اعلامیهی جهانی حقوق بشر، مصوّب۱۹۴۸م مجمع عمومی ملل متّحد، به واسطهی مبانی جهانشمول و تأیید قریب به اتّفاق کشورهای دنیا اعتبار جهانی دارد؛ در جلسهی رأی گیری دربارهی این اعلامیه، هیچ یک از ۵۶ نمایندهی حاضر، رأی منفی نداد و هشت کشور ممتنع از جمله عربستان نیز، تأکید کردند که رأیشان به معنای مخالفت با مجموعهی اعلامیه نیست؛ بلکه فقط برخی مواد آن را نمیپذیرند. حقوق بشر به رغم ریشه و پیشینهی انکارناپذیری که در تاریخ فرهنگ بشر دارد، بیگمان در پیدایش منسجم و معتبرش در قالب یک اعلامیهی جهانی، محصول عصر مدرن اروپاست؛ اعلامیهی جهانی حقوق بشر، تبلور آشکار مدرنیسم در بُعد حقوقی است و خاستگاه اروپایی دارد و اگر گهگاه از پارهای افراد متعلّق به دیگر فرهنگها ادّعاهایی خلاف این واقعیت تاریخی شنیده میشود، یا ناشی از فقدان خودباوری لازم برای اعتراف به فضائل دیگران است و یا ناشی از درآمیختن مصالح خوبْ داشتن با ساختمان عالی داشتن است. باری موضع ما هر چه باشد امروزه حقوق بشر برای بهسازی وضع زندگی جوامع گوناگون، بهیک ضرورت تام تبدیل گشته و حتّی بنا به تعامل ساختارهای اجتماع و فرهنگ، به شرط الزامی توسعهی اخلاقی افراد و ارتقای سطح فرهنگ جوامع تبدیل شده است. دموکراسی، چونان کم زیانترین شیوهی حکمرانی و گفتمان مسلّط زمانه نیز، آبروی جهانی خود را مدیون بهرهمندی از فرزندی نازنین و دلربا همچون حقوق بشر است؛ فرزندی که حتّی بقا و استقرار مادرش نیز در گرو حیات و نشاط اوست؛ چنان که امکان پیشرفت مؤثّر فرایند دموکراتیزاسیون، نه از طریق مبارزه برای خود دموکراسی بلکه از راه مبارزه برای حقوق بشر فراهم میآید و بر همین مبنا، تلاش تئوریک و عملی برای برقراری و ماندگاری آن خواه ناخواه در سرلوحهی کار مصلحان اجتماعی و دغدغهداران ارتقای سطح زندگی مردم قرارگرفته است و ناقدان بصیر، آن را شرط گذشتناپذیر مشروعیت و مقبولیت مکاتب و سازمانهای سیاسی میدانند. افزون بر این، حقوق بشر حتّی اگر نقص ارزشی هم داشته باشد که در دو بند ۱۶ و ۱۸ دارد، ضرورت دفاع از آن را میتوان به لحاظ روشی و نقش پیش شرط و مقدّمه گونهای که در حفظ کرامت بشر و ارتقای اخلاق افراد در برابر سرکوبگری و سلطهجویی حکومتها دارد، به آسانی توجیه و تأکید کرد. از این رو، ترویج ارزشهای مقوّم و ضامن مصون ماندن شرافت و حقوق انسانها در اجتماع، فوریترین و ضروریترین خدمتی است که خیرخواهان هر ملّتی باید با جدّ و جهد تمام به آن بپردازند.
یکی از کارسازترین راههای کمک به درونیسازی و نهادینه کردن حقوق بشر، ردیابی ارزشهای برابرگرایانه و انساندوستانه در پیشینهی فرهنگی جوامع و برجستهسازی آنها در میان مردمان داخل حوزهی آن فرهنگهاست؛ زیرا ضدیت با تبعیض (discrimination)، که بنیادیترین و اصلیترین زیربنای حقوق بشر است، و نقطهی آغازین توجیه حقوق بشر، مشخّص ساختن اصولی است که بر اساس آنها تمامی انسانها، فارغ از ناهمگونیهایی که دارند، برخوردار از شرافت انسانی یکسان و شایستهی احترام برابر دانسته شوند؛ بیگمان هر چه روایی و عمق این اصول، بیشتر و ضمانت اجرایی آنها قویتر و درونیتر باشد، امکان عملیشدن ارزشهای حقوق بشری در جامعه بیشتر خواهد شد.
به نظر میرسد دین اسلام با دربرداشتن نگرش توحیدی خاصّ خود و اعتقاد بنیادین به اصالت زندگی اخروی به عنوان نتیجهی نوع زندگی دنیوی، از حیث تأمین مبانی نظری مساوات و ضمانت اجرایی آن، حقیقتاً بینظیر است و فرودستی سیاسی مسلمانان و از دست رفتن جذّابیت فرهنگی و شکوه تمدّنی آنان نباید حوصلهی بررسی جدّی این ادّعا را، که برای ذائقهی عصر کنونی بیمزه مینماید، از ما بستاند.
۱. میدانیم که توحید بنیادیترین آموزهی اسلامی و اساسیترین پیام پیام آوران الهی است؛ توحید بر خلاف پندار رایج، نه باور به یگانگی خالق بلکه به معنای یگانهسازی خالق جهان در خدایی کردن و سلب الوهیت از تمامی خدایان و اختصاص کامل آن به خدای راستینی است که بارزترین نشانهاش خالقیت است. پر واضح است که مخلوق بودن ما و خالقیتِ الله هیچ ربطی به قبول و ردّ ما ندارد و ما چه بپذیریم و بپسندیم و چه نپذیریم و نپسندیم، در هر حال الله-جلّ جلالُه- آفریدگار ماست؛ برعکس، تا ما نپذیریم و نپسندیم این آفریدگار، خدا و اله و معبود ما نخواهد شد و کاملاً محتمل و مشهود است که ما به رغم اعتراف به خالقیتِ الله، بندهی خدا یا خدایان دیگری (مانند نفس، پول، مقام، شیطان، طواغیت، احبار و رهبان و...) باشیم؛ یعنی یا در استفاده از اعضا، امکانات و استعدادهایمان به جای فرمانبرداری از الله و پایبندی به تعالیم او، فرمانبر مخلوقات باشیم و حلال و حرام زندگی را از آنها بگیریم؛ یا در تنگناهای زندگی به جای پناه بردن به خالق و دعا به درگاه او، به غیر خالق پناه ببریم و روا شدن حاجاتمان را از غیر خالق بخواهیم. بنا بر آموزههای توحیدی قرآن، تنها مقامی که صلاحیت الوهیت و خدایی (تعیین حلال و حرام و برآوردن حوائج) را دارد، فقط و فقط آفریدگار جهان است؛ لذا از آنجا که در میان خدایان تنها اوست که ربّالعالمین، رحمان و رحیم و مالک یوم الدّین است، پس منحصراً باید فرمانبر او باشیم (ایاک نعبد) و منحصراً به درگاه او باید دعا و زاری کنیم (ایاک نستعین). لازمهی اجتماعی این باور و نگرش، این است که نه من و نه دیگران، با هر مقام دنیوی و دینی - عرفانی، هیچ یک شرایط خدایی (خالقیت، ربوبیت، رحمت و مالکیت روز جزا) را نداریم و همه در فقر مخلوقیت و نداشتن حقّ امر و نهی، یکسان و همپایهایم و فقط الله است که خالق و آمِر است: (اَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْاَمْرُ) اعراف/۵۴. پس چون حقّ امر و نهی و مالکیت نان و جان ما منحصراً در دست الله است، جز در برابر او نباید سر اطاعت و تعظیم خم کنیم و آزادی فکری و عملی خود را جز در محضر او، که عالم مطلق و قادر مطلق است، نباید فدا کنیم. اگر چنین است و کسی حق و شرایط امر و نهی بر دیگران و هم چنین امکان فراطبیعی رهاندن آدمیان از تنگناها و درماندگیها را ندارد، اولاً همهی انسانها، با هر پایگاه اجتماعی و با هر جایگاه معنوی و مادّی، کاملاً یکسان و همپایهاند؛ ثانیاً تعامل افراد و گروههای بشر در ابعاد گوناگون سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جز با قرارداد و رضایت دوجانبه، صحیح و مشروع نیست: (اِلّا اَنْ تَکونَ تِجارَهً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ) نساء/۲۹ و هیچ کسی، در هر لباس و مقامی هم که باشد، حقّ ویژهای برای تصمیمگیری دربارهی سرنوشت و اموال دیگران ندارد.
۲. از دیگر لوازم نگرش توحیدی، زدایش ریشهای تکبّر به مثابهی منفورترین رذیلت اجتماعی است؛ گفتیم که گرچه خالقیتِ الله ربطی به باور و خوشایند ما ندارد امّا خدا شدن این خالق برای ما، کاملاً مشروط به قبول و رضایت خود ماست. دین اسلام به ما میگوید از میان مجموعهی گستردهی خدایان، فقط یکی از آنها شایستگی و شرایط خدایی کردن را دارد و آن هم بارزترین نشانهاش این است که خالق بشر و آسمان و زمین است: (اُعْبُدوا رَبّکُمُ الّذی خَلَقَکُمْ وَ الّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ) بقره/۲۱. «پروردگارتان را بندگی کنید؛ همان که شما و انسانهای پیش از شما را آفریده است». وظیفهی انسانها این است که درست همان گونه که از میان یک مجموعه سکّه، با راهنمایی کارشناسان تنها سکّهی غیر تقلّبی را شناسایی و توحید میکنند، خالق جهان را نیز در اعطای اوصاف الوهی مندرج در قرآن، توحید کنند؛ یعنی، حقّ ارزشگذاری و امر و نهی، امکان فراطبیعی فریادرسی درماندگان، کبریا و بزرگی، روزیدهی و... را از مخلوقات، سلب و کاملاً به او اختصاص دهند. از نظر دین، کبریا صفت انحصاری الله است و هیچ مخلوقی حقّ دستاندازی به آن را ندارد. تنها و تنها آفریدگار است که بنا به علوّ مقامی که دارد، شایستگی و حق دارد که انسانها در برابرش سر خم کنند، از او هراس داشته باشند، او را ستایش کنند و با انکسار و زاری به درگاهش بنالند؛ بنا بر این، طالب ستایش و حیرانی خلقان شدن و خود را از دیگران برتر پنداشتن، دست طمع در الوهیت زدن و پای از گلیم بندگی دراز کردن و همنوایی با مدّعیان خدایی و تکرار شعار نفرت انگیز و انسان سوزِ «انا ربّکم الاعلی» است که به فرمودهی صریح قرآن، سبب محرومیت از بهشت است: (وَ تِلْکَ الدّارُ الْآخرهُ نَجْعَلُها لِلّذینَ لا یریدونَ عُلُوّاً فی الْاَرْضِ و لا فَساداً) قصص/۸۳: «آن سرای آخرت (بهشت) را برای کسانی قرار میدهیم که در جهان، برتری طلب و فسادخواه نباشند». پیام آور محبوب اسلام (ص) نیز که پایبند و روشنگر قرآن بود یک بار در حضور صحابهی کرام اعلام کرد که هرکس ذرّهای کبّر در دل داشته باشد، وارد بهشت نخواهد شد! اصحاب سراسیمه پرسیدند: تکبّر به چه معناست؟! ایشان پاسخ داد: «اَلْکِبْرُ بَطَرُ الْحَقِّ وَ غَمْطُ النّاسِ» تکبّر نپذیرفتن حقیقت و حقیر و بیحرمت انگاشتن مردم است!
۳. چنان که در ابتدای مقاله اشاره شد در فرهنگ اسلامی، دنیا گذرگاه و کشتزاری برای آخرت است و دشواریها و خوشیهای آن آزمونی است برای سنجش رفتار بشر و ارزیابی میزان دلبستگی و پایبندی او به آموزههای ایزدی و نبوی که ضامن بهروزی دنیوی و رستگاری اخروی است. یکی از آزمونهای دشوار کامیابی در قیامت، که وصف هراسانگیز آن در قرآن زمینهساز اهتمام جدّی به نوع رفتارهای موفّقیتزا در آنجاست، نوع نگرش ما به دیگر انسانها و میزان رعایت حرمت و حقوق آنان و ملاحظهی آثار اخروی چگونگی رفتار ما با همنوعان است.
آفریدگار توانا انسانها را در پرتو اراده و حکمت خویش، همگون و همسان نیافریده است؛ بلکه افراد بشر چه از حیث توانمندیهای شخصی و چه از لحاظ اجتماعی، در ابعاد آموزشی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، جغرافیایی و... متنوّعند. این ناهمگونی، بیگمان جزیی از همان آزمون اصلی است: (وَجَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَهً اَتَصْبِرونَ) فرقان/۲۰ و شخص مسلمان باید با هشیاری قلبی و ورزشهای روحی لازم، امانت آسمانی و دیانت خود را در این لغزشگاه پرخطر، از گزند آفات فرادستی (ظلم، تحقیر، تمسخر، تکبّر، تبعیض، استثمار، استضعاف، استخفاف و...) و عوارض فرودستی (حسادت، کینه ورزی،...) پاس بدارد تا در این اختلاط اجتماعی که گذرگاه عافیت را تنگ کرده و به کمتر کسی اجازهی عبور عادلانه و امانتدارانه داده است: (وَ اِنّ کثیراً مِنَ الْخُلَطاء لَیبْغی بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ) ص/۲۴، به سلامت و عدالت گذر کند و جامهی ایمان و آدمیت خود به غرور و حق سوزی نیالاید. زیرا در دین اسلام و آن گونه که در احادیث نبوی آمده است خطرخیزی تضییع حقّ النّاس بسیار بیشتر از ترک حقّ الله است و گناهِ تعرّض به حرمت و حقوق مردم در نظر آفریدگار، چنان عظیم و ویرانگر است که با غنای عبادی و روزه و نماز و زکات که هیچ، حتّی با احراز مقام شهادت نیز که خاصیت گناهشویی منحصر به فرد دارد، از مجازات آن نتوان رهید! برای تبلور اهمیت موضوع فرض کنید اکنون رسول نازنین اسلام (ص) دوباره زنده شده و ندای جهاد سر دهند؛ فردی مدیون و بدهکار مردم نیز لبّیکگویان با جان و زبان در رکاب شرفآمیز آن حضرت روانهی رزمگاه شود و به دنبال زخمی شدن، از کمال بختیاری در آغوش مبارک پیامبر شهد شهادت بنوشد و جنازهاش با اشک تأیید و ترحّم رسول الله خیس و معطّر شود! زهی سعادت...! امّا بد نیست بدانیم که به رغم نیل به چنان مقامی والا و به رغم خاصیت فوق العادهی شهادت در گناهشویی، دَین مردم و حق الناس هم چنان برذمّهی او خواهد ماند و در لباس شهادت نیز در قبال آن مسئول خواهد بود: «یغْفَرُ لِلشَّهیدِ کُلُّ ذَنْبٍ اِلَّا الدَّینَ» صحیح مسلم/کتاب الاماره/ش۱۱۹: «همهی گناهان شخص شهید، آمرزیده میشود مگر بدهکاری دیگران»! حال آنکه هدم کعبه و آتش زدن مسجد و مواردی از این قبیل، که به علّت جهل در نظر بسیاری از ما از قتل و هتک هزاران انسان بالاتر و زشتتر است، با یک توبه در همین دنیا قابل جبران است! همین بود راز اینکه دینشناس ماهری چون مولوی در تعبیری دقیق و ستودنی امّا ناآشنا و ثقیل برای ذهنیت بسیاری از ما، اعلام میکرد: «ابلهان تعظیم مسجد میکنند / در آزار عزیزان خدا جِد میکنند»! آری، آدمیان و جوامع بشری آنگاه که به علّت و نشان ناپالودگی و نابالندگی عقل و فرهنگ خویش، صنعت و ساختهی بشر را از خود بشر، محترمتر و مقدّستر بدارند، صفتی جز ابلهی برایشان نمیتوان نهاد! آن هم کدام مسجد، مسجدی که به رغم صلای پنج نوبت، کسی در آن گام نمینهد؛ به بیان دردآلود اقبال لاهوری:
مسلمانان به خویشان در ستیزند بجز نقش دویی طرحی نریزند
بنالند ار کسی خشتی بگیرد از آن مسجد که خود از وی گریزند!
راستی میزان تطابق نگرشهای خود با تعالیم و آموزههای دینیمان را بسنجیم:ای بسا که روزانه مکرّراً با آسودگی و تحت عناوین لغزاننده و فریبایی چون زرنگی، منطق بازار، اقتضای اجتماعی زیستن و... با دم و درم و قلم و قدم خویش آبرو، مال و حتّی جان دیگران را مورد جرح و تعرّض قرار دهیم و در همان حال با حالتی حاکی از تنزّهطلبی و حرامگریزی، خود را از هدم و هتک مساجد گریزان و خشمگین بنمایانیم؛ غافل از اینکه پیامبر ما یارانش را از منع عربی بَدْوی از ادرار کردن در مسجد بازداشت و از آنان خواست به اقتضای منشِ ایمانی خود صبرکنند تا از قضای حاجتش فارغ شود و سپس با سطلی آب محلّ نجاست را بشویند! یا در مراسم دینی به محض اتمام برنامه و فراغت از جماعت، بدون رعایت آداب و احترام، با فشار و زور ناتوانان و کودکان را زیر میگیریم و کفشهای آنان را له میکنیم! یا برای انجام عمل مستحبّ لمس حجر الاسود در حج، وجوب رعایت حرمت دیگران را فرو میگذاریم و به دهها شخص آزار میرسانیم و...! دیگر دقّت نمیکنیم که انجام عبادت برای تمرین عبودیت و بندهوار با بندگان رفتار کردن است و شرط اثرگذاری و نشانهی قبولی عبادات، برگشتن به میان جامعه و مردم با ارمغان سلام و پیام امنیت است: (السّلام علیکم و رحمة الله)! همین جا این نکته را نیز یادآوری کنیم که بر خلاف فرهنگ غربی که در آن خدا و انسان به عنوان دو رقیب یا دو متنازع، نمایانده میشوند و خداگرایی را مزاحم انسان گرایی میدانند، در فرهنگ اسلامی خدا مدافع و پشتیبان بشر است و اگر کسی حتّی بدون کاستی در تکالیف عبادی مانند نماز و روزه، امّا با پروندهی سیاه در حوزهی حقّ النّاس در دادگاه قیامت حاضر شود، به رغم اینکه علیالظّاهر در خدمت به خدا کوتاهی نداشته است، امّا به سبب مردمْ آزاری وارد دوزخ میشود: (سنن ترمذی/کتاب صفه القیام/ش ۲۶۴۳و صحیح مسلم/ش۲۵۸۱)؛ آری، شرط سلامت و صداقت در دینداری و نشانهی استواری در ایمان به خدا، احترام به حرمت و حقوق انسانها و پرهیز از آزار رساندن به مردم است: «اَلْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسلمونَ مِنْ لِسانِهِ و یدِهِ» صحیح بخاری/کتاب الایمان/ش ۱۰: «مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دستش در امان باشند». هم چنین پیامبر (ص) فرمودهاند: «اَلْمُؤْمِنُ مَنْ اَمِنَهُ النّاسُ عَلی اَمْوالِهِمْ و اَنْفُسِهِمْ» سنن ابن ماجه/کتاب الفتن/ش۴۰۲۰: «مؤمن کسی است که مردم او را بر اموال و جان خویش، امین بدانند».
چنان که دیدیم بشر در اندیشه و فرهنگ اسلامی، مخلوق ویژهی آفریدگار، برخوردار از روح الهی، مسجود فرشتگان و حامل امانت الهی است و گناه تعرّض به حرمت و حقوق او نه با نماز قابل جبران است نه با روزه نه با زکات و حتّی نه با خون شهادت! یعنی حرمت انسان در اسلام از حرمت کعبه و مسجد، بیشتر است و تبلور این امر را در این ضرب المثل مشهور میتوان دید که: «میبخور، منبر بسوزان، مردم آزاری مکن!». البته اینکه این حرمت فوقالعاده چه اندازه در اخلاق و سیاست مسلمانان بازتاب داشته است، مسألهای جداگانه و مربوط به تاریخ و جامعهشناسی است و ربطی به بحث نظری-فقهی ما ندارد؛ همین قدر قابل ذکر است که پیام آور ارجمند اسلام، با آن همه پرهیزکاری و حسّاسیت شدید در حوزهی حقّ الناس، در اواخر عمر شریف خویش، با اصرار و التماس از یارانش میخواست که اگر حقّی برگردن او دارند بدون کمترین شرم و مجامله آن را مطالبه و استیفا کنند تا با مدیونی مردم در خاک نرود (ابن اثیر/ الکامل/ذیل حوادث سال ۱۱ه. ق)؛ در پرتو همین تعالیم و مواضع بود که امام شافعی (رح) میفرمود: «بئْسَ الزّادُ اِلَی الْمَعادِ الْعُدْوانُ عَلَی الْعِبادِ»: «بدترین توشه برای قیامت، دشمنی با بندگان است»؛ فاعتبروا یا اولی الابصار!
نظرات
مگر بند 16 و 18 چه نقص ارزشی دارند ؟ فقط چون با اسلا م موافق نیست نقص ارزشی یافت ؟<br />
با سلام<br /> درست است،زیرا در این نوشتار از منظر فرهنگ اسلامی به مواد اعلامیه ی حقوق بشر نگریسته شده است و فارغ از خوشایند و بدآیند ما بندهای 16 و 18 خلاف ارزش های اسلامی در مبحث ازدواج و تغییر دین هستند.<br /> با تشکر<br /> نویسنده ی مقاله