دکتر داود فیرحی می‌گوید: زنجیره‌ای احساسی ایجاد شده ناشی از کشتار گسترده سبب شده تا کنترل بحران از دست اخوان المسلمین خارج شود. 

-یک هفته‌ای است که مصر در کانون توجهات جهانی است. نبض جهان عرب روزهای دود و خون و آتش را تجربه می‌کند و در کنار هجمه‌ی گسترده‌ی اخبار، پرسشی که این روز‌ها بسیاری از کار‌شناسان و سیاستمداران تلاش می‌کنند پاسخی برای آن بیابند اینست که کدام دارو تب مصر را پائین می‌آورد؟ 

بازگرداندن مرسی به قدرت، محاکمه‌ی السیسی و یا کوتاه آمدن اخوانی‌ها هرچند سناریو‌ها و فرضیه‌های محتملی است که با گذشت یک هفته از بحران، درباره‌ی آن مطرح می‌شود، اما آنچه امروز بیش از همه مصر را تهدید می‌کند، گسست بدخیم اجتماعی در کنار بحران‌ شدید اقتصادی است؛ جامعه‌ی مصر به مرحله‌ای از تشتت و چنددستگی رسیده که حتی در جبهه‌ی جریان‌های اسلامگرا نیز نمی‌توان به صراحت از وحدت و یکصدایی سخن گفت. 

-به اعتقاد جامعه‌شناسان سیاسی چندپارگی و صف‌آرایی جریان‌ها و نیروهای جامعه در بستر خشونت و دست بردن به سلاح برای مطالبه‌ی سهم، کشور را به سمت ورشکستگی و جنگ داخلی سوق می‌دهد؟ اما آیا مصر به آنجا خواهد رسید؟ در این میان چه کسی باید گام اول را برای پایان دادن به این تراژدی خونین بردارد؟ 

 

حجت الاسلام و المسلمین دکتر داود فیرحی، عضو هیأت علمی و دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران در گفتگو با خبرگزاری خبرآنلاین ضمن بررسی سناریوهایی برای آینده‌ی مصر به این پرسش‌ها پاسخ داده است که در ادامه می‌خوانید: 

-فیرحی در ابتدا پیرامون آرایش نیروهای حاضر در میدان در مقطع فعلی برایمان بگویید؟ 

می‌دانیم که در مصر قبل از سقوط مرسی شاهد فعالیت جریان چهارگانه‌ای در عرصه‌ی سیاسی مصر بودیم که عبارت بودند از: 

*فلول یعنی بازماندگان دولت مبارک که می‌توان گفت خود را به حاشیه کشانده بودند و منتظر فرصت بودند. 

*دوم گروههای افراطی مذهبی که به سلفی‌ها معروف بودند؛ به خصوص بخش رادیکال این جریان که همیشه به عملیات مسلحانه میل داشتند. در آن زمان آن‌ها تحت شرایطی شعارهای دمکراتیک می‌‎دادند و در واقع اولین بار بود که سلفی‌ها به دمکراسی میل کرده بودند. 

*سوم سکولار‌ها بودند که به شدت با مباحث مذهبی مشکل داشتند و خودشان به ۴ گروه تقسیم می‌شدند اعم از جوانان و دانشجویان، قبطی‌ها، جریان‌های لیبرال به رهبری افرادی مثل البرادعی و در ‌‌‌نهایت نیروهای چپ اعم از ناصریست‌ها، حمدین صباحی و.. 

* و چهارم جریان اخوان‌المسلمین بود. بُرد جریان اخوانی در اینجا بود که میل به دمکراسی داشت و این مسئله مبنای آن‌ها اتخاذ شده بود. آن‌ها هم با رادیکال‌های سلفی از جمله حزب النور و سایر گروههای افراطی اختلاف داشتند و هم با سکولار‌ها و فلول. نباید فراموش کرد که آن‌ها هرگز نتوانسته بودند دولت را کامل در دست گیرند، چون بخش‌هایی از دولت همچنان در دست دولت باقی مانده بود مثل نیروهای امنیتی، رهبری ارتش، قوه‌ی قضائیه و بخش‌های اقتصادی (که انحصار و نقش نظامیان در کنار سایر عوامل اقتصاد مصر را در وضعیت دشوار قرار داده بود) 

 

-چه اتفاقی رخ که این فضا و صف‌بندی‌ها تغییر کرد؟ 

اتفاق عجیبی که رخ داده ایجاد دوگانگی‌ای بود که طی آن اخوان‌المسلمین در یک جبهه قرار گرفت و کل فلول، بخشی از سلفی‌ها و سکولار‌ها در یک زوایه قرار گرفتند. این ترکیب پیش‌تر سبب افزایش جمعیت‌ آن‌ها و در ‌‌‌نهایت سبب سقوط مرسی شده بود. در واقع چهار جریان اخوانی‌ها‌، سلفی، فلول و سکولار‌ها در آخرین روزهای مرسی به دو گروه تقسیم شدند: اخوانی‌ها در یک طرف و سه جریان دیگر در طرف دیگر. ارتش نیز در این میان دلگرم شد و مرسی را عزل کرد. 

اما اتفاق بسیار مهم بعدی این بود که بلافاصله بعد از سقوط مرسی از آنجایی که خیلی‌ها به سقوط اینگونه‌ی مرسی راضی نبودند، جریان‌ها به دو گروه تقسیم شدند: اسلامگرا‌ها در یک سمت و در طرف دیگر سکولار‌ها، ارتش و فلول؛ در واقع جریان ۴گانه مصر بعد از مرسی به یک جریان دوقطبی تبدیل شد. به این صورت که اسلامگرا‌ها (اعم از رادیکال، اخوانی‌ها) طرف اخوانی‌ها را گرفتند و جریان بزرگی را برای حمایت از مشروعیت به نام تحالف درست کردند. در طرف مقابل نیز جبهه‌ی نجات و ارتش و فلول قرار داشتند که این دو گانگی را شکل داد. 

وقتی به حوادث جاری مصر پس از سقوط مرسی می‌نگریم شاهد دو مسئله هستیم: اول اینکه به تدریج حامیان مرسی در حال افزایش است و جبهه‌ی نجات ملی که البرادعی و صباحی و.. بودند آرام آرام در حال از دست دادن عقبه‌ی اجتماعی خود هستند؛ چون بسیاری بر این باورند که نشانه‌هایی از بازگشت مبارک در دولت موقت عدلی منصور و ببلاوی دیده می‌شود. 

این اتفاق نخستین نشانه‌های سست شدن رابطه‌ی جبهه‌ی نجات با ارتش و دولت موقت است. از این رو این جریان حضور زیادی در خیابان‌ها ندارند. 

 

-دلیل استعفای البرادعی همین بود؟ 

وقتی ارتش در طول این دو سه روز به کشتار روی آورد، شاهد فروشکستن جبهه‌ی نجات هستیم. به عنوان نمونه می‌بینیم که یکی دو نفر مثل البرادعی که استعفا داد و البته قابل پیش بینی بود. سخنگوی مطبوعاتی جبهه‌ی نجات نیز استعفا داد؛ این‌ها افرادی بودند که تصور می‌کردند ارتش در حال بازگشت به دوره‌ی مبارک است. و زمانی که وزیر کشور نیز اعلام کرد که اینگونه است در واقع جبهه‌ی نجات اندکی سست شد. در واقع جبهه‌ی نجات نمی‌تواند انسجام قوی گذشته را داشته باشد. 

در مقابل تعداد کشته‌ها سبب شد تا اتفاقی در جبهه‌ی اسلامگرا‌ها رخ دهد، اول اینکه در مقابل افزایش شمار کشته‌شدگان، دیدگاه مردم پیرامون ظلم ستیزی و حمایت از مظلوم قوی می‌شود. اتفاق دیگر اینکه در رابعة العدویه و النهضة تعدادی از فرزندان و یا نزدیکان رهبران اخوان‌المسلمین کشته شدند مثل دختر و داماد خیرت شاطر، دختر محمد بلتاجی، پسر مرشد عام اخوان و.. و در رامسس نیز گزارش شده است که فرزندان رهبران اخوان المسلمین نیز کشته شده‌اند. در واقع اخوان المسلمین در کنار سایر کشته‌شدگان، در جریان این وقایع شمار قابل توجهی از فرزندان و نزدیکان خود را از دست داد. این کشته‌شدگان، جامعه را علیه ارتش تحریک می‌کند؛ در واقع مردم نمی‌توانند ساکت باشند مخصوصاً اینکه در عرصه‌ی جهانی نیز در حال حاضر میل به دمکراسی وجود دارد. 

 

-موضع آمریکایی‌ها در این میان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ السیسی پیش‌تر آمریکا را به بی‌تفاوتی متهم کرده بود. 

تحولات مصر آمریکا را دچار استاندارد دوگانه کرده است. از یک طرف نمی‌توانند از این کشتار دفاع کنند و از سویی نمی‌توانند موضع بگیرند. از سویی جامعه‌ی جهانی نیز در حال اتخاذ موضع علیه روند تحولات فعلی است و در برخی از کشور‌ها شاهد برگزاری تظاهرات‌هایی در حمایت از اخوان هستیم. 

 

-موضع اعراب و کشورهای حاشیه خلیج فارس چطور؟ 

نظام‌های استبدادی همچون عربستان، کویت، اردن و امارات عربی متحد که ساخت استبدادی دارند و تحت فشار اخوان‌المسلمین در راستای دمکراتیزه کردن جامعه بودند، از روند فعلی در حال حمایت هستند. 

 

-آینده را چگونه پیش بینی می‌کنید؟ 

صحبت کردن درباره‌ی مصر کار سهل و ممتنعی است. از یک سو فضا‌ها در حال روشن‌تر شدن است و تا اندازه‌ای می‌توان سناریوهایی برای آینده مطرح کند. البته نباید فراموش کرد از آنجایی که مصر جامعه‌ی تا حدودی غیرقابل پیش‌بینی و شگفت‌انگیز است، هر نوع سناریو و یا ارائه‌ی پیش‌بینی ریسک بالایی داشته و باید ضریب احتمال آن را محدود کرد و نباید خیلی قطعی در مورد مصر صحبت کرد. 

می‌توان گفت روند فعلی اعم از افکار بین‌المللی، تعداد کشته‌شدگان (اعم از نزدیکان اخوان و سایر افراد)، حمایت کشورهای استبدادی از ارتش سبب تقویت موقعیت اخوان المسلمین می‌شود. از سویی با وضعیت کنونی این پرسش مطرح می‌شود که ارتش تا چه زمانی می‌خواهد مقاومت کند. چون نشانه‌هایی از فرار سربازان از ارتش مصر و همچینن زمزمه‌های ارجاع ژنرال السیسی به شورای امنیت نیز گزارش شده است. چون سازمان‌های حمایت از حقوق بشر نیز در حال افزایش تحرک خود هستند. 

-کدامیک از طرفین از موضع خود عقب نشینی خواهد کرد؟ 

به نظر می‌رسد بحران برای هر دو گروه حیثیتی شده است و خیلی نمی‌توان گفت که جبهه‌ی نجات بتواند علیه اسلامگرایان تظاهرات گسترده راه بیندازد، چون آن‌ها با این کشتار خلع سلاح شدند. 

ظاهر قضیه اینگونه می‌نماید که اسلامگرایان چیزی برای از دست دادن ندارند و تعداد کشته‌های آن‌ها طبیعی است. در واقع کشته‌های جدید از خانواده‌های کشته‌های قبلی هستند؛ مثلاً تعداد کشته‌هایی که در رامسس بوده قرابت‌های زیادی به لحاظ خانوادگی با کشته‌شدگان رابعة العدویه و النهضة دارند. در واقع این زنجیره‌ای احساسی است و دیگر در دست اخوان المسلمین نیست که بتواند آن‌ها را کنترل کند. 

در حال حاضر حالت دوگانه‌ای میان اسلامگرایان، دولت و ارتش در حال شکل گیری است. این دوگانه جدیدی است و با قبلی تفاوت دارد. در دوگانه‌ی قبلی اخوان المسلمین در یک طرف قرار داشت، سلفی‌ها، سکولار‌ها، فلول و ارتش در یک طرف بودند، اما در دوگانه‌ی جدید در واقع اسلامگرا‌ها (بخش بزرگ جامعه مصر) و ارتش و دولت موقت. 

-تصور می‌کنید در آینده کدامیک از این نیروهای دوگانه دست بر‌تر را بیابد؟ 

دو سناریو را می‌توان برای آینده‌ی مصر متصور بود: 

*اول اینکه ارتش بتواند اخوان المسلمین و اسلامگرایان را سرکوب کند؛ یعنی مشت آهنینی به مراتب قوی‌تر از چند روز اخیر داشته باشد. 

*دوم اینکه ارتش آخرین زور خود را زده و هفته‌ی اخیر که اسبوع الرحیل (هفته‌ی سرنگونی کودتا) نامگذاری شده، اخوانی‌ها و اسلامگرایان به خیابان‌ها بیابند و به تظاهرات‌ها ادامه دهند. 

- آیا ارتش می‌تواند به این روند خونین ادامه دهد؟ 

به نظر نمی‌رسد ارتش بتواند خیلی عریان به سرکوب ادامه دهد، مگر اینکه در چشم جهانیان بتواند اثبات کند که اخوان المسلمین تروریست شده است و در واقع اخوان المسلمین به حدی عصبی شود که نیروهای مسلح در آن‌ها شکل گیرد و در واقع اخوان‌المسلمین به لحاظ منطقی تسلیم سلفی‌ها و ارعابیون شود. 

-آیا واقعاً اخوان‌المسلمین با سلفی‌ها همراه می‌شود؟ 

به نظر نمی‌رسد اینگونه شود؛ چون اخوان‌المسلمین در حال ایجاد و تأسیس تشکل‌هایی است که خود را از سلفی‌های افراطی جدا و به راهپیمانی‌های خیابانی بسنده کند و حضور در تشکل‌های بین‌المللی را در دستور کار خود دارد. از این رو بعید است که ارتش بتواند اثبات کند که اخوانی‌ها ارعابی هستند. این وضعیت به نظر نمی‌رسد دوام داشته باشد. 

-تکلیف ارتش با خشونت‌هایی که مرتکب شد، چه می‌شود؟ 

ناگزیر ارتش تحت فشارهای بین‌المللی یا باید به شدت به انزوا برود و روابط خارجی و اقتصادی‌اش قطع شود و تنها به کمک‌های عربستان، کویت و.. پناه ببرد که بعید به نظر می‌رسد ارتش و جامعه مصر به این سطح بسنده کند چون منابع کمک دیکتاتور‌ها نیز محدود است و ارتش نیز نمی‌تواند اینگونه دوام بیاورد. 

سناریوی دوم اینست که مقاومت‌ها سبب سست شدن ارتش شود یعنی تعداد فرار سربازان زیاد شود که این اتفاق بعید نیست و اتفاقاً در حال رخ دادن است و اگر کمی وضعیت و تعداد کشتار‌ها افزایش یابد، احتمال جدا شدن تعدادی از وزراء از دولت نیز وجود دارد. 

به نظر می‌رسد اگر اخوانی‌ها بتوانند یک هفته مقاومت کنند، کشتار ارتش اهمیت خود را از دست می‌دهد و شبیه انقلاب اسلامی ایران می‌شود که اواخر آن زمانی که تعداد کشته‌شدگان زیاد شد دیگر هراس گذشته بین مردم وجود نداشت؛ به نظر می‌رسد این ترس در حال ریزش است. ارتش احساس می‌کند که این ترس را با آوردن و به صف کشاندن تمام تانک‌ها، زره پوش‌ها و هلی‌کوپتر‌ها و تک تیرانداز‌ها تشدید کند. 

-آیا موقعیت ارتش با این رویکرد تحت تأثیر قرار نمی‌گیرد؟ 

اگر اعتبار ارتش در نزد مردم به هم بریزد در آن صورت به نظر می‌رسد برنده‌ی این غائله اسلامگرایان خواهند بود. باید منتظر بود و دید که کدامیک از سناریو‌ها در حال شکل گیری است.