نویسنده‌: میلتون ویورست
ترجمه: محمد تقی دلفروز

واقعه‌ی یازده سپتامبر، همانگونه که خالد ابوالفضل اشاره می‌کند، توجه جهان را به تفسیر قرآن، و به ویژه، نگرش‌های افراطی تروریست‌ها معطوف نمود. ابوالفضل در مقاله‌ی اندیشمندانه خود پا را از مطالب تکراری که کارشناسان غربی و روحانیون مسلمان نیکخواه برای رَدّ نگرشهای افراطی مورد استفاده می‌دهند، فراتر می‌نهد. به عبارت دیگر، او با استناد به آیات قرآن یک درک جدید و یک اسلام انسان‌دوستانه ارائه می‌دهد و یک مدعای الهیاتی قانع‌کننده در اثبات درستی عقیده‌اش مطرح می‌سازد. نقد من این است که ابوالفضل در بررسی این موضوع که چگونه تروریست‌ها از قرآن سوء استفاده کرده‌اند، توجه چندانی به تأثیری که تفسیر قرآن بر کُل جامعه اسلامی برجای گذاشته است، ننموده است.
به باور من تفسیر متعارف و رایج قرآن (تفسیری که چندان با تفسیر تروریست‌ها تفاوتی ندارد اما خشونت را توجیه نمی‌کند) را باید مسئول رکود اقتصادی و سیاسی که امروزه بر جامعه اسلامی حاکم است، قلمداد نمود. من خودِ اسلام را مقصر نمی‌دانم، چرا که همانطور که ابوالفضل به درستی اشاره می‌کند، می‌توان تفاسیر متفاوتی از آن ارائه داد. اما تفسیر متعارف که راهنمای عمل اکثر مسلمانان است در جهت سرکوب خلاقیت و ابتکار فردی عمل می‌کند. این تفسیر، فرهنگ اسلامی را که زمانی درخشندگی‌اش چشمان جهانیان را خیره کرده بود به یک مرداب راکد اجتماعی تبدیل نمود. در عصر افزایش پیشرفت و ترقی جهانی، تفسیر متعارفِ اسلام مسلمانان را در آستانه‌ی تبدیل شدن به یک طبقه‌ی پایین همیشگی در جهان قرار داده است.
ابوالفضل بدون تأکید بر گستره‌ی مشکل، آن را به ظهور وهابی‌گری در قرن هجدهم و احیای مجددانش در زمان عبدالعزیز بن سعود در آغاز قرن بیستم نسبت می‌دهد. او استدلال می‌کند که سعودی‌ها بخش زیادی از ثروتی را که بعداً از فروش نفت به دست آوردند صرف گسترش وهابی‌گری کردند و بدین‌ترتیب، به یک رکود فکری کامل در فرهنگ اسلامی دامن زدند. غرب در حالی که انرژی‌اش را صَرف نابود نمودن ثمرات مارکسیسم نموده بود از ثمرات وهابی‌گری به ویژه اسامه بن لادن و امثال او غفلت کرد. البته انصافاً سعودی‌ها نیز تمایلات خشونت‌طلبانه پیروان وهابی‌گری را پیش‌بینی نمی‌کردند. اما ابوالفضل درست می‌گوید که مسئولیت انتشار طرز فکر پاک‌دینی (اصطلاحی که او آن را بر «بنیادگرایی» ترجیح می‌دهد) که زوال مسلمانان را تشدید نمود، متوجه سعودی‌هاست.
اما ابوالفضل به این نکته توجه نمی‌کند که رَد ارزش‌های انسان‌گرایانه در اسلام به نفع ارزش‌های «آن جهانی» سالیان قبل از سعودی‌ها وجود داشته است. چنین تفکری هزارسال قبل در زمان عباسی‌ها در طی عصر طلایی تمدن عرب نُضج گرفت. خلیفه‌های عباسی به پیروان یک مکتب فکری اسلامی تحت عنوان معتزله که عمیقاً تحت تأثیر حکمت یونان باستان بودند، پر و بال دادند. اعراب به وسیله‌ی دست‌نوشته‌هایی که در طی فتوحات‌شان به دست آورده بودند با حکمت یونانی آشنا شدند. بر اساس این دست‌نوشته‌ها معتزله مسلمانان را تشویق نمودند که اسلام زاهدانه و قانون‌زده‌ی خود را که از بیابان به ارث برده بودند به یک دین انسانی مبتنی بر عقل تبدیل سازند. اما مدافعان اسلام سنتی یعنی فقهای سنتی در نبردی سخت نه تنها بر معتزله بلکه بر خود خلافت نیز حاکم شدند. پیروزی آنها ایده‌های معتزله را در تاریخ اسلامی به حاشیه راند.
طنز تاریخ این است که آنچه را که مسلمانان «حکمت یونانی» یا همان میراث معتزله می‌نامیدند به مغرب زمین رفت و عصر رنسانس یا نوزایی را در آنجا پدید آورد. غرب تحت تأثیر حکمت یونانی که از جهان اسلام به آنجا رفته بود ارزش‌های خود را انسانی نمود، در حالی که در اسلام علمایی که غرق یک «احساس اعتماد به نفس و اطمینان مغرورانه» بودند «تنوع وتعامل میان فرهنگی» را رَد نمودند. جهان اسلام بدون هیچ تجربه قابل مقایسه با رنسانس که عصر روشنگری و سپس انقلاب علمی را برای غرب به ارمغان آورد، به سفر درونی خود ادامه داد. حتی وقتی یک قرن پیش، یک اسلام «نوگرایانه» تحت تأثیر استعمارگری ظهور نمود، وهابی‌گری برای توجیه پاک‌دینی در حال گسترش خود دعوت به کشف ریشه‌های دین (سلفی‌گری) را مستمسک قرار داد. اسلام رَوادار و متساهلی که ابوالفضل آن را در قرآن می‌یابد، هیچ‌گاه جایگاهی در قلوب مؤمنان نیافته است.
ابوالفضل مقاله‌اش را با این نکته به پایان می‌برد که «در نهایت قرآن یا هر متن دیگری از طریق خوانندگانش سخن می‌گوید». البته حق با اوست. یهودیان و مسیحیان به اندازه مسلمانان مشتاق‌اند که آنچه را که می‌خواهند، از متون مقدس خود به دست آورند. اما ابوالفضل به این نکته توجه نمی‌کند که خواننده هر چقدر هم که در اعمال‌اش حسن نیت داشته باشد، به ندرت معنا و برداشت شخصی خود را به متن منتقل می‌کند. بلکه در اکثر اوقات متن‌ها از طریق کسانی که بر آنها سیطره دارند، سخن می‌گویند. جنگ‌های بزرگ مذهبی بر سر این موضوع رخ داده‌اند که قرائت مذهبی این یا آن گروه در جامعه به عنوان قرائتی اصیل و معتبر پذیرفته شود. خوب یا بَد، امروزه متون اسلامی تحت کنترل فقهایی هستند که معناهای پاک‌دینانه بر آنها بار می‌کنند، تفسیر مجدد متون را منع می‌نمایند، و از آن‌ها برای حفظ وضع موجود فکری و سیاسی استفاده می‌کنند. این فقها حافظ ارزش‌ها و رویه‌هایی هستند که مانع تغییر جامعه متناسب با زمان می‌شوند و ضفع جامعه را در جهانی پویا و همواره رو به تکامل، تداوم می‌بخشند.
ابوالفضل با ارائه یک بدیل خردمندانه در مقابل تعالیم این فقها روشن می‌سازد که مسلمانان با حفظ ایمان‌شان گزینه‌های تفسیری مختلفی پیش رو دارند. آثار او با علاقه در جهان خارج، یعنی جایی که در آن زندگی و کار می‌کند، مورد مطالعه قرار خواهد گرفت. در جهان اسلام او به خاطر تلاش‌هایش مورد بی‌توجهی و گاهی توهین قرار گرفته است. در حقیقت، نخبگان جامعه اسلامی نسبت به کسانی که شک وتردیدهایی را در مورد بنیان‌های قدرت‌شان مطرح می‌کنند با خشونت رفتار می‌نمایند. اکثر این نخبگان به سادگی ایده‌های ابوالفضل و امثال او را که آرزوی سعادت جهان اسلام را دارند، رد می‌کنند. این ایده‌ها روشن می‌سازند که مشکلاتی که جامعه مسلمانان امروزه با آنها دست به گریبان است، خواه تروریسم و خواه رکود اقتصادی، تا حد زیادی حاصل عملکرد و افکار خود مسلمانان است.