به حسب وجود گوناگونی تعریف‌ها و نحوه عملکرد برنامه «فلسفه برای کودکان» ضروری به نظر می‌رسید که‌این معرفی مجدداً از زبان استادان و مدیران مؤسسه‌ای شنیده شود که آن را در چهل سال گذشته نیز برای اولین بار با همین نام در دنیا مطرح کردند و به اینجا رساندند. این مقاله برگرفته از محتوای آموزشی واحد درسی «آموزش تفکر فلسفی به کودکان 1 و 2» دانشگاه مونت کلر در مقطع کارشناسی ارشد «فلسفه برای کودکان» است که به روش یادگیری از راه دور به داوطلبان سراسر دنیا آموزش داده می‌شود.

همیشه از خود می‌پرسیدم چطور می‌شود هنگام ورود یک ایده یا یک فکر با اسم و محتوایی خاص به سرزمین‌ها یا فرهنگ‌های دیگر، ده‌ها ایده و فکر جدید با همان نام یا حتی با نام‌های دیگر و گاهی کاملاً بی ارتباط با آن ایده ی اولیه تولید و رهسپار اذهان و اوراق شود. هنگامی که در پی چیستی و چگونگی اجرای «فلسفه برای کودکان» رفتم، به خاطر محدودیت منابع موجود مجبور شدم از اینترنت برای این کار استفاده کنم. همین امر سبب گردید بدون این که این برنامه را ابتدا از زبان بنیانگذار آن بشنوم و بشناسم از حاشیه به متن بروم بدین معنا که ابتدا حرکت‌های نشئت گرفته از آن را که عمدتاً پر و بال بیشتری در گستره فضای فایبر پیدا کرده بودند، ببینم و آشنا شوم و کم کم به سوی سرچشمه راه یابم.

به این ترتیب بود که ابتدا با نسخه‌های دانمارکی(پر یسپرسن)، فرانسوی(اسکار برنی فیه)، استرالیایی(فیلیپ کم)، انگلیسی(گرت متیوس و رابرت فیشر)، امریکایی(توماس وارتنبرگ)، افریقای جنوبی(لِنا گرین) و ... این برنامه آشنا شدم. برایم جالب شد وقتی علاوه بر تعدد این برنامه‌ها به گوناگونی و تنوع آنها پی بردم؛ بعضی به اصل برنامه پای بند بودند و فقط شاخ و برگ‌های به اصطلاح بومی آن را تغییر داده بودند، بعضی فقط نام آن را اخذ کرده بودند و مابقی را خود سروده بودند، بعضی ایده‌های خود را لا به لای ایده موجود گنجانیده بودند، بعضی فقط نام را عوض کرده بودند و حتی بعضی معتقد بودند که این برنامه از زمان‌های دور در کشورشان وجود داشته است؛ خلاصه این که هر کس از ظن خود یار این برنامه شده بود و همان را ترویج می‌نمود.

وقتی خودم از نزدیک شاهد روند تدریجی ورود «فلسفه برای کودکان» به کشورمان شدم به خوبی فهمیدم که چگونه این بار نیز «فلسفه برای کودکان» در گذر از زبانی به زبان دیگر، ذهنی به ذهن دیگر، برگه‌ای به برگه دیگر و بالاخره از کلاسی به کلاسی دیگر تغییر می‌کند و به سیمای زمینه‌های درونی و برونی راویان و مخاطبان خویش در می‌آید و این روند بر اساس اصول برآمده از همین برنامه اجتناب ناپذیر است.

در کشور ما نیز هنوز ده سال از اولین روزهایی که زمزمه‌های این برنامه را در گوشه و کنار شنیده‌ایم نمی‌گذرد که شاهد رشد شاخه‌های گوناگونی از آن، با همان نام یا حتی با نام‌های کم و بیش متفاوت، با تعریف‌ها و محدوده‌های اجرایی گوناگون، حذف و اضافه‌ها، بایدها و نبایدهای بسیار هستیم. از آن جمله می‌توان به نام‌های "فلسفه و کودک"، "فکرپروری برای کودکان و نوجوانان"، "تربیت فلسفی جوان امروز"، "آموزش فلسفه به کودکان و نوجوانان"، "کودک، تفکر، خلاقیت"، "مهارت‌های تفکر"، "فلسفه برای کودکان و نوجوانان" و مانند آن اشاره کرد. لذا بر آن شدم که برای معرفی این برنامه از متنی که در زادگاه آن یعنی مؤسسه گسترش «فلسفه برای کودکان» در دانشگاه مونتکلر، که سال‌ها پایگاه علمی و عملی «فلسفه برای کودکان» بوده و زیر نظر بنیانگذارش متیو لیپمن اداره می‌شده است استفاده کنم. این مؤسسه پس از سال‌ها تجربه آموزش این برنامه به تربیت کاران از کشورهای گوناگون، جزوه‌ای کاربردی برای تسهیل گران «فلسفه برای کودکان» تهیه نموده است که ما سعی کرده‌ایم به کمک آن این برنامه را معرفی کنیم.

 

1- فلسفه چیست؟

"فلسفه چیست؟" خود یك سؤال فلسفی است؛ سؤالی كه فلاسفه نیز میان خود سال‌ها بدان پرداخته‌اند. سقراط (399-469 قبل از میلاد) معتقد بود كه فلسفه با تحیر آغاز می‌شود. در طول تاریخ، فلاسفه در جستجوی حكمت، حقیقت و معنا بوده اند. حکمت عبارت است از توانایی رفتن به کنه مطالب و تشخیص آنكه چه چیزهایی واقعاً مهم اند. به عقیده دیویی اخلاق، زیبایی شناسی، سیاست و سایر مقولات یا شاخه‌های فلسفی در واقع ابعاد تجربه‌های عادی بیشتر مردم را توصیف می كند تا این كه به تجارب عقلانی یا اسرارآمیز منفك از تجربه‌های عادی بپردازد. شاید بتوان گفت "فلسفه" نوعی كند و كاو در معنای مفاهیمی است كه:

• برای زندگی ما مهم اند،

• در تجربه‌های بیشتر مردم، امری عادی به شمار می‌آید اما از طرفی

• سؤال برانگیز یا گیج كننده‌اند؛ به راحتی نمی‌توان در مورد آنها به توافق رسید و یك بار و برای همیشه آنها را حل و فصل كرد. (شارپ و اسپلیتر 1995)

شهرت دیگر فلسفه در پرورش تفكر ناب است. این كار را "تمرین فلسفه"، "فلسفه ورزی" یا "فلسفیدن" نیز می‌نامند. در این تعبیر همه متفق‌القول‌اند كه فلسفه یك فعالیت یا فرایند است و نه فقط انباشتی از مطالب. به عبارت دیگر فلسفه، فعالیت فلسفه ورزی تعریف می‌شود، كاری كه فلاسفه انجام می‌دهند یعنی روش فلاسفه و نه محصولات فلسفی، كاری كه فلاسفه بدان دست می‌یابند یعنی نتایج یا نظرات فلسفی.

آموزش فلسفه و آموزش فلسفه ورزی با یك دیگر متفاوت است. این نوع آموزش با سایر رشته‌های دانشگاهی از این نظر متفاوت است كه «می‌تواند» بدون نیاز به دانش قبلی در این زمینه انجام شود. ولی «می‌تواند» بدان معنا نیست كه باید حتماً این طور عمل كرد. اگر تمرین فلسفه یا فلسفه‌ورزی، پرسیدن سؤال از نوع خاصی درباره مسائل محوری زندگی انسان‌ها و دست و پنجه نرم كردن با آنها باشد، در اصل اكثر مردم می‌توانند فلسفه‌ورزی كنند. این بدین معناست كه برخلاف سایر رشته‌های دانشگاهی فلسفه دو شكل ظاهری دارد:

1-تمرین حرفه‌ای كند و كاو فلسفی با ارجاع به قوانین حاکم بر آثار تاریخی فلسفی

2-تمرین غیرحرفه‌ای(آماتوری) كندوكاو فلسفی بدون ارجاع به فلسفه از نوع قبل

اگرچه این تعبیر، تخصص فلسفه سنتی را نیز در بر دارد ولی در طی بیست سال گذشته به راه متفاوتی به كار گرفته شده است. اگر جنبه‌های نظری این حركت را كنار بگذاریم كه به گسترش رشته‌های دانشگاهی فراوانی در این زمینه منجر شده است؛ در جنبه عملی، فلسفه به مجامع عمومی‌تری مانند مراكز مشاوره، بیمارستان‌ها، بهداشت و سازمان‌های اجتماعی راه یافته است، با این تصور كه فلاسفه می‌توانند به تك‌تك افراد جامعه، گروه‌ها و متخصصان در فرایند حل ّمسأله و تصمیم‌گیری‌هایشان كمك كنند. در واقع فیلسوف به جای این كه فقط به ارائه راه حل برای مسأله‌ای خاص بپردازد، به دیگران كمك می‌كند تا از تفكرات خود آگاه شوند و بتوانند راه‌ حل‌های بهتری برای مسائل خود بیابند. این فرایند ماهیت گفتگویی دارد و بدین ترتیب فیلسوف فرصت می‌یابد در مقابل تفكرات فرد با دیگران واكنش نشان دهد و برای ایشان تفكر خوب را الگوسازی كند.

 

2- شاخه‌ها و سؤال‌های فلسفی كدام‌اند؟

انسان‌ها از مدت‌ها پیش یعنی از زمان سقراط، افلاطون و ارسطو و احتمالاً پیش از آن، سؤال‌های فلسفی می‌كردند. به این مثال‌ها توجه كنید:

عدالت چیست؟ آیا همیشه خوب است منصف باشیم؟ چه چیزی مهمتر است، زندگی یک فرد یا قانون؟

واقعیت چیست؟ آیا شما می‌توانید شما نباشید؟ آیا ممکن است چیزی برای کسی وجود داشته باشد اما برای دیگران وجود نداشته باشد؟

چگونه می‌توانم چیزی را بشناسم؟ چطور بفهمیم آنچه می‌بینم حقیقت دارد؟ چرا بعضی‌ها می‌گو?