٢ـ رهایی از استبداد
رشید رضا در سومین قسمت از سلسله مقالات «منافع الأوربيين ومضارهم في الشرق»، دومین مزیت خواسته یا ناخواستهی تلاقی با تمدن غربی را رهایی از استبداد میداند. رشید رضا در اینجا ابتدا به سرشت غیراستبدادی عصر خلفای راشدین اشاره میکند که به باور وی با ورود به دورهی اموی، به حکمرانی استبدادی بدل شد. رشید رضا سپس ردپای این استبداد را تا عصر ممالیک و سلطنت عثمانی پیگیری میکند. او با انگشت گذاشتن روی برخی از رفتارهای حاکمان شمال افریقا در تونس و مصر و الجزایر، این اَعمال را «نظیر تجاوز فرانسه به الجزایر» قلمداد میکند[٨]. رشید رضا سپس متوجه آسیبشناسی سلسلهی عثمانی میشود. او میگوید که بقای استبداد در این حکومتها به دو دلیل است: «یا به دلیل جهل حاکمان به وضعیت [حکمرانی] غربیان، به سبب عدم اختلاط با غربیان و اقتباس از علومشان... و یا اینکه سلطهی استبدادی ـ نظیر حکومت عثمانی ـ در ممانعت از رسیدن علم به جاهلین، همچنان قویتر و تواناتر [از تاثیرات تلاقی با غربیان] است و به اصلاحخواهانِ آگاه حمله میکند»[9]. رشید رضا دربار عثمانی را به «محاربه با علم و دین» و «حمله به عقلا و آگاهان» متهم میکند. او میگوید که مطبوعات نوین در پایتخت عثمانی، مصداق «اشد جنایات و اعظم جرائم» است. بعید نیست که رشید رضا با این سخن تند، کنایهای هم به تأخیر ورود صنعت چاپ و نشر به عثمانی تا قرن هجدهم زده باشد که به فتوای فقها در دورهی بایزید دوم و پسرش سلیم محقق شد. عجماوغلو و رابینسون در همینباره مینویسند: «در خارج از قلمرو مرکزی امپراطوری عثمانی در آناتولی، چاپ از این هم عقب تر بود. به عنوان مثال اولین دستگاه چاپ در مصر در سال ۱۷۹۸ به وسیله فرانسویان و به عنوان بخشی از تلاش ناموفق ناپلئون برای اشغال آن کشور راه اندازی شد. تا ابتدای نیمه دوم قرن نوزدهم هنوز تولید کتاب در وهله نخست به وسیله کاتبها انجام می گرفت که نُسَخ موجود را به صورت دستی رونویسی می کردند. در اوایل قرن هجدهم گفته می شد که هشتاد هزار کاتب در استانبول فعالیت می کردند. این مخالفت با دستگاه چاپ عواقب آشکاری بر گسترش سواد آموزی، تعلیم و تربیت و موفقیت اقتصادی داشت. در ۱۸۰۰ احتمالا تنها ۲ الی ۳ درصد شهروندان عثمانی باسواد بودند، حال آنکه در انگلستان ۶۰ درصد مردان و ۴۰ درصد از زنان بالغ می توانستند بخوانند و بنویسند. در هلند و آلمان نرخ باسوادی از این هم بالاتر بود. قلمرو عثمانی حتی از آن دسته کشورهای اروپایی که کمترین موفقیت آموزشی را در این دوره به دست آوردند، از جمله پرتغال که احتمالا تنها حدود ۲۰ درصد از شهروندان بالغ آن سواد داشتند، با فاصله بسیار زیادی عقب تر بود. با توجه به نهادهای شديدا استبدادی و استثماری عثمانی، فهم خصومت سلطان با فناوری چاپ دشوار نیست. کتابها اندیشه ها را منتشر میکنند و استیلا بر مردم را بسیار مشکل می سازند. برخی از این اندیشه ها راه های جدید و ارزشمندی برای رشد اقتصادی ارائه میدهند، ولی بقیه می توانند براندازانه باشند و وضعیت موجود سیاسی۔ اجتماعی را به چالش بکشند. کتابها همچنین قدرت کسانی را که بر دانش شفاهی حکم میرانند تضعیف خواهند کرد، زیرا آن دانش را به راحتی در اختیار هرکسی که سواد داشته باشد می گذارند»[10].
شیخ محمد رشید رضا ضمن اشاره به اینکه عثمانیها در تأسیس مجلس و نگارش قانون اساسی از ایران و مصر و ژاپن سبقت زمانی گرفتند، اما فقدان مطبوعات آزاد و امکان نقد در فضای عمومی را از عوامل استبداد عثمانیها برمیشمارد. او مینویسد: «بزرگترین فایدهای که شرقیان از اروپاییها بهره گرفتند، شناخت وظایف حکومت و خوکردن به آن بود»[11].
رشید رضا در انتهای قسمت سوم از این مقالات، مانند قسمت دوم دوباره همکسوتان خود از میان علمای دینی را به باد انتقاد میگیرد. او میگوید اگرچه که قرآن و سیرهی خلفای راشدین نافی استبداد است اما: «اگر توجه به وضعیت اروپاییان در کار نبود، تو و امثال تو فکر نمیکردید که این [استبدادستیزی] جزیی از اسلام است؛ وگرنه میبایست پیش از همه علمای دینی در آستانه[= استانبول]، مصر و مراکش به سوی برپایی این رکن دین دعوت میکردند. اما اکثریت آنها همچنان مؤید حکومت استبداد فردی و از زمرهی بزرگترین حامیان آن هستند»[12].
این انتقادات تند رشید رضا علیه قاطبهی همکسوتانش، کاملا یادآور رویکردهای استاد جوانمرگ او یعنی شیخ محمد عبده و حملات شدید وی به شیوخ و شیوههای تدریس علوم دینی در الازهر مصر است؛ چنانکه خود رشید رضا هم فراموش نمیکند که در همین مقاله، بصیرتهای خود دربارهی فهم انحطاط و آسیبشناسی آن را مدیون «شيخان من شيوخ الدين وإمامان من أئمة الإسلام» یعنی سید جمال اسدآبادی و محمد عبده بداند.
ادامه دارد...
[1]. «كان هذا قبيل إغارة فرنسا على الجزائر» (رشید رضا، مجلة المنار، 10/279)
[2]. «إما لجهلها بها لعدم الاختلاط بهم، واقتباس علومهم، والوقوف على حال حكوماتهم كمراكش، وإما لأن السلطة الاستبدادية فيها لا تزال أقوى وأقدر على منع العلم عن الجاهلين، مع مطاردة طلاب الإصلاح من العارفين، كما هو شأن الحكومة العثمانية»(همانجا)
[3]. عجماوغلو و رابینسون، چرا ملتها شکست میخورند؟ ریشههای قدرت، ثروت و فقر، صص283ـ285، نشر روزنه.
[4]. «فأعظم فائدة استفادها أهل الشرق من الأوربيين معرفة ما يجب أن تكون عليه الحكومة واصطباغ نفوسهم بها» (رشید رضا، مجلة المنار، 10/279)
[5]. «فإنه لولا الاعتبار بحال هؤلاء الناس؛ لما فكرت أنت وأمثالك بأن هذا من الإسلام، ولكان أسبق الناس إلى الدعوة إلى إقامة هذا الركن علماء الدين، في الآستانة، وفي مصر، ومراكش، وهم هم الذين لا يزال أكثرهم يؤيد حكومة الأفراد الاستبدادية، ويعد من أكبر أعوانها» (همانجا)
نظرات