نگاهی فلسفی و الهیاتی به بحران مصایب در جهان
آیا انسان در جهان ماده تنها گذاشته شده است؟ پاسخ این سوال منوط به پرسش دیگری است كه میگوید آیا انسان مخلوق است یا تصادفا خلق شده است؟ یا اساسا انسان از چه چیزی به وجود آمده است؟ در پاسخ میتوان گفت یا انسان از چیزی و توسط كسی به وجود آمده یا از هیچ یا تصادفا زاده شده است. در این نوشته مختصر و منحصرا با پاسخ اول سروكار خواهیم داشت. یعنی انسان از چیزی و توسط كسی به وجود آمده و ایجاد او تصادفی و كور نبوده است. واضح است كه سرنوشت این نوشته با انتخاب هر كدام از دو پاسخ دیگر كاملا متفاوت میبود، و اگر بپذیریم كه انسان مخلوق كسی است پس لاجرم لوازم و اقتضائات این پاسخ را نیز باید درنظر آورد.
داستان خلقت در اساطیر ایرانی
در اساطیر ملتهای مختلف داستان آفرینش انسان به انحای مختلف نقل شده است. مثلا در بندهش ایرانی و در تبارنامه خدایان هسیود (846-777 قبل از میلاد) شاعر یونانی ورود رنج و سختی به جهان با خلقت انسان ارتباط دارد. در اساطیر ایرانی اولین انسان كه كیومرث نام داشت و مذكر بود به همراه گاو یكتاآفریده در روز ششم خلقت اهورامزدا ایجاد شدند و در آن زمان هیچ رنج و كاستی و ناراستی و بیماری در جهان نبود، اما با خیزش اهریمن و دیوان همراه او، رنج و سختی و بدبختی و بیماری و هر نوع كاستی وارد حیات مادی شد و كیومرث در اثر نبرد با اهریمن بیمار شد و درگذشت و تخم او همچون بذری در زمین ریخت تا بعد از سالها اولین جفت از زن و مردزاده شدند و در تركیبی از خیر و شرّ به زندگی پرداختند.
داستان خلقت در اساطیر یونانی
در روایت هسیود نیز اولین مخلوقات انسانی همگی مذكر بودند و زندگی بدون نقصی داشتند و چون پرومته الهه آتش برخلاف دستور زئوس آتش را به انسانها رسانید تحت عذاب قرار گرفت و زئوس در طی یك نیرنگ اولین مخلوق زن كه پاندورا (به معنی همه نعمتها) نام داشت را توسط هفاییستوس به وی نشان داد ولی پرومته نپذیرفت و برادرش اپیمتهئوس با پاندورا ازدواج كرد و ساكن زمین شدند و پاندورا برخلاف نظر خدایان در كوزهای را كه امانت خدایان بود باز كرد و بدینوسیله همه مصایب زندگی و حیات در جهان منتشر شد و تنها امید در آن كوزه باقی ماند و زئوس به این ترتیب از انسانها بهواسطه ریختن مصایب و سختیها در زندگی آنها انتقام گرفت.
داستان خلقت در روایت قرآنی
در روایت قرآنی نیز اولین انسان به صورت جفت نر و ماده خلق شدند و شیطان هر دو را فریب داد تا از بهشت رانده شده و در زمین ساكن شدند. در اینجا سزاوار است از مرصادالعباد نجمالدین رازی عارف قرن ششم هجری كمك بگیریم كه خلقت انسان و تنهایی پسین او در زمین را به زیبایی توصیف كرده است. نجم رازی میگوید روح انسان قبل از خلقت در جوار قرب الهی به هزار ناز پرورش یافته بود و آن مشت خاكی كه قرار بود تا آدم شود به هزاران نوع حكمت و صفات الهی و كرّوبی مزین شده بود و خداوند گوهر دل (قلب) را در بطن او قرار داد درحالی كه خزانه اسرار الهی گردید و سرانجام وقتی كالبد انسان ساخته شد خداوند خود نفخه روح را در آن كالبد دمید و به وی وعده خلافتاللهی داده شد. اما وقتی انسان به زمین رانده شد خود را خوار و ذلیل و عاجز و تنها یافت و خدا را صدا زد تا سرانجام او پاسخ داد: بازآی كز آنچه بودی افزون باشی ... (گزیده مرصادالعباد، ترجمه محمدامین ریاحی، انتشارات علمی، 1373: 65-79).
رنج ملازم انسان در دنیا است
در هر حال همه این روایات حاكی از این هستند كه زندگی انسان در جهان ماده به هر دلیلی با رنج و مصیبت و سختی همراه شده و خیر و خوشی مطلق در زمین وجود ندارد. تاریخ بشر نیز نشان میدهد كه همواره مصائب و رنجهای بسیاری با انسان همراه بوده از جمله خطرات طبیعی همچون سیل و زلزله و توفان و حیوانات وحشی یا خطرات انسانی همچون پادشاهان و حكمرانان ظالم و ستمكار یا قتل و كشتار و بیرحمی به خاطر منافع شخصی یا جنگهای مختلف برای فتح سرزمین و امكانات و مانند آن یا مصائب اجتماعی همچون فقر و بیسوادی یا بیماریهای همهگیر و قحطی و انحطاط و آوارگی و موارد مشابه دیگر كه همواره در هر دوره تاریخ بشر وجود داشته و حتی امروزه كه انسان مدرن در علم و دانش و آگاهی پیشرفت كرده و خیلی از مصائب و بلایای طبیعی و بیماری و فقر و قحطی را با دانشهای تخصصی مهار نموده، اما همچنان این مصائب دست از زندگی انسان برنداشته و هنوز هم فقر و قحطی و بیماری و ظلم و جور و انحطاط و جهل و نادانی و فساد و مانند آن وجود دارد. گو اینكه حتی رشد دانش و آگاهی بشر نیز قادر به كنترل این همه مصیبت نیست و حتی اگر در جوامعی مشكلات اقتصادی و فقر و بیعدالتی هم نباشد اما انواع مختلف مشكلات اخلاقی و جهل و خرافات و زیادهخواهی وجود دارد و اگرچه مشكلات و مصایب كشورهای توسعه یافته با كشورهای در حال توسعه یا هنوز عقبمانده تا حدی متفاوت بوده، با عطف توجه به اینكه كشورهای اولی عموماً توسعه خود را مدیون زیادهخواهی و روحیه استعماری حكام و دولتهایشان هستند و توسعه را به بهای فقیر و بیچاره كردن كشورهای ضعیفتر و استعمار و استثمار به دست آوردهاند؛ افزون بر اینكه جهل و نادانی و تنبلی مردمان كشورهای دسته دوم یا حكومتهای جائر و فاسدشان نیز در این استعمار و استثمار توسط كشورهای اولی نقش داشته است، با این حال بسیاری مصایب و بلایا فارغ از جهت و جغرافیا و فرهنگ و تاریخ، به نوع انسان و نوع بودن و هستومندی او در جهان وابسته است.
نسبت انسان با تاریخ و جغرافیا
انسان در تاریخ و جغرافیا زیست میكند ولی انسان در تاریخ و جغرافیا محصور نیست. انسان موجودی فراتر از مرزهای تاریخی و جغرافیایی و بینالمللی و هستومندی نوعی و جنسی و فردی و حتی فراتر از كیهان پهناوری است كه در آن زیست میكند. البته افق او میتواند در مرزها و تاریخها و سرزمینها و نوعیت و جنسیت و فردیت محصور بماند، اما گویا حقیقت او چیز دیگری بوده است. مرور انواع اسطورهها و فرهنگها و ادیان و مذاهب و فلسفهها و مكاتب فكری بشر حاكی از آن است كه همواره برای انسان دو بعد متفاوت لحاظ شده است و انسان همچون هستی از یك دوگانگی و دووجهی برخوردار است كه البته میزان دوری و نزدیكی این دو وجه در سیر تفكری و تطوری بشر به یك شكل تفسیرو تعبیر نشده است. اینكه انسان یك وجه مادی و یك وجه غیرمادی دارد به صورتهای گوناگونی تفسیر شده و حتی ادیان و شرایع نیز در این زمینه واحد نبودهاند. اما اكنون بحث این نیست. بحث بر سر این است كه نسبت و ربط انسان با آن بعد غیرمادی چگونه است؛ فقط در اینجا دقت كنیم كه غیرمادی به معنای اعم خود به این معنی است كه آن بعد و وجه مادی نیست یعنی جسمانی و دارای ابعاد و كمیت و شكل و مقدار نیست، اما اینكه این امر غیرمادی دقیقاً چیست، همینجا نقطه افتراق و اختلاف انواع مكاتب و مذاهب و فرهنگها هست ولی در فرهنگ دینی امر غیرمادی امر الوهی یا نورانی توصیف شده چنانكه در فلسفه سنّتی به صورت امر غیرجسمانی و بسیط معرفی شده و در انواع مختلف فرق و مذاهب و مكاتب فكری شرقی و غربی با تعابیر مختلفی همچون دائو، لوگوس، نوس، مایا، برهمن، نور و مانند آن ارتباط یافته است. دامنه این مباحث بسیار بالا است و مطالب و تحقیقات بسیاری در این زمینه در انواع اندیشهها و فرهنگها و ادیان و مذاهب و مكاتب فكری بشر وجود دارد كه در دسترس همگانی است اما آنچه اكنون در این نوشته كوتاه مورد نیاز است این است كه انسان بدینترتیب همواره با یك مركز، عرصه یا هستی غیرمادی مرتبط بوده است و تحولات زندگی مادی او نیز در ذیل چنین ارتباطی قابل توجیه و تفسیر میباشد.
انسان و مركز هستی
به عبارتی همانطور كه در بالا نیز اشاره شد تمركز این نوشته بر این است كه انسان و جهان با بعد دیگری از هستی در ارتباط هستند و انسان در این جهان با طبیعت و علم و دانش و خویش و دیگری و جانوران و گیاهان و انواع و طبایع دیگر تنها نیست، بلكه او توسط كسی خلق شده كه مركز هستی است و انسان را با یك جهت تكوینی و سپس تشریعی آفریده است و انسان در این جهان با ماده تنها نیست و همواره به سمت و سویی گریزان است و حتی بیآنكه خود متوجه باشد به چیزی و بعدی دیگر متمایل است و در گاه تنهایی و پریشانی نیز كه به بیگانگی خود با جهان و طبیعت پیرامونش بیشتر پی میبرد، به آن سمت و سوی كه شاید حتی نمیداند چیست تمایل دارد و دلیلش این است كه او بدون آنكه خود بخواهد توسط محافظان معنوی عالم هدایت میشود.
مساله شر
همواره یكی از آنتیتزهای نظریههای الوهیتگرا یا اصل خیر و كمال یا خدای رحمان و رحیم و مانند آن همین مصایب و بدبختیهایی است كه در زندگی انسان همواره جاری است و انسان همواره در معرض انواع خطرات، ظلمها، بیرحمیها، مشكلات، گرسنگی، بیماری، رنج و مانند آن است و حتی رشد و توسعه علم هم نتوانسته از رنج او به معنای واقعی بكاهد. حتی علیرغم رفاه و خوشی و توسعه نیز انسان همچنان در رنج است و انواع تألمات روحی و جسمی و درونی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و مانند آن او را تهدید میكند. گاهی شاید مسكرات و دخانیات و روانگردانها یك عرصه بیخیالی و خوشی و شیدایی برای انسان ایجاد میكند اما به محض تمام شدن اثرگذاری آنها دوباره انسان میماند و این عرصه پهناور هستی و این همه مصیبت و رنج! شاید خیلی از انسانها آنقدر درگیر زندگی و روزمرگی و گرفتاری و سختی هستند كه حتی مجال اندیشیدن به خود را ندارند چه برسد به این همه سوالات درونی و فلسفی! اما مگر میشود انسان به درونش رجوع نكند؟! بحث خودشناسی مجال دیگری میطلبد اما انگار این خود یك معبر است، یك كانال و دالان است، یك ورودی است به ساحتی كه نمیدانیم و نمیشناسیم و شاید برخی به واسطه دین و مذهب و اعتقاد به چیزهای در پشت آن دالان باور داریم اما خیلی از ما انسانهای امروزی تا حدی به دالان رسیدهاند اما از پس پشت آن خبری ندارند.
تو گویی در آن پس پشت امیدی هست، نوری هست، فراخنایی هست كه در انسان ایجاد تخیل و رویاپردازی و حتی فانتزی میكند و همیشه شاید منتظر است یك ناجی یك قهرمان یك اكسیر یا یك فرشته از آن دالان بیرون بیاید و او را از دشواریهایش نجات دهد! یا شاید یك شهر و سرزمین دیگری در پس آن دالان هست كه سرزمین بهتری است و همچون بهشتی گمشده است كه ما از آن بیخبریم و در یك آن بر ما ظاهر میشود! در هر حال همواره ذهن و جان انسان در مصایب و بلایا و در مواقعی كه شرایط مادی و واقعی زندگی مجال و كفایت خود را از دست میدهد، این تخیل و رویا و فانتزی ظهور میكند و انسان را به چیزی امیدوار میسازد كه ممكن است هر آن ظاهر شود و او را نجات دهد!
امید مومنانه و محافظان معنوی جهان
انسان معتقد به خلقت اگر ایمان وافی و كافی داشته باشد به خبری كه از نص به او رسیده، به اشتیاق امیدی معنوی و الوهی و به اتكای به ریسمان الهی هرگز ناامید نمیشود و دل قوی میدارد و اگر انسانی خبر انبیاء را نادیده انگارد، همچون بسیاری از انسانهای امروزین، لاجرم به فانتزی روی میآورد. در هر حال محافظان معنوی جهان چه در واقعیت یا خیالات یا در فانتزی وجود دارند و شاید بیآنكه ما بدانیم همواره نگهبان انسان هستند. زیرا انسان علیرغم این همه هوش و قدرت و دانش و امكانات و رفاه ضعیف است و حریص و زیادهخواه و برای رسیدن به مطالباتش حتی حاضر است هر آنچه غیر خود از انسان و طبیعت و غیره را نابود كند همانطور كه امروزه و در نخستین دههای قرن بیست و یكم كه انسان به رفاه و امكانات و پیشرفتهای زیادی رسیده اما همچنان خوی توحش و جنگطلبی و خونریزی و آدمكشی و نسلكشی و ظلم و شكنجه و تهدید در نهادش است و به دیگری ظلم میكند تا به منافعش برسد و انواع عقاید و تفكرات و ایدئولوژیها و مذاهب و اندیشهها را در این جهت به كار گرفته است!
خداوند در قرآن كریم فرموده است كه «واعْلمُوا أنّالله یحُولُ بین الْمرْءِ وقلْبِهِ وأنّهُ إِلیهِ تُحْشرُون؛ خداوند بین انسان و قلب (دل) او حایل است و بازگشت همه انسانها به اوست». (انفال: 24)
انسان در جهان رها شد اما تنها نه!
از روز خلقت انسان تا روز مرگ او محافظان معنوی و مینوی عالم دركارند و به انحای مختلف او را یاری میرسانند. در اساطیر و ادیان ایرانی كه مبتنی بر پیكار همیشگی خیر و شرّ بوده، بعد از همپالگی دیوان یا اهریمن و خرابكاری در خلقت مزدا، نیروهای خیر از قبیل ایزدان و ایزدبانوان با نیروهای اهریمن یا دیوان مقابله كردند و خرابكاریهای آنها را به نحوی جبران نمودند اما این پیكار و مقابله فقط محدود به نود روز نبود و تا روز مرگ آخرین مخلوق زمینی ادامه خواهد داشت، زیرا در جهان علیرغم آن همه خلقت زیبا و كامل و راست و درست ولی نقص و زشتی و دروغ و كژی و ناراستی نیز سایه افكنده و زندگی انسان هرگز تهی از شرّ نیست و به همین دلیل به دو چیز نیاز مبرم دارد: یكی نیروهای مینوی و معنوی كه محافظش باشند و دیگری خودش و دانش و تجربه و خرد خودش كه با كژی و ناراستی و نقص و بیماری و خطرات و بلایا مبارزه كند و با دانش راههای مقابله و پیشگیری را كشف نماید و با كمك طبیعت بتواند مواد لازم برای رشد و پیشرفت را فراهم كند و سرانجام در جهت بهبود زندگی خویش بكوشد! اما انسان هر چه جلوتر میرود و در دانش و در طبیعت غور و كشف میكند هنوز هزار راه نرفته و هزاران راه جدید را پیش رو میبیند، زیرا هزاران مساله و مصیبت جدید رو میشود و سوالات و جوابها ادامه مییابند. با این حال و علیرغم تداوم سلسله نقص و اندوه در هستی، مقصد نهایی بهین و نیكو توصیف شده و انسان از پس این جهان فانی و گذرا به یك زندگی دیگر دعوت شده است. به همین دلیل در كنار محافظان معنوی عالم، فرهوشی (فرّهی یا نیكویی) خود انسان نیز هست كه مسیر غلبه بر نقائص و شرور و اندوهها را هموارتر میسازد؛ احسان، نیكویی، راستی، صبر و شكیبایی، خویشتنداری، پروا و پرهیزكاری، نوعدوستی، حقپرستی و یكتاپرستی و موارد دیگر از جمله رفتارهای انسانی هستند كه او را مینوی و معنوی میسازند و عبور از مصائب را برای فرد آسانتر و ممكنتر میكنند و چنین كسانی به آسایش دیگران نیز كمك مینمایند و خود در جرگه محافظان معنوی عالم قرار میگیرند، زیرا انسان در برابر اهریمن، همچون دوست خدا و عرصه الوهیت است و اهریمن (ابلیس/شیطان) كژراهی است كه میخواهد انسان را از الوهیت دور سازد. طبق نظر خیلی از مكاتب و ادیان و مذاهب و نحلهها اهریمن بدینوسیله دزد انسان از خدا است و شاید جهان مادی را عرصهای مناسب برای این انتحال قرار داده است زیرا انسان در جهان مادی به سبب و علتی رها شد اما هرگز تنها نشد و الوهیت او را تنها نگذاشت ولی آزاد گذاشت تا راه نیكو را با سختی و رنج طی كند تا دوباره زندگی را در جایی دیگر تجربه نماید.
در اساطیر ملتهای مختلف داستان آفرینش انسان به انحای مختلف نقل شده است. مثلا در بندهش ایرانی و در تبارنامه خدایان هسیود (846-777 قبل از میلاد) شاعر یونانی ورود رنج و سختی به جهان با خلقت انسان ارتباط دارد.
در اساطیر ایرانی اولین انسان كه كیومرث نام داشت و مذكر بود به همراه گاو یكتاآفریده در روز ششم خلقت اهورامزدا ایجاد شدند و در آن زمان هیچ رنج و كاستی و ناراستی و بیماری در جهان نبود، اما با خیزش اهریمن و دیوان همراه او، رنج و سختی و بدبختی و بیماری و هر نوع كاستی وارد حیات مادی شد و كیومرث در اثر نبرد با اهریمن بیمار شد و درگذشت و تخم او همچون بذری در زمین ریخت تا بعد از سالها اولین جفت از زن و مرد زاده شدند و در تركیبی از خیر و شرّ به زندگی پرداختند.
در روایت هسیود نیز اولین مخلوقات انسانی همگی مذكر بودند و زندگی بدون نقصی داشتند و چون پرومته الهه آتش برخلاف دستور زئوس آتش را به انسانها رسانید تحت عذاب قرار گرفت و زئوس در طی یك نیرنگ اولین مخلوق زن كه پاندورا (به معنی همه نعمتها) نام داشت را توسط هفاییستوس به وی نشان داد ولی پرومته نپذیرفت و برادرش اپیمتهئوس با پاندورا ازدواج كرد و ساكن زمین شدند و پاندورا برخلاف نظر خدایان در كوزهای را كه امانت خدایان بود، باز كرد و بدینوسیله همه مصائب زندگی و حیات در جهان منتشر شد و تنها امید در آن كوزه باقی ماند و زئوس به این ترتیب از انسانها به واسطه ریختن مصائب و سختیها در زندگی آنها انتقام گرفت.
در روایت قرآنی نیز اولین انسان به صورت جفت نر و ماده خلق شدند و شیطان هر دو را فریب داد تا از بهشت رانده شده و در زمین ساكن شدند. در اینجا سزاوار است از مرصادالعباد نجمالدین رازی عارف قرن ششم هجری كمك بگیریم كه خلقت انسان و تنهایی پسین او در زمین را به زیبایی توصیف كرده است. نجمالدین رازی میگوید روح انسان قبل از خلقت در جوار قرب الهی به هزار ناز پرورش یافته بود و آن مشت خاكی كه قرار بود تا آدم شود به هزاران نوع حكمت و صفات الهی و كرّوبی مزین شده بود و خداوند گوهر دل (قلب) را در بطن او قرار داد درحالی كه خزانه اسرار الهی گردید و سرانجام وقتی كالبد انسان ساخته شد خداوند خود نفخه روح را در آن كالبد دمید و به وی وعده خلافتاللهی داده شد. اما وقتی انسان به زمین رانده شد خود را خوار و ذلیل و عاجز و تنها یافت و خدا را صدا زد تا سرانجام او پاسخ داد: بازآی كز آنچه بودی افزون باشی!
انسان معتقد به خلقت اگر ایمان وافی و كافی داشته باشد به خبری كه از نص به او رسیده، به اشتیاق امیدی معنوی و الوهی و به اتكای به ریسمان الهی هرگز ناامید نمیشود و دل قوی میدارد و اگر انسانی خبر انبیاء را نادیده انگارد، همچون بسیاری از انسانهای امروزین، لاجرم به فانتزی روی میآورد.
نظرات