به اعتقاد مودودی، خداوند در قرآن اصول و مبانی كلّیای را كه انسانها برای زندگی صحیح به آن محتاج هستند؛ بیان كرده است. پیامبر (ص) نیز با استقرار یك نظام سیاسی ـ اجتماعی آن چه در تفسیر و توضیح این اصول ضرورت داشته، كاملاً برای ما آشكار كرده است. این دو منبع مؤلفههای اساسی و ضروری را برای سامان دادن یك زندگی فردی و اجتماعی توأم با خیر و سعادت در اختیار ما قرار دادهاند.
به نظر او شریعت متشكّل از مبانی، اصول و اجزای متفاوتی است كه در مجموع با یكدیگر نظام دینی را تشكیل میدهند. این نظام، كلّیتی واحد دارد و دارای پایه و جوهرهی مشخصی است. میان اجزاء و عناصر این دین، اعمّ از عقاید، اخلاقیات، عادات، شعائر، احكام، اهداف و مقاصد، پیوندی گسستناپذیر وجود دارد. در این چارچوب مودودی از كسانی كه فهم صوری از نظام دینی دارند و آن را در كلّیتش درك نمیكنند و فهمی درست از اصول و جوهرهی آن ندارند، در نتیجه تفسیر التقاطی از آن به دست میدهند، نگران است و به نقد آنها میپردازد. او بسیاری از كجفهمیها و انتقادات بر برخی از احكام و ضوابط دینی را محصول ندیدن شریعت در كلّیت آن قلمداد میكند.
در نظر مودودی نظام سیاسی در اسلام مبتنی بر جهانبینی توحیدی است. او بر این باور است كه حاكمیت و فرمانروایی در هستی منحصراً از آن خداست كه در خصوص كیفیت و چگونگی تحقّق این حاكمیت بر انسان تمایز قایل شده و بیان میكند كه انسان دارای دو وجه اختیاری و غیر اختیاری است. در وجه غیر اختیاری همانند كلِ نظامِ خلقت، خداوند بر انسان حاكمیت دارد.حاكمیتش بدون چون و چرا از بالا به پایین ساری و جاری میشود و به اقرار و اعتراف و رضایت آدمی منوط نیست. اما در حوزهی اختیاری، تحقق حاكمیت خداوند معطوف به رضایت و ارادهی انسان است و با توسل به زور و اجبار، عینیت بیرونی نمییابد بلكه به واسطهی نبوت و نیز اراده و اختیار و شعور آدمی پذیرفته میشود. حاكم و قانون گذار واقعی در هر دو وجه كسی جز الله نیست.
مودودی بر این باور است كه حاكمیت سیاسی و اجتماعی در دین اسلام از آن خداست و در اسلام پیوند اساسی میان دین و سیاست وجود دارد. او با بررسی مفاهیم چهارگانهی «الله، رب، دین و عبادت» در قرآن آنها را با مفاهیمی سیاسی چون «حاكمیت سیاسی، حكومت، فرمانروایی و اقتدار سیاسی» پیوند میدهد و دربارهی معانی و مفاهیمی چون شریعت مینویسد: دین در اصل نام دیگر حكومت و شریعت به منزلهی قانون اساسی آن و عبادت پیروی و اطاعت از قواعد و ضوابط دین است. وقتی كسی حاكمیت و سیادت كسی یا چیزی را پذیرفت؛ در حقیقت به دین او در آمده است. دین فقط همان است كه اقتدارش در روی زمین تجلی مییابد و دستورهایش اجرا میگردد. معادلات زندگی بر پایهی مقرّراتش نظم میگیرد و قواعدش مبنای كُنش سیاسی ـ اجتماعی افراد و نهادها میشود. پس در این شكی نیست كه حاكمیت و اقتدار سیاسی در پیوند با دین است.
مودودی در راستای ساری وجاری دانستن حاكمیت مطلق الهی در زندگی دنیوی انسانها با استناد به آیه 55 سورهی نور نكات زیر را استنباط مینماید :
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَیبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یعْبُدُونَنِی لَا یشْرِكُونَ بِی شَیئًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿النور: ٥٥﴾
خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند، وعده میدهد که آنان را قطعاً جایگزین (پیشینیان، و وارث فرماندهی و حکومت ایشان) در زمین خواهد کرد (تا آن را پس از ظلم ظالمان، در پرتو عدل و داد خود آبادان گردانند) همان گونه که پیشینیان (دادگر و مؤمن ملّتهای گذشته) را جایگزین (طاغیان و یاغیان ستمگر) قبل از خود (در ادوار و اعصار دور و دراز تاریخ) کرده است (و حکومت و قدرت را بدانان بخشیده است). همچنین آئین (اسلام نام) ایشان را که برای آنان میپسندد، حتماً (در زمین) پابرجا و برقرار خواهد ساخت، و نیز خوف و هراس آنان را به امنیّت و آرامش مبدّل میسازد، (آن چنان که بدون دغدغه و دلهره از دیگران، تنها) مرا میپرستند و چیزی را انبازم نمیگردانند. بعد از این (وعدهی راستین) کسانی که کافر شوند، آنان کاملاً بیرون شوندگان (از دائرهی ایمان و اسلام) بشمارند (و متمرّدان و مرتدّان حقیقی میباشند).
الف) در قرآن كریم، خداوند، دائم از واژهی خلافت به جای حكومت بهره گرفته است كه بیانگر این است كه حاكمیت حقیقی و مطلق ازآن اوست. بر این مبنا كسانی كه در جامعهی اسلامی قدرت مشروع را در دست دارند، بدون تردید حاكمیت و اقتدار مستقلی ندارند و صرفاً جانشین حاكم حقیقی به شمار میآیند. خلیفه از هیچ حقّی برای اعمال قدرت، فراتر از چارهجویی كه حاكم واقعی(خداوند) به وی تفویض نموده برخوردار نیست و او تنها مجری قوانین، احكام و خواست پروردگار است.
ب) خداوند در این آیه، همهی مؤمنان را خلیفهی برحقِّ خود بر روی زمین خطاب كرده و خلافت را به شخص، گروه و یا طایفهی خاصی تخصیص نداده است. پس همهی مسلمانان شایستگی و لیاقت دریافت خلافت را دارند.
ج) مسلمانان میتوانند حقّ مذكور را به یك نفر به عنوان خلیفه و جانشینِ خود واگذار كنند. این انتخاب و انتقال به منظور تمركز بخشیدن به امور و سامان اجتماعی سیاسی و اجرای قواعد الهی در متن جامعه است. البته این انتقال حقّ حاكمیت، دائمی و همیشگی و مطلق نیست؛ بلكه مشروط به تداوم رضایت مسلمانان و رعایت اصول شریعت از سوی خلیفه است.
د) در چنین نظامی محلی برای بروز و توجیه دیكتاتوری، خودكامگی و استبداد نیست؛ زیرا اساسِ مشروعیتِ قدرت سیاسی، رضایت دارندگانِ آن است. همچنین خلیفه در برابر خداوند نیز مسؤول است و شریعت به هیچ وجه به او اجازه استبداد نمیدهد و اگر كسی با توسّل به زور و قهر به قدرت برسد و یا با تكیه بر زور عریان درصدد تحمیل عقاید و خواستههای خود بر حكومت شوندگان برآید، از لحاظ دینی خلافت را غصب كرده و اطاعت از او لازم نیست.
و) در این جامعه تمامی مسلمانان ـ مرد یا زن ـ حق برابر و یكسانی برای اظهار عقیده و نظارت بر قدرت سیاسی (دولت) دارند؛ زیرا هر یك از آنان یك خلیفه است.
هـ) در این جامعه فرصت برای رشد و پیشرفت افراد در تمامی عرصه ها مهیاست و مسلمانان از حیث دایرهی عمل و ترقّی مساوی هستند.
البته مودودی اساس این حكومت را تئودموكراسی یا حكومت دموكراتیك الهی میداند كه با دموكراسی در غرب دارای تفاوتهای زیر است:
1ـ در دموكراسی، منشأ حاكمیت و اقتدار، مردم هستند در حالی كه در اسلام اقتدار و حاكمیت حقیقی ازآن خداست و مردم خلیفهی او بر زمین هستند.
2ـ در دموكراسی غربی، وضع قوانین معطوف به خواستهها و امیال مردم است امّا در نظام اسلامی صرفاً در اختیار خداوند است. بنابراین قوانین كلی در نظام غرب ثابت نیست و بر اساس خواست و ارادهی مردم تغییر میكند.
3ـ در دموكراسی غربی، دولت تابع خواست و ارادهی مردم است اما در نظام دینی مسیر حركتِ دولت و مردم درجهت فرمانهای الهی است و دولت مجری خواست الهی است.
4ـ دموكراسی غربی خصلتی استبدادی و مطلقگرایانه دارد و قدرت در آن به صورت آزاد و بدون نظارت اعمال میگردد در حالی كه دموكراسی دینی مطیع قواعد دینی است.
مودودی همچنین دموكراسی غربی را به دلیل این كه امر قانونگذاری و اجرای آن را در دست عدّهای كوچك كه غالباً در جامعه دارای موقعیت بالایی نیستند و به وسیلهی آرای عمومی انتخاب میشوند و همواره در فكر تأمین منافع و اغراض خویشند، مورد انتقاد قرار میدهد. از نظر مودودی همچنین نبایستی این نكته را نادیده گرفت كه انسانها در تشخیص منافع و مصالح خویش ناتوان هستند؛ زیرا انسان موجودی است كه به شدّت تحت تأثیر عواطف، احساسات و تمایلات نفسانی خویش بوده و اگر قادر به رهایی از شهوتها، خیانتهای خدایان دروغین و اربابان جور و ستم باشد محال است از نوع امیال و شهوات و هوی و هوس خویش رهایی یابد. از نظر مودودی اسلام با تحمیل محدودیت بر دموكراسی به وسیلهی حدود و قوانین الهی، مسألهی استقلال كامل و مطلق حاكمان را كنترل و با واجب نمودن تحصیل و آموزش بر مسلمانان، جهل و نادانی تودهی مردم را رفع میكند. به نظر مودودی حكومت اسلامی دارای سه ركن و قوّه است: قوای مقنّنه، مجریه و قضائیه (عدلیه). مراد از نهاد قانون گذاری، مجلس شورای اسلامی است كه اصولاً وظیفهی تفسیر و تشریح قوانین را در حوزهی محدود به قواعد كلی الهی برعهده دارد. در حوزهی اجرایی تكوین قوهی مجریه مبتنی بر اصل انتخاب است و امور آن با مشورت و رایزنی پیش میرود. البته شارع در مورد ساختار قوّه و نحوهی انتخاب و مشورت، الگو و صورتی خاص را بیان ننموده است و تابع مقتضیات زمان و مكان است. مهمترین وظیفهی قوه مجریه، اجرای فرمان ها و احكام الهی در جامعه است و متولیان آن همان كسانیاند كه قرآن از آنان به نام اولیالامر یاد میكند. به نظر مودودی بایستی قوهی قضائیه از سایر قوا و حتّی شخص خلیفه جدا باشد كه این استقلال برای قضاوت عادلانه و اجرای حقّ در نظام سیاسی اسلام شرط اساسی است. او در این خصوص با اشاره به آیه 6 سورهی نساء نكات ذیل را یادآور میشود:
1ـ مردم حقّ درگیری، نزاع و پرسشگری را از احكام و حكومت دارند.
2ـ در صورت بروز نزاع، مرجع نهایی برای داوری قانون خدا و پیامبر (ص) است.
3ـ در نظام خلافت به منظور حل و فصل منازعات به صورت عادلانه تشكیل نهادی مستقل از سایر نهادهای مردم، حكومتكنندگان و حتّی شخص خلیفه گریزناپذیر است.
مودودی در بررسی اندیشههای سیاسی و فقهی ابوحنیفه به مسألهی قیام در برابر حكومت فاسق و باطل در جامعهی اسلامی میپردازد؛ زیرا امام ابوحنیفه امامت و رهبری شخص ستمگر را نمیپذیرد و آن را باطل و غیر شرعی میداند و قیام علیه آن را واجب میداند. مشروط بر این كه شرایط و توانمندیهای لازم برای قیام مهیا باشد و در نهایت به جایگزینی انسان عادل و مؤمن به جای انسان فاسق و ظالم منتهی شود. مودودی در جواب این سؤال كه اگر تلاش برای براندازی حكومت باطل راه به جایی نَبُرد، تكلیف چیست؟
با ارزیابی مثبت عملكرد و فعالیتهای علمی ـ عملی ابوحنیفه و شاگردش ابویوسف كوفی به این پرسش چنین پاسخ میدهد: انسان باید با پذیرش حكومت مستقر دست به اصلاحگری زند، از هیچ كوششی نباید دریغ ورزید و اصلاحگری را بر انزواگرایی، بیتفاوتی، انفعال و نااُمیدی سیاسی ترجیح دهد. حتّی اگر تغییر و دگرگونی با سختی و مشقّت و به كندی صورت گیرد.
مودودی با عنایت به وضع نامطلوب حاكمیت طاغوت در جهان و لزوم برقراری حاكمیت الهی در قالب حكومت اسلامی، تحقّق و توفیق آن را در سطح جامعه منوط به وقوع انقلاب اسلامی میداند؛ یعنی از نظر ایشان تأسیس حكومت اسلامی تنها از طریق یك انقلاب میسر است. او با پذیرش این نكته كه هر دولتی ریشه در ساخت اخلاقی، هنجاری، سیاسی و ایدئولوژیك جامعه دارد و متناسب با آن ویژگیها نتیجه میگیرد: حكومت الهی نیز از این قاعده مستثنی نیست. به نظر مودودی همان گونه كه انقلاب فرانسه، انقلاب كمونیستی و جنبش نازی آلمان در محیط مناسب اخلاقی، هنجاری، فكری و روانی و اجتماعی خاص خود به وجود آمدند، انقلاب اسلامی نیز محتاج محیط مناسب و مساعد فكری و اخلاقی ویژه خود است. از این منظر تا زمانی كه ساخت ذهنی و معنوی افرادِ جامعه، متناسب با حكومت اسلامی شكل نگیرد، تحقّق حكومت دینی غیر ممكن مینماید. ماهیت انقلاب اسلامی مودودی یك انقلاب ذهنی، معنوی و روحانی مبتنی بر الگوی تعلیم و تربیت اسلامی است كه به صورت تدریجی و گام به گام تحقّق مییابد و در حدّ امكان از خشونتِ فیزیكی به دور است.
مودودی برای تحقق انقلاب اسلامی مورد نظر خود اقدامات ذیل را لازم میداند:
1ـ پیدایش یك جنبش تودهای بر مبنای نظریات و مفاهیم قرآن و سنت.
2ـ كسانی كه در نهضت اسلامی شركت میكنند باید دارای فهم درست و دقیقی از اخلاق اسلامی و دینی، صبر، پایداری و مقاومت و تحمّل، توانایی مبارزه و مخالفت باشند.
3ـ سازماندهی، بسیج، انسجام و تشكیل جمعیتدادن، شرایط اساسی تحقّق انقلاب اسلامی است.
4ـ جمعیت منظم و منضبط بایستی در هر لحظه و زمانی به مبارزه با نظام فسق و جور برخیزند.
5ـ وجود رهبری صالح در روند انقلاب گریزناپذیر است.
6ـ تلاش برای تحقق جامعه و حكومت اسلامی امری تدریجی و زمان برخواهد بود. بنابراین چنین عمل سترگی، بدون تردید به صبر، تحمّل، حوصله، اندیشه، تفكّر و مبانی عمیق فكری و همچنین مجاهدت و صرف هزینههای فراوان نیازمند است. او اقدامات خشونتآمیز و شیوههای آنی و جهشی را نوعی بیصبری و شتاب میداند كه منجر به تولد نوزادی قبل از موعد میشود. او حتّی بیثباتی و بیعدالتی در زندگی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اخلاقی مردم فرانسه را در مقایسه با زندگی مردم انگلستان، ناشی از افراطگرایی انقلاب فرانسه در سال 1987 میداند.
از نظر او امكان شكلگیری حكومت اسلامی قبل از اسلامیشدن جامعه محال است. ایشان فرایند اسلامیشدن جامع را امری تدریجی و از پایین به بالا میداند و امكان اسلامی نمودن جامعه از بالا را نه تنها غیرممكن؛ بلكه توأم با بروز خطر دیكتاتوری و استبداد قلمداد میکند. او در خصوص زندگی جوامع اسلامی و انقلاب اسلامی میان دو مرحلهی متفاوت قایل به تمایز میشود. یكی مرحلهی استضعاف و دیگری مرحلهی جهاد كه در مرحلهی اوّل، جماعت اسلامی به دلیل ضعف نیرو و توانایی و عدم نفوذ عقاید خود در تودهی مردم تا آمادهشدن مردم برای پذیرش عقاید عقبنشینی میكند. در این مرحله با آموزش و تعلیم، در صدد گسترشِ عقاید خود برمیآید و آن را با دوران مكّی پیامبر (ص) مقایسه میكند و دوران دوّم را با دوران مدنی پیامبر (ص) مقایسه میكند.
مودودی در نقد اندیشهی سكولاریسم در عرصهی اجتماعی مینویسد: «وضعیت از دو حال خارج نیست یا خدایی وجود دارد یا خدایی اصلاً وجود ندارد. اگر خداوند موجود نباشد، داشتن رابطه خصوصی با او بیمعنی است و غیر ضروری ولی اگر خداوند در هستی وجود داشته باشد، از لحاظ عقلی و منطقی، محدود كردنِ رابطهی انسان با او در عرصهی خصوصی و عدم دخالتش در حوزهی اجتماعی و موكول نمودن آفرینش به او بدون ارشاد و راهنماییش در زندگی، پذیرفتنی نیست. مگر چه تغییری در ماهیت و سرشت انسان پدید میآید كه به محض این كه اجتماعی میشود از خداوند بینیاز میگردد.»
افزون بر آن مودودی مینویسد: مرزبندی میان حوزهی عمومی و خصوصی در عصر جدید مقولهای صوری و تصنّعی است؛ زیرا انسان موجودی صددرصد اجتماعی است حتّی فردی و خصوصیترین اعمال آدمی در محیطی اجتماعی رخ میدهد و در درون آن شكل میگیرد. او بنیان تمدّن غرب را نه بر عقل و علم، كه بر مبنای عقلانیت ابزاری صِرف و اصل مادهگرایی و فایدهگرایی میداند. او معتقد است كه فلسفهی تاریخی هگل، جهان تفكّر را به میدانی برای نزاع و تكامل، تنازع بقای داروین فطرت و هستی را به عرصهای برای جنگ بقا، تضاد طبقاتی ماركس، جامعه را به جولانگاهی برای منازعات طبقاتی و جدایی سیاست از اخلاق ماكیاولی، با ردِ هر گونه پیوند میان اخلاق و سیاست، سیاست را از قید و بند اخلاق رها نمود تا دست سیاستمداران را برای بهكارگیری هر نوع وسیله و قدرتی جهت رسیدن به اهدافشان باز بگذارند.
نظرات
عبدالله اسعدی
20 فروردین 1404 - 22:14اقتدارگرایی الهیاتی یا مردمسالاری دینی؟ نقدی بر اندیشهی سیاسی سید ابوالاعلی مودودی مقدمه سید ابوالاعلی مودودی (۱۹۰۳–۱۹۷۹) یکی از برجستهترین نظریهپردازان اسلام سیاسی در قرن بیستم به شمار میآید. اندیشهی او نقش مؤثری در شکلگیری جریانهای اسلامگرای معاصر، بهویژه در شبهقارهی هند و جهان عرب ایفا کرده است. مودودی با بنیانگذاری جماعت اسلامی، تلاشی گسترده برای احیای حکومت اسلامی بر پایهی شریعت انجام داد و نظریهای با عنوان «تئودموکراسی» یا «خداسالاری مردممحور» ارائه داد که تلفیقی از حاکمیت الهی و مشارکت عمومی بود. از نگاه او، تنها حاکم مشروع، خداوند است و بشر تنها در چارچوب شریعت الهی مجاز به تصمیمگیری و قانونگذاری است. در نگاه نخست، اندیشهی مودودی کوششی است برای پیوند دین با سیاست، با هدف بازسازی جامعهای عادلانه، اخلاقمحور و متحد. اما این پیوند، چنانکه در آثار و عملکرد پیروانش نیز مشاهده میشود، واجد پیچیدگیها و چالشهایی است که نقد آن را ضروری میسازد. آیا حاکمیت الهی، چنانکه مودودی ترسیم میکند، با اصول بنیادین مردمسالاری، آزادی اندیشه و حقوق بشر قابل جمع است؟ آیا نظریهی سیاسی او راهگشای عدالت دینی است یا زمینهساز نوعی اقتدارگرایی الهیاتی؟ این مقاله با رویکردی انتقادی به واکاوی عناصر بنیادین اندیشهی سیاسی مودودی میپردازد و تلاش دارد با تأمل در مبانی نظری و پیامدهای عملی این اندیشه، امکانی برای گفتوگوی تازه در باب نسبت دین و سیاست در جهان معاصر فراهم سازد. بخش اول: شریعت و نظامسازی دینی یکی از پایههای مرکزی در اندیشهی سیاسی سید ابوالاعلی مودودی، باور به شریعت بهعنوان مبنای یگانه و انحصاری قانونگذاری و نظم سیاسی است. مودودی با نگاهی فراحقوقی به شریعت، آن را نه صرفاً مجموعهای از احکام فقهی، بلکه یک نظام جامع برای ادارهی جامعه میداند؛ نظامی که از سوی خداوند نازل شده و انسان، صرفاً وظیفهی اجرا و تفسیر آن را دارد، نه تأسیس و جعل قانون جدید. در این چارچوب، مفهوم تئودموکراسی که مودودی آن را مطرح میکند، به معنای مشارکت محدود مردم در امور عمومی، در چارچوب اصول ثابت و تغییرناپذیر شریعت است. از این منظر، مردم مسلمان میتوانند از میان خود، حاکمان و مجریان قانون را انتخاب کنند، اما نمیتوانند در تعیین ماهیت قانون دخالت داشته باشند. قانونگذاری مستقل انسان، نوعی «شرک سیاسی» تلقی میشود، زیرا حاکمیت از آنِ خداوند است و هر تلاش برای جایگزینی ارادهی بشری بهجای ارادهی الهی، انحرافی در بنیاد نظم اسلامی بهشمار میآید. نقد: با وجود انسجام درونی این نظام، چند پرسش اساسی در برابر آن مطرح میشود: 1. تاریخیبودن فهم از شریعت: مودودی شریعت را امری فرازمانی و فراتاریخی میبیند، حال آنکه واقعیت تاریخی نشان داده که تفسیر و اجرای احکام شریعت همواره تابع زمینههای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بوده است. بنابراین، «نظام شریعت» نمیتواند یک کل منجمد و تغییرناپذیر باشد، بلکه باید فرآیندی پویا و زمانمند در نظر گرفته شود. 2. تعارض با اصل قانونگذاری مردمی: یکی از دستاوردهای مهم اندیشهی مدرن، حق مردم در تعیین سرنوشت سیاسی و تدوین قوانین است. نظریهی مودودی، هرچند در ظاهر نقش مردم را به رسمیت میشناسد، اما عملاً آن را به انتخاب میان گزینههای ازپیشتعیینشده محدود میکند. این امر میتواند زمینهساز نوعی اقتدارگرایی شرعی شود که آزادی اندیشه و تنوعپذیری اجتماعی را سرکوب میکند. 3. پیشفرض خلوص دینی: مودودی از نوعی نگاه آرمانگرایانه نسبت به دین و جامعهی دینی دفاع میکند که گویی امکان تحقق نظم خالص دینی را در جهان پیچیده و متکثر معاصر ممکن میسازد. اما این ایده، بدون در نظر گرفتن واقعیتهای قدرت، منافع طبقاتی، و تضادهای اجتماعی، به نوعی سادهانگاری در تحلیل سیاسی منجر میشود. بخش دوم: مفهوم حاکمیت در اندیشهی مودودی در اندیشهی سیاسی سید ابوالاعلی مودودی، «حاکمیت» مفهومی کلیدی است که در دل آن، نه تنها حق حکومت، بلکه مسئولیت و مشروعیت حاکمیت از منظر دینی مورد توجه قرار دارد. مودودی با تأکید بر اینکه حاکمیت از آنِ خداوند است، به تفصیل مفهوم «حاکمیت الهی» را در برابر حاکمیت انسانی مطرح میکند. در این نظریه، انسانها تنها مجری احکام خداوند هستند و حق حاکمیت به طور مستقیم از ارادهی الهی نشئت میگیرد. حاکمیت خداوند و تابعیت بشر در اندیشهی مودودی، هیچ فرد یا نهادی نمیتواند خود را بالاتر از شریعت قرار دهد، حتی اگر این فرد یا نهاد منتخب مردم باشد. بنابراین، او مخالفت با احکام الهی را در حکم مخالفت با خداوند میداند. در واقع، جامعهی اسلامی بهعنوان جامعهای دینی، باید تمام امور خود را بر اساس شریعت تنظیم کند، و این شریعت است که مشروعیت هر حکومتی را میسازد. حاکمیت در این دیدگاه به معنای «حاکمیت الله» است، و هر حکومتی که از مسیر شریعت انحراف پیدا کند، از مشروعیت ساقط میشود. نقد مفهوم حاکمیت در اندیشهی مودودی: 1. مفهوم اختیاری بودن حاکمیت: در حالی که مودودی از حاکمیت الهی دفاع میکند، به نظر میرسد که او در واقع مفهوم اختیار و ارادهی آزاد مردم را در فرآیند حکمرانی نادیده میگیرد. این اندیشه ممکن است به نظر برسد که مردم در انتخاب حاکمان خود و حتی در نظارت بر آنها نقشی ندارند. این مسئله میتواند در جوامع معاصر با تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی، یک چالش بزرگ بهشمار آید، چراکه مردم اغلب تمایل دارند در فرایند حکومتی خود به صورت فعال دخالت کنند. 2. نگاه منفی به دموکراسی: مودودی با انتقاد از دموکراسی غربی آن را نوعی نظام شرکآلود میداند، چراکه در آن، انسانها به جای خداوند تصمیمگیری میکنند. در حالی که ممکن است انتقاد از دموکراسی به دلایل مختلفی صورت گیرد، اما این نگرش منفی نسبت به دموکراسی نمیتواند واقعیتهای نوین جوامع دموکراتیک و دستاوردهای آن را نادیده بگیرد. مفاهیمی مانند حقوق بشر، آزادیهای فردی، و مشارکت مردم در ادارهی امور، در جوامع دموکراتیک به شکلی نسبتاً فراگیر پذیرفته شدهاند. 3. چالشهای عملی در اجرای شریعت: مسئلهی مهم دیگری که در پیریزی یک حکومت اسلامی با شریعت بهعنوان مبنا به وجود میآید، چالشهای عملی در تفسیر و اجرا است. شریعت که در زمانهای مختلف و توسط علما تفسیر و اجتهاد میشده، در دنیای معاصر با مسائل جدیدی مواجه است. در چنین شرایطی، اجتهاد و تفسیر دین برای مواجهه با مشکلات جدید میتواند با اختلافات جدی درونی در میان فقها و مراجع دینی روبهرو شود. بخش سوم: نظرات مودودی دربارهی حکومت و احزاب سید ابوالاعلی مودودی در مورد حکومت اسلامی و احزاب اسلامی دیدگاههای خاصی دارد. او معتقد است که احزاب اسلامی باید برای تحقق اهداف دینی و اسلامی در جامعه ایجاد شوند و هرگونه حزبی که از مسیر شریعت انحراف پیدا کند، باید مورد انتقاد و رد قرار گیرد. در این راستا، مودودی بر این باور است که تنها احزاب اسلامی که به دنبال برپایی حکومت اسلامی بر اساس شریعت هستند، باید به رسمیت شناخته شوند. حزب اسلامی و نقش آن در جامعه مودودی معتقد است که هدف اصلی احزاب اسلامی باید ایجاد جامعهای اسلامی است که در آن قوانین و مقررات بر اساس شریعت اسلام شکل بگیرد. او حزب اسلامی را نه تنها بهعنوان یک نهاد سیاسی، بلکه بهعنوان ابزاری برای اصلاح جامعه و تحقق عدالت اجتماعی میبیند. او احزاب اسلامی را مکلف میداند که بهطور مستمر در مسیر ترویج دین و احکام اسلامی حرکت کنند. نقد نظام حزبی در جوامع مدرن: 1. رقابتهای سیاسی و اسلامیت احزاب: در حالی که مودودی بر لزوم تشکیل احزاب اسلامی تأکید دارد، اما در عمل، در جوامع مدرن بهویژه در جوامعی که ویژگیهای دموکراتیک دارند، احزاب اسلامی ممکن است با چالشهایی مواجه شوند. رقابتهای سیاسی در چنین جوامعی میتواند موجب ایجاد انشقاق و اختلافات داخلی میان احزاب اسلامی شود، و این مسئله ممکن است باعث تضعیف قدرت و اثرگذاری این احزاب در تحقق اهداف اسلامگرایانه شود. 2. پیچیدگیهای اجرایی و فکری: در صورتی که احزاب اسلامی بخواهند در جامعهای با ارزشها و ایدئولوژیهای مختلف فعالیت کنند، ممکن است با چالشهایی در زمینهی همگرایی و ایجاد وحدت میان احزاب روبهرو شوند. همچنین، فرآیند تشخیص اینکه چه حزبی واقعاً اسلامی است و مطابق با شریعت عمل میکند، میتواند به مسئلهای چالشبرانگیز تبدیل شود که ممکن است باعث بروز اختلافات فقهی و سیاسی داخلی گردد. ________________________________________ بخش چهارم: اصول و اهداف حکومت اسلامی در دیدگاه مودودی حکومت اسلامی از دیدگاه مودودی باید بهگونهای باشد که در آن، شریعت و قوانین اسلامی پایهگذار تمامی فعالیتهای دولتی و اجتماعی باشد. او معتقد است که مهمترین هدف یک حکومت اسلامی، تأمین عدالت اجتماعی، رفاه عمومی، و حمایت از حقوق افراد در برابر ظلم و فساد است. هدف اصلی حکومت اسلامی مودودی بهطور خاص هدف اصلی حکومت اسلامی را اجرای احکام شریعت در تمام جنبههای زندگی فردی و اجتماعی میداند. او بر این باور است که حکومت اسلامی باید فضایی ایجاد کند که در آن عدالت، آزادی، و رفاه عمومی بهطور کامل تأمین شود. در این حکومت، افرادی که در مسئولیتهای حکومتی قرار میگیرند باید از نظر اخلاقی و دینی نمونهای از رفتار و اصول اسلامی باشند. نقد اهداف حکومت اسلامی از منظر مدرن 1. تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی: در جوامع معاصر که متشکل از فرهنگها، اقوام، و مذاهب مختلف هستند، ممکن است ایجاد یک حکومت اسلامی که تمام جنبههای زندگی مردم را تحت تأثیر قرار دهد، با مشکلات فرهنگی و اجتماعی روبهرو شود. در چنین جوامعی، آزادیهای فردی و حقوق اقلیتها میتواند مورد تهدید قرار گیرد. 2. چالشهای عملی در اجرای قوانین اسلامی: با توجه به تحولات اجتماعی و سیاسی، اجرای یک سیستم حقوقی مبتنی بر شریعت در دنیای مدرن ممکن است با مشکلات و چالشهای بسیاری روبهرو شود. بهویژه که تفسیرهای مختلف از شریعت میتواند باعث بروز اختلافات در نحوهی پیادهسازی قوانین اسلامی در عرصهی عمومی شود. ________________________________________ بخش پنجم: نقد و ارزیابی نظریهی مودودی در مجموع، اندیشهی سیاسی سید ابوالاعلی مودودی بهطور گستردهای در میان مسلمانان جهان تأثیرگذار بوده است. اما در عین حال، نظرات او با چالشها و نقدهای مختلفی مواجه است که باید مورد توجه قرار گیرد. نقدهای داخلی به اندیشهی مودودی 1. غیر عملی بودن برخی از نظریات: بسیاری از منتقدان معتقدند که برخی از اصول و ایدههای مودودی در زمینهی حکومت اسلامی، بهویژه در مورد شریعت، در دنیای معاصر غیرعملی و دشوار بهنظر میرسند. بهویژه در جوامعی که با مسائلی مانند جهانیشدن و تغییرات فرهنگی و اجتماعی روبهرو هستند، اجرای یک سیستم کاملاً اسلامی ممکن است با مشکلات جدی مواجه شود. 2. تناقضات در تفسیر شریعت: همانطور که مودودی در تبیین شریعت تأکید دارد، چگونگی تفسیر و اجتهاد در شریعت اسلامی همیشه مسئلهای پیچیده بوده است. این اختلافات در تفاسیر فقهی میتواند به تناقضات در اجرا و در نهایت به بروز بحرانهای سیاسی و اجتماعی در جامعه اسلامی منجر شود. نقدهای خارجی به اندیشهی مودودی 1. مخالفت با دموکراسی و حقوق بشر: بسیاری از منتقدان مودودی، بهویژه در جوامع غربی، از مخالفت او با دموکراسی و حقوق بشر انتقاد کردهاند. مودودی در نظر دارد که دموکراسیهای غربی بر اساس نظامهای سکولار عمل میکنند و در نتیجه برای جوامع اسلامی مناسب نیستند. این دیدگاه در دنیای معاصر که حقوق بشر و دموکراسی بهعنوان اصول اساسی پذیرفته شده است، با چالشهای زیادی روبهرو است. 2. پذیرش مذهب بهعنوان سیاست: در نظامهای دموکراتیک مدرن، جدایی دین از سیاست یکی از اصول اساسی است. بنابراین، بسیاری از منتقدان، بهویژه در جوامع سکولار، نظریهی مودودی در پذیرش مذهب بهعنوان اساس سیاست را به چالش کشیدهاند. ________________________________________ نتیجهگیری نظریههای سید ابوالاعلی مودودی در زمینهی حاکمیت اسلامی، احزاب، و حکومت دینی تأثیر زیادی بر اندیشهی اسلامی و جنبشهای سیاسی در دنیای اسلام داشته است. این اندیشهها از یک سو با تأکید بر حاکمیت خداوند و اجرای شریعت در تمام جنبههای زندگی، به دنبال تحقق جامعهای اسلامی هستند که در آن عدالت، آزادی، و رفاه تأمین شود. اما از سوی دیگر، چالشهایی همچون مشکلات عملی در اجرای شریعت، اختلافات در تفسیر دینی، و تضاد با ارزشهای مدرن مانند دموکراسی و حقوق بشر، باعث شدهاند که این نظریات با انتقادات زیادی روبهرو شوند. بنابراین، در حالی که مودودی در تلاش برای ایجاد جامعهای اسلامی با اصول شریعت است، لازم است که اندیشههای او با توجه به تحولات معاصر و چالشهای جهانیشدن و فرهنگهای مختلف مورد ارزیابی مجدد قرار گیرد. منابع: 1. مودودی، سید ابوالاعلی. مبانی نظام سیاسی اسلام 2. حسن عسگری. اسلام سیاسی و سنتهای دینی 3. حمید دباشی. اسلام و نظریهی پسااستعماری 4. نصر حامد ابو زید. نقد گفتمان دینی 5. عبدالکریم سروش. فربهتر از ایدئولوژی 6. Khaled Abou El Fadl. The Great Theft: Wrestling Islam from the Extremists 7. Roxanne Euben. Enemy in the Mirror: Islamic Fundamentalism and the Limits of Modern Rationalism
مهمان
20 فروردین 1404 - 22:19سید ابوالحسن ندوی، یکی از اندیشمندان برجسته اسلامی و منتقد برخی از دیدگاههای سید ابوالاعلی مودودی در تفسیر سیاسی اسلام است. ندوی با وجود اینکه بهطور کلی با بسیاری از اصول فکری مودودی همراستا بود، نقدهایی به برخی از جوانب تفسیر سیاسی اسلام او وارد میدانست. در ادامه، به مهمترین نقدهای سید ابوالحسن ندوی بر اندیشههای سیاسی مودودی پرداخته میشود: 1. **تفکیک شریعت از سیاست** سید ابوالحسن ندوی معتقد بود که در تفسیر مودودی از اسلام، تفکیک واضحی بین شریعت و سیاست وجود دارد. به این معنا که در نظام فکری مودودی، تلاش برای برپایی حکومت اسلامی بهطور آشکار بهعنوان یک هدف اصلی مطرح میشود. ندوی با این نگرش موافق نبود و بر این باور بود که اسلام بهعنوان یک دین جامع، هیچگاه شریعت را از سیاست تفکیک نمیکند. به نظر ندوی، سیاست باید در چهارچوب شریعت قرار گیرد و اصول اسلامی باید در تمامی ابعاد اجتماعی و سیاسی اعمال شود، اما نباید هدف اصلی دین تنها ایجاد یک حکومت اسلامی باشد. او بهجای تمرکز بیش از حد بر جنبههای سیاسی، بر ترویج روحیهی اسلامی، اخلاق و تربیت فردی تأکید داشت. 2. **تمرکز بر مسألهی حکومت اسلامی** مودودی بهویژه در آثارش بر لزوم تشکیل حکومت اسلامی تأکید زیادی دارد و آن را بهعنوان وظیفه اصلی مسلمانان مطرح میکند. در مقابل، سید ابوالحسن ندوی معتقد بود که اسلام در درجه اول به دنبال اصلاح فرد و جامعه است، و تمرکز بیش از حد بر حکومت اسلامی ممکن است به انحراف از هدف اصلی اسلام یعنی تربیت انسانهای صالح منجر شود. او باور داشت که نباید اسلام بهعنوان یک ایدئولوژی سیاسی تنها در خدمت تشکیل دولت اسلامی قرار گیرد، بلکه باید در کنار این هدف، بر اخلاق اسلامی و تربیت معنوی نیز تأکید شود. 3. **تفسیری که در آن اولویتهای اسلامی به خطر میافتد** ندوی معتقد بود که برخی از دیدگاههای مودودی ممکن است اولویتهای اسلام را به خطر بیاندازد. بهطور خاص، در تفسیر مودودی از جهاد، بسیاری از موضوعات اجتماعی و فرهنگی مسلمانان نادیده گرفته میشود. او بهجای نگاه سیاسی و تکبعدی به اسلام، به ضرورت توجه به مسائل اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی در تحلیل اسلامی تأکید میکرد. 4. **نقد بر تمرکز مودودی بر مبارزه سیاسی** یکی دیگر از نقدهای سید ابوالحسن ندوی به مودودی، تمرکز زیاد او بر مبارزه سیاسی بهعنوان راهحل اصلی مشکلات جامعه مسلمانان بود. به نظر ندوی، این نگرش ممکن است باعث بروز مبارزات بیثمر و منجر به اختلافات سیاسی و فرقهای شود. او پیشنهاد میکرد که بهجای تمرکز بر سیاستورزی، باید از طرق علمی، فرهنگی و تربیتی برای بهبود وضعیت مسلمانان استفاده کرد. 5. **عدم توجه به تفاوتهای فرهنگی و تاریخی** سید ابوالحسن ندوی همچنین به تفاوتهای فرهنگی و تاریخی میان جوامع مسلمان اشاره میکرد و معتقد بود که تفکر مودودی بهویژه در بحث حکومت اسلامی، نمیتواند در جوامع مختلف بهطور یکسان اعمال شود. هر جامعهای نیاز به یک رویکرد خاص با توجه به شرایط خاص خود دارد، و نمیتوان برای همه جوامع مسلمان یک الگوی واحد را بهکار برد. ### 6. **خطرات ایجاد تفرقه در دنیای اسلام** ندوی بهطور خاص به این نکته اشاره میکرد که تمرکز زیاد بر سیاست و حکومت اسلامی در برخی موارد میتواند به تفرقه در میان مسلمانان منجر شود. او معتقد بود که در دنیای اسلام نیاز است که بیشتر بر وحدت مسلمانان و همکاری میان کشورهای اسلامی تأکید شود، تا در برابر چالشهای جهانی بهطور مؤثر عمل کنند. از این رو، ممکن است تلاش برای ایجاد حکومت اسلامی به شیوهای که مودودی پیشنهاد میکند، به تفرقه بیشتر منجر شود. 7. **اندیشهی جهانیگرایانهی اسلام** سید ابوالحسن ندوی بر این باور بود که اسلام باید بهعنوان دینی جهانی و فراتر از مرزهای جغرافیایی و سیاسی دیده شود. او نقدهایی به اندیشهی مودودی وارد میآورد که بیشتر بهدنبال حل مشکلات داخلی جوامع مسلمان بود و کمتر به نگرش جهانی اسلام توجه میکرد. به نظر ندوی، اسلام باید بر روی پایههای جهانیگرایانه و با تأکید بر وحدت اسلامی عمل کند، نه بر اساس انحصارگراییهای سیاسی. ### نتیجهگیری در مجموع، سید ابوالحسن ندوی نقدهای جدی به برخی از جنبههای اندیشهی سیاسی سید ابوالاعلی مودودی وارد میآورد. اگرچه ندوی از اصول اسلام سیاسی پشتیبانی میکرد، ولی بهطور کلی اعتقاد داشت که اسلام باید بهعنوان یک دین جامع و متعادل شناخته شود و نباید تنها بر اساس اصول سیاسی و حکومتی تعریف گردد. او همچنین بر لزوم توجه به مسائل فرهنگی، تربیتی، اخلاقی و اجتماعی در کنار سیاست تأکید داشت. منبع: تفسیر سیاسی اسلام نوشتهی سید ابوالحسن علی حسنی ندوی