عزیزان باز هم طبق معمول سنواتی و بر مبنای عادت همیشگی، محکوم و مغلوب احساسات و عواطف گشتیم و دور هم جمع شدیم تا دو سە ساعتی وقت مظلوم خود را با صحبتهای بیروح و کلیشهای و هزاربار تکرار شده، بگذرانیم بعد همزمان با خارج شدن از درِ مسجد، آن سخنان نیز از درِ ذهن و حافظه و خاطراتمان خارج شود و بدون اینکه کوچکترین تلنگر و تحرک و انقلابی، در بینش و منش ما ایجاد کرده باشد خود را به امان خدا میسپاریم تا سال بعد.
یکی از عجایب و غرایب روزگار این است که برای شخصیتی جشن تولد و مراسم بزرگداشت* برگزار میکنیم، که او را آنچنان که باید و شاید و (کما هو حقه) نمیشناسیم و یا اگر میشناسیم شناختمان بسیار محدود و حاشیهای و اسطورهای بوده و کمتر به اهداف عالی و مقاصد اصلی و جامعنگری افکار و فلسفهی رسالت وی پرداخته میشود. و به قول امروزیها کمتر به اهداف استراتژیک جهانشمول همیشه ماندگار آن شخصیّت والا و تاریخساز و بینظیر تاریخ بشریت یعنی حضرت محمّد مصطفی-صلّی الله علیه وسلّم- میپردازیم و علتش هم واضح است:
عدم احساس مسئولیت، عدم احساس تعهد، بیتفاوتی، سطحینگری، عدم پشتکار در مطالعات دینی، در جا زدن، عدم احساس نیاز به نواندیشی در قرائت متون دینی، عدم استفاده از ابزار عقل در خوانش نقل، عدم اعتقاد و اعتراف به ناکارآمدی روشهای سنتی و متداول در داشت و برداشت و کاشت باورهای دینی و هراس از بکارگیری متدهای علمی در واکاوی و بررسی موضوعات دینی و...
اگر ما هم مثل غربیها عادت میکردیم به بکارگیری عقل تحلیلی به جای عقل تجلیلی و تحمیلی، به نوزایی اندیشه و کندوکاو مسائل و حقیقتیابی موضوعات و باز کردن مجهولات و به خود زحمت میدادیم تا از لاک روزمرگی و لشمردگی و تنبلی و حاضرخوری محصولات فکری دیگران خارج میشدیم و با دیدی پژوهشی و تحقیقی و تحلیلی به مقولههای فکری و عقیدتی خود از جمله مقوله نبّوت و رسالت نبوی میپرداختیم، دیگر بحثها و سخنرانیها و مراسمهایمان یکنواخت و خستهکننده و آزار دهنده و کلیشهای و بیروح و عقیم و (نەزۆک) نمیشد و به جای ایجاد خمودگی و بیزاری و بیتفاوتی در جوانانمان، شاهد سرزندگی و پویایی و تحرک و ایمان و اعتقاد آنان میشدیم و در آن صورت میتوانستیم ادعا کنیم که جوانانمان را در مقابل دشمنان رنگارنگ دین و رسالت نبوی و افکار زهرآگین و اهریمنی آْنان تا حدودی بیمه نمودهایم.
سروران، عادتزدگی، یکی از بیماریهای کشندهی ماست، ذهن ما طوری شکل گرفته و قالب پیدا کرده، وقتی که کلمه پژوهش را میشنویم فوراً ذهن ناخودآگاه و اسیر شده در عادت ما، بر مقولههای علوم تجربی و علوم دقیقه و تکنولوژی جدید و فناوریهای صنعتی متمرکز میشود. در صورتیکه پژوهش بسیار فراگیرتر از اینها، شامل تمام علوم عقلی و نقلی نیز میشود. اگر ما فرزند زمانهی خود باشیم و هنرمندانه از هنر و تکنولوژی روز برای اظهار و تبلیغ عقاید خود استفاده کنیم و ابزارهای جدید معرفتی را در اختیار خود بگیریم، اگرنه صدها، حداقل دهها سوژه از منابع دینی و اقیانوس باورهایمان را میتوانیم استخراج کنیم و روی آنها تحقیق و پژوهش عالمانه داشته باشیم و آنگاه در مراسمهای مختلف، نتایج پژوهش و تحقیق خود را، هم در معرض نقد و هم به عرض جوانان و مخاطبان خودمان برسانیم تا دیگر در زندان بحثهای کلیشهای و تکراری، ذهن خود را گرفتار نسازیم.
مقولاتی همچون: حقوق فردی، حقوق جمعی، حقوق انسانی، روانشناسی اسلامی، جامعهشناسی اسلامی، اقتصاد اسلامی، حقوق زن، حقوق کودک، حقوق والدین، جایگاه آموزش در اسلام، تربیت اسلامی، سیاست اسلامی، عرفان اسلامی، بانکداری اسلامی، تجارت و بازرگانی در اسلام، فلسفه تاریخ، فلسفه اخلاق، انسانشناسی، هستیشناسی، مدیریت خانواده و اجتماع، فرهنگ اسلامی، هنر اسلامی، توان تمدنسازی اسلام، ارزش زمان و وقت در اسلام، حفظ محیط زیست از دیدگاه اسلام، اهمیّت حفظ میراثهای مثبت مشترک بشری از دیگاه اسلام، نحوهی تعامل با مظاهر طبیعت و اعتقاد به حق حیات برای سایر موجودات زنده، کارکرد تبلیغ و نقش تخریبی مبلغان و خطیبان کمتجربه و احساساتی، حقوق بینالملل اسلامی، تعامل و همکاری با پیروان سایر ادیان، جایگاه موسیقی، ورزش و عشقهای زمینی در اسلام، ازدواج در اسلام، روابط زن و مرد در اسلام، اولویتهای جوامع مسلمان، فلسفه عبادات در اسلام، ارزش کار و تولید در اسلام، حقاندیشی و تکلیفمداری، امر به معروف و نهی از منکر، ارزش علم و تعلیم و تربیت در اسلام، ارزش عالمان با عمل، بیارزشی عالمان بیعمل، جنگ در اسلام، صلح در اسلام. آزادی در اسلام و... میتوانند محمل و سوژههای مناسبی برای خطیبان و صاحبان منبر باشند.
من با صدای رسا اعلام میکنم نه اسلامشناس، نه دینشناس، نه قرآنشناس، نه صاحبنظر، نه حدیثشناس هستم و همینجا هر دو دستم را به نشانهی تسلیم و اعلام سمعاً و طاعةً در برابر فهم دینی و انبوه اطلاعات و دخائر دینی اساتید فرهیخته بلند میکنم و اعلام مینمایم که گردنم از مو باریکتر است و در این زمینهها به خود اجاره نمیدهم که اظهارنظر و ابراز وجودی بکنم.
فقط و فقط با عنایت به اینکه بنده چون خود از قشر دانشگاهی بوده و با فکر و روح و اندیشه و دغدغههای جوانان دانشگاهی آشنا هستم و آنان را درک میکنم که جوانانی پرسشگر، حقیقتجو، پرانرژی، دارای اندیشهی چرایی و طغیانگر هستند و برای عقل و فهم و شعور خود ارزش قائل هستند و از بحثهای همیشگی و دایرهای، سخت بیزارند، لذا احساس نوعی همدلی و همنوایی با آنان کرده و در محضر مبارک شما اسائهی ادب میکنم.
آخر چطور سخنرانیها و خطابهها، ایجاد بیزاری و تنفر در جوانان نمیکنند وقتی که حدود ۵۰درصد (با ضِرس قاطع میگویم) سخنرانیهای اغلب خطیبان ما در محکومیت نوع پوشش، فرم لباس، مدل موی سر، نحوهی ریش گذاشتن و پائینتنهی جوانان و نماز نخواندن آنان به کار گرفته میشود و حدود۳۰درصد هم حول محکومیت همیشگی برگزاری عروسیها در تالارها و بدعتهای زیارت قبور و تقبیح دنیا و بدعتهای مولودیخوانی و تکفیر و توهین به شعور مردم و حمله به بانکها و محکوم کردن وام بانکی و زانی خواندن وام گیرندهگان و مسائلی از این قبیل و ۲۰درصد بقیه نیز در عیبجویی و عیبیابی خود اساتید از یکدیگر و حسادت و بخالت به همدیگر و هتک حرمت از استادی که کمی از سایرین با سوادتر است و... دور میزند.
خطبا میفرمایند علما وارثان ۱۲۴هزار پیغمبر هستند که همه دارای یک هدف و یک برنامه و یک اصول بودهاند و هیچ اختلافی با همدیگر نداشتهاند امّا ما شاهد هزاران اختلاف بین این وارثان هستیم حتی گاهاً تا حد تفسیق و تکفیر همدیگر و کمتر اتفاق میافتد که دو نفرشان با همدیگر کنار بیایند.
در بحث جوانان، انگار دیواری کوتاهتر از جوانان معصوم و بیگناه که ساخته و پرداختهی خود ما و جامعهی ما هستند پیدا نکردهاند و موضوعی فراتر و مهمتر از اینها در جامعه وجود ندارد. من نمیگویم که به این موضوعات پرداخته نشود اینها همه در جای خود لازم است، نماز ستون دین است باید به آن پرداخت، سود و بهرهی وامهای بانکی حرام است باید گفته شود و هکذا سایر موارد. ولی میگویم دین و فرهنگ اسلامی را کاریکاتوری نکنیم، جامعیّت و سیّالیّت برنامههای دینی را از پویایی نیندازیم و آنها را جامد و منجمد نکنیم. با آن همه بستر پژوهشی و موضوعات قابل طرح و تحقیق که به آن اشاره شد تنها پرداختن به چند موضوع بسته و تکراری آنهم با صدای کلفت و لحنی غیر حکیمانه و آمرانه، جفا به روح اسلام و پروژهی تربیتی پیامبر عزیز و مظلوم اسلام است. چراکه:
۱- اسلام را از جامعیت دین همگانی و دین همهزمانی انداخته و آن را بسیار محدود و روزنهای معرفی مینمائیم.
۲- اسلام را از دینامیسم و پویایی علمی و عقلی انداخته و آن را فقط روی برخی از جنبههای اخلاقی ویترینه میکنیم.
۳- در مخاطبان ایجاد تنفر و بیزاری میکنیم کما اینکه فراوان کردهایم.
۴- دشمنان قسمخوردهی دین را با این روش خوشحال میکنیم. چراکه آنها از خدا میخواهند که درخت پهناور و ثمربخش اسلام غیر از چند برگ زرد و چروکیده و چند شاخه خاردار و خشکیده، محصول دیگری را به بار نیاورد تا آنان محصولات تقلبی و پوسیدهی خود را به مسلمانان قالب کنند و مسلمانان را به استحمار و استثمار بکشانند.
من هیچگاه جسارت نمیکنم که بگویم همهی خطیبان ما اینطور عمل میکنند. بحث عالمان راستین و کارشناسان خبرهی دین و حضرات عِظام مجتهدین و عالمان عامل و عارفان، با به اصطلاح اساتید تازه به دوران رسیده و کمظرفیت و طلبههای تازه از صرف و نحو خارج شده و شیفتەی نام و شهرتشده فرق میکند.
اگر دین حیاتبخش اسلام تاکنون بر تارک جامعهی ما به درخشش خود ادامه داده و اکنون به ما رسیده، نتیجهی تلاشها و زحمات، مبارزات و مجاهدات آن مجاهدان دینشناس و دردشناس و آن عالمان مخلص و فداکار بوده و ما به جدّ مدیون و وامدار آن ستارگان آسمان دین و دیانت و آن فرهیختگان فرزانه هستیم. اصلاً نه وامدار و قدردان و وظیفهمند، بلکه بر ما واجب و فرض است که پیرو و تابع اوامر و فرمایشات و دستورات آنان باشیم چرا که به راستی وارثان حقیقی پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- این بزرگان و عالمان هستند و در روایت داریم که عالِم مسلمان بەلحاظ ارزش و وزن هدایتگری برابر با پیامبران بنیاسرائیل هستند.
امّا برخی از ماموستاهای کمسن و سال و تازه وارد و خام و احساساتی، چون فاقد تجربهی کافی و وافی تبلیغ هستند و از پختگی لازم خطابه و سخنوری و مردمداری و آبروداری برخوردار نیستند و جامعهشناسی و مردمشناسی و جهانشناسی و فرهنگشناسی آنان در حد صفر یا بسیار کم و ناچیز است، گاه و بیگاه مطالبی را از زبان دین و به نیابت از دین در جمع مطرح میکنند که نه تنها زایندهی هیچ خیر و برکت و حرکتی نیست بلکه خروجی بحثشان مساوی است با ایجاد نفرت و سر درگمی و استیصال و شر و بدبینی و دینستیزی افراد و گریز و فراری دادن جوانان از مقدسات و محکمات دین. میخواهند ابرویش را اصلاح کنند، چشمش را هم از حدقه بیرون میآورند. چرا؟ چون مواعظِ و نصایح آنان خالی از حکمت و دوراندیشی بوده و طبق فرمولهای قرآنی ارائه نگردیده است.
قرآن کریم دربارهی نحوهی نصیحت کردن و امر به معروف و نهی از منکر میفرماید:
ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ [نحل/۱۲۵]. (مردم را با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت بخوان)
و پیامبر اکرم -صلّی الله علیه وسلّم- نیز میفرماید: ما اَهْدَی الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ لِاَخیِه اَفْضَلَ مِنْ کَلِمَةٍ حِکْمَةِ یَزِیْدُهُ اللهُ بِها هُدًی اَوْ یَرُدُّ بِها عَنْ رَدًی (بیهقی)
هدیهای بهتر از این نیست که مسلمانی برادر با ایمانش را با گفتن کلمه (سخن) پر حکمتی او را به هدایت دعوت نموده و او را از ضلالت باز دارد.
ای کاش این تیپ از به اصطلاح ملبغان دین وقتی از حرام بودن وامهای بانکی برای مردم صحبت میکنند و بدون هیچ مقدمه و توضیحی گیرندگان وام را خالدین فی النار معرفی میکنند. حداقل دو واحد از علوم بانکداری نوین و الفبای اقتصاد جهانی در قرن ۲۱ را پاس میکردند آنگاه به خود اجازه میدادند با آوردن آن حدیث مشهور، بدون هیچ قید و بند و پسوند و پیشوند و ملاحظهای، شرافت و کرامت مسلمانان را در داخل مساجد به بازی میگرفتند.
راستی این تیپ خطبا هیچ فکرکردهاند که امروزه روز در قرن بیست و یکم، تاروپود جوامع مختلف سخت در هم تنیده و سرنوشت ملت- دولت، دولت- ملت، ملت- ملت به هم گره خورده است و ثروت دیگر عبارت از آن کیسه و توبره خالی و یا پر از ریزه نان دوران چادرنشینی و شبانی نیست که عرب بیابانگرد روی دوش خود میانداخت و هرکجا میخواست اتراق میکرد و هرکجا میخواست سکنی میگزیند نه پول آبی، نه گازی، نه برقی، نه فاضلابی، نه تلفنی، نه آسفالتی، نه دانشگاهی و نه...
راستی آیا هیچ فکرکردهاند که امروزه روز حتی برای تخلیهی فضولات شکم و شکمبه، باید پول پرداخت، برای دفن مردگان باید هزینه کرد، برای خرید قبر باید پول پرداخت، برای دورانداختن پوست پیاز آشپزخانهات باید پول پرداخت. اگر در زمان قدیم بیابانگردان و صحرانشینان به دلخواه و رایگان زمین خدا را صاحب میشدند امروز در شهرهای بزرگ برای خرید شش متر زمین باید ۶ میلیارد تومان پرداخت کنید وگرنه ول معطلاید.
راستی هیچ فکرکردهاند که امروزه وجود سیستمهای بانکی از لوازم و نیاز بلافصل دوران صنعتی و فراصنعتی است و حذف آن از جامعهی امروزی نه معقول است نه ممکن و نه مقدور، و در غیاب آن، جامعه دچار سکتهی مغزی و مرگ آنی میشود.هیچ فکر کردهاند که اگر سیستم بانکی را بردارند تمامی بنادر اقتصادی، تجاری، بازرگانی، سیستمهای حمل و نقل هوایی و دریایی و زمینی، پروژههای راهسازی و شهرسازی، جاده و آسفالت، آب و برق و گاز و فاضلاب و کارخانههای بزرگ و کوچک تولیدی، صنعت هواپیماسازی و ماشینسازی و کشتیسازی و داروسازی، استخراج معادن و نفت و انرژی، حفظ محیط زیست، دانشگاهها و مراکز آموزشی، بیمارستانها و مراکز درمانی و حقوق دانشگاهیان و کارمندان و معلمان و صنعت بازیافت و مراکز و مٶسسات اصلی تولید غذای جامعهی بشری یعنی (گاوداریها و مرغداریها و شیلات و باغداریها و مزارع و... ) دچار رکود و سقوط شده و از گردونهی حیات خارج و آنگاه جامعه به ۲۰۰۰ سال قبل عقبگرد خواهد کرد.
راستی این اساتید علوم دینی در جریان هستند که خواسته و ناخواسته، آگاهانه و ناآگاهانه خودشان هم، هدف ترکشهای سود بانکی و تازیانههای ربا قرار گرفتهاند. از نانی که روزانه از نانوایی میگیرند تا مرغی که از مرغداریها میخرند تا یخچالی که مرغ را در آن نگه میدارند، تا فرشی که روی آن نماز میخوانند، تا تلویزیونی که هر شب و روز به آن نگاه میکنند، تا ماشینی که پشت فرمان آن مینشینند، تا حتی قرآنی که احکام حرام بودن ربا را از آن استخراج میکنند همه و همه، کارگاه و یا کارخانجات و واحدهای تولیدی و چاپخانههای آنها با استفاده از وامهای بانکی احداث و راهاندازی شدهاند!
من اسائهی ادب نخواهم کرد که اعلام کنم گرفتن وام حلال است و اصلاً در حد من نیست در این زمینه اظهارنظر کنم. من فقط عرض میکنم که اگر خطیبی بخواهد در خصوص وام و تسهیلات بانکی نظر بدهد با دیدی باز و نظری جامع و از منظر بالا، این موارد را هم در نظر بگیرد و حداقل اطلاعاتی از پیچیدگی و در هم تنیدگی جوامع امروزی و الفبای کارکرد و فلسفهی وجودی مؤسسات بانکی داشته باشد.
و یا مثلاً در مورد دنیا و جلوههای دنیوی، بعضی از این عزیزان طوری با حرارت در تقبیح و تحقیر و محکوم کردن آن صحبت میکنند که انگار مأموریتی جز ترساندن مردم و حذر دادن خلقالله از دنیا ندارند. غافل از اینکه این جور نصایحِ خالی از حکمت و انحرافی و خطرناک، نتیجهای جز عادت دادن مردم به فقر و عزلتگزینی و طفیلی زندگی کردن و گدا پروری و زیربار منت غیرمسلمانان رفتن مسلمانان و.... ندارد، مرحبا به این محققان اسلامشناس و دینپژوه و داعیان دیندار و احیاگران بیدار و عزتآفرین!
راستی این مبلغان دین، در ترازوی قرآنشناسی وزنشان چقدر است؟ یکی از آرزوهای بنده همواره این بوده است که، ای کاش صنف علما و اساتید علوم دینی ما، مثل سایر صنفها یک مرکز نظارتی و بیطرف و یک مرجع تشخیص مصلحت دینی میداشتند برای نظارت و رصد عملکرد تکتک صاحبان منبر و اساتید علوم دینی، تا هر ناپخته و تازهوارد و کوتهفکر و زبان درازی به خود اجازه ندهد بدون قاعده و قواعد و خارج از چارچوب قانونی آن مرجعِ ناظر و راصد، به صورت دلخواه و نسنجیده و فلهای به عرض اندام و روده درازی و افاضهی فضل بپردازد. تا با این کار، هم حرمت محراب و منبر حفظ شود و هم شأن علمای راستین صدمه نبیند و هم مردم بیچاره، بیچارهتر و سردرگمتر نشوند.
شما صنف مهندسان ساختمان و شهرسازی را در نظر بگیرید یا مهندسان کشاورزی و یا صنف پزشکان بیمارستانها و..... اگر یکی از آنان خطایی بکند و از اصول مشترک مورد میثاق بین خودشان تخطی نماید، برای بار اول و دوم شفاهی، برای بار سوم به صورت کتبی به او اخطار میدهند. چنانچه باز ادامه داد پروانه و یا مجوز فعالیت وی را ابطال مینمایند، تا با این کار هم حرمت و ارزش صنف خود را پاس بدارند و هم خودشان را از خطر بدنامی رها سازند.
راستی اساتیدی که همچنان به نیابت از دین و قرآن، مردم را از دنیا فراری میدهند در ترازوی قرآنشناسی وزن معرفتیشان چقدر است؟ آیا این مبلغان نابالغ که افکار و اندیشهی مسلمانان را مفلوج میسازند و آنان را از تلاش و خلاقیت و توسعه و پیشرفت باز میدارند و جوامع اسلامی را به عزلت و ذلت و دریوزگی و قهقرا میکشانند، مُجرم نیستند؟ و نباید به عنوان خیانت به دین و عامل بیچارگی و عقبماندگی مسلمانان، مورد مؤاخذه و پیگرد قانونی قرار گیرند؟
قرآن کریم با توجه به این واقعیت که (مال) زینتبخش زندگی است آن را (زینة الحیاة) نامیده است و در این باره آن را با اولاد و فرزندان، یکسان و همردیف قرار داده و حتی آن را مقدم بر اولاد یاد کرده است. آنجا که میفرماید:
الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا [کهف/۴۶] «دارایی و فرزندان زینت زندگی دنیایند».
و در سوره اسراء آیه ۶ میفرماید:
وَأَمْدَدْنَاکُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ «و با اموال و فرزندان مدد و یاریتان میدهیم».
و در سورهی نساء آیه ۵ «مال و دارایی» را (قوام حیات) یعنی پایه و نظام حیات برای مردم گفته آنجا که میفرماید: وَلاَ تُؤْتُواْ السُّفَهَاء أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً «و اموالی که خداوند آنرا وسیلهی قوام زندگی شما قرار داده است در اختیار سفیهان قرار ندهید».
درست است که دین و آموزههای دینی و عارفان، دنیا را مذموم دانستهاند اما باید دید که این دنیا کدامین دنیاست، بیگمان منظور انبیاء و اولیا از دنیای نکوهیده، عالم طبع و جهان محسوسات نیست چراکه به تصریحات قرآنی، آسمانها و زمین و موجودات، ملک خداوند است و جملگی به تسبیح و تنزیه خدا مشغولند. به علاوه خداوند آفرینش جهان را بر بنیاد حق آفریده است. با اینهمه ملاحظه، مگر ممکن است موجود مطیع، نیایشگر و حقپو، نکوهیده به شمار آید؟ بنابراین منظور بزرگان از دنیای مذموم، گیتی نیست بلکه حالتی قلبی است و آن غفلتی است که بر دل عارض میشود و یاد خدا را از دلها محو میکند.
عارف بزرگ و نامور دنیای اسلام مولانا جلالالدین رومی این موضوع را بسیار استادانه و ماهرانه بیان میدارد:
چیست دنیا؟ از خدا غافل بُدن
نی قماش و نقره و میزان و زن
مال را کز بهر دین باشی حَمول
نِعْمَ مالُ صالحٌ خواندش رسول [۱]
آب در کشتی هلاک کشتی است
آب، اندر زیرِ کشتی، پشتی است [۲]
چونکه مال و مُلک را از دل براند
زآن سلیمان، خویش جز مسکین نخواند [۳]
سروران همهی ما، بارها و بارها، زمین و زمان را نفرین میکنیم، داد و هوار راه میاندازیم و حق به جانب جوانانمان را متهم و محکوم به بیمبالاتی و لاقیدی و دین خروجی و دینگریزی میکنیم و از اینکه جوانانمان مثل ما نمیاندیشند ناراحت و عصبانی و نگران میشویم. غافل از اینکه:
نه جوانان ما، جوانان گذشته، نه زمان ما زمان گذشته، نه جامعهی ما جامعهی گذشته و نه ارتباطات اجتماعی، ارتباطات گذشته است.
جوانان ما امروز بیشترشان تحصیلکرده، دانشگاه رفته، با سواد و متشخص هستند به همین خاطر افق دید و سطح توقعات و مطالبات آنان با جوانان گذشته، هم به لحاظ کیفی و هم به لحاظ کمی فرق فراوان دارد. جوانان امروزی در دانشگاهها و مراکز آموزشی و تحقیقاتی، مرتب تحت بمبارانهای اطلاعاتی، علمی، تبلیغاتی، فرهنگی و فکری مکاتب و فرهنگهای مختف قرار دارند.
زمان ما نیز با گذشته فرق میکند این دوران را دوران انفجار اطلاعات نامیدهاند. انقلابهای علمی، تکنولوژی و صنعتی، تمامی زوایای جامعهی بشری و حتی حیوانات را در نوردیده و تحت تأثیر قرار داده است. حرکت، پیشرفت و توسعه، مثل گذشته یکنواخت و یا ضعیف و کند نیست بلکه فوقالعاده و به صورت سرسامآور توفنده و سریعالسیر است. یک سال این دوران به اندازه صدها سال گذشته تولید اطلاعات و محصولات علمی درپی دارد و یک سال عقبماندگی، صدها سال جامعه را در عقبماندگی نگه میدارد.
جامعهی ما دیگر آن جامعهی سنتی، کشاورزی و یا صنعتی نیست. بلکه جامعه بشری امروزه جامعهی فراصنعتی است، جامعهی امروزه جامعهی رنگارنگ، متنوع، درهم تنیده و بسیار پیچیده است. تکثرگرایی و به قول امروزیها پلورالیسم، انسانمحوری، حقاندیشی، آزادیخواهی از مشخصات بارز جامعهی امروزی است. بر اثر عمق و گستردگی افق دید، تفسیرهای متفاوتی نسبت به گذشته از حقیقت اشیاء، حقیقت انسان، چیستی حیات، سرنوشت انسان، حقوق انسان و.... عرضه میشود.
در بحث ارتباطات نیز باید گفت که تئوری تحقق دهکدهی کوچک جهانی بر اثر ارتباطات الکترونیکی که مارشال مک لوهان برای اولین بار آنرا مطرح کرد، تحقق پیدا کرده است. در این تئوری، مطرح شده که هر فرهنگ، مکتب و فلسفهای که قدرت زایش علم و قدرت اقناع اذهان داشته باشد، مانا و ماندگار باقی میماند، وگرنه ابتر، میرا و به حاشیه رانده میشود.
بنابراین نسل جوان ما در محاصرهی انبوهی از پرسشها، و چیستیها و مجهولات از قبیل:
مسائل علوم انسانی، هستیشناسی، وجودشناسی، طبیعتشناسی، خداشناسی، ماهیت انسان، ماهیت دین، الهیات، سکولاریسم، فلسفهی جامعهشناسی، روانشناسی، مکاتب متنوع و رنگارنگ معاصر، تئوریهای نوپرداز و نوظهور و... قرار دارد.
به عبارت دیگر این نسل، نسلی است پرسشگر و طغیانگر، برای فهم، خرد و شعور خود ارزش قائل است نمیتوان به او دروغ گفت و یا او را وادار کرد که سنسورهای هوش و فهم خود را به کار نگیرد و به قول معروف که گفت:
دست مزن، چشم ببستم دو دست
راه مرو، چشم دو پایم شکست
حرف مزن، قطع نمودم سخن
نطق مکن، چشم ببستم دهن
هیچ نفهم، این سخن عنوان مکن
قصّهی نافهمی انسان مکن
لال شوم، کور شوم، کر شوم
لیک محال است که من خر شوم
باری، من که از نزدیک این مسائل را دنبال میکنم به این نتیجه رسیدهام که ما امروزه متاسفانه در عرصهی رقابتهای فکری، فرهنگی و دینی با این گفتمان و دیالوگی که داریم به هیچ وجه منالوجوه قادر به اقناع و ارضای فکری و عقلی این نسل نیستیم. این نسل در چنین رقابتها و تبادلاتی، خواهان کالا و محصولاتی مرغوب، سالم، به روز، بهداشتی با بستهبندیهای شیک و بازارپسند هستند، و از آنجائیکه فرهنگ، علوم و معارف دینی نیز در ذات خود یک کالای فکری، عقیدتی و تولیدی محسوب میشود لذا این کالا برای اینکه دچار ضایعات و آفتزدگی نشود باید به صورت بهداشتی و سالم و در بسته بندیهای استاندارد و بازار پسند یعنی با زبانی حکیمانه، عاقلانه، دلسوزانه و با گفتمانی منطقی و علمی تحویل مشتری داد.
با کمال تأسف گفتمانی که ما در جامعهی کردی در عرصه و عرضهی معارف دینی بکار میگیریم، گفتمانی است خارج از نرم انسانی و منطقپسند:
۱- گفتمان ما، بیشتر آمرانه است تا روشنگرانه و برادرانه و دوستانه.
۲- گفتمان ما، بیشتر تحکمانه است تا حکیمانه.
۳- گفتمان ما، بیشتر تخریبی و تحقیری است تا تشویقی و تکریمی.
۴- گفتمان ما، بیشتر گفتمان خود همهفهم است تا همه همه فهم (تا اعتقاد به اینکه همه چیز را همگان دانند).
پیرزنی از امام ابوحنیفه (امام اعظم) دە سؤال پرسید امام اعظم فقط به دو سؤالش جواب داد و گفت جواب هشت سؤال بقیه را نمیدانم. پیرزن گفت پس از بیتالمال برای چه چیزی پول میگیرید، امام گفت آنچه را که من میگیرم برای چیزهایی است که میدانم، برای آنچه که نمیدانم اگر پول بگیرم، در کرهی زمین جا نخواهد گرفت. ولی برخی از ماموستاهای ما، از الکترون گرفته تا گردش کون و مکان و تا تعداد سؤالات تستی و چهار جوابی در قبر و قبرستان و تا طول و عرض شیطان و تا تعداد دقیق قصرهای ساخته شده از طلا در جنّان و... برای هر سؤالی جوابی از پیش آماده و حاضر دارند.
۵- گفتمان ما بیشتر سلبی است تا جلبی و ایجابی، یعنی قدرت دافعهمان بیشتر از قدرت جاذبهمان است.
۶- گفتمان ما در قضاوتها، بیشتر یکبعدی است تا چند بعدی، اگر جوانی لغزشی کرد و خدای ناکرده گناهی مرتکب شد بلافاصله یک طرفانه و میرغضبانه او را محکوم میکنیم. در صورتی که برای ایجاد یک گناه و بزه، دهها عامل: تربیتی و خانوادگی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و بهداشتی و محیطی و ژنتیکی و... نقش دارند.
۷- گفتمان ما بیشتر کلیشهای است تا اندیشهای یعنی گفتمان بیشتر ریشه عادتی و سنتی دارد تا تحقیقی.
۸- گفتمان ما متاسفانه گفتمانی نقدناپذیر است تا نقدپذیر، اجازهی نقد به طرف مقابل نمیدهیم و اینهم ریشه در دو چیز دارد: جهل و تکبر. یعنی چون جهل داریم میترسیم که دستمان باز شود و آبرویمان به خطر افتد. از طرف دیگر چون دچار توهم خود بزرگ بینی هستیم فکر میکنیم فهم ما و رأی ما در یک موضوع بالاترین فهم و رأی است و خدشهناپذیر است و میترسیم که اگر سخنان ما نقد شود شاید رأی صائبتری ارائه شود و این به آبرو و حیثیت علمی ما صدمه وارد میکند.
۹- گفتمان ما اغلب خود را مطلقاً حقمدار و دیگران را مطلقاً باطل مدار فرض کردن است (در صورتی که هیچکدام درست نیست.)
شاگردی از استادش پرسید: استاد نظر شما دربارهی مذاهب اسلامی چیست؟ واقعاً مذهب حق کدام است آن را معرفی کنید تا مردم بدانند، استاد گفت: مذهب حق در میان مذاهب، مانند شب قدر است که در شبها پنهان و مورد شک و تردید واقع شده است. سپس این ابیات را از مولوی خواند: این حقیقتدان، نه حقند این همه
نی به کلی گمرهانند این رمه
زانکه بیحق باطلی ناید پدید
قلب را ابله به بوی زر خرید
پس مگو جمله خیال است و ضلال
بی حقیقت نیست در عالم خیال
حق شب قدر است در شبها نهان
تا کند جان هر شبی را امتحان
نه همه شبها بود قدر،ای جوان
نه همه شبها بود خالی از آن
آنکه گوید جمله حقاند احمقی است
وانکه گوید جمله باطل، اوشقی است
۱۰- گفتمان ما بیشتر گفتاردرمانی است تا عملدرمانی، یعنی به نیابت از دین، مردم را نصیحت میکنیم امّا خود کمترین آنها را رعایت نمیکنیم.
این ده مورد را میتوان به عنوان ده مورد آسیبشناسی گفتمان دینی در مناطق کردنشین به حساب آوریم.
بنابراین در عرصهی رقابت فرهنگی و تبادلات فکری باید محصولات فرهنگی و تولیدات فکری خود را سالم و بینقص، چشمنواز و دلنواز در بستهبندیهای شیک و بازارپسند یعنی در قالب سخنانی بلند و حکیمانه و محترمانه و اندیشهپسند و گرهگشا عرضه داشت.
اگر چنین شد فبها المراد والمقصود، در غیر این صورت باید خود را سرزنش کنیم نه نسل جوان را.
*این نوشتار بە مناسبت میلاد مسعود پیامبر خاتم- صلّی الله علیه وسلّم- نوشته شدە است.
پینوشتها
۱- اگر مال و ثروت را برای دین و طبق دستور دینی مالک شوی، این همان مالی است که پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- دربارهی آن گفته است: نِعْمَ الْمالُ الصّالحُ لِلرَّجُلِ الصّالِحِ «چه نیکوست مالِ شایسته برای بنده شایسته»
۲- پشتی= حامی و پشت و پناه.
۳- همینکه حضرت سلیمان نبی (ع) حُبّ مال و منال دنیا را از قلبش دور کرد، خویشتن را مسکین و بینوا نامید. [در خبر است که حضرت سلیمان نبی (ع) اکثر اوقات را با فقرا و مساکین نشست و برخاست میکرد و میگفت (بینوایان با بینوایان نشینند) زیرا فقر، تنها فقدان غنا نیست، بلکه فقدان میل به غناست. به عبارت دیگر و در واقع مال دنیا زمانی مذموم است که فرد ثروتمند، ثروتش را وسیلهی تفاخر و تکبر و خود بزرگ بینی و دیگران را حقیر شمردن و خود را از صفوف آنان جداکردن بداند. حضرت سلیمان با آنهمه شوکت، مکنت، قدرت و ثروت هیچوقت صف خود را از مسکینان جدا نساخت.
نظرات