إخلاص حقیقت دین و اصل اساسی دعوت پیامبران و فرستادگان الهی است، چنانکه خداوند می‌فرماید: ﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ﴾ [البینة: ٥) «در حالی که دستوری دریافت نکرده بودند جز اینکه با کمال خلوص به آیین توحید خدا را پرستش کنند».

همچنین می‌فرماید:﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُ﴾ [الزمر: ٣] «هان! بدانید که دین خالص از آن خداست».

جوهر عبادت و جان مایه‌ی آن همان اخلاص است، ابن حزم می‌گوید: نیت، راز بندگی و پرستش است و برای کردارها به منزله‌ی جان برای کالبد است، و در امر پرستش هیچ کاری بدون روح وجود ندارد، چرا که در این صورت به کالبد بی‌جانی می‌ماند، که فایده‏یی ازآن برنیاید.

بنیان اصلی پذیرش اعمال و عدم پذیرش آن اخلاص است، اخلاص است که پیروزی یا زیان را رقم می‌زند، همچنان که راه بهشت یا دوزخ از آن می‌گذرد، بنابراین خدشه‏دار شدن اخلاص شخص را به آتش دوزخ می‌کشاند و پروراندن و عملی کردن آن انسان را به فردوس می‌رساند.

معنای اخلاص

«خلص خلوصاً و خلاصاً» یعنی پاک شد و ناخالصی آن از بین رفت، «خلص الشیء»: ناب شد، خالص شد، «خلصتُ إلی الشیء»: به آن رسیدم و «خلاصة السمن» یعنی روغن پاک و پالوده شده.

بنابراین واژه‌ی اخلاص پاکیزگی و بی‌غلّ و غشی و دوری از آمیختگی و نابابی را می‌رساند. چیز خالص آن است که پاک و زدوده شده، باشد و هیچ ناخالصی چه مادی و چه معنوی در آن نباشد.

«أخلص الدین لله»: یعنی تنها برای خدا دینداری کرد و نه به قصد ریا، و دین را تنها برای خدا می‌داند. فیروزآبادی: «أخلص لله»: یعنی ریا را به کناری نهاد.[11]

واژه‌ی اخلاص همان کلمه‌ی توحید است و مخلصون همان یکتاپرستان و برگزیدگانند. اما تعریف اخلاص از دیدگاه شرع چنانکه ابن قیم  در برخی از تعریفاتش آورده، چنین است: که مقصود از طاعت تنها حق سبحانه و تعالی باشد.[12] یعنی فقط برای او که تنها و بی‏شریک است عبادت کنی و از او پیروی کنی.

گذشتگان و تعریف اخلاص

در تعریف اخلاص گفته‏اند:

- آن است که کاری به طور محض برای خدا باشد و غیرخدا در آن هیچ نصیبی نداشته باشد.

- قصد از طاعت تنها حق تعالی باشد.

- آن کار هیچ برای نمایش و دیدن مردمان نباشد.

- پاک و به دور از هرگونه شایبه‏یی باشد.[13]

مخلص کسی است که برای صلاح یابی دل خود با خدا اهمیتی نمی‏دهد که در دل مردم جایگاهی نداشته باشد و در چشم آن‌ها بی‏مقدار گردد و دوست نمی‏دارد کسی بر هیچ کارش هر چند بسیار کوچک، آگاه شود. خداوند سبحانه وتعالی در کتاب بزرگش می‌فرماید:

﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ﴾ [البینة: ٥] «تنها به این دستور یافته‏اند که خدا را بپرستند و دین را فقط برای خدا بخواهند» و به پیامبرش فرمود: ﴿قُلِ ٱللَّهَ أَعۡبُدُ مُخۡلِصٗا لَّهُۥ دِينِي ١٤﴾  [الزمر: ١٤] «بگو خالصانه خدا را پرستش می‌کنم».

خداوند بلند مرتبه می‌فرماید: 

﴿ قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ١٦٣ ﴾ [الانعام: ١٦٢ - ١٦٣].

«بگو نماز، عبادت، زندگانی و مرگم برای پروردگار جهانیان است او که هیچ انبازی ندارد، به این دستور یافته‏ام و من نخستین مسلمانم».

نیز فرمود: 

﴿ أَمَّنۡ هَٰذَا ٱلَّذِي هُوَ جُندٞ لَّكُمۡ يَنصُرُكُم مِّن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِۚ إِنِ ٱلۡكَٰفِرُونَ إِلَّا فِي غُرُورٍ ٢﴾ [الملک: ٢٠] «کسی که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید و بداند کدام یک از شما نیکوکارترید». فضیل بن عیاض گوید: (أحسن عملاً) یعنی: پاکترین و نابترین و درستترین کار.

 به فضیل بن عیاض گفتند: نابترین و درستترین کار منظور چیست؟ گفت: عمل اگر پاک باشد ولی درست نباشد پذیرفته نیست و چون درست باشد اما خالص نباشد، باز پذیرفته نیست، تازمانی که خالصانه و درست باشد، خالص چنان است که برای خدا باشد و درست چنانکه موافق سنت باشد.[14] سپس این فرموده‌ی خداوند را خواند: 

﴿‌فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا﴾ [الكهف: ١١٠].

«هرکس به دیدار پروردگارش امیدوار است باید کردار نیک داشته باشد و هیچکس را در پرستش پروردگار انباز نگرداند». خداوند همچنین می‌فرماید:

﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ دِينٗا مِّمَّنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ﴾ [النساء: ١٢٥].

 «چه آیینی بهتر از دین کسی است که خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد». یعنی نیت و عمل را پاک و بی‌غل و غش کرده است، احسان در این جا یعنی پیروی سنت.

آنان که در کارها و اعمال‌شان تنها [رضای] خدا را می‌خواهند به پاداشی بزرگ امیدوار باشند و خداوند سفارش کرده که ما آدمیان همراه آن گروه باشیم:

﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥ﴾ [الكهف:٢٨].

 «با آنان که پروردگار خود را شبانگاهان و صبحگاهان می‌خوانند و او را می‌خواهند، شکیبایی پیشه کن»، ﴿ذَٰلِكَ خَيۡرٞ لِّلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجۡهَ ٱللَّهِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾ [الروم: ٣٨]. 

«این برای کسانی که [رضای] خدا را می‌خواهند بهتر است و آنهایند گروه رستگاران».

﴿وَسَيُجَنَّبُهَا ٱلۡأَتۡقَى ١٧ ٱلَّذِي يُؤۡتِي مَالَهُۥ يَتَزَكَّىٰ ١٨ وَمَا لِأَحَدٍ عِندَهُۥ مِن نِّعۡمَةٖ تُجۡزَىٰٓ ١٩ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ رَبِّهِ ٱلۡأَعۡلَىٰ ٢٠ وَلَسَوۡفَ يَرۡضَىٰ ٢١﴾ [الليل: ١٧ - ٢١].

«شخص پرهیزگار از آن خودداری می‌کند. آنکه از مالش می‌بخشد تا خود را پاک کند و هیچکس نعمتی بر او ندارد، تنها برای رضای پروردگار بلند مرتبه‌ی خود است و زودا که خشنود گردد».

نکوهش ریا و ریاکاران

اما آنان که در دایره‌ی ریا می‌چرخند، خداوند آن‌ها را نکوهش کرده و سرنوشت‌شان را روشن ساخته است. ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِيهَا وَهُمۡ فِيهَا لَا يُبۡخَسُونَ ١٥ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَيۡسَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا وَبَٰطِلٞ مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٦﴾ [هود: ١٥ - ١٦].

«هر کس خواهان زندگی دنیایی و زرق و برق آن باشد پاداش کارهای‌شان را در همین دنیا به آن‌ها می‌دهیم و هیچ از آن کاسته نشود اما اینان در سرای جاوید جز آتش نصیبی ندارند»، ﴿مَّن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡعَاجِلَةَ عَجَّلۡنَا لَهُۥ فِيهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلۡنَا لَهُۥ جَهَنَّمَ يَصۡلَىٰهَا مَذۡمُومٗا مَّدۡحُورٗا ١٨﴾ [الاسراء: ١٨].

«هرکس خواستار دنیای زودگذر باشد آن چه که بخواهیم به او می‌دهیم آن گاه جهنم را بر او مقرر خواهیم کرد که نکوهیده و طرد شده در آن در آید» 

﴿مَن كَانَ يُرِيدُ حَرۡثَ ٱلۡأٓخِرَةِ نَزِدۡ لَهُۥ فِي حَرۡثِهِۦۖ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرۡثَ ٱلدُّنۡيَا نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا وَمَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ ٢٠﴾ [الشورى: ٢٠].

«هرکس پاداش سرای جاوید را بخواهد آن را برایش افزایش می‌دهیم و هرکس کالای دنیای فانی را بخواهد به او می‌دهیم اما در آخرت بهره‏یی نخواهد داشت»، ﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَٰرِهِم بَطَرٗا وَرِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ بِمَا يَعۡمَلُونَ مُحِيطٞ ٤٧﴾ [الانفال: ٤٧] «مبادا مانند کسانی باشید که از سرزمین خود با غرور و برای جلب نظر مردم بیرون آمدند و از راه خدا جلوگیری کردند. خداوند بر آن‌ها و کردارشان آگاه است و می‌داند».

ستایش اخلاص و اهل آن

خداوند مخلصان را ستوده است- چنانکه پیشتر یاد شد- و از احوال بهشتیان آورده است که آن‌ها در دنیا تنها برای خشنودی خدا بینوایان را غذا می‌دادند: ﴿إِنَّمَا نُطۡعِمُكُمۡ لِوَجۡهِ ٱللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمۡ جَزَآءٗ وَلَا شُكُورًا ٩﴾ [الانسان: ٩] «ما تنها برای خشنودی خدا به شما خوراک می‌دهیم نه از شما پاداش می‌خواهیم و نه تشکری»،﴿۞لَّا خَيۡرَ فِي كَثِيرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَيۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِيهِ أَجۡرًا عَظِيمٗا ١١٤﴾ [النساء: ١١٤] «در بیشتر نجواهای‌شان هیچ خیری نیست، مگر آنکه به صدقه دادن یا ایجاد آشتی در میان مردم سفارش کند، هرکس برای طلب خشنودی خدا چنین کند به زودی پاداش گران سنگی به او می‌دهیم». ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ حَرۡثَ ٱلۡأٓخِرَةِ نَزِدۡ لَهُۥ فِي حَرۡثِهِۦۖ﴾ [الشورى: ٢٠]. «هرکس خواستار پاداش سرای آخرت است به آن می‌افزاییم». 

خداوند در غزوه‌ی احد خواست با آزمایش و پالایش نفسانی، ایمانداران را پاک گرداند، به آن‌ها درس‌هایی علمی یاد داد که قیمت آن را با خون یا کشته و یا زخمی شدن پرداخت کردند ﴿مِنكُم مَّن يُرِيدُ ٱلدُّنۡيَا وَمِنكُم مَّن يُرِيدُ ٱلۡأٓخِرَةَ﴾ [آل عمران: ١٥٢] «برخی از شما خواستار دنیایید و برخی آخرت را می‌خواهید». ﴿تُرِيدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنۡيَا وَٱللَّهُ يُرِيدُ ٱلۡأٓخِرَةَ﴾ ﭽ ﯧ ﯨ ﯩ  ﯪ ﯫ ﯬ ﭼ [الانفال: ٦٧] «شما مال گذرای دنیا را می‌خواهید در حالی که خداوند آخرت را می‌خواهد».

مهمترین حدیثی که درباره‌ی نیت از پیامبر ج روایت شده این است که فرمود: «إنَّما الأَعمالُ بِالنیات، و إنَّما لكلّ امریءٍ ما نَوَی: کارها به نیت بستگی دارد، وهر کس را آن است که نیت کرده است».[15]

که پیامبر ج این نکته را در هر چیزی و هر کاری به ما یاد داده است، در نماز، روزه، جهاد، حج، صدقه و مانند آن.

به ما گفته است ج: «مَن غَزا فی سبیل اللهِ و لم ینو إلاَّ عقالاً فله مانوی: هرکس در راه خدا جنگ کند و تنها عقالی را قصد کند، همان که نیت کرده نصیبش خواهد شد».[16]

همین طور مردمان بر اساس نیت‌هایشان برانگیخته می‌شوند، پیامبر ج فرمود: «إنّما یُبعثُ الناسُ عَلی نیاتهم: مردمان طبق نیت‌های خود برانگیخته می‌شوند».[17]

اهمیت اخلاص

1-   اخلاص از جمله اسباب رستگاری در آخرت است.

2-   تمرکز قلب در دنیا و ستردن اندوه و غصه از آن جز با اخلاص تحقق نمی‏یابد، در این باره پیامبر ج فرموده است: «مَن كانت الآخرةُ همَّه، جعلَ اللهُ غناه فی قلبه، و جَمعَ له شملَه، و أَتته الدنیا و هی راغمة، و مَن كانت الدنیا همَّه، جعلَ اللهُ فقرَه بین عینیه، و فرّقَ علیه شملَه، و لم یأته من الدنیا إلّا ما قدَّر له»: «هر کس در اندیشه‌ی آخرت باشد، خداوند دل او را بی‏نیاز می‌گرداند، و شملش را جمع می‌کند، دنیا پیش او پست و ناچیز می‌شود، اما هرکس هم و غمش دنیا باشد، خداوند نیازمندیش را در پیش چشمش قرار می‌دهد، و جمعش را پراکنده می‌کند و از دنیا جز آن چه برایش مقدر شده، نصیبش نمی‏شود».[18]

3-   اخلاص سرچشمه‌ی بزرگی برای روزی، پاداش و به دست آوردن کارهای نیک است، چنانکه پیامبر ج فرمود: «إنَّك لَن تُنفقَ نفقةً تَبتغی بها وجه الله إلاَّ أجرتَ علیها، حتی ما تَجعل فی فَم امرأتك» «هر چه در راه خدا خرج کنی، بی‏گمان پاداش آن را می‌یابی حتی آن خوراکی که به همسرت می‌دهی».[19]

4-   بدین سان اخلاص روز رستاخیز انسان را از عذاب بزرگی می‌رهاند، پیامبر ج خبر داده است که نخستین کسانی که روز رستاخیز آتش آن‌ها را در خود فرو می‌برد، سه کسند که کردارشان به ظاهر پاک و نیک است: صدقه دهنده، قاری و جهادگر. اولی کسی است که صدقه می‌دهد تا بگویند: بخشنده است! دومی کسی است که قراءت و دانش آن را فرا گرفته و یاد می‌دهد تا بگویند: دانشمند است: و جهادگری که می‌جنگد تا بگویند: شجاع است! از ابوهریره س نقل است که گفت: از پیامبر خدا شنیدم که می‌گفت: «إنَّ أَولَ الناس یُقضَی یوَم القیامة عَلیه رجلٌ استشهد فَأتی به فَعرفَه نعَمَه فَعرفَها قال: فَما عملتَ فیها؟ قال: قاتلتُ فیك حتی استشهدتُِ. قال: كذبتَ، و لكنَّك قاتلت لِأن یقال جرئ فقد قیلَ، ثَّم أمرَ به فَسُحبَ علی وجهه حتی أُلقیَ فی النار، و رجلٌ تَعلَّم العلم و علَّمه، و قرأ القرآنَ فأتی به فعرَّفه نعمَه فعرفَها، قال: فما عملتَ فیها؟ قال تعلمتُ العلمَ و عَلَّمتُه و قرأتُ فیك القرآن، قال: كذبتَ، و لكنَّك تعلمتَ العلم لیقال عالمٌ، و قرأتَ القرآنَ لیقال هو قاریءٌ، فقد قیل ثمَّ أَمر به فَسُحبَ علی وجهه حتی ألقی فی النار، و رجلٌ وَسَّعَ اللهُ علیه و أعطاه من أَصناف المال كله فأتی به فَعرفَه نعمَه فَعرفها، قال: فما عملت فیها؟ قال: ما تركتُ من سبیلٍ تُحبُّ أن یُنفق فیها إلا أنفقتُ فیها لك. قال: كذَبت. و لكنَّك فعلتَ لیقال: هو جوأد، فقد قیل ثُمَّ اَمَر به فَسُحبَ علی وجهه، ثُمَّ ألقیَ فی النار»: نخستین کسی که روز قیامت قضاوت می‌شود کسی است که به شهادت رسیده است و خداوند او را می‌آورد، نعمت‌هایش به او نشان داده می‌شود و آن‌ها را به یاد می‌آورد، به او می‌گوید: چه کار کردی؟ می‌گوید: در راه تو به کارزار پرداختم تا به شهادت رسیدم. خداوند می‌گوید: دروغ می‌گویی، کارزار کردی تا بگویند شجاعی، که گفتند! سپس دستور می‌دهد و او را کشان- کشان به آتش می‌اندازند، دیگری کسی است که دانش آموخته و یاد داده است، و قرآن خوانده است او را می‌آورند، خداوند نعمت‌هایش را نشانش می‌دهد و به یاد می‌آورد، سپس می‌پرسد: با این‌ها چه کار کردی؟ می‌گوید: دانس آموختم و به دیگران یاد دادم و به خاطر تو قرآن خواندم. می‌گوید: دروغ می‌گویی، بلکه دانش آموختی تا بگویند دانشمند هستی، قرآن خواندی تا بگویند قاری هستی. البته که گفتند! سپس دستور می‌دهد او را کشان – کشان می‌‏برند تا به آتش اندازند. سپس کسی است که خداوند روزی‏اش را گشایش داده و از هر گونه مالی به او بخشیده است، او را می‌آورند نعمت‌هایش را به او نشان می‌دهند و او آن‌ها را به یاد می‌آورد، خداوند می‌پرسد: با این همه نعمت چه کار کردی؟ می‌گوید: هر راهی که تو دوست داری در آن خرج شود، در آن راه خرج کردم به خاطر رضای تو. می‌گوید: دروغ می‌گویی، این کار را بدین خاطر کردی تا بگویند: او بخشنده و دست ودل باز است، که البته گفتند! سپس درباره‌ی او نیز همان دستور را می‌دهد».[20]

ابوهریره وقتی این حدیث را بازگو می‌کرد از ترس آن بیهوش می‌شد، فریادی بلند بر می‌آورد از هوش می‌رفت. سپس به هوش می‌آمد و صورتش را با آب می‌شست، هربار این کار را می‌کرد، تا بتواند آن را بیان کند، و گفت پیامبر ج از آن سه نفر با او صحبت کرد وگفت: «یا أباهریرة: أولئك الثلاثة اول خلق الله تسعر بهم النار یوم القیامة»: «ای ابوهریره این سه نفر نخستین مردم هستند که روز قیامت آتش آن‌ها را در بر می‌گیرد».

بنابراین نخستین کسی که آتش در خود می‌گیرد قاتل، زناکار، دزد، لواط و شراب خور نیست، بلکه قاری قرآن، صدقه دهنده وجهادگر را به خاطر این مسأله‌ی بسیار مهم (اخلاص) به کام خود فرو می‌برد.

به همین شکل نبودِ اخلاص در دانش‏اندوزی از امور مهم و پرخطر است. پیامبر ج می‌فرماید: «مَن تَعلمَ علماً ممَّا یبتغی به وجهُ الله لا یتعلُمه إلَّا لیصیبَ به عرضاً من عَرَض الدنیا، لَم یجد عرفَ الجنة یومَ القیامة»: «هر کس دانشی بیاموزد و از آن جمله باشد که در راه خدا آموخته می‌شود، آن را تنها به قصد به دست آوردن متاع دنیایی بخواهد، روز قیامت بوی بهشت به مشامش نمی‏رسد».[21]

همچنین می‌فرماید: «مَن تعلّمَ العلمَ لیماریَ به السفهاءَ أو لیباهیَ به العلماءَ أو لیصرفَ به وجوهَ الناس إلیه فهو فی النار»: «هر کس به منظور بگو مگو کردن با بی‏خردان یا فخرفروشی با دانشمندان یا به این قصد که توجه مردم را به خود جلب کند، دانشی بیاموزد. عاقبتش آتش است»[22]

بنابراین اخلاص انسان را از جایگاه‌های ناپسند در روز بازپسین می‌رهاند، آن روز که خداوند به ریاکاران می‌گوید: «اذهبوا الی اللذین كنتم تراءون بأعمالكم فی الدنیا فانظروا هل تجدون عندهم جزاءً...؟!»: «بروید پیش آن‌هایی که در دنیا با کارهای خود برای‌شان ریا می‌کردید، ببینید پاداشی نزد آن‌ها دریافت می‌دارید؟!».[23]

بدین سان اخلاص انسان را از کاستی پاداش و محروم شدن از ثواب نجات می‌دهد، نظر به این نکته پیامبر ج در پاسخ به کسی که نزدش آمد وگفت: درباره‌ی کسی که به جنگ رفته و امید پاداش و ذکر نامش را داشته است چه می‌فرمایید؟ وضعیتش چگونه است؟ فرمود ج: لا شیء له: نصیبی نخواهد داشت (سه بار این سخن را باز گفت) سپس فرمود: «إنَّ اللهَ لایقبلُ منَ العمل إلَّا ما كانَ له خالصاً و ابتغی به وجهُه»: «خداوند تنها کاری را می‌پسندد که پاک برای او و خشودیش و در راه او باشد».[24]

از ابن مِکرَز – شخصی از دیار شام- از ابوهریره نقل است که شخصی پرسید: ای فرستاده‌ی خدا! کسی می‌خواهد به جهاد در راه خدا برود، و حال آنکه به قصد چیزی دنیایی این کار ا می‌کند! پیامبر ج فرمود: «لا أجر له: هیچ پاداشی نخواهد داشت». این سخن برای مردم گران آمد. به آن مرد گفتند: به حضور پیامبر ج برگرد، شاید منظورت را خوب به او نفهمانده‏ای! آمد و گفت: ای فرستاده‌ی خدا کسی که به قصد دنیا به جهاد در راه خدا می‌پردازد! باز فرمود: «لا أجر له» مردم دوباره به او گفتند: برو پیش پیامبر ج . او نیز برای سومین بار همین کار را کرد. پیامبر ج نیز باز فرمود: «لا أجر له». ابوداود این روایت را نقل کرده و البانی آن را پسندیده است.[25]

پیامبر ج فرمود: خداوند فرموده است: «أنا أَغنی الشركاء عَن الشرك مَن عملَ عملاً أشرك فیه معی غیری تركتُه و شركه»: «من از هر کسی‏ بی‏نیازتر از شریک هستم، هرکس کاری بکند و در آن با من دیگری را شریک سازد او را با شرکش به خود وا می‌گذارم».[26]

5-   اخلاص بنیاد کارهای مربوط به دل؛

بدین سان اخلاص سنگ بنای کارها و اموری است؛ که در حوزه‌ی دل است کارهایی که دیگر اندام‌ها انجام می‌دهند پیرو و تمام کننده‌ی آن است.

6-    تاثیر اخلاص در بزرگ کردن کار کوچک؛

از جمله فواید اخلاص این است که کار ناچیز را چنان بزرگ می‌گرداند که مانند کوه در آید، همان طور که ریا کار بزرگ را چنان ناچیز می‌کند که نزد خداوند وزنی نداشته باشد و به صورت گرد پراکنده در هوا در آید. ﴿وَقَدِمۡنَآ إِلَىٰ مَا عَمِلُواْ مِنۡ عَمَلٖ فَجَعَلۡنَٰهُ هَبَآءٗ مَّنثُورًا ٢٣﴾ [الفرقان: ٢٣]. «چون به اعمالی که انجام داده‏اند بپردازیم آن را چون غباری پراکنده می‌کنیم».

ابن مبارک گوید: چه بسا کار کوچکی که نیت آن را بزرگ می‌کند و چه بسا کار بزرگی که نیت آن را ناچیز می‌گرداند.[27]

گذشته از این، اخلاص چنان است که انسان با آن خود را از شیاطین محافظت می‌کند، و آن برای این منظور پناهگاهی بس استوار است به همین خاطر خود شیطان آن گاه که با خود پیمان بست که بندگان خدا را بفریبد به خداوند سبحان گفت: ﴿إِلَّا عِبَادَكَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِينَ ٤٠﴾ [الحجر: ٤٠] «مگر آن بندگانت که اخلاص بورزند».

بنابراین شیطان بر کسی که به دژ شکست ناپذیر اخلاص پناه ببرد، تسلطی نخواهد داشت.

معروف کرخی که به خود یادآوری می‌کرد، گفت: «یا نفسُ أخلصی تتخلصی»: «ای نفس اخلاص پیشه کن تا رستگار شوی».

7-    آغاز سخن درباره‌ی کارهای دل با سخن از اخلاص شیوه‌ی پیشینیان صالح است؛

سخن راندن در این موضوع به جهت اینکه روش پیشینیان بوده است، مهم است آن‌ها کتاب‌هایشان را با این بحث آغاز می‌کردند، چنانکه بخاری – /- با حدیث: «إنما الأعمال بالنیات» سخن آغاز کرده است. عبدالرحمن بن مهدی گفته است: هرکس بخواهد کتابی بنگارد با این حدیث یعنی «إنما الاعمال بالنیات» آغاز کند.

8-    پیونداخلاص و اصلاح اوضاع زندگی؛

همچنین اخلاص به خاطر اینکه بیشتر مردم در زنجیره‏یی از درگیری‌های داخلی زندگی می‌کنند، بسیار مهم است، مردم داعیان و طالبان علم همه از این درگیری‌های داخلی رنج می‌برند، و از چیزی‌هایی ر نج می‌برند که به سبب آن از هر گونه برکت و توفیقی جز آنکه مشمول رحمت خداوندی گردیده، بی‏نصیب شده‏اند، پس دین بدون سربازانی با اخلاص چگونه قوام می‌یابد؟ بدون طالبان علم با اخلاص چگونه آموزش داده می‌شود؟ بدون سپاهیانی مخلص چگونه دین یاری داده می‌شود؟

بنابراین مسأله‌ی اخلاص برای رهاندن ما انسان‌ها از این وضعیتی که اکنون در آن هستیم مهم است، اکنون ملت در حالتی از عقب‏افتادگی و شکست به سر می‌برد، قدرت‌هایی از غرب و شرق بر آن چیره هستند، چرا؟ علت‌های زیادی دارد، مهمترین آن این است: از دست دادن مهمترین عنصر یعنی اخلاص، به راستی که نایاب و اندک شده است، چرا که اگر اخلاص وجود داشت، وضع این چنین نبود، ضمن اینکه طرح‌های فراوانی بوده که برپا شده، سپس بدون نتیجه کنار زده شده است و دعوت‌هایی که به ریا آغشته شده، جنبش‏های اسلامی بزرگی نیز بوده که هزاران نفر در آن بوده‏اند، اما همه نابود شده، فرو ریخته و از بین رفته است، تنها به خاطر بهره‏مند نبودن از اخلاص و به خاطر اینکه برای اهداف دنیایی از قبیل ریاست، جاه ومال بوده است...!

9-    اخلاص از شرط‌های درستی کارهاست؛

طبعاً هیچ کاری به طور درست قوام نمی‏یابد مگر اینکه اخلاص و اصلاح بنیان آن باشد، کاش می‌دانستم نیت کسی که نمی‏داند حقیقت نیت چیست، چگونه صلاح می‌یابد؟ و کسی که نیت درستی دارد اما به حقیقت اخلاص پی‏ نبرده است، چگونه می‌تواند مخلص باشد؟ و آن مخلصی که معنای صداقت را درنیافته چگونه از خود انتظار صداقت دارد؟

10-  توجه دانشمندان به آموزش اخلاص به مردم؛

دانشمندان بر مسأله‌ی پرداختن به آموزش درس اخلاص به مردم تاکید و به آن تشویق می‌کردند. ابن ابی جمره که خود از دانشمندان بزرگ است، می‌گوید: «دوست داشتم در میان فقیهان کسی بود که هیچ مشغله‌ی دیگری نداشت جز اینکه اهداف مردم در اعمال و رفتارشان را نشان دهد و تنها به تدریس در زمینه‌ی اعمال نیت‌ها بپردازد، چرا که بسیاری از مردم به خاطرندانستن و عدم رعایت این موارد به وادی هلاکت رفته‏اند».

این ناکامی‌ها، شکست‌ها، محرومیت و پذیرفته نشدن اعمال به جهت اخلال در اخلاص است... ای کاش کسی بود که به امر آموزش دادن این مسأله در عبادت و اعمال به مردم کمر همت می‌بست.

11-   پیوند اخلاص و کارهای مباح؛

اخلاص همچنین این فایده را دارد که کارهای مباح را به درجه‌ی عبادت می‌رساند، و با آن می‌توان به مراتب والا دست یافت، مانند: اگر کسی بوی خوش مصرف کند، به قصد اقتدا به روش پیامبر ج در جمعه و مساجد به منظور احترام خانه‌ی خدا، یا به جهت عدم آزار مردم یا ملائکه، بر آن پاداش داده می‌شود. یکی از پیشینیان گفته است: من دوست دارم در هر چیز و هر کاری نیت داشته باشم حتی در خوردن و خفتن و رفتن به دستشویی.

تمام این‌ها از مواردی است که می‌تواند قصد از آن نزدیکی به خداوند (سبحانه وتعالی) باشد، زیرا همه‌ی آن چه سبب پایداری بدن و پرداختن دل به امور مهم است، از دیدگاه شرع مطلوب و مدنظر است.

مثلاً هرکس از خوردن، نیرو گرفتن برای عبادت را قصد کند، پاداش می‌گیرد، هرکس به قصد پاکداشت نفس و نکوداشت دل خانواده‏اش وبه دنیا آوردن فرزندی که پس از او خداوند را بپرستد، ازدواج کند، پاداش داده می‌شود. و به خاطر تمام این‌ها به او ثواب می‌رسد، پس حساب و کتاب هیچیک از این کارهای مباح را ناچیز مپندار، چه بسا همین باشد که روز رستاخیر رستگارت کند...!

از دیدگاه فقیهان نیت آن است که با آن عبادات از عادات و یک عبادت ویژه‏یی از نوع دیگر تشخیص داده می‌شود، و این جا مقصود اراده‌ی رضای خداوند است.[28]

اما وقتی درباره‌ی نیت در موضوع اخلاص سخن می‌گوییم، منظور جدا کردن غسل پاکیزگی از غسل جنابت یا مشخص کردن نماز ظهر از نماز عصر نیست، زیرا صورت مسأله یکی است، پس نیت آن است که ظهر را از عصر می‌نمایاند، و در این جا قصدمان این نیست که عبادتی را از عبادت دیگر، یا عادتی را از عبادتی تمییز دهیم، بلکه اکنون در قضیه‌ی نیت در اخلاص اراده‌ی خشنودی خداوند مقصود است.

12-  اخلاص و پاکی دل؛

از آنکه بگذریم اخلاص دل را از کینه و حسد پاکسازی می‌کند و موجب قبول عمل می‌شود، چرا که پیامبر ج فرموده است: «إن الله (جل و عزّ) لایقبل من العمل إلا ما كان له خالصاً و ابتغی به وجهه»: «خداوند فقط اعمالی را قبول می‌کند که پاک و بااخلاص برای او و به منظور خشنودی او باشد».[29]

13-  اخلاص و بخشش گناهان؛

اخلاص همچنین سبب بخشش فراگیر گناهان است. شیخ الاسلام ابن تیمیه  گوید: گاهی نوعی کار هست که انسان به گونه‏یی انجام می‌دهد که اخلاصش در آن به سرحد کمال می‌رسد و خداوند به خاطر آن گناهان بزرگی را می‌بخشاید: - مانند حدیث بطاقة- چرا که آن‌هایی که گناه بزرگ مرتکب شده‏اند همه لا إله إلا الله می‌گویند، اما آنکه با اخلاص می‌گوید، کاری می‌کند که تمام گناهانش پاک شود و وزنه‌ی او با این شهادت سنگینی کند، نیز مانند زن فاسدی که به سگی آب بدهد خداوند او را مشمول بخشش خویش می‌گرداند، یا نظیر کسی که آشغال، مانع یا وسیله‌ی آزار و اذیتی را از سر راه بردارد، خداوند به او بخشش می‌کند.[30]

مثلاً برداشتن یک شاخه‌ی درخت از سر راه... چگونه می‌تواند سبب بخشش گناهان باشد؟ این با اخلاص شدنی است. یا زن زناکار با آب دادن به سگی چگونه بخشیده می‌شود؟! چون او چنان مایه‏یی از اخلاص را در دلش فراهم آورده است که جز خداوند به آن پی نمی‏برد.

این چیزی است که بسیار اندک در میان مردم رخ می‌دهد، اما درباره‌ی این زن رخ داد، هم چنانکه برای صاحب گناهان بزرگ که این کلمه را بر زبان رانده واخلاص داشت، و آنکه مانع را از سر راه برداشت و ... .

ما اگر در زندگی کارهای مباح زیادی داریم که به آن می‌پردازیم خیلی مهم است که اخلاص داشته باشیم تا این کارها دگرگون شود و از مباح بودن به مستحب بدون تبدیل شود، زیرا ما همه‌ی آن را انجام می‌دهیم، هیچکس نیست که غذا نخورد، هیچکس نیست به دستشویی نرود، و کسی نیست ازدواج نکند مگر به ندرت، و هیچکس نیست لباس نپوشد، یا بوی خوش به خو د نزند، این البته تحقق یافته است، کسی نیست برای همسرش هدیه‏هایی نخرد، این نیز محقق است، هیچکس نیست در مدرسه یا دانشگاهی درس نخواند مگر اندک، و چون چیزی محقق و فراهم آمده باشد پس چه قدر خوب و چه عالی است که به خاطر آن پاداش بگیرید و چگونه پاداش می‌گیرید جز با نیت صالح و آن همانا اخلاص است...!

14-   پیوند اخلاص و گشایش گرفتاری‌ها؛

برطرف شدن گرفتاری و اندوه جز با اخلاص شدنی نیست، شاهد این مدعی حدیث آن سه نفری است که در پشت صخره‏یی گیر افتادند، تا اینکه خداوند راه را بر آن‌ها گشود. یکی از آن‌ها با اخلاص نیت کرده بود برای رضای خداوند شب و روز کمر خدمت به پدر و مادرش بسته بود، دیگری با اخلاص در شرف نزدیکی با زنی نامحرم برخاسته بود و یکی دیگر آن بود که اجر عاملی را به تمامی پس داد و توسعه بخشید و چند سال بر آن صبر کرد، و او بزرگترین کار را در میان سه نفر کرده بود، در آن گرفتاری هرکدام با زاری و با زبان حال می‌گفت: خداوندا اگر می‌دانی من آن کار را برای تو و در راستای خشنودی تو انجام داده‏ام، پس ما را از این گرفتاری که دچار شده‏ایم برهان، و این چنین با اخلاص رهایی یافتند.

پس اخلاص مرکب راهوار رستگاری است که به سبب آن اندوه و گرفتاری‌ها رفع می‌شود و گذشته از آن وسوسه‏ها و وهم‌ها به کناری نهاد می‌شود: با آن حکمت روزی انسان می‌شود، اگر انسان نسبت به خدا اخلاص بورزد، شایسته است که به حقیقت و درستی دست یابد. ﴿إِن تَتَّقُواْ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّكُمۡ فُرۡقَانٗا﴾ [الانفال: ٢٩] «اگر از خدا بترسید وسیله‏یی برای تشخیص حق از باطل برایتان قرار می‌دهد».

 از جمله دعاهای پیامبر ج این بود: «اهدنی لما اختلف فیه من الحق بإذنك»: «به خواست خودت مرا در آن چه در آن اختلاف هست به حقیقت راه بنما».[31]

15-  اخلاص و بالا بردن درجه؛

انسان می‌تواند با کاری – هر چند به تمامی نباشد- که مخلصانه انجام می‌دهد پاداش بگیرد، و حتی به درجه‌ی شهیدان و مجاهدان برسد هر چند در بسترش جان سپرده باشد، خداوند فرمود:﴿وَلَا عَلَى ٱلَّذِينَ إِذَا مَآ أَتَوۡكَ لِتَحۡمِلَهُمۡ قُلۡتَ لَآ أَجِدُ مَآ أَحۡمِلُكُمۡ عَلَيۡهِ تَوَلَّواْ وَّأَعۡيُنُهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ ٩٢﴾ [التوبة: ٩٢] («[نیز گناهی نیست] بر آنان که پیش تو آمدند تا مرکب به آن‌ها بدهی اما تو گفتی من چیزی ندارم، آن‌ها با چشمانی پر از اشک از اندوه اینکه چیزی ندارند که در راه خدا ببخشند، بازگشتند». و پیامبر ج نیز فرمود: «إنَّ أقواماً خلفنَا فی المدینة ما سَلكنَا شعباً و لا وادیاً إلَّا و هُم معنا، حبسَهم العذرُ»: «گروهی بودند که در مدینه ماندند، به هر دره و هر دشتی رفتیم، با ما بودند، آن‌ها کسانی بودند که برای نیامدن‌شان عذری داشتند». بخاری روایت کرده است.[32] در روایت مسلم چنین آمده است: «إلا شركوكم فی الأجر»: «با شما در پاداش شریک بودند».[33]

16-  اخلاص و دریافت پاداش؛

انسان با وجود اخلاص به پاداش می‌رسد، هر چند دچار اشتباه شود، مانند مجتهد و دانشمند و فقیه، مثلاً اگر در حد توان و به قصد ادای حق و انجام امر برای خدا، درست عمل کند، اما در حد کمال به درستی آن را انجام ندهد، از فضل خداوند پاداش داده می‌شود.

17-  اخلاص و رهایی از آشوب‌ها؛

آدمی با اخلاص از آشوب نجات می‌یابد، و می‌تواند آن را سپری برای خود در برابر شهوت‌ها و افتادن در چنگال اهل خرابکاری و نابه‏کاری قرار دهد، به همین سبب خداوند یوسف÷ را از غوغای همسر عزیز مصر رهانید و به دامن فسق و فجور نیفتاد. ﴿وَلَقَدۡ هَمَّتۡ بِهِۦۖ وَهَمَّ بِهَا لَوۡلَآ أَن رَّءَا بُرۡهَٰنَ رَبِّهِۦۚ كَذَٰلِكَ لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَٱلۡفَحۡشَآءَۚ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِينَ ٢٤﴾ [الیوسف: ٢٤] «[آن زن] به تحقیق قصد او کرده بود، او نیز اگر برهان خدا را ندیده بود، قصد کرده بود اما این چنین برای اینکه زشتی و ناپاکی را از او بزداییم [نجاتش دادیم]، او حقیقتاً از بندگان با اخلاص ما بود»، ﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ رِزۡقٞ مَّعۡلُومٞ ٤١ فَوَٰكِهُ وَهُم مُّكۡرَمُونَ ٤٢ فِي جَنَّٰتِ ٱلنَّعِيمِ ٤٣﴾ [الصافات: ٤١ – ٤٣] «آن‌ها روزی مشخص دارند، در حالی که گرامی هستند و میوه‏هایی برای‌شان هست، در بهشت برین».

کارهای نیک با وجود اخلاص چندین برابر می‌شود و خداوند (سبحانه و تعالی) با اخلاصان را دوست می‌دارد.

اکنون که این همه امتیازها نصیب مخلصین می‌گردد، شایسته است و حق است که با اراده و تلاش ما نیز در شمار اهل اخلاص باشیم.

نمونه‏هایی از متون دینی درباره‌ی اخلاص

در دین متونی در زمینه‏‏های متعددی درباره‌ی جایگاه و اهمیت اخلاص برای یادآوری آن به بندگان آمده است:

 اخلاص درتوحید

پیامبر ج فرمود: «ما قال عبدٌ لا إلهَ إلّا الله قطُّ مخلصاً إلّا فُتحت له أبوابُ السماء حتّی تقضی إلی العرش ما اجتنبَ الكبائرَ»: «هر کس با اخلاص کامل لا اله الا الله بگوید مادام از گناهان بزرگ بپرهیزد درهای آسمان تا عرش خدا به رویش باز می‌شود».[34]

اخلاص در سجده

پیامبر ج گفت: «ما من عبدٍِِ یَسجُد لله سجدةً إلَّا رَفعُه اللهُ بها درجةً و حطَّ عنه بها خطیئةً»: «هر کس برای خدا به سجده بیفتد خداوند درجه‏یی او را بالا می‌برد و گناهی را از او پاک می‌کند».[35]

 اخلاص در روزه

پیامبر ج گفت: «مَن صامَ رمضانَ إیماناً واحتساباً غُفرَ له ما تقدَّمَ من ذنبه»: «هر کس با ایمان و به امید پاداش ماه رمضان را روزه بگیرد، گناهانی که پیش از آن کرده، بخشیده می‌شود».[36]

«مَن صامَ یوماً فی سبیل الله باعَد اللهُ وجهَه عن النَّار سبعینَ خریفاً»: «هر کس یک روز در راه خدا روزه بگیرد، خداوند روی او را به اندازه راه هفتاد پاییز از آتش دور می‌کند».[37]

اخلاص در شب زنده‏داری

پیامبر ج فرمود: «مَن قامَ رمضانَ ایماناً و احتساباً غُفرََ له ما تقدَّمَ من ذنبه»: «هر کس با ایمان و امید پاداش ماه رمضان را به پا دارد، گناهانی که پیشتر کرده، بخشوده می‌شود».[38]

 اخلاص در دوستی در راه خدا

در صدقه و انجام ندادن کار حرام، از ابوهریره از پیامبر ج نقل است که فرمود: «سبعةٌ یُظلُّهم اللهُ فی ظلّه یومَ لا ظلّ إلَّا ظلَّه، الإمامُ العادل، و شابٌ نشأ بعبادة الله، و رجلٌ قلبه معلقٌ فی المساجد، و رجلان تحابَّا فی الله اجتمعا علیه وتفرَّقا علیه، و رجلٌ دعته امراةٌ ذاتُ منصب و جمال فقال إنّی أخافُ اللهَ، و رجلٌ تصدَّقَ بصدقة فَأخفاها حتّی لا تعلم یمینه ما تنفق شماله، و رجلٌ ذكرَاللهَ خالیاً ففاضت عیناه»: «هفت نفر هستند که خداوند در روزی که هیچ سایه‏یی جز سایه‌ی او نیست آن‌ها را زیر سایه‌ی خود می‌گیرد: پیشوای عادل، جوانی که با پرستش خدا رشد یافته و بزرگ شده، کسی که دلش با مسجد گره خورده، دو نفر که به خاطرخدا با هم دوست شدند به خاطراو گرد هم می‌آیند یا از هم جدا می‌شوند، کسی که صدقه‏یی بدهد و چنان آن را پوشیده دارد که دست راستش نداند دست چپش صدقه داده، کسی که در خلوتگه خود خدا را یاد کند و چشمانش پر از اشک گردد».[39]

اخلاص در رفتن به مسجد

رسول خدا ج فرمود: «صلاةُ الرجل فی الجماعةِ تضعفُ علی صلاته فی بیته و فی سوقه خمساً و عشرین ضعفاً و ذلك أَنه إذا توضَّأ فَأحسنَ الوضوءَ ثُمَّ خرجَ إلی المسجد لایُخرجه إلَّا الصلاةُ، لَم یَخطُ خطوةً إلّا رفعت له بها درجةً و حطَّ عنه بها خطیئة، فإذا صلَّی لم تَزل الملائكةُ تصلّی علیه مادامَ فی مُصلا اللهم صلّ علیه اللهم ارحمهُ، ولایزالُ أحدُكم فی صلاة ما انتظرَ الصلاةَ»: «نمازی که شخص به جماعت می‌خواند بیست و پنج برابر نمازی است که در خانه یا سرکار می‌خواند، چون از همان زمان که به دقت وضو می‌گیرد و به مسجد می‌رود تنها به خاطر نماز است، لذا هر گامی که بر می‌دارد یک درجه به او داده می‌شود و یک گناه ازش پاک، بعد از نمازش تا زمانی که در مسجد باشد ملائکه بر او درود می‌فرستند می‌گویند: خدایا بر او صلوات بفرست خدایا او را ببخش! شما هر چند منتظر نماز باشید، مثل این است که به نماز ایستاده‏اید».[40]

اخلاص در شهادت‏طلبی

«من سألَ اللهَ الشهادةَ بصدق بَلغَهُ الله منازلَ الشهداء و إن ماتَ علی فراشه»: «هر کس صادقانه از خدا شهادت بخواهد خداوند او را به جایگاه شهدا می‌رساند هر چند در بسترش فوت کند».[41]

اخلاص در تشییع جنازه

«مَن اتَّبعَ جنازةَ مسلم إیماناً و احتساباً و كانَ معه حّتی یصلی علیها و یفرغ من دفنها فإنَّه یَرجعُ من الأجر بقیراطین كلُّ قیراط كأحد، و مَن صلّی ثُمَّ رجعَ قبلَ أن تدفَن فإنَّه یرجعُ بقیراط»: «هر کس جنازه‌ی مسلمانی ر ا با ایمان وامید حساب همراهی کند و تا زمانی که نماز بر او می‌خوانند و دفنش می‌کنند با او باشد با دو قیراط پاداش بر می‌گردد که هر قیراط به اندازه‌ی احد است، هرکس قبل از خواندن نماز بر او برگردد یک قیراط پاداش خواهد داشت».[42]

اخلاص در توبه

 کسی که صد نفر را کشته بود کاری کرد که خداوند توبه‏اش را بپذیرد و از سوی ملائکه‌ی رحمت پذیرفته شد، از ابوسعید خدری نقل است که پیامبر ج فرمود: «كانَ فیَمن كانَ قبلَكم رجلٌ قتلَ تسعةً و تسعین نفساً، فسألَ عن أعلم أهل الأرض فَدُلَّ علی راهب فأتاه فقال: إنَّه قتل تسعةً و تسعین نفساً، فهل له من توبة؟ فقال: لا، فَقتلَه فكملَ به مائةً، ثمَّ سأل عَن أعلم أهل الأرض فَدُلَّ علی رجل عالم فقال: إنَّه قتلَ مائةَ نفس فهل له من توبة؟ فقال: نعم، و مَن یحولُ بیَنه و بینَ التوبة؟ انطلق إلی أرض كذا و كذا فإنَّ بها أناساً یعبدونَ اللهَ فاعُبداللهَ مَعهم، و لاترجع إلی أرضك؛ فإنَّها أرضُ سوء، فانطلقَ حتی إذا نصفَ الطریقَ أتاه الموتُ؛ فاختصمت فیه ملائكةُ الرحمة و ملائكةُ العذاب، فقالت ملائكةُ الرحمة: جاءَ تائباً مقبلاً بقلبه إلی الله،و قالت ملائكةُ العذاب: إنَّه لم یعمل خیراً قطُّ، فأتاهم ملك فی صورة آدمی فَجعلوه بینَهم، فقال: قیسُوا ما بینَ الأرضَین فإلی أیّتهما كان أدنی فهو له، فسوه فوجدوه أدنی إلی الأرض التی أرادَ، فَقیَّضته ملائكة الرَّحمة»: «در میان مردمان پیش از شما یک نفر بود که نود و نه نفر را کشته بود، او سراغ داناترین شخص روی زمین را گرفت، راهبی را به او معرفی کردند، نزد راهب رفت و گفت که او نود و نه نفر را کشته است، آیا می‌تواند توبه کند؟ او پاسخ داد: نه، در دم راهب را نیز کشت و صد نفر را تکمیل کرد، سپس دنبال آگاهترین کس گشت تا او را پیش مرد دانایی راهنمایی کردند به او نیز گفت: صد نفر را کشته است آیا مجال توبه دارد؟ گفت: آری، هیچکس مانع توبه‏اش نیست! به فلان سرزمین برو، در آنجا مردمانی هستند که خداوند را پرستش می‌کنند، تو نیز با آن‌ها او را بپرست، و به سرزمین خودت برنگرد، که جای بدی است. رفت تا به نیمه‌ی راه رسید که پیک مرگ به سراغش آمد، ملایکه‌ی رحمت و ملایکه‌ی عذاب بر سر او درگیر شدند، گروه نخست گفتند: او از ته دل و به قصد توبه به سوی خداوند آمد، گروه دوم گفتند: او هرگز کار نیکی نکرده است، فرشته‏یی در قالب آدمی نزدشان آمد، او را در میان خود داور کردند، گفت: فاصله‌ی بین دو سرزمین را اندازه بگیرید، ببینید به کدام یک نزدیکتر است، متعلق به آن است، اندازه گرفتند دیدند به همان سرزمینی که قصد کرده بود نزدیکتر است، آن گاه ملایکه‌ی رحمت جانش را گرفتند».[43]

گاهی نیاز است انسان با سخن گفتن چیزهایی از آن چه قصد کرده است بیان کند تا پاداشش افزایش یابد. مانند کسی که هیچ پولی نداشت و گفت: اگر پولی داشتم مانند فلانی همان کار نیکی را می‌کردم که او کرد. پیامبر ج فرمود:

«إنَّما الدنیا لأربعة نفرٍ؛ عبد رزقَه اللهُ مالاً و علماً، فهو یَتقّی فیه ربَّه و یصلُ فیه رحَمه و یعلمُ لله فیه حقاً، فهذا بِإفضل المنازل، و عبد رزقَه اللهُ علماً و لَم یرزقه مالاً، فهو صادقُ النیة، یقول: لو أنَّ لی مالاً لعملتُ بعمل فلانٍ، فهو بنیّته فأجرُهما سواءٌ، و عبد رزقَهُ اللهُ مالاً و لَم یرزقه علماً، فهو یَخبطُ فی ماله بغیر علم؛ لایتّقی فیه ربَّه و لایصلُ فیه رحمَهُ ولایعلم لله فیه حقاً، فهذا بأخبث المنازل و عبدٌ لم یرزقُه اللهُ مالاً و لا علماً، فهو یقولُ: لو أنَّ لی مالاً لعملتُ فیه بعمل فلان فهو بنیّته فوزرُهما سواءٌ».

«دنیا از آن چهار نفر است: بنده‏یی که خداوند دارایی و دانشی به او بخشیده، او در امر آن پروای خدا را دارد، صله‏ی‏رحم را به جا می‌آورد و حقی برای خداوند در نظر دارد، چنین شخصی در بهترین مراتب است. بنده‏یی که خداوند دانشی به او داده، بدون دارایی، و او نیت صادقانه‏یی دارد، می‌گوید: اگر پول و مالی داشتم مانند فلانی می‌کردم، لذا او با نیت خود پاداشی همانند آن دیگری دارد، بنده‏یی که خداوند دارایی و اموال به او داده بدون دانش، او ناآگاهانه اموالش را ریخت و پاش می‌کند، پروای خدا را ندارد، صله‌ی رحم را به جا نمی‏آورد و حقی برای خدا در مالش قایل نیست، او در پلیدترین جایگاه است و بنده‏یی که خداوند از دانش و دارایی چیزی به او نداده، اما می‌گوید: اگر اموالی داشتم مانند فلانی [یعنی شخص قبلی] عمل می‌کردم، لذا او نیز با نیتی که دارد، بار گناه یکسانی خواهند داشت».[44]

داستان‌هایی از بی‏ریایان و زندگی‌شان

در درازای تاریخ این امت به حمد الله مخلصان و بی‏ریایان بی‏شماری بودند که زندگی و رفتارشان چونان چراغی پرنور و الگویی نیکو بوده است برای مردمان پس از خود. به همین سبب خداوند زندگی و رفتار و یاد آن‌ها را ماندگاری بخشیده، تا پس از خود آن‌ها الگو واقع شوند، در رأس همه‌ی این کسان پیامبران و در صدر پیامبران محمد ج است.

همچنین یاران باوفای پیامبران و در رأسشان یارانحضرت محمد ج که با اخلاص خود سرزمین‌ها را گشودند و بندگان زیادی به سبب آن‌ها به دین خداوند گرویدند، نیز نسل پس از آن‌ها یعنی تابعین و تابعین آن‌ها و همین طور...

عبدالله بن مبارک

عبده بن سلیمان گوید: ما در قالب دسته‏یی از سربازان با عبدالله بن مبارک در کشور روم بودیم، با دشمنان روبه‏رو شدیم، چون نیروهای دو طرف به هم رسیدند یکی از لشکر دشمن آمد و مبارز خواست، یک نفر از مسلمانان به مبارزه‌ی او رفت، چند لحظه‏یی با او جنگید تا اینکه با نیزه او را زد و کشت، شخص دیگری آمد و مبارز خواست، رفت او را نیز از پای در آورد، نفر سوم آمد، دنبالش کرد و با ضربه‏یی هلاکش کرد، مردم بر سرش گرد آمدند تا ببینند این چه کسی است...! اما او رویش را پوشاند.

عبده گفت: در آن میان من هم رفتم، لای آستینش را گرفتم و کشیدم، دیدم عبدالله بن مبارک است! با طعن و سرزنش به من که او را آشکار کرده‏ بودم، گفت: تو نیز ای اباعمر ما را رسوا می‌کنی؟![45]

حسن بصری و پنهان داشتن کار نیک

حسن می‌گوید: [آن به که] انسان قرآن را حفظ کند و مردم ندانند، از فقه زیاد بداند و مردم به آن اطلاع وافر و واقف نگردند، نماز طولانی در خانه‌ی خود بخواند در حالی که میهمان دارد و مردم به او و کارش پی نبرند، من مردمانی را دیده‏ام که هر کاری که بر روی زمین بوده و می‌توانسته‏اند پنهانی انجام دهند و هرگز آشکار نگردد، را انجام می‌دادند.

مسلمانان در دعا کردن بسیار همت به خرج می‌دادند در حالی که هیچ صدایی از آن‌ها شنیده نمی‏شد، بلکه تنها زمزمه‌ی نامحسوسی بین خود و پروردگارشان بود، جون خداوند فرموده: ﴿ٱدۡعُواْ رَبَّكُمۡ تَضَرُّعٗا وَخُفۡيَةً﴾ [آلاعراف: ٥٥] «پروردگار خود را با زاری و پنهانی بخوانید».

علی بن بکار و ترس از خودنمایی

علی بن بکار بصری پارسا گفت: «من حقیقتاً اگر با شیطان روبه‏رو شوم برایم بهتر و دوست داشتنی‏تر است از اینکه با فلانی برخورد کنم که می‌ترسم به خاطر او خود را به شکلی در بیاورم و از چشم خدا بیفتم».[46] به حقیقت پیشینیان از مسأله‌ی تعارفات بسی پروا داشتند.

به عبارت دیگر اگر کسی به دوستش برسد و زیباترین اخلاق و رفتار را از خود نشان دهد، اما چون به پیش همسر و فرزندان خویش برود، چنان بدرفتاری و دیوسرشتی از او ببینند، که از کس ندیده باشند. به همین خاطر آن‌ها از این تعارف و تکلف می‌پرهیزند، بدین شکل که انسان خود را در برابر برادرنش با تعارف برخورد کند، و هنگامی که در جمع دوستانش است، سخنان خوب و نیک و رفتارهای عالی داشته باشد... و غیره، اما در این جا او خود آن شخص و حقیقت ذاتیش نیست!

ابوالحسن قطان و پروای اظهار علم

ابن فارس از ابوالحسن قطان آورده است که: «با چشم کار درست را انجام دادم، اما گمان می‌کنم در طول سفر با پرحرفی مجازات شدم». ذهبی در شرح این گفته‏اش می‌گوید: به حقیقت راست گفت، چرا که آن‌ها با وجود حسن اراده و درستی نیت غالباً از سخن گفتن و اظهار دانایی می‌ترسیدند.[47]

او خود می‌گوید: مجازاتش به خاطر آن بوده که معلوماتش را آشکار می‌کرده است و به نظرش به سبب آن مجازات شده است.

هشام دستوایی و طلب حدیث

هشام دستوایی گوید: «به خدا هرگز نمی‏توانم بگویم روزی به خاطر خشنودی خدا برای فهمیدن حدیث به جایی رفته‏ام».[48] اینان پیشوایانی بودند که به آن‌ها اقتدا می‌شود، اما با این حال همیشه بیشتر از هرکس مواظب خود بودند!!

عمر بن خطاب س گوید: هرکس نیت خود را پاک گرداند خداوند آن چه را بین او و مردم هست، خود حل می‌کند».[49]

صاحب تونل

از شگفتی‌های مخلصان داستانی است که برای شخصی که مشهور به صاحب تونل است روی داد: بدین قرار که مسلمانان قلعه‏یی را محاصره کردند، تیراندازی دشمنان بر آن‌ها شدت گرفت، یکی از مسلمانان برخاست و تونلی کند، این چنین مسلمانان را یاری رساند، در را باز کرد و جنگیدند، کسی نمی‏داند چه کسی این کار را کرد، مسلمة خواست بداند کیست تا پاداشش دهد، چون او را پیدا نکرد، به خدا سوگندش داد که خودش پیشش بیاید، شب شخصی آمد و با او شرطی گرفت که وقتی دانست کیست پس از آن هرگز سراغش را نگیرد او نیز شرط را پذیرفت و با او عهد بست. آن شخص خبر داد که چه کسی بوده و مسلمه پس از آن می‌گفت: «اللّهم احشرنی مع صاحب النفق»: «خداوندا مرا با صاحب تونل محشور کن»، زیرا اخلاص بس عجیبی از او دیده بود، این چنین کارهای پنهانی به نزد پیشینیان دوست داشتنی‏تر از آشکار بوده است.

پنهان سازی گریه

حماد بن زید می‌گوید: ایوب بسیاری وقت‌ها حدیث می‌گفت و در مجلس دلش نازک بود و اشک در چشمانش حلقه می‌زد، لذا شروع می‌کرد به بینی پاک کردن و می‌گفت چه زکامی!! چه قدر سخت است!! برای پنهان کردن گریه‏اش اظهار زکام می‌کرد![50] 

حسن بصری گفت: «[چنان بودند که] کسی که در مجلس می‌نشست و اشکی در چشمش می‌آمد، جلوی آن را می‌گرفت، اگر می‌ترسید نتواند کنترل کند و آشکار شود، بلند می‌شد و از مجلس بیرون می‌رفت».[51]

محمد بن واسع یکی از تابعین می‌گوید: «اگر کسی بیست سال گریه می‌کرد و زنش با او بود، نمی‏دانست».[52]

 امام ماوردی و نگارش کتاب

امام ماوردی  داستان شگفت‏آوری در اخلاص در زمینه‌ی نگارش کتاب دارد او در تفسیر و فقه و غیره نوشته‏های فراوانی دارد، در طول زندگی خود چیزی از آن را نشان نداد، آن‌ها را تألیف می‌کرد وپنهان می‌کرد و در جایی می‌گذاشت که هیچکس نمی‏دانست. چون پایان عمرش فرا رسید به کسی که به او اعتماد داشت گفت: کتاب‌هایی که در فلان جا هست همه نوشته‌ی من است. من اکنون در شرف مرگ و در حال احتضارم، دستت را در دستم بگذار، اگر آن را گرفتم بدان هیچ چیزی از آن نوشته‏ها از من پذیرفته نیست، برو شبانه همه‌ی آن‌ها را در دجله انداز، اما اگر دستم را باز گذاشتم و دست تو را نفشردم بدان از من پذیرفته شده است و من به آن نیت خالصانه‏یی که در تألیف آن کتاب‌ها داشته‏ام دست یافته‏ام، او گفت: وقتی به حال نزع افتاد دستم را در دستش نهادم. آن را باز گذاشت و نفشرد، از آن پس کتاب‌هایش را آشکار کردم.[53]

او در دنیا یک کلمه ستایش و مدح... یا تقدیم و تمجید... و نه حقوق چیزی نگرفت، هیچ!

علی بن حسین و صدقه دادن شبانه

علی بن حسین شبانگاهان ظرفهای پر از نان و غذا را روی دوش خود می‌گذاشت و در آن تاریکی دنبال بینوایان می‌گشت تا به آن‌ها بدهد ، وی معتقد بود: صدقه در تاریکی شب خشم پروردگار را فرو می‌نشاند.[54] در مدینه مردمانی بودند که نمی‏دانستند چگونه زندگی‌شان می‌چرخد، اما وقتی علی بن حسین مرد معلوم شد که او بوده نان و غذا را برای آن مردم می‌آورده است، و بدین گونه کسی را که شبانه پیش آن‌ها می‌آمد از دست دادند. وقتی مرد نشانه‏های زخم ناشی از باری را که به دوش بر می‌داشت روی بدنش دیدند. او خانه‌ی بیوه‏زنان را از لحاظ مواد غذایی تأمین کرد و صدخانه را زیر سرپرستی داشت!![55]

این وضعیت‌ها و داستان‌ها را خداوند آشکار ساخت تا آن افراد الگوی مردم شوند.[56]

خداوند خود فرمود: ﴿وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا﴾ [الفرقان: ٧٤] «ما را الگوی پرهیزگاران قرار بده». و ﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا﴾ [الانبیاء: ٧٣] «آن‌ها را پیشوا قرار دادیم تا به اذن ما سبب هدایت شوند».

پنهان داشتن کارها حتی از خانواده و همسر

از میان چنین افرادی بودند کسانی که با همسرش به بستر می‌رفت، اما او را که به خواب می‌رفت رها می‌کرد، چونان زنی که بچه‏اش را بفریبد، و برای شب‏زنده‏داری بر می‌خواست. داود بن ابی هند چهل سال روزه داشت و زنش و خانواده‏اش متوجه نشدند، او نهارش را بر می‌داشت و به بینوایان صدقه می‌داد و شامگاهان بر می‌گشت و با آن‌ها (خانواده‏اش) افطار می‌کرد.[57]

 اعرابی و غنایم

یک نفر اعرابی پیش پیامبر ج آمد و ایمان آورد و پیرو او شد، سپس گفت: با تو هجرت می‌کنم. پیامبر ج به یکی از یارانش در مورد او سفارش کرد. وقتی غزوه‌ی خیبر روی داد و پیامبر ج غنایمی به دست آورد آن را تقسیم کرد و سهمی هم برای آن اعرابی در نظر گرفت. وآن را به یارانش سپرد تا به او بدهند. وقتی پیش او آمدند و سهمش را دادند، گفت: این چیست؟ گفتند سهمی است که پیامبر ج برای تو جدا کرده است. آن را برداشت و پیش پیامبر ج آمد و گفت: این چیست؟ فرمود: سهم تو است. گفت من به خاطر این پیرو تو نشده‏ام، بلکه من به این منظور از تو پیروی کرده‏ام تا تیری به اینجایم – به گلویش اشاره کرد- بخورد و بمیرم و به بهشت بروم. پیامبر ج فرمود: «إن تصُدق اللهَ یُصدّقك»: «اگر در راه خدا راست و درست باشی با تو راست و درست رفتار می‌کند». مدت کمی ماندند سپس به جنگ دشمن رفتند. تا اینکه او را در حالی که از همان جایی که اشاره کرده بود، تیر خورده بود، نزد پیامبر ج آوردند! فرمود: «این همان شخص است؟» گفتند: آری. فرمود: «با خدا پیمانی درست بسته است خداوند هم راستی آن را محقق کرد».

سپس پیامبر ج او را کفن کرد، آن گاه آمد و بر او نماز خواند، از جمله آن چه که از نمازش فهمیده شد این جمله بود: «خدایا این بنده‌ی تو در راه تو هجرت کرد و شهید شد، من شاهد این قضیه هستم».[58]

برخی ازگفته‏های علما درباره‌ی اخلاص

ابراهیم بن ادهم: کسی که دوستدار نامداری است، با خدا صادق نیست.[59]

دانشمندی گفته است: دانشمند بایستی با نیت و اراده‌ی خیر صحبت کند، اگر سخن گفتنش را دوست داشت، لازم است سکوت کند، اگر سکوت را زیبا و پسندیده دانست باید حرف نزند، اگر از ستایش بهراسد باید از گفتن باز ایستد، نباید هرگز در محاسبه‌ی خود سستی بورزد، چرا که نفس خواستار و دوستدار نیایش و ستایش است.

از سهل بن عبدالله تستری پرسیدند: چه چیزی برای نفس سخت‏تر است؟ گفت: اخلاص، چرا که بهره‏یی در آن ندارد،[60] به خاطر اینکه با اخلاص بهره‏های نفس نادیده گرفته می‌شود.

سفیان: با هیچ چیزی روبه‏رو نشدم که برایم سخت‏تر از نیت باشد، نیت بر من دگرگون می‌شود.[61]

آدمی وقتی می‌خواهد همتی کند و تلاشی بنماید دگرگونیها و تحرک‌هایی در خود می‌بیند، نمی‏داند از روی اخلاص است یا ریا. البته طبیعی است که احساس کند در یک درگیری به سر می‌برد که نفسش به آن تن در نمی‏دهد، لذا در معرض حمله‏هایی از سوی شیطان و نفس اماره قرار می‌گیرد، که در این خیر هست، اما آنکه نفسش به حال و وضعش اطمینان یابد مشکل این جاست.

یحیی بن کثیر: نیت را یاد بگیرد که کاملتر و رساتر از خود عمل است.[62] 

زبید یامی: من دوست دارم هر چیز و هر کاری را با نیت انجام دهم حتی خوردن و نوشیدن.[63]

از داود طایی نقل است: براین باورم که خیر کل را تنها حسن نیت می‌تواند فراهم کند. همان خیری که از آن به آدمی می‌رسد، او را بس است هر چند اقدامی نکرده باشد.[64] یعنی حتی اگر کاری نکرده و خسته نشده باشد همین که نفس بر راه خدا گام نهاده و بهره‏یی برای آن در قلب نمانده، یک پیروزی بزرگ است.

ابوبکر صدیق س تنها در اینکه بیشتر از مردم دیگر نماز و روزه داشت، از آن‌ها جلو نبود، بلکه در چیزی که بر دلش نشسته و درآن جای گرفته بود، از آن‌ها پیش افتاده بود.[65]

داود طایی: نیکوکاری همت شخص پرهیزگار است، اگر همه‌ی اعضایش به عشق دنیا دل بسته شود، عاقبت نیتش روزی او را به اصلش باز می‌گرداند.[66]

یوسف بن اسباط: پاک داشتن نیت برای اهل عمل سخت‏تر از تلاش و کوشش طولانی مدت است.[67]

به نافع بن جبیر گفتند: در تشییع جنازه شرکت می‌کنی؟ گفت: باش، تا نیت کنم، یعنی منتظر باش تا نفسم را برآن وا دارم.[68]

فضیل: خداوند تنها نیت و خواست را از شما می‌خواهد.[69]

هر کس درونش را اصلاح کند خداوند بیرونش را اصلاح می‌کند، هرکس مابین خود با خدایش را اصلاح کند، خداوند میانه‌ی او با مردم را اصلاح می‌کند. هرکس نیت بدی را نهفته بدارد خداوند آن را در حالت چهره و لغزشهای زبانش آشکار می‌سازد.

مخلص کسی است که نیکوکاریهایش را پنهان کند همان طور که بدی‌هایش را نهان می‌دارد. هرکس در اخلاص خود اخلاص ببیند، همان اخلاصش نیاز به پاکسازی دارد.

گفته‏هایی دیگر درباره‌ی اخلاص

- به فراموشی سپردن دیدار آفریدگان با مداومت تفکر در آفریدگار.

- اینکه مقصود تنها خداوند باشد و اطاعت کردن تنها او را سزَد.

- یکسانی عمل در ظاهر و باطن.

- هرکس خود را به آن چه ندارد برای مردم بیاراید، از چشم خداوند می‌افتد.

- رازی است بین خداوند و بنده، هیچ فرشته‏یی به آن پی نمی‏برد، تا بنویسد یا شیطانی تا آن را تباه سازد، خداوند گاهی چیزهایی از احوال بنده که خود بخواهد به فرشتگان نشان می‌دهد.

- اخلاص آن است که جز الله هیچکس را شاهد کارهایتان نکنید، و چون انسان بر این حالت پایدار بماند خداوند به او حکمت عطا می‌کند.

چنان که مکحول گفت: هر بنده‏یی چهل روز اخلاص پیشه کند سرچشمه‏های حکمت بر دل و زبانش پدیدار می‌گردد.[70]

ابوسلیمان دارانی گوید: چون بنده اخلاص را پیشه‌ی خویش سازد زیادی وسوسه‏ها و ریا از او منقطع می‌گردد.[71]

نیز گفته‏اند: آن‌ها – یعنی پیشینیان- مستحب می‌دانستند که انسان کارهای نیک پنهانی داشته باشد که نه همسر و نه کس دیگری ازآن آگاه نباشد.

گرانبهاترین چیز در دنیا اخلاص است، یوسف پسر حسین گوید: چه قدر تلاش می‌کنم که آثار ریا را از دلم بزدایم، اما به شکل و رنگ دیگری برایم پیش می‌آید.[72] 

از جمله دعاهای مطرف بن عبدالله این بود: خداوندا به خاطر آن چه که از آن توبه کرده و دوباره به آن بازگشته‏ام از تو پوزش می‌خواهم، و به خاطر آن چه به قصد تو بر خود واجب کردم اما به انجام نرساندم، از تو پوزش می‌خواهم، و به خاطر کارهایی که گمان می‌کردم به خاطر تو بوده، اما دلم چیزهایی با آن بیامیخت که خودت بر آن شاهدی، از تو پوزش می‌خواهم.[73]

یادآوری چند مسأله درباره‌ی اخلاص

- بروز دادن کار چه وقتی جایز است؟

ابن قدامه/ در «سخنی درباره‌ی اجازه‌ی قصد ابراز طاعات» گفته است: «در بروز دادن فوایدی هست مانند پیروی کردن مردم و تشویق آن‌ها به کار نیک. ضمن اینکه برخی کارها هست که نمی‏توان پوشیده نگه داشت مانند حج و جهاد. آن کس که کارش را ابراز می‌دارد باید مواظب باشد، مبادا ناخواسته زنگار ریا بر آن بنشیند، بلکه کارش به منظور پیروی شدن باشد».

پس شایسته است در کارهای آشکارا نیت را خوب استوار کنیم تا هر گونه انگیزه‌ی ریایی را ازآن دور سازیم و قصد ابراز کاری را داشته باشیم که چاره‌ی ازآن نیست و البته به منظور اقتدای دیگران به آن، باشد که پاداشی بگیریم، و می‌گوید: «شخص ضعیف نباید به این بهانه خویشتن را فریب دهد، چرا که چنین کسی به انسانی می‌ماند که اندکی شنا می‌داند وگروهی را که در حال غرق شدن‏اند، می‌بیند، دلش به حال‌شان می‌سوزد، لذا به سوی آن‌ها می‌رود تا به او چنگ بزنند و نجات یابند اما هلاک می‌شوند و او نیز خود با آن‌ها غرق می‌گردد».[74]

شرح مسأله: 

- کارهایی را که پنهانی انجام دادنش سنت است، مخفی بدارد.

- کارهایی که سنت است آشکارا انجام دهد، ابراز بدارد.

- کارهایی که می‌تواند پوشیده بدارد یا آشکارش کند، باید به خویشتن بنگرد اگر تواناست و تاب تحمل ستایش یا نکوهش مردم را دارد، آشکارش کند، در غیر این صورت پنهان دارد، اگر نفسش قوی باشد آشکار کردنش ایرادی ندارد، زیرا تشویق به کار نیک، خود، کاری نیک است.

از برخی پیشینیان آمده است که برخی کارهای‌شان را برای پیروی شدن از آنها، اظهار می‌کردند، چنانکه یکی ازآنها هنگام مرگ به همسرش گفت: بر من نَگریید، چون از زمانی که اسلام آورده‏ام کار بدی نکرده‏ام.

ابوبکر بن عیاش به پسرش گفت: فرزندم مبادا در این اتاق نافرمانی خدای کنی، چون در این اتاق من دوازده هزار بار قرآن را ختم کرده‏ام.[75]

این را به امید پند گرفتن پسر گفت. پس انسان می‌تواند چیزهایی را برای کسان مشخصی آشکار کند و همچنان اخلاص در کارش بماند و آن به قصد خوبی بوده است، چنانکه برخی پیشینیان کرده‏اند.

یادآوری دوم: وانهادن کار از ترس ریا

این جایگاه لغزش بس پرخطری است، می‌بینید برخی مردم بر این عادت افتاده‏اند که کار خیر را انجام می‌دهند، اما یک باره موجبی برای ریا پیش می‌آید، و از ترس آن، آن طاعت را فرو می‌گذارند، بی‏گمان این درست نیست و از راه به در شدن است که فضیل به عیاض/ آن را دریافته است آن گاه که گفت: انجام ندادن کار نیک به خاطرمردم ریا است و انجام آن به خاطر مردم شرک. اخلاص آن است که خداوند انسان را از این دو موقعیت برهاند.[76]

نووی/ گوید: هرکس قصد عبادتی بکند و از ترس دیدن مردم آن را انجام ندهد، ریاکار است، زیرا به خاطر مردم آن را وانهاده است. اما اگر به خاطر این باشد تا نهانی آن را انجام دهد، فرق می‌کند. هرکس به تمامی آنرا فرو گذارد، به وادی ریا در افتاده است. همچنین کسی که مستحب است در حق او کاری آشکار گردد، پس این کار را بکند، مانند اینکه عالمی باشد که از او پیروی کنند، یا کاری که در پی آن است، شیوه‌ی قانونی و شرعیش آشکارا انجام شدن، باشد.

فرا خواندن به پنهان کردن کارهای نیک

کسی که به پنهان کردن همه‌ی کارهای نیک از همه‌ی مردم فرا می‌خواند، آدمی پلیدکار است و قصد ضربه زدن به اسلام را دارد. به همین سبب منافقین وقتی ببینند کسی صدقه‌ی بزرگی می‌دهد، می‌گویند ریاکار است، و چون ببینند کسی صدقه‌ی ناچیزی می‌دهد، گویند خداوند از این بی‏نیاز است. اینان هدفشان تباه کردن نیت و نهانخانه‌ی دل مسلمانان است و اینکه هیچ کار نیکی در جامعه آشکار نشود!! آن‌ها کار نیکوکاران و نیک دینان را بر آن‌ها نادرست می‌دانند. به ویژه وقتی امر شرعی آشکاری ببینند، چون کار نیکی آشکارا صورت پذیرد، کننده‌ی آن را آزار می‌رسانند، او که به امید نیک آن را آشکار ساخته است، منافقان او را مورد یورش قرارمی‏دهند، اما او مادام که برای خدا باشد باید آن را بروز دهد و کار نیک و امور خیر را برای خداوند در جامعه نمایان سازد، خداوند می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يَلۡمِزُونَ ٱلۡمُطَّوِّعِينَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ فِي ٱلصَّدَقَٰتِ وَٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ إِلَّا جُهۡدَهُمۡ فَيَسۡخَرُونَ مِنۡهُمۡ﴾ [التوبة: ٧٩] «آن‌هایی که عیب می‌گیرند از مؤمنانی که داوطلبانه صدقه می‌دهند و مؤمنانی که جز تلاش خویش چیزی ندارند که بدهند. اینان را مورد تمسخر قرار می‌دهند».

تفاوت ریا و مطلق شرکت دادن در کار

شایسته است بین ریا و مشارکت در کار تفاوت‌هایی قایل شد. 

س: کار چگونه باطل می‌شود؟ اگر با یک چیز دنیایی مشارکتی بین‌شان پیش بیاید، حکمش چیست؟ کسی که این کار را بکند در چه شرایطی گناه برایش به شمار می‌‏آید؟ و در چه شرایطی گناه نیست؟

این امر، درجه‏ها و مراتبی دارد:

1-   اینکه برای خدا کار کند و به چیز دیگری توجه نداشته باشد، این بالاترین مراتب است.

2-   اینکه برای خدا کار کند و نیز به چیزی که جایز است، توجه داشته باشد، یعنی به آن فکر کند، نیت کند و بخواهد. مانند: کسی که با وجود نیت روزه برای خدا روزه بگیرد و بخواهد سلامتی خود را حفظ کند. این کارش چه حکمی دارد؟ یا کسی که نیت حج و بازرگانی کرده است؟ یا آنکه به جهاد پرداخته و به غنایم نیز گوشه‌ی چشمی داشته است؟ یا آنکه به مسجد رفته و قصد پیاده‏روی هم داشته است؟ و آن کس که به نماز جماعت رفته است برای اثبات عدالت خود و نیز برای اینکه انگشت اتهام به سویش دراز نشود؟ آیا این نیت‌ها و خواست‌ها کارها را باطل می‌گرداند؟ البته نه، ولی چه بسا از پاداش آن می‌کاهد، بهترآن است که نباشد، یا در عمل شرکت داده نشود و اصلاً داخل در آن نگردد.

3-   اینکه به چیزی توجه داشته باشد که جایز نیست به آن توجه داشت. به عبارت دیگر کار نیکی انجام دهد، اما قصدی را داخل در آن کند که جایز نیست، مانند ریا و شهرت‏طلبی و ستایش مردم و ... آیا این کار را باطل می‌کند یا خیر؟

أ. اگردر اساس کار باشد، آن را باطل می‌کند، مانند اینکه برای مردم نماز بخواند.

ب. اگر وسوسه‏های ریا در هنگام انجام دادن کار برایش پیش بیاید، آن را دفع کند و به آن به مبارزه بپردازد، کارش درست است و پاداش خواهد داشت، پاداش به خاطر مبارزه‏اش.

ج. اگرهنگام کار وسوسه‌ی ریا بر او چیره شود، با آن مبارزه نکند، بلکه آن را لذت بخش بداند، و به آن ادامه دهد، کارش باطل می‌شود.

4-    اینکه کار نیکش صرفاً دنیایی باشد، مانند اینکه به منظور رژیم غذایی و پرهیز از پرخوری و نه به امید پاداش روزه بگیرد، یا آنکه تنها برای تجارت به حج می‌رود، و آن کس که زکات می‌دهد تا ثروتش بیشتر گردد، یا آنکه به خاطر دستاوردها به جهاد می‌رود، یا کسی که برای ورزش و سلامتی پیاده به مسجد می‌رود... اینان کارهای‌شان باطل است. خداوند فرمود: ﴿مَّن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡعَاجِلَةَ عَجَّلۡنَا لَهُۥ فِيهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلۡنَا لَهُۥ جَهَنَّمَ يَصۡلَىٰهَا مَذۡمُومٗا مَّدۡحُورٗا ١٨﴾ [الاسراء: ١٨] «هرکس دنیای زودگذر را بخواهد همان اندازه که اراده کنیم به او خواهیم داد، آن گاه دوزخ را بر او مقرر خواهیم کرد که نکوهیده و مردود در آتش سوزان آن در آید»، ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَيۡسَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا وَبَٰطِلٞ مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٦﴾ [هود: ١٦] «آن‌ها در آخرت جز آتش نصیبی نخواهند داشت و دستاوردهایشان بر باد می‌رود و اعمال‌شان باطل است». 

5-    اینکه تنها برای ریاکاری را انجام دهد.

پرسشی دیگر: آیا ریا عمل را باطل می‌کند یا انسان به خاطرآن دچار گناه می‌شود؟ 

پاسخ: هر دو، ریا، کار را باطل می‌کند و انسان با آن گناهکار می‌شود، چون چیزهایی هستند که عمل را باطل می‌کنند اما شخص گناهکار نمی‏شود، مانند خارج شدن ناخواسته‌ی بادی از انسان در هنگام نماز.

برخی در فتوا ریا می‌کنند، برای آدم ثروتمند و صاحب جاه فتوایی غیر از آن چه به شخص بینوا می‌دهند صادر می‌کنند، به او می‌گویند: ما برای مردم چنین فتوی می‌دهیم که فلان کار جایز نیست اما برای شما اشکالی ندارد، گاهی به خاطر ضعفی که در برابر آن‌ها دارند این کار را می‌کند. به همین سبب برخی از پیشینیان گفته‏اند: «اگر دیدید شخص عالم به در سلطان پناه می‌برد، بدان دزد است، اگر دیدید به توانمندان پناه می‌برد، بدان ریاکار است».[77] اما آنکه به قصد انکار و خیر می‌رود هر چه نیت کرده نصیبش خواهد شد.

چیزهایی که گمان می‌رود ریا است اما نیست

- آن گاه که مردم بدون قصد شما را به خاطر کار نیکی ستایش کنند، این مژده‌ی پیشاپیش مؤمنان است، از ریا به دور است.

- کسی عبادت کنندگانی می‌بیند، چون کسانی می‌بیند که در عبادت فعالترند او نیز به خود می‌آید، این نیز ریا نیست، اگر با عبادتش خشنودی خدا را بخواهد، پاداش داده می‌شود.

- نیک داشتن و آراستن پوشش، کفش و زیبایی ظاهری و بوی خوش و ... ریا نیست.

- پنهان داشتن گناهان و نگفتن آن. برخی بر این گمانند که برای مخلص بودن باید پرده از گناهان برداشت. آدمیان شرعاً مأمور به پوشاندن آن هستند، بنابراین نهان گذاشتن گناه ریا نیست، بلکه از آن شمار است که خداوند می‌پسندد، انسان اگر غیر از این بپندارد، به اشتباه انداختن از سوی شیطان و ترویج زشتی ورسوایی نفس است.

- بدست آوردن نام و آوازه بدون خواستن آن، مانند عالمی که نیتش سودرسانی به مردم و اظهار حق، ستیزیدن با ناحق، پاسخ به شبهه‏ها و تبلیغ دین خداوند است، آوازه‏یی به دست آورده است. اگر این کارها را انجام دهد و به دنبال آن نامدار شود و نامداری هدف اصلی او نبوده باشد، کارش ریا نیست.

- اینکه انسان مشهور شود ریا نیست، اما شهرت چه بسا آدمی را به ریا می‌کشاند!!

از نشانه‏های اخلاص

با یاد کردن شماری از نشانه‏های اخلاص سخن را به پایان می‌رسانیم:

1-   احساس مسؤولیت نسبت به کار، همانند آن است که برای دین صورت بگیرد.

2-   کارهای نهانی بزرگتر و بیشتر از کارهایی باشد که آشکارا انجام شود.

3-   اقدام به کار و امید به پاداش.

4-   شکیبایی و تحمل و گله‏مند نبودن.

5-   تلاش برای پنهان داشتن کار.

6-   کار را به خوبی و مخفیانه انجام دادن.

7-   زیاد پنهانی کار نیک کردن.

این‌ها همه از نشانه‏های اخلاص است. آن چه گذشت گزیده‏یی از چیزهایی بود که توانستیم درباره‌ی اخلاص یاد کنیم. به این بسنده می‌کنیم. سخن از اخلاص تا همین جا برای ما میسر است. امیدواریم خداوند ما و شما را از مخلصان قرار دهد، دل‌های ما را پاکی ببخشد و کارهایمان را از ریا و نفاق و باورهای ناشایست پاک نگه دارد.

 

منابع و پانوشت‌ها:

 

 [11]- القاموس المحیط، 797.

[12]- مدارج السالکین، 2/91.

[13]- ن. ک مدارج السالکین، 2/92-91.

[14]- حلیة الأولیاء، 8/95.

[15]- بخاری نقل کرده است، بخش بدءالوحی- باب بدء الوحی، نیر مسلم (1907) کتاب الإمارة- باب این قوله: إنما الاعمال بالنیة، از حدیث عمر بن خطابس.

[16]- احمد (22184) و دارمی (2417) بخش جهاد- باب من غزا ینوی شیئاً فله ما نوی، نسائی (3138) بخش جهاد- باب من غزا فی سبیل الله، از حدیث عبادة بن صامتس. شیخ البانی در صحیح الجامع الصغیر (6401) این حدیث را صحیح دانسته است. طیبی گفته است: عقال ریسمانی است که زانوی شتر را با آن می‌بندند که این مبالغه است در بی‏توجهی به غنیمت، چرا که جنگش خالص برای خدا است و هیچ نیاز دنیایی بدان آمیخته نیست. انسان همان نصیبش می‌شود که نیت کرده است. زمخشری نیز می‌گوید: منظورش چیز بی‏ارزش و کم مقدار بوده و برای آن مثالی آورده است. برگرفته از فیض القدیر از مناوی (11347).

[17]- ابن ماجه، در بخش زهد- باب نیت نقل کرده است، ازحدیث ابوهریرهس و شیخ آلبانی در صحیح الجامع الصغیر (3379) آن را صحیح دانسته است.

[18]- ترمذی (2465) در بخش صفة القیامة و الزهد والورع از حدیث انس بن مالکس نقل کرده است، ابن ماجه نیز (4105) در بخش الزهد- باب الهم بالدنیا از حدیث زید بن ثابتس مانند این را نقل کرده است. شیخ آلبانی نیز در صحیح خود الجامع الصغیر (651، 6516) این حدیث را صحیح می‌داند.

[19]- بخاری (56) بخش الإیمان، باب ما جاء أن الأعمال بالنیة و الحسبة، و مسلم (1628) بخش الوصیة، باب الوصیة بالثلث، از حدیث سعد بن ابی وقاصس نقل کرده‏اند.

[20]- احمد (8078) و مسلم (1905) بخش الإمارة، باب من قاتل للریاء و السمعة استحق النار، و ترمذی (2382)، نسائی (3137) از حدیث ابوهریرهس نقل کرده‏اند.

[21]- احمد (8285)، ابوداود (3664) بخش العلم، باب فی طلب العلم لغیرالله، ابن ماجه (252) در مقدمه، باب الانتفاع بالعلم و العمل به، از حدیث ابوهریرةس آورده‏اند. این حدیث را شیخ آلبانی در صحیح الجامع الصغیر (6159) صحیح دانسته است. لفظ (عرضاً) به فتح راء و گاهی به سکون آن یعنی نصیب، چه مال و دارایی باشد چه جاه و مقام، (عَرف الجنة) به فتح عین و سکون راء یعنی بو، مبالغه در تحریم بهشت است، زیرا کسی که بوی چیزی را در نیابد قطعاً آن را به دست نمی‏آورد، این حمل بر این نکته است که اصلاً وارد آن نمی‏شود، و برخورد خدا با او مانند دیگر گناهکاران است. به نقل از عون المعبود.

[22]- ترمذی (2655) بخش فی العلم باب ما جاء فیمن یطلب بعلمه الدنیا، و ابن ماجه (253) بخش مقدمه، باب الانتفاع بالعلم و العمل به، از حدیث عبدالله بن عمر (ش) روایت کرده‏اند. این لفظ در این جا از ابن ماجه است. شیخ آلبانی نیز در کتاب صحیحش الجامع الصغیر (6382) آن را صحیح معرفی کرده است.

[23]- احمد (23119) نقل کرده است. شیخ آلبانی در «السلسلة الصحیحة» (2/634) آن را صحیح دانسته است.

[24]- نسائی (3140) بخش جهاد، باب من غزا یلتمس الأجر و الذکر نقل کرده است. شیخ البانی در صحیح الترغیب و الترهیب آن را نیک دانسته است.

[25]- مسلم (2985) بخش الزهد و الرقائق، باب من أشرک فی عمله غیرالله، از حدیث ابوهریرهس نقل کرده است.

[26]- مسلم (2985) بخش الزهد و الرقائق، باب من أشرک فی عمله غیرالله، از حدیث ابوهریره نقل کرده است.

[27]- سیر أعلام النبلاء، (8/400).

[28]- ن. ک جامع العلوم و الحکم، ص85.

[29]- نسائی (3140)، بخش جهاد، باب من غزا یلتمس الأجر و الذکر، از حدیث ابوامامه باهلیس نقل کرده است، مناوی در فیض القدیر گفته است: حدیث صحیحی است، حاکم صحیح دانسته است. منذری نیز می‌گوید: اسناد خوبی دارد، حافظ عراقی می‌گوید: نیک است، ابن حجر صفت خوب را در موردش به کار برده است.

[30]- منهاج السنة 6/218، با اندکی تصرف.

[31]- مسلم (770) بخش صلاة المسافرین، باب الدعاء فی صلاة اللیل و قیامه نقل کرده است.

[32]- بخاری (2839) بخش جهاد، باب من حبسهم العذر عن الخوف، از حدیث انس بن مالکس روایت کرده است.

[33]- مسلم (1911) بخش إمارات، باب ثواب من حبسه عن الغزو مرض أو عذر آخر، از حدیث انس بن مالکس نقل کرده است.

[34]- ترمذی، (3590) بخش دعاها، باب دعاء أم سلمه، از حدیث ابوهریرهس نقل کرده است. ترمذی به دنبال این حدیث گفته است: این حدیث از این وجه نیکو و غریب است. شیخ البانی در صحیح الجامع الصغیر آن را نیکو دانسته است.

[35]- احمد (21865) و مسلم (488) بخش نماز، باب فضل السجود و الحث علیه، نسائی (1139)، و ابن ماجه (1423) از حدیث ثوبان بنده‌ی پیامبر ج روایت کرده‏اند.

[36]- بخاری (38) بخش ایمان، باب صوم رمضان احتساباً من الإیمان، و مسلم (760) بخش صلاة المسافرین، باب الترغیب فی قیام رمضان و هو التراویح، از حدیث ابوهریرهس روایت کرده‏اند.

[37]- بخاری (2840) بخش جهاد، باب فضل الصوم فی سبیل الله، و مسلم (1153) بخش روزه، باب فضل الصیام فی سبیل الله لمن یطیقه، از حدیث ابوسعید خدریس روایت کرده‏اند.

[38]- بخاری (37) بخش ایمان، باب تطوع قیام رمضان من الإیمان، و مسلم (760) بخش صلاة المسافرین، باب الترغیب فی قیام رمضان و هو التراویح، از حدیث ابوهریرهس روایت کرده‏اند.

[39]- بخاری، (960) بخش اذان، باب من جلس فی المسجد ینتظر الصلاة و فضل المساجد، و مسلم (1031) بخش زکات، باب فضل إخفاءالصدقة، ازحدیث ابوهریرهس نقل کرده‏اند.

[40]- بخاری نقل کرده است، لفظ حدیث از اوست (647) بخش اذان، باب فضل صلاة الجماعة، و مسلم نیز (649) بخش مساجد، باب فضل صلاة الجماعة و بیان التشدید فی التخلف عنها، از حدیث ابوهریرهس نقل کرده است. 

[41]- مسلم (1909) بخش الإمارة، باب استحباب طلب الشهادة فی سبیل الله، از حدیث سهل بن حنیفس نقل کرده است.

[42]- بخاری 47، بخش ایمان، باب اتباع الجنائز من الإیمان، و مسلم (945) بخش جنائز، باب فضل الصلاة علی الجنائز و إتباعها، از حدیث ابوهریرهس نقل کرده‏اند.

[43]- بخاری (3470)، بخش أحادیث الأنبیاء باب حدیث الغار، و مسلم (2766) که لفظ از اوست، بخش التوبة، باب قبول توبة القاتل و إن کثر قتله، از حدیث أبوسعید خدری روایت کرده‏اند.

[44]- احمد (17570)، ترمذی (2325) بخش زهد، باب ما جاء فی مثل الدنیا مثل أربعة نفر، ابن ماجه (4228) بخش زهد، باب النیة، ازحدیث ابی کبشه أنماری، روایت کرده‏اند. ترمذی می‌گوید: حدیث خوب و درستی است. پایان. شیخ آلبانی در صحیح الجامع الصغیر (3034) آن را صحیح دانسته است.

[45]- تاریخ بغداد، 10/167.

[46]- ابونعیم در حلیة الأولیاء، 8/260 نقل کرده است.

[47]- سیر أعلام النبلاء 15/464.

[48]- سیر اعلام النبلاء، 7/152.

[49]- هناد بن سری در زهد، 2/436 روایت کرده است.

[50]- سیر أعلام النبلاء، 6/20.

[51]- احمد در باب زهد، 262 نقل کرده است.

[52]- ابونعیم در حلیة الاولیاء، 2/347 آورده است.

[53]- سیر أعلام النبلاء، 18/66.

[54]- ابونعیم در حلیة الأولیاء، (3/135-136) آورده است.

[55]- به نقل از حلیة الأولیاء 3/136 از ابونعیم. نیز ن. ک سیر أعلام النبلاء 4/4-393.

[56]- یعنی مانند آنها رفتار کنند. در مصباح المنیر آمده است: مردم به پیشوا اقتدا می‌کنند.

[57]- ابونعیم در حلیة الأولیاء، 3/94 آورده است.

[58]- نسائی 1953 بخش الجنائز، باب الصلاة علی الشهداء از حدیث شداد بن الهادس نقل کرده است. شیخ البانی در صحیح الجامع الصغیر1415 آن را صحیح دانسته است.

[59]- ابونعیم در الحلیة 8/31 آورده است.

[60]- صفة الصفوة، 4/65.

[61]- خطیب بغدادی در الجامع لأخلاق الراوی و آداب السامع (1/317) آورده است.

[62]- ابونعیم در حلیة الاولیاء، (3/70) آورده است.

[63]- جامع العلوم و الحکم، 70.

[64]- همان، 70.

[65]- حکیم ترمذی در نوادر الأصول آن را به بکربن عبدالله مزنی نسبت داده است، ابن قیم نیز در المنار المنیف (115) آن را به ابوبکر بن عیاش نسبت داده است. به صورت مرفوع نیز روایت شده ولی درست نیست. نیز ن. ک کشف الخفاء (2/248).

[66]- جامع العلوم والحکم، 70.

[67]- جامع العلوم والحکم، (70) همچنین به مانند آن از عبدالله بن مطرف و سری سقطی در حلیة الاولیاء بنگرید (10/121).

[68]- جامع العلوم و الحکم، 70.

[69]- همان، 71.

[70]- مدارج السالکین، 2/92.

[71]- مدارج السالکین، 2/92.

[72]- همان، 2/92.

[73]- ابونعیم در حلیة الأولیاء، 2/207 آورده است.

[74]- مختصر منهاج القاصدین، 223.

[75]- همان: 224.

[76]- سیر أعلام النبلاء، 8/427.

[77]- ابونعیم، حلیةالأولیاء، (6/387) به نقل از سفیان ثوری.