و في رفيق الأعلى

زیست عالمانه:

آذرماه سال ۹۵ بود که استاد محمد مجتهد شبستری، یکی از سه چهره‌ی اصلی نواندیشی دینی معاصر مهمان دانشجویان دانشگاه هرمزگان بود. ایشان پس از سخنرانی مهم «حقوق بشر و حکومت دینی» قرار شد یکروز بعد رهسپار تهران گردد، استاد در غوغای مفتیان ظاهرگرای داعشی آن ایام که جهانی را مشرک و بدعتگزار و کافر می‌دانستند و قرائت‌شان از دین را تنها قرائت اصیل از اسلام، بسیار علاقه‌مند بود که یکی از علمای اهل سنت هرمزگان را هم ببیند و از مزاج فکری علمای سنی استان ما هم با خبر شود اما چه کسی می‌توانست انتخاب ما باشد تا روبروی یک فیلسوف صاحب مکتب به گفت‌وگو بنشیند و پاسخگوی دغدغه‌هایی عاقلانه باشد؟ من حد شیوخ را می‌دانستم ولی باز انتخاب من شیخ دولاب بود، با تردید و دودلی‌های من، شیخ محمد اسلامی و استاد مجتهد شبستری هم‌صحبت شدند، یک ساعت بعد استاد شبستری خوشحال بودند که اهل سنت ایران چنین علمای روشن‌بین دارد و شیخ محمد اسلامی هم خوشحال از اینکه چنین محضر عالمانه‌ای را درک کرده است. تسلط شیخ بر جریان های فکری پیشرو جهان اسلام کم‌سابقه بود چرا که بزرگترین دغدغه‌ی مؤمنانه‌اش دفاع از جوهر دین با نگاهی رحمانی و رعایت حریم علم و عقل بود، دینی به دور از قشری‌نگری و متناسب با نیازهای بشر امروز.

زیست عارفانه:

نگاه شیخ از منظر اسلام رحمانی در حوزه‌ی اندیشه‌ی نوگرای دینی و رعایت حقوق کودکان و زنان و موسیقی محلی و ورزش جوانان البته بر جریان مقدس‌مآب در هرمزگان گران می‌آمد! اما در برابر زشتی توهین و تکفیر آنان تا خطبه‌ی آخرین او با چشمی گریان و دلی لرزان از درگاه حق جز طلب رحمت و آمرزش تمامی امت محمّد صلّی الله علیه و آله وسلّم، سخن دیگری بر لبان شیخ جاری نگشت.

دو سال پیش، شیخ محمد سخنران مهمان مسجد گله‌داری بندرعباس بود با موضوع «فلسفه‌ی دیانت» در میان انبوه مؤمنان شیعه و سنّی که مشتاق شنیدن از او بودند که همچون قشم، شیخ در بندر هم گوش شنوای بسیاری داشت و هم حرمت‌گزارانی فراوان، شیخ در دفاع از جوهر دین در جهان جدید این بار هم از تجربه‌ی غزالی سخن گفت و هم از تعالیم مولوی خواند و مشتاقان را به جمع دین و علم و دنیا و آخرت فراخواند، جلسه‌ی شیخ اما به درازا کشید و به وقت اذان رسید و شیخ همچنان با مهربانی ایستاده و دست بر سینه به پرسش حاضران از مرد و زن تا آخرین نفر با بردباری پاسخ گفت، چرا که معتقد بود دل نشکستن مؤمنی که مدتها در انتظار پاسخ مانده خود فضیلتی است چون دیگر فرایض. در پایان جماعت آن شب از او پرسیدم که در سیر بیست ساله میان عقل و دین به کجا رسیده‌ای؟ شیخ که خسته از پاسخگویی بود گفت: به رهیافت مؤمنانه‌ی غزالی و تعالیم عاشقانه‌ی مولانا از دین. یعنی حفظ جوهر دین و عبور از ظاهر و رسیدن به لذت سلوك إلى الله.

شیخ محمد اگر چه واعظی قهار و سخن‌پرداز مشهور رسانه‌ها نبود اما عالمی روشن‌بین، محققی منصف و میانه‌رو، مفسّری مسلّط به دیدگاه فریقین شیعه و سنّی و انسان دردمندی بود که در سلوک فردی‌اش جز صفا و تواضع و افتادگی نمی‌شد دید. او درختی از مدارا و علم و انسانیت و اعتدال در برابر ظاهرگرایان تلخ‌اندیش استان ما افتخاری برای منطقه بود.

مرگ نابهنگام او برای من، غم بزرگ تنهایی در رفاقتی بیست ساله و لبریز از اخلاص و تواضع و ایمان او و برای جامعه‌ی دانشجویان و طلاب اهل سنّت و شیعه تٲسّف و خسران است. شیخ محمد اسلامی در حوالی يوم‌العرس مولانا، دل‌شکسته از نزاع با جاهلان نارفیق، خرقه‌ی حیات دنیوی را از تن به درآورد و مهاجر إلى الله، لبخندزنان به ملاقات رفیق اعلای خویش رهسپار ملکوت گردید. «و ما نعلم منه إلاّ خيراً.» قالب خاکی سوی خاکی فکند.. جان خرد سوی سماوات برد.