به همان میزان که صحبت کردن از فواید و ثمرات کار جمعی در ایجاد انگیزه و تشویق و نهادینه کردن این مهم ضروری است. آسیب‌شناسی کار جمعی و گروهی نیز از اهمیت برخوردار است. آسیب‌شناسی، پرداختن به جنبه منفی فعالیت جمعی است که در آن توجه معطوف به آفت‌‌هاست. هم چنان که اگر باغبانی، در تهیه بذر و کود اهتمام ورزد و آفت را نپاید، محصول را از دست داده است، آسیب‌‌های کار جمعی نیز تلاش‌‌های گروه را با بی فرجامی روبه رومی‌کند. از این‌رو، شناخت و پرداختن به جنبه‌‌های منفی فعالیت در میدان کار گروهی، کم‌بهاتر از شناخت جنبه‌‌های مثبت فعالیت جمعی نیست. آسیب‌‌های مورد بحث در این نوشتار، برخی برخاسته از فرد و برخی دیگر بیشتر به جمع برمی گردد. عدم توجه به بخش آسیب چه بسا سبب محروم شدن فرد از برکات جمع شود، یا اینکه جمع را با چالش و مشکل روبرو کند.

صحبت و بحث در مورد آسیب‌‌های کار گروهی با سخنی از صاحب سر پیامبر صلی الله علیه و سلم حذیفة بن يمان آغاز می‌کنیم که می‌فرماید: 

عنَ أَبَا إِدْرِيسَ الْخَوْلانِيَّ أَنَّهُ سَمِعَ حُذَيْفَةَ بْنَ الْيَمَانِ يَقُولُ: «كَانَ النَّاسُ يَسْأَلُونَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهم عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنِ الْخَيْرِ وَكُنْتُ أَسْأَلُهُ عَنِ الشَّرِّ مَخَافَةَ أَنْ يُدْرِكَنِي.» ( البخاري ـ أبي داود ـ ابن ماجة ـ أحمد)

ترجمه: یعنی مردم درباره خوبی‌ها از رسول الله صلي الله عليه وسلم سؤال می‌کردند و من همواره در مورد بدی‌ها، بخاطر ترس از اینکه به بدی‌‌ها دچار شوم. 

و همچنین به این شعر أبو فراس حمداني استناد می‌کنم که می‌گوید: 

عَرَفتُ الشَرَّ لا لِلشَر لَكِن لِتَوَقّيهِ

وَمَن لَم يَعرِفِ الشَرَّ مِنَ الخَيرِ يَقَع فيهِ

ﺷﺮ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﻢ ﻧﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﺮ ﺑﻠﻜﻪ ﺑخاطر پرهیز ﺍﺯ ﺁﻥ ﻭ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺷﺮ را از خیر نشناسد در آن می‌افتد.

ابن قیم در کتاب «مفتاح دار السعادة» بخش «ولایة العلم و الارادة» در شناخت شر و جاهلیت می‌گوید:

صحابه آشناترین افراد به اسلام و ريزه‌کاری‌‌های آن و راه‌‌ها و روزنه‌‌های آن بودند. آنان سر سخت ترین مردم بودند در علاقه و دلبستگی به اسلام، در نبرد با دشمنان آن، در سخن گفتن از زیبایی‌‌های آن و در بیم دادن از مخالفت با آن به خاطر آشنایی کامل با نقطه مقابل اسلام(جاهلیت). آری؛ اسلام آمد در حالی که همه آموزه‌‌هایش با آموزهای جاهلیت، مخالف بود بنابراین با شناختی که از جاهلیت داشتند، به شناخت خود نسبت به اسلام و عشق به آن و جهاد در راهش افزودند. مانند کسی که در بند و تنگنا و بیماری و فقر و ترس و وحشت باشد و خدا کسی را بگمارد تا او را از این حال به رهایی و فراخی و امنیت و عافیت و دارایی و شادابی و مسروری ببرد، قطعا بسیار خوشحال و خرسند خواهد بود، آنهم به دلیل شناختی که از وضع گذشته‌اش دارد. به هیچ عنوان حال او مانند کسی نیست که در امنیت و عافیت و دارایی و خوشی به دنیا آمده است چون این شخص، حالت دیگری را تجربه نکرده است. شاید برای این، اسبابی فراهم گردد که او را به تنگنا ببرد بی آن که خودش احساس کند و یا شاید چنین بپندارد که افتادنش در این سامان پر از سلامتی و امنیت و عافیت، از اسباب هلاکت اوست و بدین ترتیب، به دست خویش به ورطه نابودی بیفتد بی آن که احساس کند. و چه بسیارند آدم‌‌هایی این چنین.

پس اگر شخص، هر دو روی سکه را بشناسد و با تفاوتها، آشنا باشد و اسباب هلاک را مو به مو بداند، نعمت‌‌ها برای او پایدارتر خواهد بود به شرطی که اسباب زوال نعمت را آگاهانه کسب نکند.

مؤمن چنین است؛ زیرک و کاردان. بهتر از هر کس، شر را می‌شناسد و از آن بدور است. وقتی از شر سخن می‌گوید تو گویی بدتر از او کسی نیست اما وقتی با او همنشین شوی و با خلق و خویش آشنا گردی می‌دانی که او نیکترین مردم است.

جان سخن این که؛ هر کس به آفات آزموده شده باشد، از همه بهتر راه را از چاه باز می‌شناسد و می‌تواند خودش را، پند خواهان را و دیگران را مصون بدارد.

از جمله آسیب کار جمعی این موارد می‌تواند باشد.

۱- گاهی ممکن است بین هدف و وسیله در هم آمیختگی صورت بگیرید، که این موضوع در چند حالت اتفاق می‌افتد. 

حالت اول: گاهی پیش می‌آید که کسانی که علاقه‌‌ای زیادی به کار و فعالیت و خدمت به جامعه دارند، برای اینکه بتوانند خدمات بیشتر ارائه بدهند واز توان و فکر و اندیشه دیگران استفاده و بهره ببرند، هنگامی که احساس می‌کنند جماعتی وجود دارد که می‌تواند با آنها همسو شود، لذا با آنها وارد همکاری می‌شود، بعد از مدتی در نگاه فرد این حالت ایجاد می‌شود و فکر می‌کند حضور و ورود به جمع خاصی هدف و مقصود است، و جماعت در نگاه ایشان هدف می‌شود.

و فراموش می‌کند، جماعتی که با ایشان همکاری می‌کند وسیله است نه هدف، هدف انجام کار جمعی و تعاون و مشارکت بر نیکی و تقوا است، و آنچه در مفاهیم دینی وجود دارد و دلایل زیادی در قرآن و سنت برای آن آمده است، ناظر بر ضرورت و وجوب فعالیت جمعی است، و مقصود جمع یا جماعت خاصی نیست. لذا لازم است فرق بین وجوب کار جمعی با همراه شد با جماعت خاص جهت فعالیت تفکیک ایجاد شود. بعضی وقتها شخص در این حالت دچار آفت آرزواندیشی می‌شود بدین معنا که داشتن این نگرش و باور که صرف انتساب و تعلق به یک دین یا مذهب و یا جماعت خاص، سبب نجات او می‌شود. در تلقی این فرد دیندار خود را چونان مالک حقیقت می‌داند و نه طالب حقیقت و دین و جماعت خاص برای او به مثابه‌ی کشتی است که به محض ورود به آن از به ساحل امن و نجات می‌رسد و نیازی به کوشش مستمر و پی گیرانه نیست. حال آنکه تلقی درست و معقول از دینداری تلقی شناگری است و نجات و رستگاری فرد دیندار در گرو کوشش‌‌ها و جد و جهد‌‌های مستمر خویش است و نه مبتنی بر عناوین و انتساب‌‌های ظاهری. 

در قرآن آرزو اندیشی امت‌‌های پیشین نکوهش شده و مبنای رستگاری را نه دعاوی و هم آلود، بلکه کوشش‌‌های فردی قلمداد کرده است. 

«لَيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلَا أَمَانِيِّ أَهْلِ الْكِتَابِ ۗ مَنْ يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ وَلَا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا» [سوره النساء 123]( نشان اهل خدا، صدیق قطبی، ص ۱۰۵) 

حالت دوم: مثلاً ابتدا وقتی گروهی تشکیل می‌شود تمرکزشان روی اهداف است، لذا برای رسیدن به اهداف وسایلی در نظر گرفته می‌شود، پس از چندی وسایل مقدس می‌شوند، و وقتی شخصی مبتکر و خلاق می‌خواهد تغییری در این وسائل ایجاد کند، گروه آشفته و عصبانی می‌شود و حاضر به تغییر آن وسائل نیست. (زندگی اینگونه به من آموخت، طارق سویدان، مترجم، فاطمه شمسی، ص ۵۷) 

اگر جمع بعد از مدتی وسایلی که برای تحقق هر کدام از اهداف در نظر گرفته شده را عین هدف به آن نگاه کند و حاضر به تغییر در آن نباشد، این برای جمع یک آسیب خواهد بود چرا که شرایط زندگی و امکانات بشر مدام در حال تغییر است و لذ ا برای ایجاد تغییر و تربیت از ابزار روز باید بهره برد. آنچنان که گفته شده، 

.. الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِسُ ... 

ترجمه: كسى كه به اوضاع زمانش آگاه باشد شبهات بر او هجوم نمی‌آورد.

حالت سوم: در بحث هدف و وسیله که باید بدان توجه کرد اینکه تنها رسیدن به نتیجه و هدف مهم نیست، بلکه رعایت اصول و ضوابط و قالب‌‌های و وسایل درست و صحیح همچنین مهم است. و این ایده که ما کار می‌کنیم و نتیجه را به خدا واگذار می‌نماییم نباید منجر به این شود که از هر وسیله‌‌ای و ابزاری استفاده شود. چرا که فعالیت و تلاشی در نزد خداوند مقبول واقع خواهد شد که از دو رکن برخوردار باشد ۱- رعایت شرایط ظاهری عمل و استفاده صحیح و حداکثری از اسباب و وسایل. ۲- نیت خالصانه انجام دهنده کار و فعالیت. 

در توصیه‌‌ایاز سید قطب به خواهرش در باب وسیله و هدف می‌فرماید: چقدر برایم سخت است حتی اگر به ذهنم خطور کند که آیا می‌توان با استفاده از یک وسیله نامشروع، به هدفی پاک و مقدس دست یافت؟ چون اهداف پاک، از قلبی نورانی و روحی پاک نشات می‌گیرند، پس چگونه صاحب این قلب و این روح، برای رسیدن به مقاصد خویش، دست به چنین کاری می‌زند و یا حتی به ذهنش هم خطور می‌کند؟ مگر ممکن است برای رفتن به رودباری، از باتلاق و لجن زاری بگذریم بدون اینکه از آلودگی‌‌ها و گل ولای آن لجن زار، بر بدن ما باشد؟ بر همین منوال، اگر وسایل نامشروع را بکار گیریم، درون مان را آلودگی و لکه دار کرده ایم و آثار این آلودگی بر روح و روان، نیز به هدفی که به آن نائل گشته ایم، آشکار و ماندگار خواهد شد. بی گمان، در جهان معنا و روح، وسیله هم، بخشی از هدف است ودر جهان روح، هیچ نوع تجزیه شدن و بخشی نگری، پذیرفته نمی‌شود تا بتوان هدف را از وسیله جدا نمود، فطرت انسان خود به خود اگر هدفی را عالی و پاک تشخیص داد، دیگر توان استفاده از وسیله‌‌ای ناپاک و نامشروع را برای دست یابی به آن نخواهد داشت، بلکه به گونه‌‌ای فطری، حتی به ذهنش هم خطور نمی‌کند که هدف، وسیله را توجیه می‌کند. (نامه سید قطب به خواهرش آمنه، ترجمه، جلال معروفیان، ص ۳۹- ۴۰) 

در همین موضوع استفاده از وسایل مشروع و صحیح یوسف قرضاوی در کتاب نیت و اخلاص و حلال و حرام خود بحثی با عنوان «حرام با حسن نیت حلال نمی‌شود» دارد و می‌گوید: 

حسن نیت و قصد نیک، حرام را حلال نمی‌کند و صفت پلیدی که اساس حرام بودن است با حسن نیت زدوده نمی‌شود.

لذا کسی که به قصد بنای مسجد، ساختن پناهگاهی برای یتیمان، تاسیس مدرسه برای حفظ و قرائت قرآن، صدقه دادن به فقرا و نیازمندان واهداف خیر دیگر اقدام به رباخواری و غصب اموال دیگران می‌کند کار او حرام است و نیت پاک او در حلال کردن حرام و تخفیف گناه تاثیری ندارد. بنابراین اسلام قاعده هدف وسیله رو توجیه می‌کند را قبول ندارد و جز وسیله‌ی پاکیزه برای اهداف شریف چیز دیگری نمی‌پذیرد. همواره هدف باید شریف و وسیله پاکیزه باشد. (کتاب نیت و اخلاص- ترجمه عمر قادری- ص ۴۱- ۴۲- کتاب حلال و حرام - ترجمه ابوبکر حسن زاده- ص ۴۸) 

داستایوفسکی بار ظرافت خاصی، این باور از بنیاد خطا و پر خطر را از زبان شخصیت‌‌های داستان‌‌هایش عنوان می‌کند. در جنایت و مکافات، راسکولنیکف می‌گوید: اگر هدفم خوب است یک جنایت، عیبی ندارد، یک کار ناصواب می‌کنم، ولی دستم برای صد کار صواب باز می‌شود. 

آرکادی در رمان جوان خام از همین باور شوم سخن می‌گوید: چه عیبی دارد که آدم برای رسیدن به هدف، از میان کثافات وآلودگی بگذرد، البته مشروط بر اینکه هدف، عالی و ارجمند باشد. ( به نقل از کتاب نشان اهل خدا، صدیق قطبی، ص ۹۶) 

۲- دومین آسیب در کار جمعی 

در هم آمیختگی بین وفاداری به فکر و هدف و رسالت با وفاداری به اشخاص.

یکی از مسائلی که افراد یک مجموعه باید به آن توجه کنند این است که تابع حق باشند و از تعلق و دلبستگی به اشخاص بپرهیزند. چرا که آدمی به حکم بشر بودن از خطا و اشتباه در امان نیست. بنابراین تا زمانی که شخصیت‌‌ها و رهبران جنبش اسلامی بر حق باشند باید از آنها پیروی نمود، اما هر گاه به بیراهه رفتند و از مسیر منحرف شدند، تبعیت از آنها حرام است. بنابراین اعضای یک گروه باید دو مساله را به خوبی درک کنند، اول اینکه رهبران هر حرکتی یا گروه و جنبشی معصوم نیستند و مانند ملائکه از خطا و اشتباه در امان نمی‌باشند. دو اینکه طرفدار حق باشند و از یاران آن پشتیبانی کنند. وابستگی به اشخاص و مخصوصا رهبران می‌تواند تاثیر منفی در به وجود آوردن یاس و ناامیدی در دلها ایجاد کند. و این زمانی اتفاق می‌افتد که عده ایی از الگوها و رهبرانی که انتظار زیادی از آن می‌رفت، در میانه راه بازمانده و به کلی تغییر جهت می‌دهند، در حالیکه خود به وسیله آنان به این راه هدایت شده اند. خداوند در قرآن بعد از ذکر داستان پیامبران در سوره انعام اینچنین می‌فرماید: «أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ ۖ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ ۗ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا ۖ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ»[سوره اﻷنعام 90]

در این آیه خداوند به پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: به هدایت آنان اقتدا کن و نفرمود: به آنان اقتدا کن. 

در آیه‌‌ای دیگر خداوند در مورد عدم تعلق به شخص پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: 

«وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ ۚ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا ۗ وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ»[سوره آل عمران 144]

سید قطب در تفسیر این آیه می‌گوید: برنامه ایی که پیامبران و دعوت کنندگان در طول تاریخ از سوی خدا برای اداره زندگی به مردم می‌رسانند، خودش مستقل است و جدای از پیامبران و دعوت کنندگان است. مسلمانی که شخص محمد صلی الله علیه وسلم را دوست دارد، از او انتظار می‌رود که میان شخص محمد و خود عقیده‌‌ای که آن را تبلیغ فرموده است و بعد از خود برای مردم برجای نهاده است، جدایی بیندازد. عقیده‌‌ای که جاویدان و پایدار است و با خدائی پیوند دارد که نمی‌میرد. و باید دانست که خود دعوت، بر شخص دعوت کننده مقدم است. چون دعوت کنندگان می‌آیند و می‌روند. ولی دعوت می‌ماند و نسل‌‌های آدمیزادگان را در همه قرون و اعصار به سوی خود می‌خواند. خداوند سبحان مسلمانان را از تعلق خاطر شدیدشان به شخص پیامبر صلی الله علیه وسلم باز می‌دارد. و حال آنکه او هنوز زنده و در میان آنان بسر می‌برد. و ایشان را به خود چشمه می‌رساند. چشمه‌‌ای که محمد صلی الله علیه وسلم آن را بر نجوشانده است، و او تنها آمده است تا بدان اشاره کند، گویا خداوند سبحان می‌خواهد که دست مسلمانان را بگیرد و دست ایشان را مستقیما به دستاویز استوار برساند. و پیوند مسلمانان را با اسلام پیوند مستقیم کند و چنان نماید که بی واسطه با آن ارتباط حاصل کنند. و مسئولیتی را که ایشان در برابر خدا دارند و نهفته در این عهد و پیمان است، مسئولیتی مستقیم و بی واسطه گرداند.(فی ظلال القرآن، ترجمه‌ی خرمدل، جلد ۱، ص ۷۲۴- ۷۲۶) 

قرآن در ضمن سیاست اهل کتاب برای دلسرد کردن مسلمان از گرویدن به دین اسلام بیان می‌کند که اهل کتاب برای انداختن تزلزل در صف مسلمانان به همدیگر این چنین توصیه می‌کردند.

«وَقَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»[سوره آل عمران 72]

این عملکرد دقیقا برخاسته از این سیاست است که اهل کتاب فکر می‌کردند، با این روش می‌توانند کسانی را که بجای تعلق به منهج به اشخاص تعلق دارند را از صف مسلمانان جدا کنند. 

در فرازی دیگر قرآن پیروان ادیان دیگر را از پرستش یکدیگر منع می‌کند و از شخصیت پرستی پیروان ادیان گذشته سخن گفته است آنجا که می‌فرماید: 

«قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»[سوره آل عمران 64]

«اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَٰهًا وَاحِدًا ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ»[سوره التوبة 31]

در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه وسلم به اصل تعلق به منهج و پیروی از آن بجای تعلق به اشخاص اشاره فرمودند: عن أبي نجيح العرباض بن سارية رضي الله عنه قال: وعظنا رسول الله صلى الله عليه وسلم موعظة وجلت منها القلوب، وذرفت منها العيون، فقلنا: يا رسول الله، كأنها موعظة مودع فأوصنا، قال: «أوصيكم بتقوى الله، والسمع والطاعة، وإن تأمّر عليكم عبد؛ فإنه من يعش منكم فسيرى اختلافا كثيرا، فعليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين المهديين، عضّوا عليها بالنواجذ، وإياكم ومحدثات الأمور، فإن كل بدعة ضلالة» (رواه أبو داود والترمذي وقال: حديث حسن صحيح)

عرباض بن ساریه روایت شده که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم ما را پند داد، پندی که از آن دلها به لرزه افتاد، و چشمها از آن اشک ریخت. پس گفتیم: یا رسول الله، چنین می‌نماید که این پند گفتن، خدا حافظی است. پس ما را سفارش ده. فرمود: شما رو به ترس از خدای عزوجل و فرمانبری امیر سفارش می‌کنم و اگر چه برده‌‌ای بر شما امیر شود. زیرا به حقیقت هر کس از شما بماند اختلاف بسیاری خواهد دید. شما را به گرفتن راه من و راه خلفای راشدین که هدایت یافتگانند تشویق می‌کنم. سنت من و سنت آنها را به دندان محکم بگیرید، و شما را از راههای تازه که برابر راه من و خلفاء نیست، برحذر می‌دارم، زیرا هر روش و راه تازه‌‌ای بدعتی است و هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی عاقبتش آتش است. 

آنچه در این حدیث پیامبر فرموده اشاره به سنتی است یعنی از راه و روش و منهج من و اصحاب پیروی کنید نه ازما. 

تعلق به منهج وراه و روش را در گفته ابوبکر صدیق می‌توان دید آنجا که بعد از خبر وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: «فمَن كان منكم يَعبُدُ مُحمَّدًا -صلَّى اللهُ عليه وسلَّم- فإنَّ مُحمَّدًا -صلَّى اللهُ عليه وسلَّم- قد مات، ومَن كان يَعبُدُ اللهَ فإنَّ اللهَ حيٌّ لا يموتُ»

کسی از شما که محمد را پرستش می‌کرده بداند که محمد فوت کردن، اما کسی که خدا محمد را می‌پرستش می‌کرده پس خدا زنده است و نمی‌میرد.

قال إمامُ أهلِ السُّنَّةِ والجماعةِ الإمامُ أحمدُ: (الثِّقةُ بالأشخاصِ ضلالٌ، والرُّكونُ إلى الآراءِ ابتداعٌ). [نقله عنه شيخُ الإسلامِ ابنُ تيميَّةَ في «دَرْء التَّعارُضِ» 4/133]

تکیه بر اشخاص گمراهی است و چسبیدن به دیدگاه‌‌ها بدعت.

ممکن است این وفاداری به شکلی دیگر خود را نشان دهد به عنوان مثال: در ابتدا ممکن است یک موسس مبتکر و خلاق گروهی را تشکیل دهد. او نظرات و افکارش را مطرح کند. اما بعد از مرگ آن شخص اعضای گروه همچنان به او وابستگی نشان دهند، علی رغم اینکه زمان و مکان تغییر کرده و شرایط جدیدی حکم فرما شده است. در راستای درمان شخصیت‌گرایی و شخصیت‌پرستی مؤسس حرکت جهانی اخوان‌المسلمین امام حسن البناء در دو موقف این قضیه رو برای پیروان این حرکت تبیین می‌کند. که عباس سیسی در این زمینه بازگو می‌کند مورد اول مربوط به کنگره دانشجویان اخوان می‌باشد که در مرکز جمعیت جوانان مسلمان قاهره تشکیل شد. عباس سیسی می‌گوید: امام بنا سخنرانی می‌کرد، در این اثنا شور و حماسه، یکی از برادران را فرا گرفت و شعار زنده باد حسن البنا را سر داد. هر چند هیچ کس شعار او را جواب نداد، ولی آن استاد بزرگوار چند لحظه ساکت ماند و حرف نزد. همگی به او خیره شدند. سپس با خشم فراوان ادامه داد و گفت: ای برادران تا زمانی که برای افراد و شخصیت‌‌ها شعار سر دهیم، پیام و رسالت ما پیروز نخواهد شد.

دعوت و پیام ما بر بینش توحید استوار است و هرگز از آن دور نشوید، ای برادران در اوج حماسه و شهامت، اصول و ارزش‌‌هایی که به آن ایمان آورده ایم و پیامبر بزرگوار نیز ما رو به سوی آن فراخوانده است به فراموشی نسپارید.

موضعگیری دوم در شهر «رشید» و به هنگامی روی داد که برادران به خاطر یکی از مناسبت‌‌های اسلامی، مراسمی را تدارک دیده بود بودند. برادر سیسی می‌گوید: یکی از برادران فعال که در زمینه نشر دعوت بسیار خستگی ناپذیر بود، سخنرانی کرده و در اثنای سخنانش در حالیکه به امام بنا اشاره می‌کرد چنین گفت: امروز امام بنا در میان ما، همانند رسول خدا صلی الله علیه وسلم در میان اصحاب و یارانش می‌باشد. هنوز ایشان سخنش را به پایان نرسانده بود که امام بنا با سرعت از جایش برخاست و خود را به تریبون رساند و خطاب به مردم چنین گفت: برادران از اینکه این برادر در سخنانش از تعبیر نادرستی استفاده کرد، پوزش می‌طلبم و ما به گرد پای شاگردان رسول خدا نیز نمی‌رسیم، سپس به جای خود برگشت و آن برادر نتوانست سخنانش را به اتمام برساند. امام بناء می‌فرمایند: از رسالت و دعوت که ماندگار است سخن بگویید، اشخاص فانی و ناپایدارند.(کتاب اوصاف مصلحان، عبدالحمید البلالی، ترجمه، قادر قادری، ص ۱۸۳- ۱۸۲) 

نکته‌‌ای که حائز اهمیت است که بدان توجه شود این است که پیوستن و همراه شدن به جماعت یا گروهی باید بر پایه‌ی راه و روش آن جماعت باشد نه بخاطر حضور شخصیتی خاص، که در گروه وجود دارد. و لذا پیوستن به جماعت یا گروهی بر این اساس باشد که شخص به منهج و برنامه آن جمع به قناعت رسیده باشد. در این صورت وقتی شخص بر اساس منهج هر جمعی به آن پیوست اگر اعضای این جماعت، چه در جایگاه رهبر باشد یا غیر رهبر دچار خطا و اشتباه شدن، او هرگز از نظر و دیدگاه خود برنمی‌گردد، و از تصمیم خود عقب‌نشینی نمی‌کند، و بر این اساس شخصیتهای یک جمع معیار شناخت حقیقت و واقعیت نیستند، بلکه حق، منهج و راه رو روش میزانی است که با آن انسان‌‌ها شناخته می‌شوند. و چه زیبا علی بن ابی طالب می‌گوید: 

الحق لا يعرف بالرجال، وإنما يعرف الرجال بالحق

حق با مردانش شناخته نمی‌شوند، بلکه مردان با حق شناخته خواهند شد.