واژهی دموکراسی از اصطلاح یونانی «دیموکراتیا» گرفته شده است و به دو بخش تقسیم میشود: دیمو یعنی مردم و کراتیا یعنی حکومت؛ که با تقدیم صفت بر موصوف میشود: حکومت مردمی؛ بر خلاف زبان انگلیسی که موصوف را پیش از صفت میآورند. این کلمه پس از تغییراتی در زبان عربی به «دیموقراطیة» و در فارسی به «دموکراسی» تبدیل شد. میدانیم که مشارکت عملی و مستقیم مردم در حکومت غیرممکن است حتی در جامعهی کوچک و محدود یونان آن زمان هم امکانپذیر نبود چه رسد به جوامع بزرگ زمان حاضر که کاملا ناممکن است. از این رو دموکراسی پدید آمد تا مردم از طریق نمایندگانی از میان خودشان که به نام آنان سخن میگفتند و به نمایندگی اختیارات قانونگزاری و غیره را بر عهده داشتند در حکومت مشارکت کنند. آنان همواره مدعی بودند که از جانب مردم محبوبیت و مقبولیت دارند. دموکراسی تنها در فضای آزاد فکری با تعدد احزاب و انجمنهای سیاسی امکانپذیر است از آنجایی که اجماع نظر نمایندگان مردمی غیرممکن است به ویژه در مسایل نوین سیاسی، پس دموکراسی امروزی یعنی نظر اکثریت که توسط تعدادی از نمایندگان بیان میشود. با این وجود در نوشتن برخی از اصطلاحات زیربنایی دموکراسی مانند آزادی ابراز نظر و اینکه آیا برای افراد و ملت حق واجب است یا جایز در جهان اتفاق نظر وجود ندارد.
در کشورهایی که به کشورهای دموکراتیک مشهورند مسایلی مانند اینکه مشخصاً چه کسی حق انتخاب یا حق نامزدی دارد حاشیههای قابل توجه و متفاوتی دارد. برخی از کشورها جوانان زیر هجده سال یا زیر بیست و یک سال را از نامزدی و انتخاب منع میکنند و برخی نیز به زنان اجازهی کاندیداتوری نمیدهند. برخی نظامیان یا افراد غیر روشنفکر یا فقرا و... را از نامزدی منع میکنند. تا جایی که دموکراسی نوین گونههای سیاسی عجیبی به خود گرفته است: دموکراسی جمهوری، دموکراسی پادشاهی، ریاست جمهوری، پارلمانی و... میبینیم که واژهی دموکراسی در جایگاه اصلی خود به کار نمیرود؛ از اصطلاح سیاسی حکومتی به توصیف یا اهانت یک فرد یا جماعت در مقابل دیگری تبدیل شده است. گفته میشود این نظر یا این حزب دموکراتیک یا غیر دموکراتیک است. به این ترتیب دموکراسی به مردم بینوا نسبت داده میشود در حالی که حقیقتا اجرا نمیشود؛ مردم در دموکراسی هیچ اختیاری ندارند تنها به آن توصیف میشوند و لقبی را به خود چسباندهاند. نمایندهی دموکراسی از میان مردم حزب یا جماعتی است که به نام مردم بر آنان مسلط شده است و چه بسا این حزب در اولین دبیر یا رئیس گروه یا جماعت خلاصه شده است.
حکم دموکراسی
پس از این مقدمهی کوتاه دربارهی مفهوم دموکراسی در تاریخ و واقعیت، میتوانیم به حکم شرعی آن را آسانی بیان کنیم و در این باره میگوییم:
نخست: زبان یکی از سلاحها در نبرد تمدنهاست؛ زیرا ظرفی است که مفاهیم و افکار را در خود دارد. امتهای غالب زبان خود را به زور بر ملتهای مغلوب تحمیل میکنند. هنگامی که اسلام در دوران مدنی و پس از آن نیرومند بود تلاش کرد هویت شخصی و مستقل خود را بین امتها و ملتها حفظ کند. پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- در حالات کلی از تشابه به کفارنهی میکرد از جمله تقلید از زبان کفار بدون نیاز یا ضرورت. ایشان فرموده است: «من تشبه بقوم فهو منهم» هر کس به قومی شباهت داشته باشد از آنان است. [ابوداود؛ ۴۰۳۱]. ابن تمیمه سندش را صحیح دانسته و آلبانی آن را حسن میداند. از سلف صالح و صحابه و تابعین و پس از آنان آمده است که از تقلید از عجم نهی کردهاند حتی سخن گفتن با زبان غیر عربی را در حالت غیر ضروری نوعی نفاق دانستهاند. به گفتهی شیخ الاسلام ابن تیمیه زبان در عقل و دین و اخلاق تأثیر دارد. امام شافعی دوست نداشت تجار را سماسره (دلال) بنامد زیرا این کلمه از نامهای عجمی بود. ایشان میفرماید: «دوست ندارم کسی که با زبان عربی آشنایی دارد تاجر را» سمسار «بنامد. هر کس که توانایی فراگیری زبان عربی دارد باید آن را فراگیرد؛ زیرا زبانِ نخستین باید مورد توجه قرار گیرد بدون اینکه سخن گفتن به زبان عجمی را برای مردم حرام بدانیم».
این نهی به خاطر آن است که برخی از مسلمانان در حین استفاده از زبان کفار با پذیرش افکار و عادات و آداب و رسوم آنان انس میگیرند. در تمام این موارد بیم آن میرود که کار به تقلید از عقاید و شعایر آنان کشیده شود. اما اگر امت قوی و دارای ابهت باشد و از قدرت نظامی کافی برخوردار باشد، وضعیتی که مسلمانان سه قرن اولیه داشتند اشکالی ندارد که زبان و علوم و معارف کفار را فراگیرند. مسلمانان در همین دورانها نظم و ترتیب اداری را در زمینههای گوناگون فرا گرفتند و زبان عربی را با توسعهی مشتقات آنکه به اصطلاحسازی، عربیسازی و ترجمه مشهور بود گسترش دادند و در این زمینه برخی از قواعد کلی شرعی را تدوین کردند مانند: (الأمور بمقاصدها) کارها به مقاصد و اهداف بستگی دارد، (الوسائل لها حکم الغایات)، وسایل حکم هدف دارد، (العبرة بالمعانی لا بالألفاظ والمبانی) معانی مهم است نه الفاظ و ساختار.
دوم: واژهی دموکراسی یک اصطلاح بیگانه و وارداتی است که در طول تاریخ در زبان عربی و در میان مسلمانان وجود نداشته است. پس عاقلانه نیست بدون ملاحظه یا دقت به آن رنگ و لعاب اسلامی بدهیم. در نظام سیاسی اسلام چگونه میتوان دموکراسی را به سیستم شورا تشبیه کرد در حالی که در خاستگاه و حقیقت و هدف با هم تفاوت فراوان دارند؟
سوم: دموکراسی برای آزادی بیان یا حق ابراز عقیده احترام فراوان قایل است و حق همان گونه که در قانون وضعی آمده است چیزی است که ثابت، واجب و معین باشد مانند حق مالی؛ یا قابل تشخیص است مانند حق مالکیت یا حق ابراز عقیده. این حق قابل تشخیص از حقوقی نیست که وجوبا قابل دادخواهی یا مطالبه باشد بلکه رخصت یا حق مباحی است که معمولا نیازمند دادخواهی و مرافعه در برابر دادگاه نیست. این از جهت قانون وضعی؛ اما در حکم شرعی حق ابراز نظر از جمله حق اعتقاد و امر به معروف و نهی از منکر گاهی به حق واجب تبدیل میشود که قابل دادخواهی در برابر قاضی است مانند حق جاری کردن حد بر مرتد به دلیل حدیث: «من بدل دینه فاقتلوه» هر کس دینش را تغییر داد او بکشید.
یا حق دفاع از ناموسی که در معرض دشنام یا تهمت قرار دارد به دلیل آیهی:
«وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَلا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَداً وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (*) إِلا الَّذِینَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» [نور: ۴- ۵].
کسانی که به زنان پاکدامن نسبت زنا میدهند، سپس چهار گواه (بر ادّعای خود، حاضر) نمیآورند، بدیشان هشتاد تازیانه بزنید، و هرگز گواهی دادن آنان را (در طول عمر بر هیچ کاری) نپذیرید، و چنین کسانی فاسق (و متمرّد از فرمان خدا) هستند.
مگر کسانی که (قبل از حدّ) توبه کنند، (و پشیمانی خود را اظهار نمایند و دیگر تهمت نزنند، که خداوند از ایشان صرف نظر میفرماید)، چرا که خداوند آمرزگار و مهربان است.
گاهی نیز حق ابراز نظر جایز و مباح است و این بخش در حوزههای گوناگون زندگی وجود دارد بر این اساس حق ابراز نظر به صورت فردی و گروهی از ثوابت شرعی است. دلیل این امر نصوص فراوانی است که در ارتباط با دعوت به سوی خدا آمده است مانند حدیث: «بلغوا عنی ولو آیة» از جانب من به دیگران برسانید اگر چه یک آیه هم باشد. [بخاری؛ ۳۴۶۱] و حدیث: «نضر الله امرأ سمع مقالتی فوعاها فأداها کما سمعها فرب مبلغ أوعى من سامع» خوش به حال کسی که سخنم را بشنود و آن را فراگیرد و آن گونه که شنیده است به دیگران برساند چه بسا شنوندهای که آگاهتر از گوینده است. [ترمذی؛ ۲۶۵۸ و دیگران که آلبانی آن را صحیح دانسته است] و حدیث: «من رأى منکم منکراً فلیغیره بیده فإن لم یستطع فبلسانه فإن لم یستطع فبقلبه ولیس وراء ذلک مثقال حبة خردل من إیمان» هر کس کار ناپسندی را دید آن را با دستش تغییر دهد و اگر نتوانست با زبانش و اگر نتوانست با قلبش آن را ناپسند بدارد که پس از این به اندازهی دانهی خردلی ایمان در دل وجود ندارد. [مسلم؛ ۴۹]. از اینجا روشن میشود که حق بیان عقیده در اسلام جزء ابداعات شرع نیست بلکه ابزار اجرای آن از ابداعات است.
چهارم: مسلمانان نباید دموکراسی را آن گونه که در نزد نامسلمانان امروزی شایع است به کار ببرند؛ خواه برای حکومت پارلمانی یا ریاست جمهوری. اگر چنین حکومتی حلامی را حلال یا حلالی را حرام کند حکومت کفر و طاغوت محسوب میشود که خداوند دربارهی آن فرموده است:
«إِنِ الْحُکْمُ إِلا لِلَّهِ أَمَرَ أَلا تَعْبُدُوا إِلا إِیَّاهُ» [یوسف: ۴۰].
فرمانروائی از آن خدا است و بس. خدا دستور داده است که جز او را نپرستید.
همچنین میفرماید: «أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ» [مائده: ۵۰].
آیا جویای حکم جاهلیّت (ناشی از هوی و هوس) هستند؟ آیا چه کسی برای افراد معتقد بهتر از خدا حکم میکند؟
پنجم: اگر واژهی دموکراسی در تعاریف و در انتخابات به گونهای به کار رود که مخالف حکم ثابت و منصوص شرعی نباشد و تنها در مسایل اجتهادی عمومی که عادتا «مصالح مرسله» نامیده میشود محدود باشد، استفاده از آن به عنوان یکی از ابزارهای بیان عقیده اشکالی ندارد؛ زیرا با هیچ نصی مخالفت ندارد و در تضاد با قواعد شرعی یاد شده نیست. همه میدانند که زبان عربی گستردهترین زبان از جهت پذیرش کلمات بیگانه یا عجم است؛ به عنوان مثال کلماتی مانند سندس، سلسبیل، اسحاق، یعقوب و... از زبانهای دیگر وارد این زبان شدهاند. شاید این از ملزومات نزول قرآن برای تمام مخلوقات باشد و اینکه پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- برای همهی امتها فرستاده شده است. شیوایی زبان یکی از لوازم تبلیغ است:
«وما رأسلنا من رسول إلا بلسان قومه لیبن لهم...» [ابراهیم: ۴]
و ما هیچ پیغمبری را نفرستادهایم مگر اینکه به زبان قوم خودش (متکلّم بوده است) تا برای آنان (احکام الهی را) روشن سازد
آگاهی پیامبر اکرم-صلّی الله علیه وسلّم- از زبان دیگر اقوام معجزهای است در کنار معجزهی امی بودن آن حضرت که نه خواندن و نه نوشتن میدانست:
«فآمنوا بالله ورسوله النبی الأمی الذی یؤمن بالله وکلماته واتبعوه لعلکم تهتدون» [اعراف: ۱۵۸].
پس ایمان بیاورید به خدا و فرستادهاش، آن پیغمبر درس نخواندهای که ایمان به خدا و به سخنانش دارد. از او پیروی کنید تا هدایت یابید.
نظرات