مسلم خدری
سؤالی است که ریشه در تاریخ مؤمنان دارد و قرآن هدایتگر گواه بر آن است.
اگر پیروان محمد(ص) در دیروز و امروز از خود سئوال داشته و دارند که چرا ضعف؟
پیروان صمویل(اشموئیل ) نبی(ع) بعد از حضرت موسی بیش از دو هزار سال پیش با تعبیر(چرا مبارزه در راه خدارا پیشه نکنیم و حال آنکه ما به وسیله دشمنان از دیار و کاشانه و فرزندان خود رانده شده ایم )از خود همین سئوال را داشته اند که چرا ضعف؟
معنی و مفهوم این سئوال این است که چرا ما مسلمانان ملّتی ستمدیده، پراکنده، متفرّق، عقب افتاده، فقیر و مظلومیم؟و دشمنان ما چیره دست، متّحد غالب، قوی و پیشرفته و پیروز هستند. البتّه هر گاه چنین سؤالی از محدوده فرد یا افرادی و جماعاتی فراتر رود و همانند قوم صمویل پیغمبر به یک سؤال ملّی تبدیل شود و نخبگان قوم پرچم دار آن باشند و با دغدغه و اشتیاق فراوان و آگاهی از پیامد آن، آن را در دستور کار خود قرار دهند، آن وقت است که تولّدی دوباره در سر پروراندن مشروع و بجاست.
پاسخ این سؤال مهم و حیاتی از آن جهت که ریشه در تاریخ مؤمنان دارد باید در قرآن هدایتگر و روشنی بخش جستجو کرد شاید با ترتیب اثر به علل و راهکارهای آن بتوان از خواب گران برخاسته و به رنج و زبونیها پایان داد.
با اندکی تأمّل در قرآن شاید آیات 246 تا 252سوره بقره گزینه مناسبی باشد که بتوانیم علل ضعفهای خود را جستجو کرده وبا بهره گیری از آن و اتّحاد و یکپارچگی و اندیشمندانه و منطقی به دور از احساسات و هیاهوی بی جا و با معیارهای درست و اراده آهنین و بدور از هرگونه شک و شُبههَ و با اتکال به خداوند و یقین به ملاقات او بتوانیم بار دیگر مجد و عظمت و شرافت و کرامت از دست رفته خود را بازیابیم و برای همیشه به ضعفهای خود پایان دهیم. انشاءالله.
حال بعد ازایراد مقدّمه وقت آن رسیده است به خدمت آیات فوق الذّکر رفته و با تدّبر در معنی و مفهوم آنها به جستجوی سؤال مطرح شده بپردازیم.
خداوند خطاب به حضرت محمد(ص) می فرماید:
آیا به سران و صاحب نفوذان بنی اسرائیل بعد ازحضرت موسی نمی اندیشید آنگاه که به پیغمبر خویش گفتند فرماندهی را برای ما تعیین کن تا تحت فرماندهی او در راه خدا به مبارزه بپردازیم و به ضعف و زبونیهای خویش برای همیشه پایان دهیم. صمویل نبی بدون آن که تحت تاثیر عاطفه و احساسات پیروان خود قرارگیرد و برای آگاهی از نیت آنان بدیشان فرمود آیا اگر مبارزه بر شما فرض گردد صحنه ی مبارزه را به جای نمی گذارید؟ گفتند چرا مبارزه در راه خدا پیشه نکنیم و حال آنکه ما بوسیله دشمنان از دیار و کاشانه و فرزندان خود رانده شده ایم. همینکه مبارزه در راه خدا بر آنان فرض گردید جز عده کمی همگی پا به فرار نهادند و حیات و زندگی شرمسارانه را بر حیات آبرومندانه ترحیح دادند و با چنین موضعگیری نابجا و قبیحانه به خود و پیغمبر و دینشان ستم روا داشتند. صمویل ماند و آن عده کم که خواستار فرمانده بودند تا تحت رهبری او به مبارزه در راه خدا ادامه دهند پیغمبر رو به آن عده کم کردند و خطاب فرمودند: خداوند فرماندهی را به اسم طالوت بر شما تعیین کرده و به خواسته شما جواب داده است.
آ ن عده کم بعد از شناخت فرمانده بجای سرور وشادمانی، زبان به اعتراض گشودند گفتند چگونه می شود که یک آدم فقیر که گاه چوپان و گاه دبّاغ بوده و تنگ دست هم هست بر ما حکم براند و فرماندهی ما را به عهده بگیرد در حالی که ما به فرماندهی از او سزاوارتریم زیرا ثروتمندتریم. صمویل پیغمبر همینکه اعتراض آن گروه باقیمانده را شنید به تصحیح بینش نادرست آنان که ثروت را معیار برتری می دانستند پرداخت و فرمود: تعیین طالوت به سمت فرماندهی بدست من نبوده است بلکه او برگزیده خداوند بر شماست و از طرف دیگر اگر ثروتمند نیست خداوند توان و نیروی او را به وسیله علم و جسم وسعت بخشیده بدان معنی که قدرت علمی وجسمی، که از ویژگیهای فرماندهی برای مدیریت و دفاع است به او عطا فرموده و حال می دانید که ملک و فرماندهی از آن خداست و به هر کس که بخواهد می بخشد صمویل پیغمبر بعد از،«تصحیح بینش» به جلب اعتماد آن گروه اندک نسبت به فرمانده شان طالوت پرداخت و فرمود: نشانه حقانیّت فرماندهی طالوت آن است که صندوق(عهد) به سوی شما خواهد آمد همان(صندوق عهدی) که دلگرمی وآرامشی از سوی پروردگارتان و یادگارهای خاندان موسی وهارون در آن هست و فرشتگان حامل آنند. برای جلب اعتماد شما نسبت به فرماندهی طالوت بازگشت(صندوق) مقدسات بسوی شما آگر مؤمن هستید بس است.
بعد از جلب اعتماد نسبت به طالوت توسط صمویل پیغمبر، طالوت فرماندهی را به دست گرفت و با لشکریانش از شهر خارج شد. تا به جنگ دشمنان خدا بروند و خانه و کاشانه و فرزندان اسیر شده خود را ازآنان پس گیرند و برای همیشه بتوانند آبرومندانه در کنار خانواده شان با امنّیت کامل زندگی را بسر برند. طالوت دانشمند و نیرومند و زجرکشیده و ستمدیده که چون می دانست نبایدبه سیاهی لشکر دلخوش کرد همینکه از شهر خارج شدند قبل از رو یارویی با دشمنان با اجازه خداوند به آزمایش و امتحان «اراده» لشکریانش پرداخت و فرمود:خداوند شما را به وسیله رودخانه ای که در پیش رویتان می باشد آزمایش می کند هر کس از رودخانه جز به اندازه مشتی بنوشد از من نیست و هرکس جز به اندازه مشتی از آن ننوشد از یاران و سربازان من است همگی نوشیدند و خود را سیر آب کردند جز عده کمی از سربازان نباشد که از آزمایش،خالص در آمدند.
ملأ یا همان نخبگان قوم بنی اسرائیل همان کسانی که از نبی خودشان درخواست فرمانده کرده بودند تا در راه خدا مبارزه بکنند تاکنون به سه دسته پراکنده و متفرق شدند:
دسته اول که از همان نقطه آغاز مبارزه از صف خارج شدند و دسته دیگر در وسط راه ماندند و دسته سوم که ازآزمایش سربلند بیرون آمدند.
طالوت که هر لحظه فاصله اش با میدان مبارزه کم می شد با آن عده مؤمن موفّق در آزمایش، به ادامه مسیر پرداختند از کنار رودخانه گذشتند همین که از رودخانه رد شدند و دیدند خیلیها از اول راه تاکنون از مسیر باز مانده اند و حال خود را کم می بینند گفتند: ما توان مبارزه و مقابله با جالوت و سپاهیانش را نداریم. آن گروه اندک باقی مانده که نزدیک بود از هم پاشیده شوند و مسیر مبارزه در راه خدا را رها کنند با سخنرانی آتشین آن مؤمنانی که به ملاقات پروردگار خویش یقین داشتند روبه رو شدند و با تأثیرگذاری خود بر آنان و اینکه می شود که گروه اندکی به اجازه پروردگار بر گروههای فراوانی چیره شوند کمر همّت را بسته و با صبر و حوصله آستین مردانگی را بالا زدند و برای جنگ تن به تن و نابرابر خود را آماده کردند و هنگامی که در برابر جالوت و سپاهیانش قرارگرفتند و لشکریان فراوان و ساز وبرگ جنگی ایشان را دیدند به آفریدگار خویش پناه بردند ودست به «دعا»گفتند: پروردگارا، بر دلهایمان «صبروشکیبایی» بریز و «گامهایمان» را ثابت واستوار بدار و ما را بر جمعیّت کافران پیروز بگردان. سپس به فرمان خدا ایشان را مغلوب کردند و فراری دادند و «داوود»نوجوان که یکی از لشکریان طالوت بود جالوت راکشت و خداوند حکومت و حکمت به او بخشید و از آنچه می خواست به او یاد داد و اگر خداوند برخی از مردم را بوسیله برخی دیگر دفع نکند فساد زمین را فرا می گیرد ولی خداوند نسبت به جهانیان لطف و احسان دارد.
حال با مروری کوتاه بر این آیات روشنی بخش و مقایسه ای بین پیروان مؤمن صمویل نبی در دیروز با پیروان محمّد(ص) در امروز، البته با در نظر گرفتن گامی جلوتر از ما می توان به پاسخ سؤال مطرح شده چرا ضعف؟ دست یافت و آن را از لابلای آیات مذکور چنین برداشت کرد:
بدان دلیل ما مسلمانان ضعیف، عقب افتاده، فقیر و تهیدست و نالان و گریان هستیم که:
1- همانند بنیان مستحکم متحد و یکپارچه نیستیم و حبّ دنیا و تنفر از مرگ را در عمل در سرلوحه برنامه خود قرار داده ایم و دنیای بی دردسر ذلیلانه را بر دنیای پر از مشقّت و آبرومندانه ترجیح داده ایم و با این چنین موضعگیری نسبت به خود و پیغمبر و مقدساتمان ستم روا داشته ایم.
2- در مورد معیارها، بینش ما بینش خدایی نیست همه چیز را از دریچه مادی می نگریم به جای رفتن به دنبال ارزشهای معنوی از جمله علم و دانش و حاکمّیت بخشیدن به آنها به دنبال معیارهای نادرست مادی از جمله زرق و برق دنیا و جاه و مقام و ثروت اندوزی هستیم.
3- سست اراده ایم چرا چون در میدان مبارزه تحمّل سختیها را نداریم نصایح ودستورات پیشگامان حق و حقیقت را نادیده می گیریم و در صحنه مبارزه آنها را تنها می گذاریم. آرزوهای بزرگ را در سر می پرورانیم به بلند پروازیهای زیادی دست می زنیم امّا به هیچکدام جامه عمل نمی پوشانیم.
4- به ملاقات پروردگار خویش یقین نداریم و به مرگ نمی اندیشیم و همیشه چشم به راه دنیا هستیم. امدادهای غیبی را همچون: صبر، ثبات قدم، نصرت الهی را فراموش کرده ایم به جای فراهم کردن اسباب پیروزی و اعتماد و توکّل بر خدا بر مادیات تکیه زده ایم و همین امر سبب گردیده است که ما اندیشه پیروزی را در میدان مبارزه در سر نپرورانیم چرا چون می پنداریم که دشمنان ما بزرگ و با عظمت و ما خوار و کوچک هستیم.
حال که به جواب سوال رسیدیم و علل ضعفهارا شناختیم دو راه بیشتر در پیش رو نداریم یا باید با بینشی متزلزل و گامی شکسته با همان ضعفها همانند دسته اوّل و دوم از مسیر جا بمانیم که نتیجه آن جز عقب ماندگی، فقر و گرسنگی و تهیدستی و شکست و ذلّت و خواری در برابر دشمنان چیزی دیگر نیست یا باید همانند دسته سوم با امید به آینده روشن و درخشان و با بکار گرفتن اسباب پیروزی همچون یقین به ملاقات پروردگار، اراده محکم و خلل ناپذیر، مسلّح شدن به تواناییهای روز از جمله مدیریت، علم و دانش و رزم و تقویت نیروی جسمانی، تصحیح بینش در مورد معیارها و اتحاد و یکپارچگی برای همیشه به ضعفها و نابسامانیهای خود پایان دهیم.
نظرات