اومانیسم و پیامدهایش
امروز در قرن ٢١ انسان با بحران هویت و بحران سقوط اخلاقی در شرق وغرب دچار گردیده و در این هزارهی مدرنیته و پیشرفته بعد از اینکه از جاذبهی دروغین یا فریبندهی زندگی بیرون فارغ میشود، بر میگردد به درون خویش نه آن درون صوفیانهاش، درون ذاتی وجوهری حقیقت انسانی خودش برای اولین بار که به خودش بر میگردد، میبیند بزرگترین مجهول خودش است و تا وقتی که خودش مشخص نشود که کیست؟ هرگونه زندگی، راهحل، هرگونه فرم و یا راهحل هدایت بیمعنی است. این است که پیش از آنکه معلوم شود که انسان کیست، تعلیم وتربیت بی معنی است، وضع ایدئولوژیها و مکتبهای فلسفی و همهی اعتقادها نیز این چنین است؛ و اخلاق را امروز نیز به صورت مجموعهای از ارزشهایی که زیر بنا ندارد میبینیم که چنین است چون هر اخلاقی مجموعه ارزشهایی مبتنی بر حقیقت انسانی است، و وقتی حقیقت انسان مجهول است همه ارزش اخلاقی نیز نامعلوم و بیپایه و بیضمانت خواهد بود و حالا نیاز مبرم جامعهی بشریت چه در شرق و چه در غرب پروگرام و اساسنامهای است که آنرا از این وضعیت نامطلوب و نامقبول بیرون آورد. لازم به ذکر است هر دو جامعه با بنیشهای متفاوت از هم نیازمند هستند؛ غربیها: دنبال خوشبخت بودن میگردند، و شرقیها دنبال کمال میروند ولو با رنج و زحمت باشد، امّا غربیها دنبال خوشبخت بودن میگردند. خوشبخت بودن یک حالت است و ثبوتی است ولی کمال یک حرکت و دینامیک تکاملی است (رفتن است، بودن نیست! ) خوشبختی میخواهد انسان (بودن) را خوب کند، کمال میخواهد انسان را در(رفتن) خوب بسازد کمال (شدن) است و خوشبختی (بودن) است این است که به جای اصطلاحی که در فرهنگ شرقی وجود دارد که کمال است. در فرهنگ غربی میبینیم (بونور) است، بونور یعنی خوشبختی. چنانچه گفتهاند هرکسی که از فطرت اصلی خویش بیگانه شد در زندگی روزمرّه خویش بیچاره شد
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّینُ الْقَیمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ / روم30
ترجمه:
روی خود را خالصانه متوجّه آئین (حقیقی خدا، اسلام ) كن. این سرشتی است كه خداوند مردمان را بر آن سرشته است. نباید سرشت خدا را تغییر داد (و آن را از خداگرائی به كفرگرائی، و از دینداری به بیدینی، و از راستروی به كجروی كشاند). این است دین و آئین محكم و استوار، و لیكن اكثر مردم (چنین چیزی را) نمیدانند.
که از ارتباط تنگاتنگ بنده با خالقی که او را به شکل روبرو پدید آورد:
ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلاً مَّا تَشْكُرُونَ / سجده 9
ترجمه:
آنگاه اندامهای او را تكمیل و آراسته كرد و از روح متعلّق به خود (كه سرّی از اسرار است ) در او دمید، و برای شما گوشها و چشمها و دلها آفرید (تا بشنوید و بنگرید و بفهمید، امّا ) شما كمتر شكر ( نعمتهای او ) را به جای میآورید
در فراز و نشیب و تطورات حیات خودش، اما امروز چنانچه مستحضر هستید جامعهی بشریت مجدداً برای رهایی از این نارسایی و ناکامی و برای تکامل وپیشرفت خویش میخواهد، مکتب اومانیسم و شعار انسان محوری که یکی از قدیمی ترین فلسفهی بشر است و چنانچه معمول است تاریخ پیدایش آن را از یونان میدانند. اومانیسم عبارت است از اصالت انسان در برابر اصالت طبیعت و هم اصالت خدا.
بنابراین اومانیسم یک پایگاهی است میان خداپرستی و اعتقاد به متافیزیک یا طبیعت پرستی واعتقاد به اصالت ماده. در اومانیسم انسان نه ساخته دست خدایان و عقل کل عالم است و نه ساختهی کور و ناخوداگاه طبیعت ماننده گیاه و حیوان، از این جهت میتوان گفت: اومانیسم مکتبی متعالیتر و بالاتر از اصالت ماده و طبیعت یعنی ماتریالیسم وناتورالیسم و پایینتر از متافیزیک و ساختهی خداوند است.
در اومانیسم مکتبهای مختلف وجود دارد: مکتبهای قدیمی که در آتن بودند و از طریق اگوسانترسیم تحلیل میکردند؛(بررسی واژه اگوسانتریسم: اگو به معنای (خود)، و سانتریسم به معنی (محور) وملاک و مرکز عالم بودن است) پس اگوسانترسیم یعنی خودمحوری و خود ملاکی، مثلاً انسان اشرف مخلوقات است یک فکر اگوسانتریسمی میباشد؛ اگوسانترسیم یعنی آنکه عالم خارج و بالا واقعیتش هرچه میخواهد باشد و به هر صورت میخواهد باشد، آنچه حقیقت دارد آن چیزی است که انسان آن را میفهمد و میبیند، بنابراین ملاک حقیقت، واقعیت خارج نیست، بلکه ملاک حقیقتی است که ما از عالم خارج احساس میکنیم.
نمونه: اگوسانترسیم میگوید اصالت مال چیزی است که من میبینم چرا که اصل انسان نیرویی است مُدرِک ومُتفعِّل، براساس این مبنا اومانیسم تنها در فلسفه نمیماند بلکه در مسایل سیاسی و اجتماعی هم دخالت میکند، بسیار سادهلوحانه است که بگویم اومانیسم با سیاست و جامعه ارتباط نداشته، چرا که فلسفه در قدیم عمیقترین اثر را روی سیاست و جامعه میگذاشته است. در اومانیسم همهی مسایل اجتماعی و مذهبی و اقتصادی و حقوقی بر اساس اصالت انسان بررسی میشود. انسانها را نباید فدای تقدّس کرد بلکه هر تقدّسی را باید فدای انسانها کرد، اگر خدایی را میپرستیم آن خدا باید طوری باشد هرگز به اصالت انسان خدشه وارد نسازد و انسان نباید مثل پر کاهی در دست خدا باشد. پس انسان هم در برابر خدا و هم در برابر طبیعت آقای خودش است. این فکر تا آنجا رسوخ میکند که تمام ملاک زیبایی در مذهب و معنویت و هنر انسان است، و بهترینِ زیبایها، زیباهای انسان میشود. برای همین در آتن در اوج اومانیسم تمام مجسمهسازها و نقاشها سر و گردن و تصویر انسان را به طور برهنه نمایش میدادند؛ چرا مجسمه را برهنه میساختند؟ برای اینکه هر پوششی را زشتتر از انسان میدانستند، پس چرا یک زیبایی را با یک زشتی بپوشانیم.
و امروزه در این قرن هم عریان و برهنه بودن به یک فرهنگ و تمدن عظیم بشریت در غرب و شرق تلقی میگردد. و ما از آسمان معنویت و خداپرستی نزول کردهایم و به خودپرستی و ماده پرستی(دهرین) سرگشته شدهایم که خداوند میفرمایند:
أرأیتَ مَنِ اتَخَذ إلهَه هَواه أفَأنتَ تَکونُ عَلَیهِ وَکیلاً: به من بگو ببینم: آیا کسی که هوی و هوس خود را معبود خویش میکند(و آرزوپرستی را جایگزین خداپرستی میسازد، تا آنجا که سنگهای بی جانی را برمیگزیند و میپرستد)آیا تو وکیل او خواهی بود ؟ (و میتوانی او را از هواپرستی به خداپرستی برگردانی، و از ضلالت به هدایت بکشانی؟) فرقان ٤٣
و دهرین: وَقَالُوا مَا هِی إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَنَحْیا وَمَا یهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یظُنُّونَ / الجاثیه ٢٤
منكران رستاخیز میگویند: حیاتی جز همین زندگی دنیائی كه در آن بسر میبریم در كار نیست. گروهی از ما میمیرند و گروهی جای ایشان را میگیرند، و جز طبیعت و روزگار، ما را هلاك نمیسازد! آنان چنین سخنی را از روی یقین و آگاهی نمیگویند، و بلكه تنها گمان میبرند و تخمین میزنند.
و در شرق و غرب، زن و مرد لباس پاکی و حیا و تقوا را از تن بیرون آوردهاند و در دریای بی ساحل بی بند و باری شناور گردیدهاند. و خداوند در این رابطه میفرمایند:
یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیكُمْ لِبَاساً یوَارِی سَوْءَاتِكُمْ وَرِیشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِكَ خَیرٌ ذَلِكَ مِنْ آیاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یذَّكَّرُونَ / اعراف26
ترجمه:
ای آدمیزادگان! ما لباسی برای شما درست كردهایم كه عورات شما را میپوشاند، و لباس زینتی را ( برایتان ساختهایم كه خود را بدان میآرائید. امّا باید بدانید كه) لباس تقوا و ترس از خدا، بهترین لباس است ( كه انسان خود را بدان میآراید و خویشتن را از عذاب آخرت میرهاند ). این (آفرینش لباسهای ظاهری و باطنی) از نشانههای (فضل و رحمت) خدا است تا بندگان متذكّر (نعمتهای پروردگار) شوند.
و همچون حوا و آدم (علیهما السلام) به طعمهی دشمن دیرینهی انسان (شیطان منفور) مبتلا گشتهاند. که پروردگار داستان آن را برای ما چنین تعریف میکند:
فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیطَانُ لِیبْدِی لَهُمَا مَا وُورِی عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ
نظرات
بدوننام
02 آبان 1398 - 11:35آقای محترم واقعا این چه متنیه نوشتی پر از کلمات و اصطلاحاتی که معنای درستی از انها ارائه نشده است اومانیسم،اگزستانسیالیسم،ناتورالیسم و ... واقعا اگر شما بتوانی هر کدام از این اصطلاحات را معنی کنی من به شما جایزه می دهم بابا این شلم شوربا چیه درست کردی آخ وجدانا شما یک کتاب از هایدگر خوندی که چنین با اطمینان از هایدگر سخن می گویی برادر من آهسته گام به گام پیش برو با مرجع با منبع با دلیل و برهان امیدوارم که دیگه چیزی ننویسی متشکرم