران به اطراف شبه جزیره و حتی به ماوراء مرزها و تماس با ایران و روم شرقی و مصر و یمن و....یعنی همه نقاط دور و نزدیک جهان آن روز نه تنها همه قرائنی است که پیامبر اسلام می کوشید تا جهان بینی بسته جامعه قبایلی عرب را گسترده سازد، بلکه به صراحت، در گفتار پیامبر و در آیات قرآن، مهاجرت و به خصوص عالی ترین نوع آن مهاجرت فکری و اعتقادی به عنوان یک اصل بزرگ و مقدس و حتی یک تکلیف انسانی تلقی شده است.» (روش شناخت اسلام، ص ۱۷۴)

او در ادامه ضمن اشاره به برخی آیات پیرامون مفهوم هجرت در قرآن از قبیل آیه ۲۱۸ سوره بقره، ۱۹۵ سوره آل‌عمران، ۴۱ سوره نحل و به خصوص ۱۰۰-۹۷ سوره نساء، مفهوم هجرت در اسلام را اوج گرفته از زمین تا بام بلند روح و آسمان‌های معنویت و انقلابات فکری می‌گوید و می‌نویسد: چنانکه می بینیم از طرز سخن قرآن در آنجا که از مهاجرت «ضرب فی الارض» خروج از دیار و تعبیراتی از دست سخن رفته است. به روشنی بر می آید که اسلام به ترک زادگاه و قوم یا وطن و یا جامعه می‌خواند.

۱. در راه ایمان و به خاطر نجات آزادی و شرافت خویش (سرگذشت پر معنی و گیرای اصحاب کهف و هجرت به حبشه)۲. برای بدست آوردن شرایط مساعد و امکانات تازه در مبارزه علیه محیط سیاسی و اجتماعی ظالمانه خویش از خارج و به عبارت دیگر، ترک جامعه خود برای بازگشت پیروزمندانه بدان (مهاجرت از مکه به مدینه ، داستان موس) ۳. اشاعه فکر و گسترش عقیده در سرزمین‌ها و جامعه های دیگر و انجام رسالتی جهانی و انسانی که هر مسلمانی به آن معتقد است و در قبال بشریت و بیداری و آزادی و خوشبختی همه ملت‌ها و نژادها مسئولیت دارد (اعزام معلمان به خارج از شهر و کشور) ۴. مطالعه و شناخت علمی جهان: شناخت جغرافیای طبیعی ، گیاه شناسی، آب و هوا، شناخت اقوام، ملت ها، عادات و رسوم ها، عقاید و...» (همان، ص ۱۷۹)

شریعی در تعریف اصل بزرگ هجرت به نظریه هجرت و رجعت آرنولد توین ‌بی (مورخ انگلیسی. درگذشته ۱۹۷۵) اشاره می‌کند و می‌نویسد: یک مسلمان قرآنی (نوعی از انواع مسلمان‌های موجود) پس از ایمان و حتی گاه پیش از جهاد، بیدرنگ خود را در برابر یک اصل بزرگ، یک فرمان قاطع می‌بیند. مهاجرت از بیرون و مهاجرت از درون. سفر به روی خاک دامنه در عمق روح، بیرون رفتن از آنجا که دیگر نه جای ماندن است و به در رفتن از آن حال که دیگر نه شایسته بودن.
مهاجرت نه‌تنها از زادگاه خویش بلکه از خویشتن خویش نیز هم. و چنین است که اسلام می کوشد هم جامعه را به حرکت درآورد تا بر جای نایستد و نمیرد و هم خود را، انسان را از بیرون به جنبش می خواند و از درون به انقلاب و بدینگونه است که او را همواره از توقف، انحطاط، انجماد می‌راند و به حرکت و ارتقا و انقلاب دائم می‌کشاند و اینها را با معجزه علمی هجرت می کند: هجرت آفاقی و هجرت انفسی (آرنولد توین بی برجسته ترین مورخ معاصر جهان در شاهکار عظیم خود به نام بررسی تاریخ نظریه ای دارد به نام اصل هجرت و رجعت بدین معنی که می گوید شخصیت های بزرگ تاریخ بشر که سازنده تمدن و مذهب و یا جامعه ای بودند در دوره حیاتشان نخست ترک دیار خویش گفته اند و از جامعه و سرزمین خویش بیرون رفته اند و پس از روزگاری غیبت که در آن برای انجام رسالت خطیرشان آماده گشته اند و به میان قوم خود بازگشته اند و کارشان را آغاز کرده اند و در حقیقت این رجعت های خلاقانه و بزرگ هموراه پس از هجرتی آرام و خاموش بوده است. هجرتی که در آن تکوین روح و نبوغ آنان عامل اساسی بوده است. ابراهیم، موسی، زرتشت، بودا، پیامبر بزرگ اسلام (که پانزده سال سکوت و انزوای او را در حراء می‌توان دور شدن او از جامعه خویش گرفت) و... چنین هجرتی داشته اند». (همان، ص ۱۸۲)

مرحوم شریعتی در ادامه ضمن اشاره به وجه تسمیه انتخاب عنوان «مهاجر» برای نخسین گروندگان از سوی پیامبر (ص) از میان همه صفات ممکن، می‌گوید: اگر هجرت چنین عظمتی در اندیشه اسلام نداشت بی شک از قدمت یا سبقت آنان در اسلام و به خصوص یاری پیامبر در روزگار سختی و تحمل سختی و تحمل شکنجه‌ها و استقبال از خطرها و اخلاص و ایثار و فداکاری و حقیقت پرستی مطلق و دست شستن از جان و مال و خاندان و حیثیتهای اجتماعی و امنیت و لذت و خوشبختی و مقامی که در بنیانگذاری نهضت اسلام داشتند می‌توانست صفتی برای اینان بسازد .آنچه این نظر را کاملا تأیید می کند و خود یکی از اختصاصات اسلام است». (همان، ص ۱۸۴)

شریعتی پیرو اشاره به گزینش صفت مهاجر برای نخستین گروندگان بر نکته مهمی تاکید می‌کند. اینکه یکی از ویژگی های اسلام انتخاب هجرت برای مبدا تقویم است. آنهم وقتی که رخدادهای مهمی نظیر فتح مکه یا میلاد پیامبر(ص) مبدا نمی‌شوند. در توضیح این نکته می‌افزاید: [یکی از اختصاصات اسلام] انتخاب هجرت مسلمانان اولیه از مکه به مدینه به عنوان مبدأ تاریخ است (در سال ۱۷ یا ۱۸ عمر به پیشنهاد علی (ع) هجرت را به جای عام الفیل و تاریخ های دیگری که رایج بود مبدا گرفت) و این جای تأمل بسیار است، چه سنت تاریخی همواره بر این بوده که مبدأ تاریخ را ولادت رهبر یک نهضت یا مذهب می‌گرفتند یا پیروزی درخشانی که بدان نائل آمده اند. اما در اسلام هیچکدام نه میلاد پیامبر، نه فتوحات بزرگ وی (به خصوص فتح مکه که قاعدتأ باید مبدأ تاریخ سیاسی اسلام می شد) و عجیب است که نه حتی بعثت؛ بلکه بازهم هجرت.
اکنون مکه سرزمین اجداد و اقوام و خاطرات پیامبر در جنگ قریش است و سیزده سال مبارزه مداوم در حصارهای استوار و سقف کوتاه و سنگین شهر روزنه ای به بیرون نگشاده است. یا باید ماند و مُرد و یا باید برای نجات ایمان و آزادی و انجام رسالت بزرگ خدایی و جهانی به هجرت پرداخت. به گفته ویرژیل گئورگیو (نویسنده و داستان‌نویس رُمانیایی. درگذشته به سال ۱۹۹۲): قبیله و خانواده تنها درختی است که در صحرا می روید (شجره) و هیچ فردی جز در پناه آن نمی تواند زندگی کند. محمد (ص) با هجرت خویش شجره‌ای را که از خون و گوشت خانواده اش پرورده شده بود برای پروردگارش قطع کرد.