رونمایی و نقد كتاب تاریخ مفهوم عدالت اجتماعی در دوران مشروطه نوشته سمیه توحیدلو
مشروطه مساله امروز ما است
قریب به 120 سال از جنبش یا نهضت یا انقلاب مشروطه میگذرد و به نظر میرسد بسیاری از صاحبنظران ایرانی، درست یا غلط، معتقدند كه همچنان مشروطه مساله ما است و این رویداد بزرگ كه در اوایل سده بیستم میلادی و در نتیجه سالها تكاپو و تنش آغاز شد، به پایان نرسیده. از این حیث كنكاشهای مفهومی و فكری درباره این رویداد بزرگ و اثرگذار در تاریخ ایران ضروری است، اگر همچون برخی پژوهشگران بدبین نباشیم و نگوییم كه این تلاشهای اندیشهای هنوز آغاز نشده است. كتاب تاریخ مفهوم عدالت اجتماعی در دوران مشروطه، نوشته سمیه توحیدلو، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی یكی از جدیدترین این تحقیقات است كه چنانكه از عنوانش بر میآید به گردآوری و بررسی یكی از اساسیترین مفاهیم فكری بشر در آینه آثار و نوشتههای متفكران و نویسندگان و نخبگان فكری ایران در دوران مشروطه میپردازد. نویسندهای كه پیشتر از او كتاب حیات اقتصادی ایرانیان در دوران مشروطه را خوانده بودیم، در این كتاب كه حاصل پژوهش او بین سالهای 94 تا 99 است، به دنبال معنای مفهوم عدالت به شكل تاریخی در عصر مشروطه است و برای این تحقیق از روش و نگاه فكری راینهارت كوزلك متفكر و پژوهشگر معاصر آلمانی بهره جسته است. كتاب حاضر در جلسهای در شهر كتاب مركزی با حضور نویسنده و شماری از پژوهشگران مورد نقد و بررسی قرار گرفت. آنچه میخوانید گزارشی از بخشهایی از سخنان ناقدان این كتاب است. كتاب از 700 صفحه و پنج فصل تشكیل شده است. نویسنده در فصلهای اول و دوم به تعاریف عدالت و دیدگاههای متفكران مختلف راجع به آن میپردازد. در فصل سوم كه مفصلترین فصل آن است، آرای 44 تن از نخبگان دوران مشروطه درباره مشروطه معرفی میشود. در فصل چهارم تاریخ مفهوم عدالت تحلیل میشود و در فصل پنجم به گفتوگوی انتقادی با آثار موجود در این زمینه میپردازد و آرای پژوهشگران و مشروطهپژوهان معاصر چون همایون كاتوزیان، جواد طباطبایی، داود فیرحی، غلامحسین زرگرینژاد، ونسا مارتین، خسرو شاكری و عدالتنژاد نقد و ارزیابی میشود.
از نگاه امروز تاریخ را خواندم
سمیه توحیدلو
پژوهشگر علوم اجتماعی
كتاب حاضر ادامه پژوهش من در دوره دكترا با موضوع حیات اقتصادی ایرانیان در عصر مشروطه است. درنهایت آن كار در حال مطالعه امور اقتصادی از منظر خرد بودم به حیات فردی توجه كردم و در انتها برای جمعبندی، مفاهیم نظم، تعادل و تناسب برایم جدی شد. میخواستم به نظمخواهی یا تناسبخواهی خاص در جامعه ایران توجه كنم. باتوجه به آثار پژوهشگرانی چون عبدالهادی حائری (نویسنده كتاب تشیع و مشروطیت) و سیدجواد طباطبایی و فریدون آدمیت، با رویكردهایی به مفهوم نظم مواجه شدم. رویكرد این پژوهشگران این بود كه تاریخ ایران بیالتفات به مبانی است. نقدی كه به مشروطه میشود، این است كه تنها بر ایدئولوژیها سوار بوده و بر تفكر سوار نیست. مثلا بحث امتناع اندیشه در آثار دكتر طباطبایی به این دوره بازمیگشت و نقد این موضوع كه مفاهیمی كه در دوره مشروطه بر زبانها آمده، هنوز مستقر در آنچه در سنت بوده، هستند و معنای مدرنشان را نیافتند.
در این كتاب این رویكرد را در مورد مفهوم عدالت درپیش گرفتم و این سوال را پی گرفتم كه آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت به همینگونه بوده است؟ اساسا چگونه مفهوم عدالت نضج پیدا كرده است؟ تمامی مفاهیم مدرن در غرب هم لایهلایه رشد كردهاند. آیا میتوانیم از تمایز مفهوم عدالت در معنای سنت و مدرن آن را به شكلی كه به امتناع اندیشه برسیم، یاد بكنیم؟ نوع سندشناسی و منبعشناسی ما چگونه است؟ آیا همه منابع دیده شده؟ آرشیوهای مسلطی كه شانس داشتهاند تا در كتابهای اولیه معرفی شوند، به نوعی روایت اصلی را طرح میكنند؟ آیا روایت اصلی همان آرشیوهای اولیه است؟ آیا میتوان آرشیوها و افراد دیگری هم دید؟ با نگاه تاریخ مفهوم كه مدل رینهارت كوزلك بود، به این موضوع ورود كردم. در این كتاب به 44 نفر از متفكران اعم از روحانیون، روشنفكران، مشروعهطلبها و مشروطهخواهها مراجعه كردم. تلاش كردم حتی اگر كسی با نتیجهگیری من مخالف باشد، در بخش گزارش یك منبعی برای آشنایی با دیدگاهها و نظرات مختلف داشته باشد.
ناظمالاسلام كرمانی جملهای دارد كه در اولین جلسه مجلس شورای ملی توسط محمد طباطبایی قرائت میشود و میگوید بعضی میگویند داء شرك است و دوایش عدل است؛ چون عدل ریشهكن ظلم است، فلذا دوایش عدالت است. بعضی گویند داء شرك است و دوایش توحید است. بعضی میگویند داء استبداد است و دوایش شور و مشاورت است. این تعبیر از ناظمالاسلام برای من بسیار برانگیزاننده بود. مفهوم عدالتخانه و مجلس با این نوع مسالهسازی معنادار است. در كتاب تلاش كردم طیفی از نگاهها و تعاریف و مفهومسازیها را نشان دهم و تمام تلاشم این بوده بگویم ما در مورد اندیشه و یك مفهوم، نمیتوانیم بگوییم امتناع اندیشه داشتیم یا نداشتیم، آیا فهم سنتی از یك مفهوم داشتیم یا فهم مدرن. مثل همه چیزی كه تا امروز بر ما گذشته، یك مدل جدید ایرانی داریم كه تا امروز هم ساری و جاری است و آن مدل یك طیف معنایی است كه در هر دورهای و در هر زمانی، بسته به شرایط و زمینهها، بخشهایی از این طیف فعال شده است. نتیجهگیری نهایی من همین طیف و دستهبندیهای معنایی و نقطهگذاری روی طیفی است كه از سمت سنت شروع شده و تا نگاه مدرن ادامه یافته است. تلاش كردم در هر كدام از این نقاط این طیف، تمایزهایی مفهومی در حوزه حقوق و آزادیها، نسبت شریعت و عدالت، نسبت شریعت و آزادی، در مورد قانون و شاخصهای مختلفی كه در عدالت هست، نشان دهم.
من فینفسه جامعهشناس هستم و از نگاه امروز تاریخ را خواندم و تاریخ را با توجه به سوال امروزم خواندهام، یعنی نگاه من آغشته به مسائل امروز است. معتقدم امروز ما خیلی به مشروطه نزدیكتر است و تحلیل مفهومی مشروطه بسیار به ما كمك میكند.
نكات انتقادی روششناختی
مصطفی ملكیان
پژوهشگر فلسفه
در باب این دو كتاب به دو لحاظ سخن چندانی ندارم، نخست اینكه در زمینه تاریخ تخصصی ندارم و چیزی راجع به تحولات تاریخی نمیدانم و حتی از جریان مشروطه و مشروطهجویی اطلاعات سطحی و اندكی دارم. دوم اینكه حجم این كتاب بسیار بالاست و من نمیتوانم راجع به هیچ موضوعی در آن حق مطلب را ادا كنم. در عین حال نكاتی راجع به صبغه روششناختی و فلسفی كتاب توجه دارم. نویسنده نه فقط به لحاظ فرآیندی زحمت زیادی كشیده، بلكه فرآورده خوبی هم عرضه كرده است، اما به سه نكته راجع به این كتاب اشاره میكنم كه فكر میكنم در پژوهشهای بعدی بد نیست مطمح نظر قرار گیرد.
نخست اینكه بعد از انقلاب روش در رسالههای دانشگاهی و پژوهشها و تالیفات این شده كه ابتدا آرای دو یا چند متفكر برجسته غربی و جهانی نقل میشود و در كنار آن آرای چند استاد دانشگاه و روحانی ایرانی توجه میشود، درحالی كه سطح این دو دسته با یكدیگر خیلی متفاوت است. مثل اینكه آرا و نظرات آینشتاین و هایزنبرگ و شرودینگر و پلانك را با آرا و نظرات معلم دبیرستان خودمان مقایسه كنیم، درحالی كه باید سطحشناسی و حدشناسی داشته باشیم و بدانیم كه جایگاه هر یك از این دو دسته كجاست. وقتی كانت و توماس آكوینی و هگل را كنار فردی كه در گوشهای تدریس فلسفه قرار میدهیم، تصویری كاریكاتوری به دست میآید، این نه فقط به لحاظ احساسی آزارنده است، بلكه ما باید در متدولوژی و متافیزیك سطحها را رعایت كنیم، یعنی بدانیم چه كسی را به مقابله چه كسی قرار دهیم. ما باید درجات متفاوتی داشته باشیم كه بدانیم چه كسانی را با یكدیگر مقایسه كنیم. مثلا وقتی در این كتاب از مایك سندل و رابرت نازیك و رالز سخن میرود، نباید اسم من ملكیان بیاید. رالز فیلسوفی است كه یك عمر راجع به عدالت اجتماعی كار كرد و علاوه بر قدرت تفكر و اشتغال دایم به مساله عدالت، مثل یك قدیس و عارف تراز اول زندگی كرد و در این نوع زندگی، حتی وقتی به او حمله میشد، به نقدها توجه میكرد. این نكته را از حیث خوارداشت نمیگویم، بلكه از حیث بیان حقیقت میگویم. البته همانطور كه خودبزرگبینی بد است، خودكوچكبینی هم بد است، اما میفهمم به لحاظ روششناختی نمیتوانیم ابنسینا را با معلم فلسفهمان مقایسه كنیم. ابنسینا را باید با شیخ اشراق مقایسه كرد و این دو را با صدرای شیرازی.
به نظر من عنوان كتاب خیلی مهم است و همیشه به دانشجویانم گفتهام و میگویم وقتی كتاب یا مقاله یا رساله مینویسید، نسبت به عنوان پژوهش خودتان مسوول هستید. اگر هر چیزی بگویید كه به عنوان كتاب ربط نداشته باشد، یا چیزی بگویید كه در باب عنوان كتاب هست، اما در باب آن چیزی كه از شما خواستهاند، نیست، سخنی زائد گفتهاید. یك نوشته مثل یك امر مصنوع، یعنی مثل یك یخچال است. در یك امر مصنوع همه اجزا باید به كاركرد آن مربوط باشد. در یك نوشته و پژوهش هم باید بتوان با یك یا چند واسطه نشان داد كه همه بخشهای نوشته، در خدمت موضوع آن نوشته یا پژوهش هستند.
موضوع این نوشته، تاریخ مفهوم عدالت اجتماعی در دوران مشروطه است. این عنوان پیشفرضهایی دارد، ازجمله اینكه مفهوم عدالت اجتماعی تاریخ دارد كه كاملا درست است. هر مفهوم فلسفی و علمی تاریخ دارد، اما وقتی از تاریخ مفهوم عدالت اجتماعی سخن میگوییم، یعنی میخواهیم بدانیم چه تحولاتی عارض مفهوم عدالت اجتماعی در نوشتههای صد سال اخیر -مثلا- شدهاند. مثلا آیا در مفهوم عدالت به لحاظ دلیل ضرورت عدالت، تفاوتی ایجاد شده است؟ گاهی دلیل ضرورت عدالت، یك دلیل دینی و مذهبی است، گاهی فلسفی و گاهی مصلحتاندیشانه است و به روانشناسی اجتماعی و جامعهشناسی ربط پیدا میكند. یعنی هر كسی گفت چرا باید در جامعه عدالت برقرار باشد، یكی از این سه دلیل را میتوان آورد: مذهبی، فلسفی و مصلحتاندیشانه.
معنای این سخن آن است كه ما باید یك سلسله سوالات در باب مفهوم عدالت طرح كنیم و نشان دهیم كه جواب این سوالات در این صد سال چه تغییراتی داشته است. مثلا گاهی ما میخواهیم نظرات ده تن از متفكران كشور راجع به آزادی را گردآوری كنیم. یك راه آن است كه با این ده متفكر مصاحبه آزاد صورت گیرد. گاهی هم بیست سوال مشترك طراحی میكنم و آنها را با این متفكران در میان میگذارم. اینگونه وجوه اشتراك و افتراق و قوت و ضعف این متفكران در پاسخ به این سوالها را میتوان مقایسه كرد. در این كتاب هم میشد n سوال راجع به مفهوم عدالت اجتماعی طرح كرد و به متفكران این صد سال اخیر ایران عرضه و پاسخ را از دل آثار ایشان اقتباس كرد. وقتی به پاسخ رسیدیم، درمییافتیم كه مفهوم عدالت اجتماعی چه تطوراتی در آثار این متفكران داشته است. در كتاب حاضر این كار صورت نگرفته است و گویی نوعی مصاحبه آزاد با این متفكران در گرفته و آنچه ایشان در آثارشان راجع به عدالت اجتماعی نوشتهاند، بیان شده است. البته در قسمت پایان كتاب، تفكیكهای پاكیزهای صورت گرفته و فصل پایانی بهترین فصل كتاب است. اما از آنجا كه سوالها، واحد نیست، خواننده درنمییابد كه آرای این متفكران در قیاس با یكدیگر در باب مفهوم عدالت اجتماعی، چه تفاوتی با دیگران دارد.
نكته سوم اینكه تقسیمبندیهای فراوانی در این كتاب در فصول مختلف به اقتضای موضوع فصل، صورت گرفته، اما شرط لازم -و نه كافی- برای تقسیم آن است كه مقسم واحد باشد، یعنی یك چیز را باید به چند قسم تقسیم كرد. وحدت مقسم شرط لازم صحت تقسیم است. در برخی تقسیمبندیهای این كتاب این شرط دیده نمیشود. مثلا در فصل اول با عنوان اهمیت عدالت در دوران مشروطه، منظرهای ششگانه دینی، فلسفی، اقتصادی، جهانی، اجتماعی و فرهنگی از یكدیگر تفكیك شدهاند. منظرهای دینی و فلسفی، از حیث دلیل توجیه ضرورت مفهوم عدالت اجتماعی تفكیك میشوند، اما منظرهای اقتصادی و جهانی، دو نوع از انواع عدالت اجتماعی هستند. منظرهای اجتماعی و فرهنگی هم از حیث اهمیت مفهوم عدالت اجتماعی تفكیك میشوند. بنابراین این شش قسم، از سه تقسیمبندی متفاوت پدید آمده است و وحدت مقسم نیست.
همچنین در فصل دوم از تعاریف قدیم و جدید مرتبط با مفهوم عدالت سخن به میان آمده است. انتظار آن است كه تعاریف مفهوم عدالت بیاید. 13 تعریف هم آمده است، اما مثلا یكی از آنها «عدالت و اسلام» است كه تعریف عدالت نیست یا «عدالت و سیاست هویتی» كه باز تعریف عدالت نیست. البته «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینههای اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند. در 13تا، تنها 3تا تعریف عدالت است و بقیه ربط و نسبت عدالت با برخی مفاهیم مشابه مثل استحقاق، حق، قانون و... است و برخی هم ربط و نسبت عدالت با برخی پدیدههای اجتماعی است. این یك عیب است و باعث میشود كه برای مواد خام كتاب زحمت زیادی كشیده شود، اما در قوالب خوبی ریخته نشود. یعنی فرآیند نفسگیر و طاقتشكن داریم، اما فرآورده برای خواننده سود كمتری دارد. غیر از این سه كتاب، در باب محاسن آن هر چه بگویم كم گفتهام.
نیازمند بانك اطلاعاتی راجع به عدالت هستیم
رسول جعفریان
پژوهشگر تاریخ
نخستینبار است كه كتابی با این وسعت و دامنه راجع به مفهوم عدالت در عصر مشروطه و پیش و پس از آن نگاشته شده و از این حیث ممتاز است. كتاب نوعی تبارشناسی فكر و اندیشه یا تاریخ مفهوم است و برای ما بسیار اهمیت دارد. افكاری كه سوار بر فكر سنتی و بومی ما شده، در دوره مشروطه بسیار متنوع است و این سوال برای من مطرح است كه تولیدات فكری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قویتر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟ راجع به این مفاهیم در رسائل دوره مشروطه كارهایی صورت گرفته و ایكاش در بعد از انقلاب هم میدیدیم كه مجموعهای كه تولید شده، به آن اندازه هست یا خیر. نخستینبار مرحوم محمداسماعیل رضوانی و سپس فریدون آدمیت به این و بعدا موسی نجفی و غلامحسین زرگرینژاد به رسالههای انتقادی و سیاسی دوره مشروطه توجه كردند. مرحوم ایرج افشار هم در این زمینه تلاشهای زیادی كرد. من هم در این زمینه كارهایی كردهام. خلاصه حجم انبوهی از تولید فكر در دوره مشروطه داریم كه در هم آمیخته است و مثل آثار متفكران غربی، فصلبندی و تقسیمبندیهای دقیق ندارد. شاید صد رساله باشد كه این كتاب راجع به 44 رساله كار كرده است. در گزارش اندیشه و تفكر پدید آمده در دوره مشروطه از لحاظ روش، كارهای آدمیت اهمیت بسیار زیادی دارد. البته او تقطیع میكند و كمتر به دینیات توجه میكند، اما در مجموع به لحاظ روش بانی كار بسیار مهمی است و بعدیها تقریبا با همین روش
پیش رفتهاند.
از حدود یكی، دو دهه قبل از انقلاب تمایل به شیخ فضلالله پدید آمد و بعد از انقلاب این تمایل زیادتر شد. بعد از انقلاب گفته میشد كه مشروطه دو مرحله دارد: 1- عدالت خانه، 2- مجلس و مشروطه و كنستیتوسیون. همچنین گفته میشد این دو مقابل هم بوده و گذر از عدالت به مجلس یك انحراف بوده و آن را نشانه ورود و غلبه تفكر طبیعی یا اندیشههای جدید غربی میخواندند، درحالی كه عدالتخانه یك اندیشه اصیل ایرانی بوده كه رها شده است. این فكر در اندیشههای شیخ بوده و بعد مشروعه را براساس آن ساخت. به طور كلی روحانیون جنوب ایران مثل آسید عبدالحسین لاری و كسانی چون حاج آقانورالله كه مشروطهخواه بودند، روی مشروعه تكیه داشتند، بنابراین مفهوم عدالت در ذهن اینها به لحاظ دینی و بومی بسیار مهم بود. مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشهای كه از قفقاز میآمد، گرایش داشت.
در كتاب حاضر هم گزارشهای كسانی چون رسولزاده ورود عدالت سوسیالیستی را نشان میدهد. كار مهم كتاب توضیح اندیشه نخبگان و تولیدات ایشان از مفهوم عدالت است، یعنی این روشنفكران
و علما، مفاهیم سنتی و جدید عدالت را با هم درهمآمیختند و به ما عرضه كردند.
ما هم گزیری جز تاثر از ایشان نداشتیم. ما بارها و از عهد صفویه به این سو، عهدنامه مالك اشتر را و مفاهیمی كه در آن بود مثل عدالت و رعیت و سلطان و سلطان عادل و... شرح دادهایم. نیمنگاهی هم به غرب داشتیم و نكتهای را اضافه میكردیم. اینكه میرزای نایینی تنبیهالامه را نوشت، برای ما قدم بسیار مهمی بود. گزارش این افكار در كتاب اهمیت دارد، اما بهتر بود نگاه طرفداران و مخالفان مشروطه از حیث بحث عدالت تفكیك میشد. كتاب اطلاعات زیادی داده اما تفكیكهای روشنی ندارد، جز در پایان كتاب. سوال من از نویسنده این است كه تفاوت یك مشروطهخواه با مخالف مشروطه در بحث عدالت از چیست؟
ما در این صد سال در این مفاهیم گرفتار آشفتگی هستیم. در این كتاب با همه تلاش نویسنده، همه چیز تار و مبهم است. یعنی تصویر روشنی نیست. نسبت انقلاب مشروطه با انقلاب اسلامی چیست؟ آیا مكمل هم هستند یا در تقابل با یكدیگر قرار میگیرند؟ آیا ما ادامه آن مفاهیم را دنبال میكنیم یا به قبل از مشروطه برگشتهایم؟ خودمان دچار تناقض هستیم، یك خیابان ستارخان و یك خیابان شیخ فضلالله داریم. البته شیخ فضلالله بزرگتر و طولانیتر است، اما باقرخان هم داریم. در مفاهیم هم چنین است. اینها نشانه آن است كه ما در مرحله تفكر متوسط با ذهن نسبتا آشفته هستیم. نه از سنتهای خودمان دل میكنیم و نه فقط به آنها اكتفا میكنیم و نمیگوییم كه هر چه در اندیشه جدید گفته شده، نزد ما بوده. مثلا اخیرا از شهاب الاخبار روایت میشود كه امیرالمومنین (ع) گفته است، العدل انصاف. برخی ممكن است این را تعریف خوبی بدانند.
ما در بحث عدالت میراث عظیمی داریم و كارهایی كه راجع به اندرزنامهها شده، دیدهام، اما فكر میكنم ما میراث معتزله به خصوص در حوزه عدل و ظلم را به خوبی تبیین نكردهایم. نه در حوزهها و نه در دانشگاهها متون معتزلی به خوبی خوانده نمیشود. پرسشهای مهمی هست و ما چارهای نداریم بعد از چنین كتابی، كاری راجع به میراثمان بنویسیم. شاهدید كه من هم باز به متون قدیم گرایش پیدا میكنم، اما مساله من این است كه ما هیچوقت نمیتوانیم یك غربی كامل، خوب یا بد شویم، جامعه هم نمیتواند. اگر مصلحتاندیشانه بنگریم باید همان كاری را بكنیم كه زمان میرزاملكم خان صورت گرفت و سعی كرد با علما گفتوگو كند. اینجا به طور خاص در مورد عدالت معتقدم باید به دیدگاههای معتزله و ماتریدیها راجع به عدل و ظلم و مصادیق آن و بحث حسن و قبح توجه كنیم. یعنی ما باید به بحثهای كلامی درباره عدالت توجه كنیم. میراث معتزله و نزاعشان با اشاعره در بحث حسن و قبح بسیار اهمیت دارد. ما مدعی هستیم كه میراثدار معتزله هستیم درحالی كه به مباحث حسن و قبح و عدل و ظلم كه مهمترین مباحث شناخته میشوند، توجه زیادی نداریم. میشود رگههای سنت را در مباحث مشروطه پیدا و ارتباط میان آنها برقرار كرد. ما تاریخ كلام را به خوبی نمیدانیم و از بلایی كه بر سنت در قرنهای هشتم و نهم آمد، كمتر خبر داریم. در دوره صفویه متكلمان ضعیفی جز در مباحث امامت داریم. باید به قرون چهارم و پنجم و كارهایی كه در آن زمان انجام شده، توجه كنیم. خلاصه آنكه ما حجم زیادی نوشته راجع به عدالت داریم و باید بانك اطلاعاتی در این زمینه گردآوری و ایجاد شود.
راجع به مشروطه دچار كژتابی هستیم
محمدرضا جوادی یگانه
پژوهشگر علوم اجتماعی
كتاب حاضر روشمند و بر پایه كار راینهارت كوزلك درباره تاریخ مفاهیم است. البته كوزلك مثلا مفهوم بحران را در بازه زمانی خیلی طولانی بررسی كرده و نویسنده كتاب حاضر هم اگر میخواست این منطق را ادامه دهد، باید مثلا مفهوم عدالت را در اندرزنامهها هم بررسی میكرد، مثل كار خانم نگین یاوری در كتابی كه راجع به اندرزنامهها نوشته و نه فقط به اندرزنامههای فارسی بلكه به ترجمههای آنها و اندرزنامههایی كه به زبانهای لاتین و سریانی هم نوشته شده، توجه كرده است.
مشروطه یك وجه تاریخی و یك وجه جامعهشناختی به معنای مدرن دارد. آقای جعفریان به نسبت انقلاب 57 با انقلاب مشروطه اشاره كردند. من اخیرا رجوع میكردم، دیدم نهایت تلاشی كه به ویژه در قانون اساسی جمهوری اسلامی شد، تهیسازی از مشروطه است. یعنی عامدانه و با اطلاع تلاش شد از هر عنصری از عناصر مشروطیت به معنای عام آن كه دستاورد جامعه ایرانی در هفتاد، هشتاد سال بود، تهی باشد. یعنی انقلاب اسلامی اگرچه در ادامه مشروطه است و خواستش، خواست مشروطه است، اما مشروطه نیست. البته مشروطه مبهم است. همین عناوینی كه برای آن به كار رفته، نشاندهنده این ابهام است. مثلا مفهوم مشروطه ایرانی كه نخستینبار در رساله لالاند برای تمایزگذاری با مشروطه عثمانی آمده یا مشروطه ناقص یا مشروطه مكتوم یا مشروطه پیچیده یا مشروطه زودهنگام كه عضدالملك میگوید و... اخیرا سفرنامهای از بالفوری منتشر شده كه مشروطه را رویایی یا فانتزی درنظر میگیرد.
مهمتر از ابهام مشروطه، آن است كه مشروطه مساله امروز ما است، ما اگر از پرسش عباس میرزایی پیشرفت شروع كنیم، قاعدتا هنوز از مشروطه رد نشدهایم. اگر دو معنای مشروطه را از هم متمایز كنیم و مشروطه مثبت را به معنایی كه از دهه 1980 میلادی طرح شده، یعنی دولتی مقتدر و قوی درنظر بگیریم آنگاه آنچه در زمان مشروطه رخ داده، مشروطه منفی است. یعنی سه بعد امنیت، تحدید قدرت حاكمه و تفكیك قوا را اصلی درنظر میگیرد و بعدهای بعدی را بیاهمیت درنظر میگیرد.
كار مهم نویسنده این است كه تلاش كرده همه روایتهای موجود از عدالت را بیان كند، اما تصور میكنم مفهوم عدالت را اعم از عدالت، عدالت خانه و عدالت اجتماعی نمیتوان از هم جدا كرد. در آن زمان كسانی كه این مفهوم را به كار میبردند، یك بحث عام مدنظر داشتند. در آن زمان همه مفاهیم با هم میآمد. یك فصل خوب كتاب گفتوگوی انتقادی راجع به مشروطه است. این رسالهها هم با هم گفتوگوی انتقادی هستند. نمیتوان تنبیهالامه را بعد از رسائل و لوایح شیخ فضلالله درنظر گرفت. مشروطه گفتوگوی مفصل بوده است. این گفتوگو با اندیشههای غربی هم بوده است، خواه برابریخواهان انگلیسی و خواه اندیشه روشنگری در انگلستان. ماشاءالله آجودانی نشان میدهد كه در كتاب مشروطه ایرانی كه در مكاتباتی كه آخوندزاده و طالبوف با ملكم دارند، به دیدرو و دالامبر و ولتر اشاره میكنند، اما در متن مكتوب حذف میكنند.
در 12-10 سال اخیر، نوعی بابی زایی انقلاب مشروطه رخ داده است، یعنی انقلاب مشروطه را به بابیها وصل میكنند، خواه در داخل كه نمونه مشهورش كتاب «تاریخ مكتوم» است و نمونه خارجی آن كارهای امثال تورج امینی و بهاییهای خارج از كشور است. ایشان سر و ته مطلب را میزنند و مثلا نكتهای راجع به سید جمال واعظ و ملك المتكلمین نقل كردهاند كه وقتی اصل مطلب را میبینید، درمییابید كه گزارش خفیهنویسان بوده است. این نكته مهمی است. اگر قرار است در جامعه ایران اصلاحی صورت بگیرد، خلأ و بینیازی كه ما ایجاد كردیم و آن اصرارمان بر بینیازی به مشروطه اینكه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشكلات است. این قطع رابطه بخشی از مشكلات را ایجاد كرده است. هنوز مساله ما قانون، تفكیك قوا، كنترل قوا به وسیله یكدیگر و نه بخش دیگری و... است، لذا مشروطه مساله امروز ما است و از این حیث یك مساله جامعهشناختی میشود و ما جامعهشناسان حق ورود به آن داریم. جامعه ایران باید راجع به آن كار كند، به ویژه كه جامعه ایران راجع به مشروطه دچار انواع كژفهمیها است.
اكنون در حال مدیریت یك رساله دكترا از خانم روحالامین راجع به سواد تاریخی در ایران هستم. بخشی از این پایاننامه پرسشنامهای است كه پاییز امسال دراختیار مردم قرار گرفته و مثلا از ایشان پرسیدیم كه نقاط تاریخی در ارتباط با مشروطه چیست. 11درصد به خیابان ستارخان اشاره كردند. 40درصد به بهارستان اشاره كردهاند. از آن جالبتر از مهمترین رهبر مشروطه پرسیدیم كه 34درصد شیخ فضلالله را معرفی كردهاند و 18درصد ستارخان را ذكر كردهاند و 10درصد به رضاشاه اشاره كردهاند و 5درصد به طباطبایی و 4درصد به بهبهانی اشاره كردهاند. این نگاهها مشخص میكند كه هنوز مشروطه به عنوان مساله امروز ما و راهحلی برای برونرفت است. اگر ما در همین گفتوگوهای انتقادی، به تنبیهالامه برسیم و نشان دهیم كه استبداد نزدیك به شرك است و تفكیك قوا همان است كه نزدیكترین شیوه به حكومت در زمان غیبت ائمه معصومین است، میتوان از این جاها برگشت و راه برونرفتی را پیدا كرد. یاد مرحوم فیرحی به خیر و خدا رحمتشان كند كه همه هم و غم خود را صرف این مباحث كرده بود.
نظرات