رسانهای شدن زندگی - آنهم همه سویهها و دامنههایش- بخشی از واقعیتهای جهان و جامعه ما است. در غیاب رسانهها، گویی همهچیز در تاریكی و ابهام فرو میرود. هرچند در حضور آنها نیز معلوم نیست تا چه حد از سردرگمی و سرگردانی ما كاسته میشود. یك سوی محتوای رسانهها، انبوه اطلاعات پیاپی و گفتوگوهای درسآموز و سوی دیگر آنها، حجم فشرده و تزیینشده خبرهای جعلی و نقشآفرینیهای عملیات روانی است. در عین حال گریزی از بالابردن قدرت فهم و بهرهمندی از رسانهها برای پاسخگویی به نیازهای «سیاست زندگی» نیست. سیاستی كه بیش از هر زمان دیگر، كنشگر اجتماعی را به دنبال تشخیص سود و زیاد و آثار آنی و آتی رخدادهای پیرامونی برای زندگی فردیش میكشاند. مساله «سیاست زندگی»، زوال سیاست و به حاشیه رفتن نسلها نیست، مساله متفاوت شدن نیاز و نگاه شهروندانی است كه در جامعه دستخوش تغییر از پنجره رسانهها به اطراف خویش مینگرند. روشن است كه در چنین وضعیتی، آحاد جامعه با آیندهای مبهم و هراسناك روبهرو میشوند. بدون آنكه از تواناییهای نگرشی و مهارتهای رفتاری برخوردار باشند. اینكه «آیندههای متفاوت»، چشماندازها و روندهای دستیابی به آنها در كجا ترسیم میشوند و چگونه در دسترس قرار میگیرند؟ مساله این است. حداقل از حدود نیم قرن پیش تاكنون، نگاه به این مساله از منظر ارتباطات در ایران آغاز شده است و هنوز هم ادامه دارد. از طرح «آیندهنگری برای رادیو، تلویزین ملی ایران» توسط دكتر مجید تهرانیان تا به امروز، نزدیك به ٥٠ سال میگذرد. آینده كه به تعبیر او همواره سرچشمه بیم و امید انسانها است، میتواند فراتر از یك مشغله فكری با استفاده از روشهای علمی در معرض جستوجو قرار گیرد. از نظر تهرانیان، رسانهها در روند توسعه ملی میتوانند ٢ چهره «سازنده» یا «ویرانگر» داشته باشند، عصر ما از یك سو در نتیجه تاثیرات گوناگون رسانهها، عصر «اكنونزدگی» است، زیرا از گذشته بریدهایم و فراغت اندیشیدن به آینده را نیز از دست دادهایم.
در زیر رگبار اخبار و اطلاعات از هم گسیخته، جهانبینی ما جهانبینی از هم گسستهای شده كه در آن بزرگترین دوراندیشی با سوداندیشی، چیرهترین احساسها با آزمندی و محسوسترین نتایج با بیگانگی از خویش از انسانهای دیگر و از طبیعت همراه شده است، اما از سوی دیگر، رسانهها، گذشته و حال و آینده را در مسیر تاریخ پیوند زده و به ما تامل درباره زمان را آموختهاند. مساله جامعه ایران از نظر تهرانیان در این میانه، معلق ماندن میان دو وضعیت است: «گسستگی از گذشته و انفصال در برابر آینده»، نتیجه این تعلیق، «اكنون زندگی» است كه در آن، جامعه نه با گذشته خود پیوندی خلاق دارد و نه از آینده پیش رو تصوری واقعبینانه. روشن است برای جامعهای كه فراغت زندگی و فرصت اندیشیدن به آینده را از دست میدهد، بهرهمندی از رسانهها نیز به جای بازاندیشی در مسائل واقعی، بیشتر رویاپردازی و خیالپروری را به ارمغان میآورد. اگر پنجاه سال پیش-آنهم در غیاب رسانههای جدید و جامعه شبكهای- سخن از ضرورت گریز از «جامعه اكنون زده» در پرتو آیندهنگری و آیندهاندیشی میرفت، روشن است كه امروز آن ضرورت با ضرایب پرشماری، فراروی ما قرار دارد. مخاطرات پیش روی جامعه امروز ما كم نیست، اگرچه ظرفیتهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن هم حایز توجهاند، اما توجه به مساله آینده در این میان از هر دو وجه گریزناپذیر است. من در این ایام از كوشش درخور موسسه رحمان و اقدام ارزنده اندیشمند سختكوش، دكتر مقصود فراستخواه در پرداختن به این مهم بهرههای فراوان بردهام. برگزاری 3نشست و 6گفتوگو با عنوان «تامل در آینده اجتماعی ایران، نقش كنشگران» كه در پاییز و زمستان امسال به اتمام رسید، ستودنی، شنیدنی و خواندنی است. در قبال دغدغهها و نگرانیهای این مرز و بوم، فرسایش سرمایه اجتماعی و كاهش احساس عاملیت شهروندان، باید به آینده اجتماعی ایران اندیشید. آینده یا آیندههایی كه ناگزیر به سوی آنها پرتاب میشویم، بدون آنكه آمادگی زیستن در آن جهانها را یافته باشیم. به واقع درك درستی از آینده و تصویر مشتركی از آن نداریم و به تعبیر فراستخواه: «برای زیستن در این آیندهها نیز از حیث وضع فكری، نظام هنجارین، رفتار اجتماعی، مناسبات، كیفیت نهادها و ساختهها و شیوههای حل مسائلمان مهیا نیستیم. آیندهپژوهی سامانه معرفتی و اجتماعی برای تفكر گفتوگویی، انتقادی و خردورزی جمعی، درباره مسائل پیش روست و از رهگذر آن میتوانیم درك خود را نسبت به فرداهای خویش در میانمدت و درازمدت ارتقا بخشیم.» آری آینده را هیچگاه نمیتوان كشف كرد، اما همواره میتوان با كنشگریهای گفتوگویی آن را ساخت و رسانهها نیز میدانی برای این ساختناند.
نظرات