افسانه‌ی زندگی زن را غالباً در ادبیات لطیف و شورانگیز عاشقانه خوانده‌ایم که این وجود هستی‌بخش و الهام‌انگیز در تاریخ هنر و ادبیات هر قوم و ملتی از دیرباز سمبل و انگیزه‌ی عشق، الهام، آیت لطف و ایثار پروردگار بوده است.

شاید امروز سخن گفتن از وضع زن و اشاره به حقوق او از نظر کلمه مناسب نباشد، زیرا در جوامعی که بیان آرمانهای ملی و اجتماعی و حقوق انسانها کلاً در گرو تصمیمات فردی قرار بگیرد و سرنوشت اکثریت را قوانین و فرمانهای شخصی در دست داشته باشد، از خود چه حقوق و بهره‌مندی می‌تواند در پی داشته باشد؟ 

در چنین اجتماعی نه تنها زن که به حکم سنتهای دیرین و نادرست از حقوق انسانی خود محروم می‌ماند، بلکه مردان آن جامعه نیز همچنان از مزایای طبیعی زندگی محروم می‌مانند.

زمانی که دین مبین اسلام تقدیم جامعه‌ی انسانی شد، مردم نسبت به حقوق انسانی زن دیدگاه‌های متفاوتی داشتند، برخی منکر انسان بودن او، و برخی دیگر در این مورد دچار تردید و تزلزل بودند، عده‌ای نیز به وجود او اعتراف می‌نمودند، اما او را انسانی می‌پنداشتند که تنها برای خدمتگذاری به مرد آفریده شده است! سنتهای جاهلی آن زمان حقوق مالی زن را نیز در خود هضم نموده بود، زنان از حق مالکیت و ارث محروم بودند و اموال و داراییشان دستخوش استبداد مردان بود، اسلام قبل از هر چیز به محو و زدودن سنتها و آداب و رسوم مبنی بر بیمهری با زنان اقدام کرد.

آری اسلام آمد و زن و مرد را در ویژگیهای عمومی انسانی مانند ادای تکلیف، حمل مسؤولیت، کسب پاداش و تعیین سرنوشت، همسنگ یکدیگر قرار داد.

نظریه‌ای که زن را عامل بدبختی نوع بشریت و گمراهی و رانده‌شدن آدم از بهشت می‌داند، ریشه در عقاید توراتی دارد، قرآن برخلاف تورات، علت گمراهی را به شیطان نسبت داده نه به حوا، و حتی در برخی از آیات قرآن، آدم را در ارتکاب این نافرمانی به عنوان مقصر اصلی معرفی کرده است: «وَعَصَی آدَمَ  رَ بَّهُ فَغَوَی» (طه:121) آدم از پروردگار خود نافرمانی کرد و بیراهه رفت.

از سوی دیگر حقیقت توبه نیز به آدم نسبت داده شده که دلیل بر ارتکاب نافرمانی از طرف اوست: «ثُمَّ اجتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیهِ وَ هَدَی» (طه:122) پس پروردگارش او را برگزید و او را بخشید و هدایت نمود.

به هر حال هیچکس بار گناه دیگری را حمل نمی‌کند و هرکس به تنهایی پاسخگو و حامل کار خویش است و چنانچه حوا نیز گناهی مرتکب شده باشد فرزندانش مورد بازخواست قرار نمی‌گیرند.

در قرآن زن و مرد در اموری که دارای وظیفه‌ی مساوی هستند با ندای عام و مساوی «یَا ایُُّها النَّاس»، « یَا ایُُّها الإنسان»، «یَا بَنیِ آدَم» و ... خوانده شده‌اند و در آنچه تفاوت دارند، با قرینه‌های ویژه، مشخص و متمایز شده‌اند. صیغه‌های «مؤمِن» و «مُسلِم» و حتی گاهی اوقات کلمه‌ی رجال در قرآن شامل هر دو جنس می‌شود؛ مانند آیه‌ی 23 سوره‌ی احزاب که می‌فرماید: «مِنَ المُؤمِنِینَ رِجالٌ صَدَقوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضَیَ نَحبَهُ ومِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبدِیلاً».

با همه‌ی این تفاصیل پیرامون حقوق انسانی زن در اسلام شبهه‌هایی رواج یافته‌اند که از جمله‌ی مهمترین آنها دیه است.  

آیه‌ای که برخی از علما و فقها بدان استدلال کرده و دیه‌ی زن را نصف مرد می‌شمارند، آیه‌ی282 سوره‌ی بقره است که به آیه‌ی «مداینه» بدهکاری و بستانکاری مشهور است، که خداوند در یک امر ارشادی درباره‌ی یادداشت بدهی‌ها و محکم‌کاری در معاملات می‌فرماید: و دو شاهد از مردانتان را به شهادت فرا خوانید، چنانچه دو مرد نبودند، مردی را با دو زن از گواهانی که از عدالت آنان رضایتمند هستید گواه بگیرید، تا چنانچه یکی از آن دوزن فراموش کرد، زن دیگر وی را یاد آوری کند.

اسلام بدان علت مردان را به گواهی می‌طلبد که آنان در جامعه‌ی راستین اسلامی، برابر عرف و عادت کار تجارت را در دست دارند، از سوی دیگر در جامعه‌ی راستین اسلامی زن محتاج به کارکردن برای لقمه‌چیدن نیست، اما در جامعه‌ی بدشگون و از هم‌گسیخته‌ای که ما درآن به سر می‌بریم وضعیت زن بر عکس است و مجبور است به این کارها تن در دهد. 

اما دو زن چرا؟  براساس نص قرآن، عرف و عادتی که در آن زمان بود (تجارت، کسب و کار در اختیار مردان) زنان آگاهی اندکی نسبت به موضوع معاملات داشتند و این گمان وجود داشت که نتوانند همه ریزه‌کاریهای معامله را به خاطر بسپارند، بر این اساس، موضوع نزد آنان آنگونه که می‌باید، روشن جلوه‌گر نمی‌شود، لذا دیگری به کمک او می‌شتابد و همه‌ی شرایط را با همکاری یکدیگر یادآور شده و متذکر می‌شوند. این در حالی است که نظر فقها مبنی بر عدم شهادت زنان در حدود و قصاص یک نظر اجماعی نیست. برخی اوقات در جامعه و در جاههایی همچون حمامهای زنانه و مکانهای تجمع زنان جرم و جنایت‌هایی روی می‌دهد که فقط زنان شاهد آن هستند، در اینگونه موارد چنانچه کسی کشته، مجروح و یا دچار نقص عضو گردد چه کسی شاهد و گواه است؟ اگر زنانی در صحنه حضور داشته باشند و بر ماجرا گواهی دهند، آیا بخاطر زن بودن شهادتشان مورد توجه قرار نمی‌گیرد؟ مگر ممکن است در مجالس و تجمع‌هایی که مرد حضور ندارد و شاهد صحنه نیست باز شهادت او پذیرفته شود؟! 

بنابراین اکثر فقها رأی داده‌اند که پذیرفتن شهادت زنان عادل و فهمیده در اینگونه موارد جای بحث ندارد، و ذکر شهادت دو زن به جای یک مرد در آیه‌ی 281 سوره‌ی بقره مربوط به شهادتی نیست که قاضی بدان قضاوت کرده و حکم صادر نماید، بلکه در مقام ارشاد و هدایت برای بکار گیری احتیاط و محکم‌کاری در بین فروشنده و خریدار هنگام عقد معامله است، زیرا مهمترین چیزی که در مقام قضاوت مطلوب است، دلیل یا «بیّنه» است و بینه در شرع از شهادت مهمتر و فراگیرتر است 

و هر چیزی که پرده از حقیقت بردارد قاضی بوسیله آن قضاوت کرده و حکم صادر می‌کند و حتی در صورت اطمینان بنا بر شهادت کافر هم حکم صادر می‌نماید.

و امروز اشتغال بعضی از زنان به داد و ستد منافی آن اصلی نیست که مقتضی سرشت آنان است، پس چنانچه اگر مجالس داد و ستد را اکثراً زنان تشکیل دهند باید بر شهادت زنان تکیه کرد.

اما در مورد اختلاف دیه‌ی مرد و زن حتی یک حدیث هم که مورد اتفاق همه باشد وجود ندارد، این در حالی است که انسانیت زن از جنس انسانیت مرد است و هنگام مورد تجاوز قرار گرفتن قصاص پا به صحنه می‌گذارد و مکافات اخروی قتل زن مانند مکافات اخروی قتل مرد جهنم جاویدان و خشم و نفرین خداست و آیه‌ای که در مورد قتل خطای زن وارد شده همان آیه‌ای است که در مورد قتل خطای مرد وارد شده است، مگر جز این است که احکام خود را از قرآن می‌گیریم؟ مگر نمی‌بینیم که عبارت قرآن در دیه، عام و مطلق است و بین مرد و زن تخصیص قائل نشده است: «وَمَن  قَتَلَ مُومِناً خَطَأً فَتَحریرُ رَقَبَةٍ مُّومِنَةٍوَ دِیَةٌمُسَلَّمَةٌ إلی اَهلِه» (نساء: 92) 

این آیه به طور واضح و صریح ابراز داشته که در وجوب دیه نسبت به قتل خطای بین مرد و زن تفاوتی وجود ندارد، تمام علما بر این حقیقت اتفاق نظر دارند که کلمه‌ی مؤمن عام و مطلق و شامل زن و مرد است، پس باید تعیین دیه هم عام، مطلق و مساوی باشد.

از سوی دیگر قرآن در مورد قصاص می‌فرماید: «النّفسُ بالنّفس» یعنی نفس در مقابل نفس است و در این آیه استثنایی وجود ندارد، نباید از آیه‌ی «الاُنثی بالانثی» تفسیر نادرست کرد، زیرا این آیه یکی از سنتهای جاهلی را برداشته، چنانکه قبل از اسلام در مقابل زن مرد را می‌کشتند، اما قرآن این سنت جاهلی را تصحیح کرد و فرمود، چنانچه قاتل زن باشد باید قصاص شود، نه اینکه به جای او مرد کشته شود.

در واقع قیاس شهادت و ارث یک قیاس مع‌الفارق است، زیرا در ارث ثابت شده که معیار نیاز و مسؤولیت است و بنا بر نیاز و مسؤولیت گاهی اوقات زنان و مردان ارث مساوی می‌برند و حتی گاهی زنان بیشتر ارث می‌برند، و نیز ارزش نفس را نمی‌توان بر شهادت در معاملات قیاس کرد، و چنانچه از نان‌آوری و مسؤولیت مالی مردان سوء استفاده می‌شود، زنان بسیاری مسؤول تأمین زندگی بچه‌های خود و حتی همسر افتاده‌اشان هستند.

پس اگر دیه‌ی مرد و زن با نصوص قرآن و سنت و مقاصد شریعت سازگار باشد، آیا باز جای اعتراضی وجود دارد؟! اما ذکر این نکته هم ضروی است که همواره برخی پای از حریم سنت هستی و سرشت زن فراتر نهاده و بی‌بند و باری و ناهنجاریهای جنسی و فرار از خانواده و ایستادن در مقابل دین و ارزشها و جامعه را جزء حقوق زن محسوب کرده‌اند. قطعاً این حریم شکنی‌ها در اسلام جایگاهی نداشته و به نفع زن و جامعه نخواهد بود.

از سوی دیگر به عنوان واقعیت باید پذیرفت که برخی از فقها و کارگزاران، از روی دلسوزی یا محافظه‌کاری و برای بستن به اصطلاح راههایی که منجر به فساد می‌شوند، برخی اوقات زن را در چهاردیواری منزل محدود کرده‌اند؛ اما این یک اجتهاد نابجاست؛ زیرا حرام‌کردن حلال همچون حلال‌کردن حرام است و حرام و حلال‌کردن یک چیز برای همیشه فقط کار خداست. و باید دانست که این بیمهری زاده‌ی قرائت سطحی و نادرست از دین است و در هیچ زمانی به‌عنوان یک اصل فراگیر پذیرفته نشده و همواره برخی در مقابل چنین قرائتی از دین ایستاده‌اند.

جایگاه زن و مرد در جامعه تنها زمانی مشخص می‌شود که سرشت و خصوصیات متفاوت آن دو مورد ملاحظه قرار گرفته و از دام شعارهای فریبنده‌ی سیاسی رهایی یابند و گر نه بحران از اینکه هست شدیدتر خواهد شد.

منابع:
 • دکتر یوسف قرضاوی، جایگاه زن در جامعه اسلامی. 
 • مریم ساوجی، حقوق زن در اسلام و خانواده. 
 • سید قطب، تفسیر فی ظلال القرآن. 
 • شیخ محمود شلتوت، الإسلام عقیدة وشریعة.