با اختلافات قابل توجه و با حاشیههای ساده در بدترین شرایط ملتها در صف دین و شعارها و پروژههای دینی صف میکشند و میبینیم که تنها قایق نجاتی که میتواند جوامع را از غرقاب حتمی رهایی بخشد همآنان هستند؛ آن هم در شرایطی که تمام برنامههای میهنی، کمونیستی، لیبرالی و اسلامی تجربه شده است و تنها به وخیمتر کردن اوضاع و فاسد کردن میراث تاریخ درخشان منجر شده است و امیدی برای آینده باقی نگذاشته است. مشکل ملتهای عرب در اعتماد به اسلام و اسلامگراها نیست که ملتهای ما عموما بر اساس فطرت دیندار هستند و علی رغم سالها اشغال و وجود بازماندههای استعمار، جهانیشدن و شر و شیطنتها و غدههای سرطانی کاشته شده در قلب امت عربی، همچنان عناصر سلامت در پیکر این امت مشاهده میشود. مشکل پس از اعتماد و پس از رأیگیری است و دشواریهایی است که به دنبال همهپرسی و انتخابات از راه میرسد. زیرا ملتهای ما وابستگی را آموختهاند و با وجود فقر و فلاکت خود خواهان لقمهی گوارا و مطبوع هستند اما نمیخواهد در تبعات دستیابی به حقوق خود شرکت کنند. اعطای وکالت را به خوبی میدانند اما نظارت و پیگیری را نمیدانند و هر نظامی که از مجازات ایمن باشد، نفس و یاران بدسگال آن را به سستی و سهلانگاری و ارتکاب گناه میکشانند.
ملتهای ما گمان میکنند که کار به همین سادگی است و اگر توانستند کسی را که به او گمان نیک دارند به حکومت بگمارند، عصای موسی و طب عیسی در اختیار خواهد داشت؛ دریا را خواهد شکافت تا سرکشان و فاسدان غرق شوند و تنها صالحان باقی بمانند، در این صورت جامعه از تمام بیماریها ایمن میشود و مردم با رشد و تعالی در کنار هم زندگی خواهند کرد تا فرزندانشان را پرورش دهند. ذهنیت بسیاری از آنان ذهنیت افسانه و خرافات است: سرانجام حق پیروز میشود و اشرار میمیرند؛ اما چنین چیزی در واقعیت زندگی به دست نیامده است. آنچه عملا روی میدهد آن است که اسلامگرایان در قدرت نوپا هستند؛ آنان با تمام صداقتی که در نیت و عمل دارند زمامداری را به معنی واقعی کلمه تمرین نکردهاند. معمولا بخشی از دورهی زمامداری خود را در خاموش کردن آتشی که مخالفان برافروختهاند گذراندهاند یا اینکه میراث بسیار سنگین و پلیدی را در دست گرفتهاند که اصلاح آن به سالها زمان نیاز دارد. شگفتا که مردم حاکمانی را که آنان را در زیر چکمههای خود میگیرند تحمل میکنند اما آنانی را که خواهان علو منزلت و جایگاه ملتشان هستند و ممکن است به اندکی زمان نیاز داشته باشد برنمیتابند.
در اصلاح حکومت و کشور وجود نخبگان کافی نیست اگر چه این نخبگان دارای صلاحیت و دارای برنامه هم باشند؛ داشتن پایگاه مردمی و حمایت عمومی که به منزلهی دیوار محکم و کشتی نجات حاکمان است تنها ضامن موفقیت و تغییر است تا همه با هم دشواریها و مسؤولیت مشترک را بر دوش گیرند. اما مردم میخواهند میوه را بچینند بدون اینکه در کاشت و داشت نقش ایفا کرده باشند. چگونه میتوان به چنین مردمی اعتماد کرد که امروز به کسی رأی میدهند و فردا پشتش را خالی کرده و اگر منافعشان برآورده نشود بر ضد او موضع میگیرند. در چنین شرایطی رسیدن به قدرت و اعتماد به مردم چون نشستن بر حباب یا تکیه بر گرد و غباری است که آرام و قرار ندارد. ملت ناآگاه و از کار گریز بزرگترین پروژهها و برنامهها را ناکارامد میکند و زمینه را برای شر و فساد آماده میسازد یا به فساد مشروعیت میدهد. جان استوارت میل اصلاحگر انگلیسی مینویسد: «دموکراسی تیغ دولبه است؛ تا زمانی که مردم آموزش ندیده باشند و نسبت به نقش و جایگاه و تأثیرات خود ناآگاه باشند، به واسطهی آرای خود قدرت را در دست مفسدان قرار میدهند و کشور را به ویرانی میکشانند.
پس از تجربهی مصر گمان نمیکنم اسلامگراها بتوانند تنها به صندوقهای رأی اعتماد کنند و به نتایج یا درصدها خوشبین باشند مگر زمانی که مردم دوشادوش کسانی که انتخاب کردهاند قرار گیرند و در راستای اجرای برنامههای او گام بردارند. این کافی نیست که بگوییم اسلام راه است زیرا هر کس مدعی است که مسلمان است؛ حتی کسانی که دستشان به خون و ناموس مسلمانان آلوده است چنین ادعایی دارند. همهی حکام ما در شناسنامه مسلمان هستند اما به واسطهی همین حاکمان بخش اعظم قدس از دست رفت و باقیماندهی آن هم در حال تباه شدن است. در دوران همین حکام بود که ما مسلمانان به پایینترین جایگاه در کاروان تمدن و انسانیت نزول کردیم با این حال با جرأت ادعای مسلمانی دارند. نام و نشان هیچ فضیلتی عاید انسان نمیکند مردم باید میان مسلمانان شناسنامهای و مسلمانان عملگرا تفاوت قایل شوند. ملتها از شعار به ستوه آمدهاند و حق هم دارند؛ آنان میخواهند ببینند که اسلام راه حل واقعی است و از حفظ کرامت و شخصیت گرفته تا آخرین لقمهی نانشان را تضمین میکند. اما باید بدانند که این یک جادهی دو طرفه است و مسؤولیت اجتماعی بین حاکم و محکومان تقسیم شده است و این همان پیمان اجتماعی است که رسول خدا -صلّی اللّه علیه وسلّم- در حین تأسیس نخستین دولت مدنی، آن را در کنار واجبات و حقوق جای داد. شهروندان نمیتوانند به حقوقشان دست یابند تا زمانی که به مسؤولیتهایشان عمل نکرده باشند آنان در مسؤولیت شریکند نه نظارهگر؛ سازندهاند و نه مصرف کننده.
ابوبکر صدیق-رضی اللّه عنه- در ستایش صحابی بزرگوار قعقاع فرمود:«صدای قعقاع در نبرد بهتر از هزار مرد است». اما این معادله تنها در حد صدا باقی نماند بلکه قعقاع با حضور خود آن را تأیید کرد و با نثار تن و جان خود بزرگترین پیروزی را برای مسلمانان در قادسیه رقم زد. پیروزی واقعی آن نیست که ملتها به ما رأی بدهند بلکه تا زمانی که آمادگی نداشته باشند برای تغییر دست در دست هم دهیم تا اگر پیروز شدیم با هم پیروز شویم و اگر شکست خوردیم پیامدهای آن را با هم تحمل کنیم و به شرف تجربه نایل شویم؛ اگر چنین نباشد با چالش بزرگی روبرو خواهیم شد.
نظرات