نویسنده‌: دکتر عائض القرنی
مترجم: محمدگل گمشادزهی

یک چیز را در زندگی تجربه کرده‌ام و آن، اینکه ستایش مؤدبانه و میانه در مردم اثر می‌گذارد؛ انسانها هرچند پرهیزگار و زاهد و به دور از ظواهر و شهرت باشند، اما وقتی مورد ستایش و تمجید قرار بگیرند، متأثر می‌شوند و شاد می‌گردند؛ البته بعضی، زیاد و بعضی کم.
با علمای پرهیزگار و دینداری نشست و برخاست کرده و دیده‌ام که هرگاه از آنها تقدیر به عمل آمده و مورد ستایش قرار گرفته‌اند، تکان خورده و خوشحال شده‌اند. سخن خوب، بر دل اثر می‌کند و آنچه از پیامبر راستین بجا مانده، این است که باید به مردم طبق جایگاهشان بها داد و به نسبت جایگاهشان، باید مورد بزرگداشت قرار بگیرند. این، یک هدیه الهی است که بتوانی کسی را شاد کنی و خودت را با خوشرفتاری به دیگران، خوشبخت نمایی. «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» «پس به سبب رحمت خداوند برای آنها نرم شدی؛ اگر درشت خو و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می‌شدند».

مؤلف کتاب «آیین دوست یابی» می‌گوید: یکی از عوامل جذب مردم، این است که بیش از حد آنها را مورد ستایش و تمجید قرار دهی. اما این، به نظر من درست نیست. بلکه باید میانه روی کرد: «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدْرًا؛ خداوند برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است». نه چاپلوسی عیان و خودساخته و نه خشکی و جفای محض. بلکه اخلاق و نجابت و بزرگواری، بهترین چیز است. من و تو می‌توانیم به مردم بی‌اعتنا باشیم و در مقابل آنها اخم کنیم، اما این، ما هستیم که آنها را از دست می‌دهیم و‌آنها زیانی نمی‌کنند؛ چون غیر از من و تو افراد دیگری را می‌یابند که در مقابلشان فروتن باشند و لبخند بزنند و با آغوش باز از آنها استقبال نمایند. «وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ؛ و بال مهربانی را برای مؤمنانی که از تو پیروی کرده‌اند، بگستران».

یکی از عوامل خوشبختی ما، این است که دل مردم را به دست آوریم؛ چون ستایش و دعا و محبت و مهرورزی در دست مردم است و ‌آنها گواهان خدا، بر روی زمین هستند؛ «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا؛ و با مردم سخن نیک بگویید».

در زندگی خود افرادی را می‌شناسم که هنر تعامل با مردم را یاد دارند و خیلی زود دلها، شیفته آنان می‌گردند؛ گویا برگهای پهنی هستند که نسیم ملایمی از آن می‌وزد و هر کجا بروند، مردم به آنها چشم می‌دوزند، با چهره‌هایی باز و روی خوش با مردم روبرو می‌شوند، دلهایشان صاف و زبانهایشان پاک است؛ براستی که اینها، چقدر خوشبختند! و چه بسیار مردمی که بوسیله آنها خوشبخت می‌شوند!!

اگر خدا توفیق دهد، بنده می‌تواند برای مقبولیت خود تلاش کند؛ محبوب شدن و مقبولیت را با گنج‌های قارون و پادشاهی سلیمان-علیه‌ السلام- و خلافت هارون الرشید نمی‌توان خرید؛ بلکه محبوبیت و مقبولیت را با اخلاص نیت و صداقت با خدا و خیرخواهی مردم و محبت خدا و پیامبرش و تواضع و فروتنی، می‌توان به دست آورد. خصلتهای زیبا و صفات پسندیده، انسان را خسته می‌کنند؛ چون بالا هستند و باید به سمت بالا قدم برداشت، اما بدخویی و رفتار و اخلاق زشت، به گونه‌‌ای است که هرکس، خواهان آن باشد، به دست آوردنش سهل و آسان است؛ چراکه در پایین افتاده‌اند. بالا رفتن دشوار است، ‌اما افتادن و پایین آمدن، آسان می‌باشد.
من یهن یسهل الهوان علیه ما لـجـرح بمـیت إیــلام
«هرکس، خواری را بپذیرد، به آسانی آن‌را به دست می‌آورد و کسی که به دیگران توهین کند، به راحتی مورد اهانت قرار می‌گیرد و فردی که مرده است، اگر زخمی شود، دردی احساس نمی‌کند».

در زندگی چیزی هست که باعث خوشبختی شما و دیگران می‌گردد و‌ آن، اینکه به استعدادهای دیگران احترام بگذاری و به توانایی‌هایشان اعتراف کنی، و نگاههای بلند آنها را تشویق نمایی و کوششهای آنان را مصادره نکنی و نقش آنها را ملغی و بی‌نتیجه ننمایی.
یکی از مواردی که صفای زندگی مردم و صفای وجودشان را تیره می‌نماید، خودپسندی است. بدین صورت که فرد، فقط خودش را ببیند و فکر کند که او، تنها ستاره درخشان و گنبد فلک و یکتای روزگارست یا گمان کند که او، برکت زمان است و غیر از او دیگران، ناقص و پر از عیب و ایراد هستند.

با افرادی همراه بوده‌ام که در راه خیر درحد توانایی خود تلاشهایی کرده‌اند؛ گمان می‌بردم آنها، قدر و جایگاه خود را می‌دانند و در مورد جایگاه و نقش خود مبالغه نمی‌ورزند، اما وقتی آنها را شناختم، دیدم که بسیاری از آنها بر این باورند که تلاشهای آنان، بیشتر و برتر از مقداری هست که مردم می‌بینند و بالاتر از آن چیزی است که دیگران تصور می‌نمایند.

دانشجویی، چند رساله کوچک و مختصر برای جوانان تألیف کرده بود. من از کارش تقدیر کردم؛ ناگهان او شروع کرد که شمار زیادی توزیع شده و تعریف کرد که چگونه این کتابچه‌ها مورد استقبال مردم قرار گرفته و چقدر زیاد به فروش رفته‌اند و فلان و فلان نفر، کتابچه‌ها را ستوده‌اند و سخنانی از این قبیل گفت؛ تعجب کردم که انسان در وجود خودش چقدر احساس بزرگی می‌کند و آنچه ارائه می‌دهد، چقدر برای او گرانبهاست و منفورترین مردم، ‌برای او کسی است که جایگاه او را پایین بیاورد یا به تلاش او اعتراف نکند یا به نقش او اعتماد ننماید.

طالب علم دیگری سخنرانی تقریباً خوبی کرده بود. من، نوار او را گوش دادم و می‌خواستم از کارش تقدیر نمایم و او را تشویق کنم تا ادامه دهد؛ تلفنی با او صحبت کردم؛ به محض اینکه از نوار حرف زدم و آن‌را ستودم، او، این را فرصتی دانست؛ اول دعا کرد که خدا، همه زنان و مردان مسلمان را از نوار سخنرانی او بهره‌مند سازد و نفع ‌آن‌را عام بگرداند. گویا این نوار، زمین و زمان را به هم زده و مسیر حرکت خورشید را تغییر داده است؛ سپس برای من بیان کرد که چگونه به محل ایراد سخنرانی رفته و تعداد حضار را گفت و طوری از خود تعریف کرد که گمان نمی‌برم او، آنچنان باشد. پس دانستم که انسان، در ارزش و نقش و تأثیر خود تا حد زیادی مبالغه می‌کند و‌ آن‌را چندین برابر اندازه واقعیش می‌داند و اگر کسی، ارزش او را کم بداند و جایگاه او را پایین بیاورد، چه مصیبت بزرگی است. از واعظی به خاطر موعظه‌ای که ایراد کرده بوده، تشکر کردم؛ من در آنجا حضور نداشتم، اما شنیدم که سخنرانی کرده است. پس او مرا خبر داد که شمار زیادی از مردم حضور داشته و متأثر شده و به گریه افتاده‌اند و بعضی به دست او توبه نموده‌اند.

لذا از کم کردن جایگاه دیگران بپرهیز و از تحقیر آنان و عدم قدردانی از آنها دوری کن: لَا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ یکُونُوا خَیرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ یکُنَّ خَیرًا مِنْهُنَّ «هیچ قومی، قومی دیگر را مسخره نکند؛ شاید آنها از اینها بهتر باشند و هیچ گروهی از زنان، گروهی دیگر را مسخره نکنند؛ شاید از آنها بهتر باشند».

اگر مردم را به خاطر استعدادهایشان تشویق کنی و به آنها توجه نمایی، تو را دوست می‌دارند و این، شیوه‌‌ای قرآنی است: وَلَا تَطْرُدِ الَّذِینَ یدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِی «و کسانی را که پروردگارشان را صبح و شام می‌خوانند، طرد مکن». وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِی «و با کسانی همنشین شو که پروردگارشان را صبح و شام می‌خوانند».

عَبَسَ وَتَوَلَّى أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى وَمَا یدْرِیکَ لَعَلَّهُ یزَّکَّى «چهره در هم کشید و روی برگرداند که نابینا به نزد او آمد و تو چه می‌دانی؛ شاید پاکیزه گردد».
سیرت نگاران نوشته‌اند: چیزی که جبله بن ایهم را از اسلام برگرداند، این بود که به اندازه مقامش، آنطور که شایسته گمانش بود، مورد توجه قرار نگرفت.

طه حسین در کتاب «الایام» می‌نویسد: یکی از علمای ازهر آمد تا از من امتحان بگیرد؛ پس به من گفت: سوره کهف را بخوان ای نابینا!.. این کلمه، در گوش طه حسین ماند و همواره او را تکان می‌داد و ناراحتش می‌کرد و نتیجه‌اش این شد که ازهر را به باد دشنام و ناسزا گرفت و سپس برای همیشه آن‌را ترک کرد. چه کسی هست که خودش را کم ارزش بداند؟ چه کسی فکر می‌کند که چیزی نیست؟

نه؛ همه، خودشان را دوست دارند و همه، ارزش خود را بالا می‌پندارند و همه، قدر خود را می‌دانند. نگاه کنید شما وقتی در یک مجلس نشسته‌‌اید، گوینده از خودش می‌گوید و از صیغه اول شخص مفرد، زیاد استفاده می‌کند؛ مثلاً می‌گوید: من بیرون رفتم، دیدار کردم؛ به من گفته شد؛ با من تماس گرفتند. آیا درست است که با بی‌توجهی، این احساسات را خرد کنیم؟!
در سال دوم متوسطه در دبیرستان ریاض درس می‌خواندم؛ به شعر اهمیت می‌دادم و شعر می‌سرودم. قطعه شعری در نشریه داخلی دبیرستان نوشتم؛ یکی از اساتید، مرا ستود؛ پس من پیش خود احساس کردم ابوتمام یا متنبی یا کمی بهتر از آنان هستم. گروهی از دانش‌آموزان دبیرستان دیگری به دبیرستان ما آمده بودند؛ جلسه‌‌ای برگزار شد و از من خواستند تا شعری بخوانم؛‌ چون در میان دانش‌آموزان، شاعر یا کسی که مانند من ادعای شاعری داشته باشد، نبود؛ از اینرو من انتخاب شدم تا شعری آماده کنم. فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیمَّمُوا صَعِیدًا طَیبًا «اگر آب نیافتید، با خاک پاک تیمم کنید».

استاد ادبیات دبیرستان، قصیده من و روش آن و مختصر بودن کلمات آن‌را ستود؛ من گمان کردم که شعرم واقعاً چنین ویژگیهایی دارد و آن‌را زیبا وکم نظیر پنداشتم، اما وقتی بزرگ شدم و طعم ادبیات را چشیدم و با شعر آشنا شدم، به خودم و قصیده‌ام خنده‌ام گرفت. قصیده را با این شعر آغاز کردم:
لک یا معهدی الأجل سلامی عامر الود و الأمانی أمامی
«سلام من به تو ای دبیرستان بزرگ و سرشار از محبت! من، آرزوهایی در پیش دارم».
از خرد کردن دیگران، چه چیزی عاید من و شما می‌شود؟ ‌آنها، از راه خود برنمی‌گردند و ما، فقط آنها را ناراحت می‌کنیم وآنان را با خود دشمن می‌نماییم.

پس باید قسمت درخشان زندگی مردم را بستایی و از صفات پسندیده آنها تقدیر کنی و از بدیها و عیبهایشان چشم بپوشی.