نویسنده: جلیل بهرامینیا
اجتماعی زیستن هر چند شرط تکامل اخلاقی و تمدّنی انسانهاست، امّا کارکرد عمده آن آلودهسازی اکثریت انسانها به رذایل انسانسوزی چون تبعیض، ظلم، فساد، تعصّب، کینهتوزی و ... است و برابر تجربه تاریخی و جامعه شناختی بشر و نیز مدلول آیات قرآن، اصل در اجتماعی زیستن، باختن انصاف و مردودی در آزمون بالندگی انسانی و پالودگی اخلاقی است.
آدمیان در فرایند زندگی اجتماعی، به انواع علل روانی و اجتماعی-معیشتی غالباً مایل یا مجبور به تخطی از وظیفه همهپسند احترام به کرامت و حقوق یکدیگر میشوند و در تعامل با یکدیگر، از ضوابط اخلاقی-دینی و احکام حقوقی حتی الامکان غفلت یا تغافل میورزند! نزاعهای مداوم ناشی از تضاد منافع و تقاطع لذّات در اجتماع بشری، نخبگان را به تدارک ملزومات عینی و ذهنی لازم برای تکوین جامعهای آراسته به امنیّت و رفاه وا داشت و حاصل تلاش آنان در قالب مکاتب فلسفی-حقوقی متعدّد و نظامهای سیاسی متفاوت، در جامعه بشری ارائه و آزموده شده است. بارانداز این تلاشهای فکری و عملی، برابری ارزشی و حقوقی شهروندان و نظام دموکراسی است که امروزه چونان گفتمان مسلّط زمانه به معیار گذشتناپذیر مشروعیت حکومتها و سازمانهای سیاسی تبدیل شده است و همگان اعم از منافق (آخر مخالف برابری و دمکراسی نداریم!)و موافق، حاضرند در برابر دریافت نوازشی از آن ماهروی دلفریب، حشمت ریاست خویش را با ریشخند کودکان کوی، معاوضه کنند و با رشوه و عشوه یا حتی دشنه لبخندی تأییدآمیز از این معشوق طنّاز، ربایش و در چشم خلایق، نمایش کنند! باری هژمونی این اندیشه گرچه در یک نگاه دوراندیشانه و فراگیر، جای امیدواری و شادمانی است، امّا برگشتگی بخت فرودستان و درماندگان ساکن در جوامع فاقد دموکراسی، چنان است که سهمشان از این کندوی انگبین، نیش زهراگین است و روغن بادام، برایشان خشکی میافزاید! زیرا نقش بستن این شعارهای زیبا بر صفحه قانون و تبلیغ مکرّر آن در رسانهها و تریبونهای رسمی، بی آنکه تغییری متناسب با شأن خویش در واقعیّت جامعه ایجاد کند، توهّم شوم بهرهمندی از حرمت و حقوق مساوی با فرادستان را در آنان بیدار میسازد و نعمت طبیعی انگاشتن مطرودیت و تحقیر شدن را از ایشان میگیرد! دیگر غرور انسانیِ هشیارگشته و منزلت قانونیِ تحمیلشده، اجازه نمیدهد تبعیض و توبیخهایی که تا دیروز به برکت حسّ فروتری و ضعیفکش پنداری فلک، به سهولت، تحمّل و به سرعت، فراموش میشد، همانند گذشته بیآزار و سربه راه در فراموشخانه ذهن مسکن گزیند؛ بلکه همچون خرمگسی موذی آرامش ذهنی آنان را با تشویش پیاپی به چالش میکشد و حلّ نامعادله قانون و جامعه را فرا پیش مینهد! از طرفی تراسیماخوسی شدن عدالت و یأس از دادخواهی در محاکم رسمی در چنین جوامعی، نیروهای واپس راننده همچون یأس، احساس عجز، ترس، دلشوره درباره بدفرجامی مطالبه حقوق و ...، به تأدیب و تنبیه حسّ برابریطلبی مستضعفان مینشینند و بدینگونه، براثر درونریزی اعتراضات، سینه ضعفا با زهر کینه مسموم میگردد و منفی بافی، که ابزاری کاذب برای کاهش نزاع درماندگی و حرمتطلبی است، بر روان و زبانشان سایهگستر میشود. آری در جوامعی که دستگاه قضایی مستقل و نهادهای دموکراتیک قوی مخصوصاً پارلمان شجاع، مانع از درونریزی اعتراضات و تراکم نارضایتیها میشوند، کینهتوزی اجتماعی کمرنگ و ناچیز میشود؛ امّا جامعهای که غرور انسانی و کرامت بشری اعضا را هشیار و در همان حال، تبعیض و نابرابری را ادامه و گسترش دهد، حاصلخیزترین بستر را برای رشد کینه فراهم میسازد و به ویژه، محرومان و درماندگان را به باختن اخلاق و آلودگی به ویرانگرترین رذیلت درونی گرفتار میسازد؛ زیرا اینان یا مجبورند برای فرار از پیامدهای وحشتناک فقر و مطرودیت، در برابر کارکرد وابستگی ساز فقر زانو بزنند و رسوایی اجتماعی دگردیسی هویّتی را بر خود هموار سازند و یا در آتش حسرت و ناکامی، منفیبافی و طعن و لعن به زمین و زمان را پیشه سازند که در هر دو حالت، فرصت شکوفایی انسانی را در کشاکش زندگی اجتماعی باختهاند. خطر تباین وضع اجتماعی با جایگاه حقوقی، محدود به اینها نیست؛ وقتی فرد یا گروهی با مطالعه وضع موجود به این نتیجه برسد که نه نوع رفتار و عملکرد، بلکه نفس واقعیت و هویت او، هدف تحقیر و تبعیض و مآلاً محرّک اعتراض است، او نیز در مقابل، گرفتار نفرت نابودیخواهانه و کینه پایدار میگردد و به سمت پرخاشگری، نفی رقیب و نقد فاقد هر نوع هدف مثبت، متمایل میشود؛ نقدی که صرفاً نوعی مخالفخوانی برای تشفّی خاطر است و معطوف به بهسازی شرایط نامطلوب نیست و بهبود شرایط نه تنها خوشایندش نیست، بلکه با رفع زمینه لذّت پرخاش و نفی، سبب تشدید نارضایتی نیز میشود؛ چنانکه مشارکت سیاسی پارهای نخبگان در شرایط گشودگی فضا و امید به برآورده شدن نسبی مطالبات، با خشم و تنفّر تودهها و از دست رفتن محبوبیّت و خدشهدار شدن اصالت آن نخبگان همراه میشود. در چنین حالتی، سُکان هدایت تودهها در اختیار اندیشهها و نیروهای خشن و ناشکیبی قرار میگیرد که به علّت ضعف دانش و آزمودگی لازم، داد و ستد مرگ را راه زندگی مینمایانند!
نظرات
با سلام<br /> مطالب آقای بهرامی نیا همیشه فوق العاده بوده اند.<br /> مطلب در پیام بیداری قرار داده شد<br /> http://www.payambidary.com/<br /> تصاویر بهتر از ایشان را می توانید در وبلاگ شخصی خودشان دریافت کنید. این تصویر کیفیت پایینی دارد.<br /> با سپاس
برای عبور از دوران گذار چاره ای جز گذشتن از مسایلی که در متن آمده نیست. بیماری که رنج تیغ تیز چاقوی جراحی را به خاطر خون آمدن تحمل نکند هیچوقت شفا پیدا نمی کند.
اگر برای جراحی برای بهبودی و سالم سازی باشد، حبذا و مرحبا ... ! و گرنه باید اسمش را سلاخی گذاشت . . . !