چگونگی تشکیل جنبش اخوان از زبان امام شهید: 

برادران گرامی! من بسیار مطالعه داشته؛ و تجربه آموخته‌ام، با کسان بانفوذ بسیاری همصحبت شده‌ام؛ و با رخدادهای زیادی روبرو بوده‌ام و از این سیر کوتاه  که در آن مراحلی طولانی را گذرانده‌ام به این باور رسیده‌ام که خوشبختی گمشده‌ی هم مردم،  از جان و دل خودشان تراوش می‌کند، هرگز خوشبختی جایی بیرون از دلها نیست شقاوت و بدبختی‌شان که احاطه‌اشان کرده است و از آن گریزان‌اند نیز ازهمین جانها و دلهاست، قرآن کریم این مفهوم را تأیید می‌کند:

اِنَّ اللّهَ لَا یُغیِّرُمَا بِقَومِ حَتَّی یُغیِّروا مَا بِأَنفُسِهِم (الرعد:11)

خداوند اوضاع و احوال هیچ قومی را تغییرنمی‌دهد،  تا آنان خود اوضاع خود را تغیر ندهند.

سخنی عمیقتر درفلسفه‌ی اجتماع از سخن این شاعرنیافتم که می‌گوید:

لعمرک مــا ضاقت بلاد بأهلها       ولکـن أخلاق الرجال تضیق

سوگند تو که زمین برای اهلش تنگ نشده است، اما اخلاق مردم تنگ شده است.

به این امر اعتقاد دارم، همچنین معتقدم که جز تعالیم فطری،  روشنگر و عملی اسلام حنیف، هیچ نظام و تعالیمی وجود ندارد که سعادت بشر را تضمین کند؛ و مردم را به راههای عملی و روشن در مسیر این سعادت رهنمون شود، در این مجالی برای تفصیل این تعالیم، همچنین استدلال برای تضمین این نتیجه و سعادت بشر از این راه، وجود ندارد؛ و این مسئله زمان دیگری را می‌طلبد.

افزون بر اینکه همه‌ی ما در باور به صحت این نظریه مشترک هستیم. بسیاری از غیرمسلمانان نیز به آن اقرار و اعتراف دارند و جمال و جلال تعالیم اسلامی را کاملاً پذیرفته‌اند.

بنابراین،  از آغاز بلوغ فکری، خود را وقف دعوت مردم به اسلام راستین و عملی کرده‌ام، همچنین اندیشه‌ی اخوان المسلمین در مقصد و راهکارهایش با اسلام ارتباط دارد.

این اندیشه همواره سخن جان و نجوای روح من بود که با خود زمزمه می‌کردم گاه نیز بسیاری از آنها را با اطرافیانم در میان می‌گذاشتم، گاه نیز به صورت دعوت فردی، خطابه، درس در مساجد در قالب تشویق برخی از دوستان عالم به اهتمام و تلاش مضاعف در راه نجات مردم و ارشادشان به اسلام و خیر و برکات آن خود را نشان می‌داد.

سپس در مصر و دیگر کشورهای عالم اسلام حوادثی اتفاق افتاد که جان مرا ملتهب کرد؛ و اندوه و ماتم قلب مرا فرا گرفت و نگاهم را به ضرورت جدیت و عمل، سازندگی پس از آگاهی‌دادن، سازماندهی پس از تدریس عمومی و آموزش همگانی اسلام، جلب کرد. اکنون نمی‌خواهم سخن را در باب رخدادهایی به درازا بکشانم که موضوع آنها پایان پذیرفته است؛ و دیگر سخنی نیز درباره‌ی آنها در میان نیست و مردم دخیل در آنها تاحدودی آگاه شده‌اند.

من با بسیاری از بزرگان قوم درباره‌ی لزوم انقلاب و کوششهای همگانی، تلاش و سازندگی صحبت کردم؛ گروهی نومیدم کردند و گروهی امیدوار؛ گروهی نیز مرا به درنگ وا می‌داشتند، امام راهی برای سازماندهی کوششهای عملی موردنظر خود نیافتم، جا دارد از مرحوم احمد پاشا تیمور- که خداوند جای او را در بهشت فراخ گرداند- یاد کنم زیرا هر بار با او هم سخن می‌شدم در او همتی توانا و غیرتی سرشار می‌یافتم، او درباره‌ی همه‌ی امور امت با خردی کامل آمادگی تمام و عنایت فراگیر سخن می‌گفت و برای لحظه‌ی عمل و کار چشم به راه بود خداوند او را رحمت کند و پاداشش را کامل عنایت فرماید!

به نزد یاران و برادرانی رفتم،  که روزهای تحصیل را با هم گذرانده بودیم؛ و با آنان دوستی صادقانه و حس مسؤولیت روحی مشترکی داشتیم در آنان آمادگی و زمینه‌ی خوبی یافتم کسانی که پیش از همه مسؤلیت اندیشیدن به من پیوستند و بیشتر از همه به نیاز شتاب و همت ورزیدن در جنبش پی بردند،  این برادران بزرگوار عبارت بودند از:

استاد احمد افندی سکری، برادر بزرگوار مرحوم شیخ حامد عسکریه و برادر شیخ احمد عبدالحمید.

عهد و پیمانی بستیم، که هرکدام برای رسیدن به این مقصود تلاش کنیم، تا عرف و عادتهای رایج میان امت، وجهه‌ی اسلامی پیدا کند.

جز خدا کسی نمی‌داند چه شبهایی را برای بررسی مسایل امت به صبح رساندیم، تا علتها و دردها را ریشه‌یابی کنیم و راهی برای درمان و نابودی معضلات بیندیشیم. از اوضاع  پیش‌آمده متأثر بودیم گاه‌گاه به گریه می‌افتادیم و درپی یافتن راه درست بودیم و چقدر متعجب  می‌شدیم  که خود را در میان این همه مشکلات سخت روحی و روانی می‌دیدیم، درحالی که  بسیاری دیگر در خواب غفلت به سر می‌بردند و در قهوه‌خانه‌ها و مراکز فساد و فحشا وقتگذرانی می‌کردند. اگر از یکی از آنان می‌پرسیدید چکار می‌کنی؟ می‌گفت: وقت‌کشی می‌کنم! این بینوا نمی‌دانست کسی که وقت‌کشی می‌کند، در حقیقت خودکشی کرده است، زیرا وقت همان زندگی است.

این گروه از مردم ما را شگفت‌زده می‌کردند بسیاری از آنان تحصیلکرده بودند و در پذیرش بار مسؤولیت از ما سزوارتر، از همدیگر می‌پرسیدیم: آیا این درد بسیار خطرناک برای امت نیست؟ آیا نباید برای این بیماری چاره‌ای اندیشیده و راه درمان جستجو شود؟

ما برای اصلاح این فساد دامنگیر و امثال آن تلاش می‌کنیم خود را وقف آن کرده‌ایم؛ به آن افتخار می‌کنیم و خدا را سپاسگزاریم که ما را از دعوتگران پایبند به دین خویش قرار داده است.

به هر ترتیب، روزگار کارش را کرد و میان ما چهار تن جدایی افکند، احمد افندی سکری در محمودیه اقامت کرد؛ مرحوم شیخ حامد عسکریه در زقازیق سکونت گزید؛ شیخ احمد عبدالحمید در کفر دوّار مقیم شد و من به اسماعیلیه‌ی رفتم، این گفته را به یاد دارم:

بـــالشام اهـــلی وبـــغــداد الهوی وانا      بالــرقـــمتین و بالفسطاط جیرانی

خانواده‌ام در شام هستند، معشوق من در بغداد خودم در رقمتین و همسایگانم در فسطاط!

برادران! من در اسماعیلیه این اندیشه را پایه‌گذاری کردم،  و نخستین گروه اخوان المسلمین را در ذیقعده‌ی سال (1347 هـ .ق تشکیل دادم، که فروتنانه کار می‌کرد و پرچم دعوت را به‌دوش داشت با خدا همچون سربازان راهش پیمان بسته بود.