درباره ثبوت و دلالت این حدیث سخن بسیار می‌توان گفت:

الف- مهمترین مطلب در این مورد آن است که حدیث یادشده علیرغم موضوع اهمیت آن، در«صحیحین» نیامده و شاید این خود، نشانه‌ای باشد بر این که از دیدگاه مسلم و بخاری این حدیث شروط صحت را نداشته است.
این که «صحیحین» همه‌ی احادیث را یکجا دربر ندارند بلکه احادیث صحیح دیگری غیر از آنچه در این دو کتاب آمده وجود دارد البته مطلب درستی است، اما این نکته را نباید فراموش کرد که مسلم و بخاری مصمّم بوده‌اند که هیچ کدام از ابواب حدیثی را فرو نگذارند، حتی اگر به نقل یک حدیث هم که شده آن باب را ذکر کنند.
ب- در برخی احادیث عبارت«همگی در آتش‌اند جز یک فرقه» به چشم نمی‌خورد.بلکه صرفاً از پراکندگی و تعداد فرقه‌ها سخن رقته است. در همین زمینه ابوداود،ترمذی،ابن ماجه، ابن حبّان و حاکم،حدیثی از ابوهریره آورده‌اند که می‌گوید:« یهودیان ونصرانیان به هفتاد ویک یا دو فرقه تقسیم شدند اما تعداد فرقه‌های امت من هفتاد و سه تاست».[2]

ترمذی این حدیث را «حسن و صحیح» شمرده و ابن حبان و حاکم نیز به آن صحت آن رأی داده‌اند.با وجود این،باید دانست که در مدار سلسله‌ی سند، محمد بن عمرو بن علقمه بن وقاص لیثی است که در کتاب«تهذیب التهذیب» به عدم «حفظ و ضبط» متهم است و از سوی دیگر هیچ کس او را به طور اطلاق مورد وثوق ندانسته و تنها چیزی که ذکر کرده‌اند ترجیح وی بر راویانی است که از وی ضعیفتر می‌نمایند.«حافظ» نیز در «التقریب» گفته است:« او صادق است اما اوهام دارد» و پیداست که در جایگاه راستگویی و صداقت راوی کافی نیست مگر در صورتی که با «ضبط» و «حفظ» جمع شود،تا چه رسد به این که اوهام نیز وی را فراگرفته باشد.

در مورد ترمذی، ابن حبان و حاکم نیز گفتنی است که آنان از جمله کسانی است که در مورد بررسی و تصحیح احادیث، از خود تساهل نشان داده‌اند. بخصوص درباره حاکم گفته‌اند که در تعیین شروط صحت، متساهل و فراخ‌بین بوده است. وی حدیث مذکور را با در نظر گرفتن شروطی که مسلم در «تصحیح» احادیث ملاک قرار می‌دهد، به صحت منسوب کرده و اظهار داشته که مسلم در جایی به محمد بن عمرو،راوی موثقی بوده است.حال آنکه «ذهبی» در پاسخ به این اشکال گفته است که «مسلم» به شخص محمد بن عمرو احتجاجی نکرده بلکه به گروهی از جمله‌ی آنان محمد بن عمرو بوده، احتجاج نموده است و این به معنی احتجاج مسلم به « محمد بن عمرو» نیست.

از اینها گذشته، عبارت«کلها فی النّار إلّا واحدة» که معرکه‌ی آرای محققان است، در حدیث ابوهریره وجود ندارد. عبارت مذکور در دیگر احادیث که از طریق برخی صحابیان منقول است وجود دارد: عبدالله بن عمر-معاویه- عوف بن مالک و انس، اما اسناد همه‌ی آنها ضعیف است و پاره‌ای تلاش کرده‌اند با انضمام آنها به یکدیگر آن را تقویت کنند.

اما به نظر می‌رسد که کثرت طرق نقل احادیث، به تنهایی و بدون درنظر گرفتن سایر عوامل نمی‌تواند حدیثی را تقویت کند زیرا چه بسیار احادیثی وجود دارند که غلیرغم دارا بودن طرق نقل فراوان، دانشمندان به تضعیف آنان پرداخته‌اند و با مراجعه به کتب حدیث و رجال به تعداد قابل ملاحظه‌ای می‌‌توان دست یافت. در عوض تنها وقتی می‌توان از کثرت طرق نقل در تقویت یک حدیث بهره برد که معارض نداشته باشد و در معنا و مدلول آن اشکالی به چشم نخورد.امّا در ایجا اشکال عمده‌ای هست و آن اینکه حدیث مذکور بر تقسیم فرقه‌های اسلام بیش از فرق یهود و مسیحیت دلالت دارد و ثانیاً اینکه همه‌ی فرق-جز یکی از آنها- در آتش خواهند بود و این بهانه و دستاویزی شده است که هر فرقه خود را «فرقه‌ی ناجیه» بنامد و جایگاه سایر فرقه‌ها را در آتش بداند. ناگفته پیداست که در پی پایبندی به مدلول این حدیث، دودستگی‌ها و اختلافهای گسترده‌ای بروز می‌کند که سرانجام به ضعف همگان و تقویت و جرأت‌یافتن دشمن نخواهد انجامید. بر همین مبنا علامه ابن‌وزیر، به طور کلی اعتبار و صحت حدیث را مردود شمرده و بخصوص آن عبارت را«کلها فی النّار إلّا واحدة» ساختگی دانسته است.

ابن‌وزیر در کتاب «العواصم» درباره‌ی فضل و برتری امت اسلامی و لزوم پرهیز از تکفیر دیگران می‌نویسد: هرگز نباید به جمله‌ی«کلها فی النّار إلّا واحدة» پایبند بود که زیادتی سقیم و غیر معتبر است و بعید نیست که ملحدان و معاندان آن را در متن حدیث، افزوده باشند.

همو به نقل از ابن‌حزم می‌افزاید:این حدیث، مجعول و ساختگی است و اتصال آن به پیامبر(ص) و یاران او سخت محل تردید است(غیرموقوفه و لامرفوعه). همچنین تمامی روایاتی که در نکوهش«قدریه، مرجئه و اشعریه» آمده‌اند، دارای چنین ویژگی‌ای هستند و از نشانه‌های قوّت و صحت،خالی‌اند.[3]

ج- بعضی از دانشمندان پیشین و معاصر از جنبه‌ی سند و متن و مدلول، به حدیث مذکور خدشه وارد کرده‌اند.[4] از میان این دانشمندان ابن‌حزم یادکردنی است که سخت منکر تکفیر سایرین به خاطر اختلاف در اعتقادات به استناد روایاتی که در این زمینه آورده‌اند، می‌باشد. او در این زمینه دو حدیث را که به رسول خدا منتسب کرده‌اند و دستاویز تکفیر دیگر فرقه‌ها قرار گرفته، نقل نموده و به بحث راجع بدنها پرداخته است. این دو حدیث بدین قرارند:

1- «القدریة و المرجئة مجوس هذه الأمّة»

2- «تفترق هذه الأمّة علی بضع و سبعین فرقة کلّها فی النّار حاشا واحدة فهی فی الجنّة»

ابن‌حزم آنگاه می‌نویسد: اسناد این دو حدیث،سخت دچار ضعف و اشکال است؛ چنین احادیثی حتی در نزد کسانی که به حجیت خبر واحد معتقدند، معتبر نیست، تا چه رسد به کسانی که به چنین اصلی، اعتقادی ندارند.

محمدابن ابراهیم وزیر دانشمند و مجتهد برجسته‌ی یمنی،جامع علوم معقول و منقول در کتاب «العواصم والقواصم» در ضمن نقل هشتمین حدیث از احادیث منقول از معاویه که همان حدیث تقسیم امت اسلام به هفتادو اندی فرقه است، ‌می‌نویسد:

در سند این حدیث یک راوی ناصبی جای دارد که نمی‌توان هیچ حدیثی را از وی پذیرفت.ترمذی حدیثی همگون با همین روایت را از عبدالله بن عمرو بن العاص، ‌نقل کرده است وبه غریب بودن آن حکم داده و آن را در باب «ایمان»‌ از طریق یک آفریقایی که عبدالرحمن بن زیاد نام داشته از عبدالله بن یزید به نقل آورده است.هچنین از ابن‌ماجه حدیث مشابهی را از عوف بن مالک و انس بازگو کرده است.

ابن وزیر می‌نویسد:در این روایت، هیچ کدام ازشروط صحت وجود ندارد و از همین رو، ‌در صحیحین هیچ ذکری از آن نرفته است.ترمذی نیز همین حدیث را به نقل از ابوهریره از طریق محمد بن عمرو بن علقمه، ‌صحیح دانسته اما شامل بر جمله‌ی «کلها فی النّار إلّا واحدة»نیست و از ابن حزم هم در این باره نقل است که:این عبارت، ‌زیادتی است مجعول که صاحب«البدر المنیر» آن را ذکر کرده است.[5]

" أو یلبسکم شیعاً و نذیق بعضکم بأس بعض"

از سوره مبارک انعام، ‌این حدیث از طرق گوناگون به نقل آورده و هیچ وصفی از صحّت و حسن آن نکرده است، ‌علیرغم آن که در تفسیر آیه، ‌به نقل چندین حدیث و روایت مناسب، ‌پرداخته است.

امام شوکانی ، ‌همین مطلب را از ابن‌کثیر نقل کرده و خود گفته است:عبارت(کلها فی النّار إلّا واحدة) را گروهی از محدثان تضعیف کرده‌اند.از این میان، ‌ابن‌حزم از تضعیف فراتر رفته‌ و آن را صراحتاً مجعول دانسته است.

جدای از این مسائل حتی اگر حدیث مذکور را با توجه به تعدّد طرق نقل، ‌حسن یا صحیح بدانیم، ‌چنان که ابن‌حجر و ابن‌تیمیه بر این اعتقادند، ‌هرگز نمی‌توان معنی حدیث را چنین دانست که این افتراق و جدایی به همین شکل و شماره فرق، امری همیشگی و دائمی است، ‌بلکه برای صدق حدیث کافی است که حالت یادشده در برهه‌ای از زمان روی داده باشد.مثلاً پاره‌ای فرقه‌های باطل پدیده آمده، ‌آنگاه مغلوب فرقه‌های حق شده و پس از آن، ‌از آنها اثری نمانده باشد.

این وضعیت عملاً برای بسیاری از فرقه‌های منحرف پیش آمده و گروههای بسیاری از آنها از میان رفته و دیگر اثری از آنها در تاریخ باقی نمانده است.

نکته‌ی دیگری که از متن حدیث برداشت می‌شود آن است که تمامی این فرقه‌ها با وجود بدعتگذاری در دین، همچنان عضو پیکره‌ی عظیم امّت پیامبر(ص)اند و از آن بدور نیفتاده و جدا نشده‌اند.

با این تفسیر باید گفت:(فی النار) بود نشان به معنی جاودان ماندن در آتش نیست، ‌بلکه به معنای ورود موقّت آنان در دوزخ است.که پس از گذشت مدّت معینی، ‌یا مورد شفاعت یکی از پیامبران، ‌ملائکه و مؤمنان قرار خواهند گرفت و یا اعمال نیکشان و مصیبتهایی که در جزای گناهشان متحمل شده‌اند، ‌عذاب را سرانجام از آنان دور خواهند ساخت.

علاوه بر این، ‌چه بسا عفو و بخشایش الهی نصیبشان گردد. بخصوص اگر در شناخت حقیقت، ‌تمامی تلاش خود را به کار گرفته و در مسیر هدایت، ‌توفیق بدست نیاورده، ‌راه خطا پیموده باشند. آری، ‌خداوند از خطا و نسیان این امت و نیز از آنچه در دل از آن بیزارند در می‌گذرد. والله اعلم بالصواب


پاورقی‌ها
--------------------------------------------------------------------------------

[1] - به‌ نقل از کتاب بیداری اسلامی صص60-54 

[2] - ابوداود6(459)، ‌ترمذی2(264)، ‌ابن ماجه 1(399)، ‌ابن حبان 4(183) و حاکم(ج1/ص6)

[3] - العواصم و القواصم 1/186

[4] - اشکالی که در متن حدیث وجود دارد آن مقام امتی که خداوند منصب گواهی و شهادت بر مردمش بخشیده و آن را بهترین امتها معرفی کرده، آنقدر دون‌پایه،معرفی شده که تعداد فرقه‌هایش از یهود و نصارا فراتر رفته است،در حالیکه قرآن راجع به یهودیان می‌فرماید:( وألقینا بینهم العداوة والبغضآء إلی یوم القیامة)و تا روز قیامت، میانشان دشمنی و کینه افکندیم. 64مائده

و درباره‌ی نصارا فرموده است:( ومن الذین قالوا إنا نصاری أخذنا میثاقهم فنسوا حظاً ممّا ذکروا به فأغرینا بینهم العداوة و البغضآء إلی یوم القیامه وسوف ینبئهم الله بما کانوا یصنعون) و از کسانی که گفتند ما نصرانی هستند از ایشان{ نیز} پیمان گرفتیم {ولی} بخشی از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند، فراموش کردند و ما {هم}تا روز قیامت میانشان دشمنی و کینه افکندیم و بزودی خدا آنان را از آنچه می‌کرده‌اند{و می‌ساخته‌اند}خبر می‌دهد.مائده/14

حال آنکه چنین مطالبی، به هیچ روی درباره امت اسلام مطرح نیست، بلکه به عکس بارها به مسلمانان هشدار داده است که همچون پیشینیان دچار اختلاف و پراکندگی نشوید. از سوی دسگر طبق مدلول حدیث باید تمامی فرقه‌های این امت، به جز یکی از آنها جهنمی دانست، در صورتیکه یکی از فضایل و برتریهای این امت بر سایر امتها آن است که پیوسته مشمول رحمت الهی است دست کم یک سوم یا نیمی از بهشتیان را تشکیل می‌دهند. مسئله‌ی دیگری که هست آنکه تقسیم یهود و نصارا به هفتاد واندی فرقه، به هیچ روی در تاریخ این اقوام-بخصوص یهودیان-معروف و شناخته‌شده نیست و گروه‌بندی و فرقه‌گرایی در میان آنان، هرگز چنان نبوده است که به چنین عدد بالایی بالغ شده باشد.

[5] – العواصم والقواصم، ابن‌الوزیر، تحقیق:شیخ شعیب ارناؤوط، ج3/173-170. البته‌ گفتنی است ابن‌الوزیر، حدیث مذکور را از جهت متن آن و نه‌ سندش، مردود شمرده‌ است.