چکیده:

سوره‌ی توبه یکی از صریح‌ترین متون قرآنی در نقد و افشای نفاق و صفات منافقان است. این سوره با زبانی بی‌پرده، ویژگی‌های اخلاقی، اجتماعی و اعتقادی منافقان را برمی‌شمارد و مرز روشنی میان ایمان راستین و نفاق ساختاریافته ترسیم می‌کند. این پژوهش بر پایه‌ی تحلیل آیات سوره‌ی توبه، کوشیده است با رویکردی ساختاری-تحلیلی، ابعاد رفتاری و روان‌شناختی نفاق را در قالب محورهای اصلی بررسی کند. یافته‌ها نشان می‌دهد که قرآن با شفافیت، نفاق را نه‌تنها انحرافی فردی بلکه خطری اجتماعی، سیاسی و اعتقادی می‌داند که نیازمند مواجهه‌ای چندلایه و آگاهانه است.

 

تعریف نفاق

زبیدی در تاج العروس می‌گوید: «نفاق، همانند کلمه‌ی "کتاب"، به معنای عمل منافق است؛ یعنی ورود به اسلام از یک سو و خروج از آن از سوی دیگر. گفته می‌شود: نَافَقَ (منافق شد) به معنای نفاق ورزیدن. این واژه در احادیث نیز به صورت‌های مختلف اسم و فعل تکرار شده است. نفاق، اصطلاحی اسلامی است که عرب‌های جاهلی آن را با معنای خاصی که اکنون دارد نمی‌شناختند، هرچند ریشه‌ی لغوی آن برای آنان شناخته شده بوده است.»

ابن منظور در لسان العرب می‌نویسد: «منافق از واژه‌ی "نَفَق" به معنای تونل یا سوراخ زیرزمینی گرفته شده است. گفته شده که منافق به این دلیل منافق نامیده شده که همانند موش صحرایی (یَربوع) عمل می‌کند؛ این حیوان دو سوراخ دارد: یکی به نام "نافِقاء" و دیگری به نام "قاصِعاء". اگر تعقیب شود، از یکی وارد شده و از دیگری خارج می‌شود. یعنی از یک سو وارد می‌شود و از سوی دیگر خارج می‌گردد. گفته می‌شود: منافق نیز چنین می‌کند؛ وارد اسلام می‌شود، سپس از راهی دیگر خارج می‌گردد.»

فیروزآبادی نیز در قاموس المحیط آورده است: «و نَافَقَ فی الدّینِ: کفر خود را پنهان کرد و ایمانش را آشکار ساخت.»

این است معنای نفاق و حقیقت آن.

اما «معالم» (نشانه‌ها)، جمع «مَعْلَم» است. ابن منظور می‌گوید: «مَعْلَم به چیزی گفته می‌شود که به عنوان نشانه و علامتی برای راه‌ها و مرزها قرار داده می‌شود؛ مانند نشانه‌های حَرَم (مکه) و علامت‌هایی که بر آن نصب شده‌اند.»

و گفته شده است که معلم به معنای اثر نیز هست. و این دو معنا به هم نزدیک‌اند؛ چرا که اثر چیزی جز نشانه‌ای برای شناخت صاحب آن نیست. «مَعْلَم» بر اساس هر دو تعریف، امری حسی است که در این‌جا به صورت استعاری در امور معنوی به کار رفته؛ مانند این نشانه‌های قرآنی که به‌عنوان علائمی معنوی، انسان را به راه درست در مواجهه با منافقان هدایت می‌کنند. برخی از علما نیز این سنت را دنبال کرده‌اند و کتاب‌هایی با این عنوان نگاشته‌اند، مانند «معالم السنن» از خطّابی و «معالم التنزیل» از بغوی و دیگران.

اقسام نفاق

علما نفاق را به دو قسم تقسیم کرده‌اند:

  • نفاق اعتقادی: که نفاق اکبر است. حقیقت آن پنهان داشتن کفر و آشکار ساختن اسلام است. این نوع نفاق در قرآن ذکر شده است و صاحب آن در پایین‌ترین درجات دوزخ جای دارد. از بارزترین نشانه‌های آن: تکذیب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم یا بخشی از آنچه آورده است، خوشحالی از تضعیف دین اسلام، شادی از مصیبت‌هایی که بر مؤمنان وارد می‌شود، تلاش برای کنار زدن شریعت و براندازی حکومت اسلامی، و دست دراز کردن به سوی دشمنان بیرونی است.
  • نفاق عملی: که نفاق اصغر است. نشانه‌های آن پنج‌تا هستند که در حدیث شریف آمده است: «نشانه‌های منافق سه است: چون سخن گوید دروغ گوید، چون وعده دهد خلاف کند، و چون امین شود خیانت ورزد»، و در روایتی دیگر آمده است: «و چون دشمنی کند، از حد بگذرد، و چون عهد بندد، خیانت کند». این نفاق عبارت است از انجام برخی اعمال منافقان در حالی‌که ایمان در قلب باقی است. چنین کسی از دایره‌ی اسلام خارج نمی‌شود، اما این رفتارها زمینه‌ساز خروج از دین است. در او هم ایمان هست و هم نفاق. و اگر این صفات در او زیاد شوند، ممکن است به منافقی کامل تبدیل شود. در برخی روایات آمده است که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود: «چهار ویژگی اگر در کسی باشد، او منافقی خالص است، و اگر یکی از آن‌ها در کسی باشد، در او خصله‌ای از نفاق وجود دارد تا زمانی‌که آن را ترک کند: اگر امین شود، خیانت کند، اگر سخن گوید، دروغ گوید، اگر پیمان بندد، آن را بشکند، و اگر دشمنی کند، از حد بگذرد.»[1] پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ نسبت به چهار خصلت هشدار داده‌اند که اگر در مسلمانی یکجا شود، به شدت شبیه منافقان خواهد شد؛ و این دربار‌ه‌ی کسی است که این خصلت‌ها بر وی غالب باشد، اما کسی که به ندرت دچار آنها می‌شود در این حدیث داخل نیست. این خصلت‌ها عبارتند از:
  • نخست: هرگاه سخن گوید به عمد دروغ می‌گوید و از راستی در سخن دوری می‌کند.
  • دوم: اگر پیمان بندد، به آن وفا نمی‌کند و پیمان‌شکنی می‌کند.
  • سوم: اگر وعده دهد به آن وفا نمی‌کند و خلاف وعده می‌کند.
  • چهارم: اگر خصومت ورزد و با کسی درگیر شود، درگیری‌اش بسیار شدید است و حق را زیر پا می‌کند و در پاسخ به او و خرد کردن او حیله نموده و باطل‌گویی نموده و سخن باطل و دروغ می‌گوید.

نفاق یعنی اظهار چیزی که خلاف آن را در باطن پنهان می‌کند. این معنا در کسی که این خصلت‌ها را دارد موجود است و نفاقش در حق کسی خواهد بود که با او سخن گفته و به او وعده داده یا او را امین شمرده یا با او درگیر شده یا با او پیمان بسته است. این به آن معنا نیست که او از نظر اسلام منافق است و تظاهر به اسلام می‌کند و در دل کافر است. و کسی که یکی از این خصلت‌ها در وی باشد، یکی از خصلت‌های نفاق در اوست تا آنکه ترکش کند

بحث این نوشتار، درباره‌ی قسم اول یعنی نفاق اعتقادی است؛ چراکه این نوع نفاق در قرآن آمده و صاحبانش خطرناک‌تر هستند. به همین دلیل، قرآن به افشای پرده‌های آنان و آشکار ساختن پنهانی‌هایشان در آیات مختلف پرداخته است تا مؤمنان نسبت به آن‌ها آگاه باشند. روش قرآن در سخن گفتن از منافقان، تمرکز بر ویژگی‌های آن‌هاست، نه بر نام و نشان‌شان. چراکه اشخاص در طول زمان تغییر می‌کنند، ولی صفات ثابت‌اند و تغییر نمی‌کنند. پس حتی اگر افراد منافق عوض شوند، صفات‌شان آن‌ها را لو می‌دهد و رسوا می‌سازد، هر جا که باشند. این نشانه‌ی لطف و حکمت الهی است؛ چراکه نفاق در اصل امری پنهان است و منافقان بسیار محتاط و دوچهره‌اند. اگر درِ نام بردن از اشخاص باز شود، ممکن است افراد بی‌گناه به نفاق متهم شوند، حتی گاهی خود منافقان، برخی مؤمنان را متهم می‌کنند تا خود را از اتهام مبرا سازند. بنابراین، باید این باب بسته شود تا از فتنه جلوگیری گردد. و خدا داناتر است.

 نفاق چیست؟

توضیح اینکه انسان دارای ذهن، قلب و نفس است. وقتی این سه همراستا نباشند، پدیده‌ای به‌نام نفاق روی می‌دهد؛ بدین معنا که ذهن به چیزی باور دارد که قلب به آن تسلیم نشده است و درواقع شناخت بدون تسلیم قلبی صورت می‌گیرد. این مسئله ممکن است باب میل نفس باشد که بیشتر حول محور غرایز برای جذب خوشی و لذات می‌گردد و حالتی خودگروانه دارد. در چنین حالتی که فعل اعم از قول و عمل با باور همخوانی نباشد و فرد باورهای خود را به‌خاطر منافعی یا حتی به‌علت این‌که از تعقل و تفکر که سنجش و توجیه یک مدعا یا هدف یا عمل بر اساس معیار مناسب و در پناه دلیل مناسب است، به‌دست نمی‌آورد و از قوه‌ی عاقله‌ی وی نشأت نمی‌گیرند و از هنجارها و الزامات معرفت‌شناسانه و نیز در عمل از هنجارها و الزامات اخلاقی ناشی نشده‌اند و صرفا علت دارند و نه دلیل، در این صورت انسان در هنگام تعارض دچار نوعی تشتت می‌شود و همیشه در تعارض میان ظاهر و باطن، باطن عاقبت غالب می‌شود.

به‌بیانی دیگر انسان دارای ساحت‌های وجودی ششگانه است که سه ساحت آن درونی و پنهان‌اند و تا زمانیکه انسان نخواهد، هیچکس از آنها خبردار نخواهد شد. روان‌شناسان می‌گویند انسان دارای سه ساحت مکنون در درون است که عبارتنداز: ساحت باورها، عقاید و اعتقادات که جنبه‌ی شناختی انسان را در برمی‌گیرد و ساحت دوم همان احساسات، عواطف و هیجانات است و سومین ساحت درونی را ساحت خواست‌ها و اراده‌ها می‌گویند. مجموعا این سه را ذهن می‌گویند.  سه‌ ساحت آشکار نیز در آدمی وجود دارد که عبارتنداز: ساحت کردار، ساحت گفتار و زبان بدن که به مجموع این سه نیز رفتار گفته می‌شود. حاصل‌جمع ذهن و رفتار را شخصیت یا منش انسانی گویند. ساحت رفتار برای همگان آشکار است و معمولا ساحت‌ ذهن نیز از طریق این سه برای دیگری بیان می‌شوند و دیگران از آنها باخبر می‌شوند. اگر میان ذهن و رفتار عدم تطابقی پیش آید، در این‌صورت انسان دچار عدم صداقت یا به تعبیر دینی دچار نوعی نفاق می‌شود؛ به‌عبارتی دیگر برای احراز صداقت و صدق به‌معنای اخلاقی‌ آن باید هر دو بعد شخصیت فرد( ذهن و رفتار) بر هم منطبق باشند اگر فرد به گزاره‌ای باور داشته باشد و در رفتار اعم از گفتار یا کردار چیز دیگری متناقض با آن نشان دهد، این فرد دچار ناصداقتی و به باور نگارنده دچار نوعی نفاق شده است. این نفاق هم می‌تواند جنبه‌ای اعتقادی داشته باشد و هم می‌تواند جنبه‌ی فعلی داشته باشد و به نیروی اراده و اختیار انسانی مربوط باشد.

علت روان‌شناختی پدیده‌ی نفاق (از منظر آیات):

تا زمانی‌که پیامبر(ص) در مکه حضور داشت و مؤمنان در ضعف و تحت پیگرد و انواع اذیت و آزار بودند و مسلمانی نه‌تنها امتیاز نبود بلکه مؤمنان را دچار انواع مشکلات اعم از دست دادن منافع، تهدید، عدم امنیت، شکنجه و کشته‌شدن و محاصره‌ی اقتصادی و اجتماعی و...می‌کرد، پدیده‌ای به‌نام نفاق در جامعه‌ی مکی درمیان مؤمنان وجود نداشت. به محض این‌که مؤمنان به همراه نبی(ص) به یثرب که بعدها به مدینةالنبی هجرت کردند و جامعه‌ای مؤمنانه‌ی جدید شکل گرفت، پدیدەی نفاق و طبقه‌ای بنام منافق شکل گرفت. روشن است این پدیده‌ ممکن است انگیزه‌های مختلفی داشته باشد ازجمله خودبزرگ‌بینی و  استکبار که خود را در قالب اتراف(خوشگذرانی) و نیز ملأ و اشرافی‌گری نشان داده و می‌دهد و نیز می‌توان به حفظ و توسعه‌ی منافع و مبارزه‌ای سامانمند با پیامبر و دین او اشاره کرد و نهایتا اینکه منافق برای حفظ آبرو، جایگاه و حیثیت اجتماعی و مقام و شهرت و ثروت و... سائقه‌های روانی داشته باشد. باری هرچه هست فرد منافق از یکپارچگی شخصیت برخوردار نیست و یک‌دله نیست و در هر موقعیتی رنگ آن را به‌خود می‌گیرد و هرگز احساس امنیت درونی، رضایت باطنی و شادی نمی‌کند و هر چیزی را علیه خود می‌بیند. آنچه از آیات متعدد قرآنی فهم می‌شود، نفاق از تضاد میان ظاهر و باطن نشأت می‌گیرد؛ زبان به ایمان و دل به کفر و نیز ناشی از ضعف در باور، خودخواهی، و ترس از دست دادن منافع شخصی است و کسانی‌که حقیقت را نپذیرفته و بعد از ایمان ظاهری، در باطن برگشته‌اند، قلبشان مهر خورده و درک حقیقت برایشان غیرممکن شده است.

 

چرا خدا منافقان را رسوا می‌کند؟

- برای اینکه چهره‌ی واقعی آنان آشکار شود و مردم فریب ظاهر زیبا و گفتار شیرین آنان را نخورند.

- برای هشدار به مؤمنان و عبرت‌انگیزی و این‌که آنان سعی کنند از ویژگی‌های منافقانه خود را تطهیر و پاک کنند.

- چون نفاق بسان یک مرض مهلک اخلاقی، مخرب‌تر از کفر آشکار است؛ زیرا از درون جامعه‌ی دینی را می‌پوساند.

- به نظر می‌رسد رسوا کردنشان نوعی عدالت الهی و نمایش قانون مکافات است.

 

  نفاق در بستر عهدشکنی و پیمان‌شکنی (آیات ۱ تا ۷)

زمینه تاریخی: مسلمانان در زمان فتح مکه با برخی از قبایل مشرک پیمان بسته بودند. برخی از این قبایل، عهد خود را شکستند و با دشمنان اسلام هم‌پیمان شدند.

 این رفتار، نوعی نفاق سیاسی/اجتماعی است که در آن، طرف پیمان به ظاهر به تعهدات وفادار است ولی در عمل خیانت می‌کند.

 

 جدایی معیارهای وفاداری بر اساس دین و ایمان (آیات ۸ تا ۱۳)

این آیات نشان می‌دهند که منافقان، در ظاهر دوستی می‌ورزند اما در دل دشمن‌اند. تظاهر به صداقت، در حالی که در درون خیانت نهفته است، یکی از شگردهای نفاق پیچیده و خطرناک است.

آیه ۸: با زبان‌شان شما را خشنود می‌کنند، اما دل‌های‌شان همراه نیست.

آیه ۱۰: «نه خویشاوندی را در نظر می‌گیرند و نه عهدی را»

این ویژگی‌ها می‌توانند در زیرمجموعه‌ی «پیچیدگی در رفتار» و «پنهان‌کاری و فریب» قرار بگیرند.

 

 نفاق و بهره‌برداری ابزاری از دین (آیات ۱۷ تا ۱۹)

مشرکان به ظاهر در مسجدالحرام خدمت می‌کردند (آب دادن، نظافت،…) ولی خدا این اعمال را بی‌ارزش می‌داند چون از ایمان واقعی تهی بوده‌اند.

 این نوع از رفتار هم نشانگر نفاق است؛ عملی که ظاهراً دینی و خیرخواهانه است، ولی باطناً فاقد نیت پاک و باور دینی است.

 

 صفات مؤمن واقعی به عنوان نقطه‌ی مقابل منافق (آیات ۱۸ تا ۲۴)

ساختار سوره توبه، با معرفی صفات منافقان، به صورت موازی مؤمنان حقیقی را نیز معرفی می‌کند: کسانی که تنها به خدا اعتماد دارند، اهل جهاد و ایمان‌اند، و روابط خویشاوندی یا منافع اقتصادی باعث سستی‌شان در دین نمی‌شود.

 این تضاد، به ما کمک می‌کند تا نفاق را نه‌فقط به عنوان صفات منفی بلکه در تقابل با مؤمن واقعی بشناسیم.

 

 نفاق و خطر اعتماد عاطفی/قبیله‌ای (آیه ۲۳ و ۲۴)

«پدران و برادران را یاوران خود نگیرید، اگر کفر را بر ایمان ترجیح دهند».

 

 نفاق گاهی در لایه‌های عمیق‌تر اجتماعی و احساسی پنهان می‌شود. افراد ممکن است به خاطر پیوندهای قومی و خانوادگی، وفاداری دینی را قربانی کنند.

 

«درِ همیشه‌باز توبه؛ مهر الهی پس از قهر» 

آیه:  ثُمَّ یَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذٰلِکَ عَلَىٰ مَن یَشَاءُ ۚ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ آیه ۲۷

ترجمه:  سپس خداوند پس از آن (نومیدی و عذاب)، توبه‌ی هر کس را که بخواهد (و شایسته‌ی پذیرش باشد)، می‌پذیرد؛ و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.

 

پس از هشدارها و افشای چهره‌ی منافقان، این آیه پنجره‌ی امید را می‌گشاید. خداوند نه‌تنها کیفر می‌دهد، بلکه آمادگی دارد تا حتی پس از نفاق، توبه‌ی راستین را بپذیرد. واژه‌ی «مَن یَشاءُ» اشاره به حکمت خدا دارد که تنها توبه‌ی حقیقی و ریشه‌دار را می‌پذیرد، نه توبه‌ی نمایشی.

 

 «قطع پیوند با شرک؛ استقلال عبادی و اقتصادی» 

آیه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلَا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَـٰذَا ۚ وَإِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاءَ ۚ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (آیه ۲۸)

ترجمه: 

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! مشرکان (از نظر اعتقادی) پلیدند، پس نباید پس از امسال (سال نهم هجری) به مسجدالحرام نزدیک شوند. و اگر (از قطع ارتباط تجاری با آنان) بیم فقر دارید، خداوند اگر بخواهد شما را از فضل خود بی‌نیاز می‌سازد؛ زیرا خدا دانا و حکیم است.

این آیه نقطه‌ی عطفی در جدا‌سازی فرهنگی و اقتصادی جامعه‌ی اسلامی از شرک است. منظور از «نجس»، ناپاکی فکری و عقیدتی مشرکان است. مسلمانان که نگران کاهش درآمد حج و تجارت بودند، با وعده‌ی «فضل الهی» دلگرم می‌شوند. این آیه استقلال مالی از دشمنان را لازمه‌ی ایمان می‌داند.

 

«مقابله با ساختارهای دینی منحرف؛ نافرمانی در لباس ایمان» 

آیه: قَاتِلُوا الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلَا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَلَا یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حَتَّىٰ یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ (آیه ۲۹)

ترجمه:  با کسانی از اهل کتاب بجنگید که نه به خدا و نه به روز قیامت ایمان دارند (آن‌گونه که باید)، و نه آنچه را خدا و پیامبرش حرام کرده‌اند حرام می‌دانند، و نه دین حق را می‌پذیرند؛ تا زمانی که با دست خود و از روی خضوع، جزیه بپردازند.

  در این‌جا، معیار رویارویی نه صرف تفاوت دینی، بلکه نافرمانی علنی از اصول الهی است. اهل کتابی که در برابر خدا و پیامبرش ایستاده‌اند، با نظام دینی خصومت دارند. پرداخت جزیه، نشانه‌ی پذیرش نظم اجتماعی اسلامی و رفع تقابل است. این ساختار، بازدارنده‌ی نفاق نهادی و دینی در جامعه اسلامی است.

 

«تحریف توحید؛ نفاق در باور به ربوبیت مخلوق» 

آیه: وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ۖ ذَٰلِکَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ ۖ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ ۚ قَاتَلَهُمُ اللّهُ ۚ أَنَّىٰ یُؤْفَکُونَ (آیه ۳۰)

ترجمه: یهودیان گفتند: عزیر پسر خداست. و مسیحیان گفتند: مسیح پسر خداست. این سخنی است که تنها از زبانشان می‌گویند (بی‌آن‌که حجت عقلی یا نقلی داشته باشند). گفتارشان شبیه گفتار کافران پیشین است. خدا آنان را نابود کند! چگونه از حق منحرف می‌شوند؟

  اینجا قرآن به یکی از عمیق‌ترین شکل‌های نفاق اشاره می‌کند: شرک در قالب محبت یا افراط در شخصیت‌پرستی. این تحریف باورهای توحیدی، نفاقی‌ست که ظاهرش ایمان است، اما حقیقت آن انحراف از اصول الهی است. این آیه بیانگر مرز باریکی است که بین تقدیس و پرستش وجود دارد.

 

 «نهادینه‌سازی شرک؛ علما و زاهدان در جایگاه معبود» 

اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ ۖ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلَـٰهًا وَاحِدًا ۖ لَّا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (آیه ۳۱)

ترجمه:  آنان دانشمندان دینی و زاهدان خود را، در کنار خدا، ارباب و معبود خود گرفتند، و نیز مسیح پسر مریم را؛ در حالی‌که مأمور نبودند مگر به این‌که تنها خدای یگانه را بپرستند. معبودی جز او نیست. منزّه است او از آنچه شریکش می‌گردانند.

این آیه نفاقی ساختاری را افشا می‌کند؛ آنجا که دین، ابزار قدرت می‌شود. وقتی علما و رهبران دینی، به‌جای آن‌که تابع وحی باشند، خود قانون‌گذار می‌شوند و مردم نیز از آن‌ها پیروی مطلق می‌کنند، نوعی شرک نهادی رخ می‌دهد. این آیه به عمق خطر تقدس‌سازی از انسان‌ها هشدار می‌دهد.

 

 نفاق ساختاریافته؛ نفاق در پوشش دین و دنیاطلبی

  تقابل نور خدا و تلاش برای خاموش کردن آن 

 «یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ» (آیه ۳۲)

آنان می‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش گردانند، ولی خدا جز این نمی‌خواهد که نور خود را به کمال رساند...

منافقان و دشمنان دین در پی خاموش کردن نور الهی هستند، اما اراده‌ی خداوند بر تحقق و تکامل دین الهی است. این نور نماد هدایت، صداقت، و دین الهی است که دشمنان با ابزارهایی چون دروغ، تحریف، تهمت و نیرنگ، می‌کوشند آن را تضعیف کنند. اما این نور در اراده‌ی الهی خاموش‌شدنی نیست.

 

 حضور دین در برابر همه‌ی ادیان، هرچند مخالفان نپسندند 

  «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِینِ الْحَقِّ...»(آیه ۳۳)

  در دلِ این آیه، پیام مهمی نهفته است که در تحلیل نفاق نیز کاربرد دارد: دین حق، با وجود دشمنان، گسترش می‌یابد. نفاق ساختاریافته در تقابل با این حرکت حق قرار دارد. منافقان، با ظاهر‌سازی دینی، می‌کوشند این رشد را منحرف یا متوقف سازند.

 

  نفاقِ علمای دنیاپرست 

  «إِنَّ كَثِیرًا مِّنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ...»(آیه ۳۴)

نفاق ساختاریافته، گاه در چهره‌ی علما و رهبران دینی ظاهر می‌شود که از اعتماد مردم سوءاستفاده کرده، دین را وسیله‌ی دنیازدگی می‌سازند. در ظاهر، لباس تقوا بر تن دارند، اما در عمل، با انگیزه‌هایی چون قدرت و ثروت، به تفرقه و فریب روی می‌آورند.

 

 دل‌بستگی به دنیا، بهانه‌جویی و نافرمانی از امر جهاد 

 «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِیلَ لَكُمُ انفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ...»(آیات ۳۸ تا ۴۲)

منافقان در این بخش از سوره، با بهانه‌جویی و بی‌میلی نسبت به فرمان الهی، چهره‌ی نفاق خود را آشکار می‌سازند. در اینجا با نفاقی مواجهیم که به دلیل دلبستگی به دنیا و عدم باور قلبی به آخرت شکل گرفته است. این نوع نفاق، نه احساسی بلکه محاسبه‌گر، مستمر و ساختارمند است.

 

 ظاهرسازی و قسم دروغ 

 «لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِیبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لَّاتَّبَعُوكَ وَلَٰكِن بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ...»(آیه ۴۲)

ویژگی دیگر نفاق ساختاریافته، استفاده از ابزارهایی چون قسم دروغ برای پنهان‌کردن نیت واقعی است. این افراد با زبان، همراهی می‌کنند، ولی در دل، جدا هستند. دروغ، تظاهر، و گریز از مسئولیت‌های ایمانی، از عناصر اصلی نفاق مزمن‌اند.

 

 ویژگی‌های رفتاری منافقان؛ از تردید تا عذرهای دروغین

قرآن در آیات متعددی، سستی و بهانه‌جویی منافقان را در قبال مسئولیت‌های دینی به‌ویژه جهاد، آشکار می‌سازد:

«إِنَّمَا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ»(آیه ۴۵)

تنها کسانی از تو اجازه می‌خواهند (که از جهاد بازمانند) که به خدا و روز واپسین ایمان ندارند، و دل‌هایشان گرفتار شکّ است، پس در شکّ خود سرگردانند.

در ادامه، به افشاگری از نیت آن‌ها می‌پردازد:

«وَمِنْهُم مَّن یَقُولُ ائْذَن لِّی وَلَا تَفْتِنِّی ۚ أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا ۗ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ» (آیه ۴۹)

و از آنان کسی هست که می‌گوید: «به من اجازه ده و مرا به فتنه میفکن!» بدان که خود در فتنه سقوط کرده‌اند، و بی‌گمان دوزخ کافران را دربر خواهد گرفت.

 

 نفاق در سطح اجتماعی و روان‌شناختی

منافقان نه‌تنها با مؤمنان همدلی ندارند، بلکه از رنج آنان شاد می‌شوند و از پیروزی‌شان ناراحت:

«إِن تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَیَتَوَلَّوا وَّهُمْ فَرِحُونَ» (آیه ۵۰)

اگر به تو خیری برسد، آنان را ناراحت می‌کند، و اگر مصیبتی به تو رسد، می‌گویند: «ما پیش از این، کار خود را به سامان آوردیم» و در حالی که شادمانند، روی برمی‌گردانند.

 

نکته‌ی دیگر، نداشتن باور عمیق به قضا و قدر الهی است:

«قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلَّا مَا کَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» (آیه ۵۱)

بگو: «جز آنچه خدا برای ما مقرر داشته، هرگز چیزی به ما نمی‌رسد؛ او سرور ماست، و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند.»

 

 نفاق ساختاریافته؛ الگویی از دوگانگی مزمن

در آیات پایانی سوره (بویژه آیه 101)، به منافقانی اشاره می‌شود که نفاق آنان پنهان‌تر و پیچیده‌تر است:

«وَمِمَّنْ حَوْلَکُم مِّنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ ۖ لَا تَعْلَمُهُمْ ۖ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ...»

و از اعراب بادیه‌نشین که پیرامون شما هستند، منافقانی‌اند، و نیز از اهل مدینه، کسانی‌اند که در نفاق ورزیدن استاد شده‌اند؛ تو آنان را نمی‌شناسی، ما آنان را می‌شناسیم...

ویژگی‌های این گروه، فراتر از نفاق سطحی است و به نوعی دوگانگی عمیق و سیستماتیک اشاره دارد.

 

نفاق و تمسخر دین؛ تخریب از درون

قرآن به‌شدت با کسانی که دین را به تمسخر می‌گیرند و رفتار خود را پشت «شوخی» پنهان می‌کنند، برخورد می‌کند:

«وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ ۚ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ • لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ...» (آیه ۶۵–۶۶)

و اگر از آنان بپرسی، حتماً می‌گویند: «ما فقط شوخی و مزاح می‌کردیم.» بگو: «آیا با خدا و آیات او و پیامبرش استهزاء می‌کردید؟» عذر نیاورید؛ به‌راستی پس از ایمانتان، کافر شدید.

 

پذیرفته نشدن عذرخواهی منافقان در صورت عذرخواهی

خداوند متعال می‌فرماید:

«اگر از آنان بپرسی، خواهند گفت: ما فقط شوخی و سرگرمی می‌کردیم. بگو: آیا با خدا و آیات او و پیامبرش استهزاء می‌کردید؟ عذر نیاورید، که به‌راستی پس از ایمانتان کافر شدید.» (توبه: ۶۵–۶۶)

پس خداوند به پیامبرش فرمان داد که عذر آن‌ها را نپذیرد، بلکه او را مأمور ساخت تا آنان را به کفر متهم کند، چراکه با این سخنان، آنچه در دل از بغض نسبت به پیامبر و یارانش نهفته داشتند، آشکار ساختند و به استهزاء آنان پرداختند.

دلیل نزول این آیات آن است که - به نقل از ابن جریر و دیگران - مردی از منافقان در غزوه‌ه‌ی تبوک به «عوف بن مالک» گفت: «این قاریان ما (یعنی یاران پیامبر) شکم‌پرست‌ترین، دروغ‌گوترین و ترسوترین افراد در هنگام نبرد هستند!» عوف به او گفت: «تو منافقی! حتماً این را به رسول خدا گزارش خواهم داد!» سپس نزد پیامبر رفت، اما دید که آیه‌ه‌ی قرآن پیش از او نازل شده است. زید بن ارقم می‌گوید: «عبدالله بن عمر را دیدم که آن مرد (منافق) به رکاب شتر پیامبر آویزان شده بود و سنگ به او می‌خورد، درحالی‌که فریاد می‌زد: ما فقط شوخی می‌کردیم! و پیامبر به او می‌گفت: «آیا با خدا و آیات او و پیامبرش استهزاء می‌کردید؟» و پیامبر چیزی جز این جمله نمی‌فرمود.»

ابو حیّان می‌گوید: «از عذر آوردن نهی شدند، زیرا این عذرها دروغین‌اند و سودی ندارند.»

ابن عاشور نیز می‌گوید: «جمله‌‌ی «عذر نیاورید» بخشی از سخنی است که پیامبر مأمور به گفتنش شده بود. این جمله درجه‌ای بالاتر در توهین و سرزنش آنان دارد. بدین معنا که شما فقط به گفت‌وگو و شوخی اکتفا نکردید، بلکه مرتکب کفر شدید. به همین سبب جمله به‌صورت مستقل آمده و با جمله‌‌‌ی پیش از آن عطف نشده، چراکه ساختار سرزنش معمولاً متشکل از جمله‌های جدا از هم است، همچون شمارش عددی: یکی، دو، سه...، و این‌گونه سیاق به‌شمارش‌انگاری صفات بد آن‌ها می‌پردازد.»

اگر پرسیده شود: «مگر منافقان مؤمن نبودند؟ پس چرا در آیه گفته شده: کفر ورزیدید پس از ایمان؟»

خازن در پاسخ می‌گوید: «یعنی شما کفر را آشکار کردید پس از آنکه ایمان را (صرفاً به ظاهر) ابراز کرده بودید. چراکه منافقان کفر را پنهان و ایمان را ظاهر می‌کردند، و چون دست به چنین استهزایی زدند - که خود نوعی کفر است - به آن‌ها گفته شد: شما بعد از ایمانتان کفر ورزیدید. همچنین گفته شده: معنای آیه آن است که در نگاه مؤمنان، شما قبلاً مؤمن پنداشته می‌شدید، اما اکنون در نگاه آن‌ها کافر گشته‌اید.»

از جمله دیگر مصادیق، نپذیرفتن عذر آنان برای تخلف از جهاد است، همراه با سرزنشی تند که اعماق جان آن‌ها را می‌سوزاند. خداوند می‌فرماید:

«عذر می‌آورند هنگامی که از غزوه بازمی‌گردید...» و در ادامه:
يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُل لَّا تَعْتَذِرُوا لَن نُّؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ وَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ‎﴿التوبة: ٩٤﴾‏

«وقتی که به سوی آنان (از جنگ تبوک) برگردید، ایشان شروع به عذرآوری می‌کنند (و دروغها به هم می‌بافند. بدیشان) بگو: عذرخواهی مکنید. ما هرگز به شما باور نمی‌کنیم. خداوند ما را از خبرهایتان آگاه ساخته است (و برخی از دروغها و ترفندهایتان را به پیغمبر وحی کرده است. این همه دروغ و عذرخواهی چرا، سخن کوتاه کنید و در عمل کوشید که) خدا و پیغمبرش عمل شما را خواهند دید. (اگر کردارتان گواهی بر صلاح و تقوایتان داد و بیانگر توبه‌ی حقیقی شما از نفاق گردید، از همان مزایائی برخوردار می‌شوید که سایر مؤمنان برخوردارند، و اگر باز هم به نفاق خود ادامه دادید، با شما همان شدّت و حدّت و جهاد و پیکاری خواهد شد که با کافران می‌گردد. این در این جهان، و امّا) پس از این (جهان؛ یعنی در آخرت) به سوی خدا برگردانده می‌شوید که آگاه از پنهان و آشکار (همگان و ظاهر و باطن شما منافقان) است و شما را از آنچه انجام می‌داده‌اید باخبر می‌سازد (و پاداش و پادافره اعمال و اقوالتان را می‌دهد).» 

شاید حکمت این برخورد آن باشد که این منافقان بدانند فریب‌هایشان بر پیامبر و مؤمنان پوشیده نیست، نقشه‌هایشان برملا شده و پرده‌ها از چهره‌شان افتاده است، تا در نفاق خود بیشتر پیش نروند. و خدا داناتر است.

در هر دو مورد (نپذیرفتن عذر برای استهزاء و نیز برای تخلف از جهاد)، ضمیر جمع به‌کار رفته است:

«ما هرگز به شما ایمان نخواهیم آورد...»

این به‌منظور تأکید بر آن است که هیچ‌یک از مؤمنان، عذرهای آنان را باور نخواهند کرد. چراکه اگر حتی برخی از مؤمنان آن‌ها را بپذیرند، ممکن است آن‌ها به‌واسطه‌ه‌ی این گروه اندک، انتظار پذیرش از پیامبر نیز داشته باشند. و این جمله نشانه‌ای است از اینکه رسوایی آنان نزد همه‌‌ی مؤمنان کامل شده است.

 

نفاق در برابر ایمان راستین؛ مقایسه‌ای اخلاقی و اعتقادی

در آیه 102 به بعد، تفاوت میان توبه‌کاران گنه‌کار و منافقان لجوج نشان داده می‌شود:

«وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَیِّئًا ۖ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»

و برخی دیگر [از مسلمانان] هستند که به گناهان خود اعتراف کرده‌اند. آنان کار نیک را با کار بد درآمیخته‌اند. امید است که خدا توبه‌ی ایشان را بپذیرد؛ همانا خداوند آمرزنده و مهربان است.

همچنین در ماجرای مسجد ضرار، نفاق به اوج پیچیدگی خود می‌رسد:

آیه ۱۰۷: «وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَکُفْرًا وَتَفْرِیقًا بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ...»

و [هم] کسانی [هستند] که مسجدی ساختند برای زیان‌رساندن [به اسلام] و کفرورزی و تفرقه‌افکنی میان مؤمنان...

 

تمرین نفاق؛ نفاق ساختاریافته

در آیه ۱۰۱ بیان می‌شود که برخی نه تنها منافق‌اند، بلکه در نفاق تخصص یافته‌اند. این نفاقِ نظام‌مند، خطرناک‌تر از نفاق‌های لحظه‌ای و احساسی است. منظور از نفاق ساختاریافته، نوعی از نفاق است که در آن فرد یا گروهی از افراد، به طور مستمر و آگاهانه به دوگانگی رفتار و نگرش می‌پردازند. این نوع نفاق معمولاً به صورت پیوسته و سیستماتیک در تمام ابعاد زندگی فرد یا گروه مشاهده می‌شود و در آن فرد نه تنها در موقعیت‌های خاص، بلکه به طور مزمن در همه حوزه‌ها رفتارهای نفاق‌آمیز را پی می‌گیرد.

در نفاق ساختاریافته، فرد یا گروه به جای اینکه به‌طور اتفاقی در شرایطی خاص مرتکب دروغ یا تظاهر شود، یک الگوی ثابت از رفتارهای دوگانه دارد که در درازمدت توسعه می‌یابد. این افراد ممکن است در ظاهر دین‌داری، صداقت و خوبی نشان دهند، اما در باطن و در واقعیت، اهداف و رفتارهای متفاوتی دارند که غالباً در جهت فریب، تفرقه یا منافع شخصی است.

 

ویژگی‌های نفاق ساختاریافته:

آگاهانه بودن: فرد یا گروه به‌طور آگاهانه در دو دنیای متفاوت زندگی می‌کند و این تظاهر به دوگانگی هدفمند است.

پیوسته و مداوم بودن: برخلاف نفاق‌های لحظه‌ای که در شرایط خاص به وجود می‌آید، نفاق ساختاریافته در تمام جنبه‌های زندگی تداوم دارد.

پیچیدگی در رفتار: این نوع نفاق معمولاً با رفتارهای پیچیده‌ای همراه است که فرد می‌تواند در ظاهر از نظر اخلاقی و دینی درست باشد، ولی در عمل اهداف دیگری دارد.

پنهان‌کاری و فریب: افراد با استفاده از تظاهر به صداقت و تقوا، مقاصد خود را پنهان کرده و دیگران را فریب می‌دهند.

 

مثال‌های نفاق ساختاریافته در قرآن:

در قرآن، این نوع نفاق در میان منافقانی دیده می‌شود که نه تنها در موارد خاص بلکه به طور سیستماتیک در رفتارهای خود دوگانگی ایجاد می‌کنند. برای مثال، منافقان در زمان پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم در جبهه‌های مختلف تظاهر به ایمان و هم‌دلی با مسلمانان داشتند، اما در مواقع بحرانی و در مواجهه با خطرات و مشکلات، از پیامبر و مسلمانان فاصله می‌گرفتند و نفاقشان به طور مداوم و ساختاریافته ادامه داشت.

این نوع نفاق نشان‌دهنده عمق فریبکاری است که در آن فرد یا گروه به گونه‌ای عمل می‌کنند که مردم و حتی در مواردی خودشان نیز از واقعیت‌ رفتارشان غافل می‌مانند.

 

تحلیل صفات منافقان در سوره‌ی توبه، تصویری روشن از نفاق ساختاری، روان‌شناختی و اجتماعی در قرآن به‌دست می‌دهد. نفاق، نه‌فقط یک آسیب اخلاقی، بلکه تهدیدی برای ساختار سیاسی و دینی جامعه است. قرآن در برابر این پدیده، با بیانی قاطع و مستند، مرز ایمان راستین و دروغین را ترسیم می‌کند. از نگاه قرآن، تنها راه مواجهه با نفاق، هوشیاری، تحلیل دقیق و ارج‌نهادن به صداقت و اخلاص است.

 

پانوشت‌:

[1] - عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو رضي الله عنهما قال: قال رَسولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ كَانَ مُنَافِقًا خَالِصًا، وَمَنْ كَانَتْ فِيهِ خَلَّةٌ مِنْهُنَّ كَانَتْ فِيهِ خَلَّةٌ مِنْ نِفَاقٍ حَتَّى يَدَعَهَا: إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ، وَإِذَا عَاهَدَ غَدَرَ، وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ، وَإِذَا خَاصَمَ فَجَرَ.»

منابع:

  • قرآن کریم
  • المسند، محمد بن عبدالعزيز. التعامل مع المنافقين: دراسة موضوعية قرآنيّة. الرياض: دار التدمرية، ١٤٣١هـ.
  • سایت پروژه‌ی دایرة المعارف احادیث نبوی
  • خرمدل، مصطفی، تفسیر نور