اشاره: تزکیهی نفس یکی از مأموریتهای مهمّ پیامبران(علیهمالسّلام) و هدف اساسی پارسایان و دایرمدار نجات و هلاک، نزد خداوند متعال است. تزکیه به معانی مختلفی ازجمله «تطهیر» و «رشد و نمو» آمده است. زکات نفس همان تطهیر آن از انواع بیماری و آفتهاست و دارای مقاماتی است که نوعی تخلّق به نامها و صفاتی است. تزکیه در نهایت، پاکی جستن(تطهّر)، تحقّق و تخلّق است که دارای ماهیّت، نتایج و ابزارهای مشروع است و نمود آن در سلوک انسان و تعاملش با خالق و خلق با کنترل جوارح طبق فرمان خدا تجلّی مییابد.
اصلاحوب نظر به اهمّیّت این مفهوم، چند پرسش اساسی را با برخی از صاحبان قلم و نظر درمیان نهاده است. معد مردوخی(١٣٤٢ سنندج)، دارای لیسانس زبان و ادبیات عرب و صاحب چند اثر ازجمله: «علوم بلاغی: بیان - معانی – بدیع» و «ارمغان سبز: احکام دوره متوسّطه پسران اهل سنّت»، به پرسشهای مطرحشده پاسخ گفته است، امید است مورد اقبال خوانندگان عزیز قرار گیرد.
- بهعنوان نخستین پرسش، تزکیه به چه معناست؟ (لغوی و اصطلاحی)
تزکیه از مادهی (ز ک و) معتل ناقص واوی است. فعل آن در مجرّد (زَکَا یَزکُو) و مصدر آن (زَکاء، و زُکُوّ)
این مادّه و مشتّقات آن در قرآن ۵۹ بار آمده که ۳۳ مورد آن به شکل زکاة است
زَکَاة(زَکَوَة)، بر وزن فَعَلَة مانند صَدَقَة که «و» به دلیل متحرّک بودنش و مفتوح بودن«ک» در ماقبل آن، به «ا» تبدیل شده است. زکاة، به معنی رشد و نمو، صلاح، و پاکی است.
ذهن اغلب ما به محض ذکر «زکاة» به سمت معنی پرداخت بخشی از اموال میرود که در کتب فقهی شرح و بسط داده شده است گرچه اینهم درست است، امّا همهی معنی آن نیست بلکه اساساً پرداخت بخشی از اموال به نیازمندان یکی از عوامل تزکیهی نفس است.
در ۳۳ مورد تکرار «زکاة» در قرآن اغلب همراه اقامهی صلاة بیان شده و معلوم است معنی «ایتاء زکاة» محصور در امور مالی نیست بلکه اقامهی صلاة(جاری بودن در مسیر خدا و برنامهی مداوم داشتن برای روی آوردن به یگانگی او) و عرضهی صلاح و پاکی نفس با ابزار و جهات متنوّع که بخشش اموال تنها یکی از آن موارد محسوب میشود.
تَزکِیَة، مصدر مزید در باب تفعیل که به دلیل معتل بودن بر وزن تَف٘عِلَة آمده است. تزکیه اصطلاحی است برای تطهیر نفس از هر آنچه که مانع رشد و پاکی است. زکات مال هم به همین هدف واجب شده است تا از رهگذر آن، نفس شخص در مسیر رشد و تعالی قرار گیرد.
تزکیه در تعبیر قرآنی، برای فلاح و سبکبالی نفس است.
قرآن، سوره الشمس، آیات ۷ تا۱۰
«وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿٧﴾ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿٨﴾ قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا ﴿٩﴾ وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا»
اگر نفس را به بعد نرمافزاری یک سیستم تشبیه کنیم، زوائد مزاحم مانند حجم بالای برنامههای غیر ضرور و یا مضرّ مثل انواع ویروسها، -که موجب کندی و یا بعضاً تباهی سیستم میشود-، توجّه به زوائد زندگی و زرق و برقهای فریبنده و به اصطلاح قرآن «لهو و لعب» موانع رشد و بالندگی نفس هستند و دچار شدن به آن موجب تدسیه و پایمالی نفس است که به تعبیر قرآن به صورت فجور در رفتار انسان تظاهر میکند. پس، تزکیه در تقابل با تدسیه است و فرآیندی است که فرد مزکّی با محور قرار دادن و هدفمند کردن رشد و تعالی پیوسته، با حذف زوائد مزاحم در زندگی، همواره خود را به اصطلاح آپدیت(بهروز) میکند.
- تزکیه را از کجا باید آغاز کرد؟
تزکیه که ما به آن پرورش میگوییم، و در واقع پرورش همان تربیت است و مفهوم تربیت به لحاظ دایرهی شمول گستردهتر از تزکیه است به این معنی که والدین از بدو تولد و حتّی پیش از تولد کودک، و در زمان انعقاد نطفه، میتوانند برنامهی پرورشی داشته باشند. امروزه بسیاری از مردم با توجّهات دقیق پزشکی به سلامت قبل از تولّد نیز میاندیشند.
تزکیه بخش ویژهای از تربیت است که بیشتر متوجّه دوران بلوغ به بعد و دوران بزرگسالی تا پایان عمر است. هرچه دایرهی زندگی برای انسان وسیعتر میشود، به همان نسبت نیازمند تزکیه است.
در تربیت دو نگاه وجود دارد: یکی، سلبی و دوّم، ایجابی.
نگاه سلبی، همان تزکیه است یعنی در این نگاه: پیرایش، زدودن، ویرایش و اصلاح نفس از زوائد مخلّ، موانع رشد، و ثمردهی مورد توجّه است همانگونه که درختچهی مو را به هدف رشد کیفی و ثمردهی بیشتر و با کیفیتتر هرس میکنند که در غیر این صورت، رشد کمی و فزایندهی شاخ و برگ، مانع رشد کیفی آن میشود.
نگاه ایجابی، زمانی مفید و مؤثّر است که تزکیه و نگاه سلبی مغفول نماند که در غیر این صورت نفس، به تدریج دچار تباهی میگردد و اصطلاحاً، تدسیه میشود.
هرچه بر طول عمر و عرض زندگی افزوده میشود، سرگرمی به زوائد زندگی نیز افزوده میشود و در نتیجه موجب غفلت بیشتر از هدف «زیست انسانی» خواهد شد. فرایند تزکیه - با توجّه به وسعت دایرهی زندگی هر انسانی-، متفاوت است. طبعاً، میزان حساسیت در دوران کودکی بسیار کمتر از دوران بلوغ و آن هم کمتر از دوران بزرگسالی است و حتّی در میان بزرگسالان نیز با توجّه به دایرهی فعّالیتها، مسؤولیتها، اختیارات، قدرت، و ثروت متفاوت است.
فرض کنید در دوران کودکی، فردی در میان همسالان به تندخویی، دروغ، خشونت، بدزبانی و مانند آن خو میگیرد. وظیفهی والدین و مربّی است با روشهای مقبول و درست اینگونه رفتارها را از ذهن و وجود کودک پاک کنند که البته در قیاس با یک بزرگسال مبتلا کاری آسان، کمهزینه و سریعالنتیجه است.
- چرا در قرآن کریم، اغلب، تزکیه بر تعلیم کتاب و حکمت مقدّم شده است؟
در میان بعضی تصوّر براین است که تقدّم تزکیه بر مطلق تعلیم، یک تقدّم زمانی صرف است. آن چه در آیات قرآن از جمله در آیهی ۱۵۱ سورهی البقره:
«كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ»
خلاف این تصوّر است زیرا تلاوت آیات عبارت است از: آموزش و آگاهی نخستین، اجمالی، عام، ضروری، مقدماتی و مهیا کنندهی زمینه برای پروسهی تزکیه است. در این آیه و آیات مشابه مانند: ۱۶۴ آل عمران، و ۲ الجمعة تقدّم مرتبهای تزکیه بر نوعی خاصّ از تعلیم مد نظراست و آن - به تعبیر قرآن-، تعلیم کتاب و حکمت است.
به نظر میرسد یک اصلاحیه در این برداشت ضروری است زیرا با توجّه به« قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا ﴿الشمس: ٩﴾» تصوّر غالب بر این است که ارزش غایی همان تزکیه است.
فلاح، عبارت است از: رهایی از عوامل محدود کننده و موانع بازدارندهی رشد انسان. تا نفس از این عوامل رها نشود و به فلاح نرسد، تعلیم کتاب و حکمت در او اثر ندارد. پس نباید به خیال تزکیه آسوده شد و تعلیم کتاب و حکمت را نادیده گرفت.
با دقت در این آیات، تعلیم کتاب و حکمت، آن قدر مهم و ضروری و از اهداف غایی انسان است که تزکیه هم به نوبهی خود مقدمه و زمینهساز حصول علم به کتاب و حکمت است یعنی در واقع، یک رابطهی توالی معنوی میان تلاوت، تزکیه و تعلیم حاکم است. به عبارت سادهتر، تزکیه بعد از تلاوت آیات (به عنوان تعلیم اجمالی، آگاهی نخستین، تلنگر و بیدارباش ضرور ) از اهداف میانی برای رسیدن به فراهم شدن زمینه تعلیم کتاب و حکمت است. این هدف میانی بودن چیزی از اهمیت و ارزش آن نمیکاهد. امّا هدف از ذکر ترتیب زمانی، وقوف در میانه مراحل سهگانهی تلاوت، تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت نیست بلکه رعایت توالی با توجّه به ضرورت هریک در جایگاه خود است ولی در هر صورت تعلیم کتاب و حکمت هدف غایی است نه تزکیه امّا در عین حال بدون فرایند تزکیه، این نوع تعلیم هم غیر ممکن است.
امّا کتاب و حکمت به چه معنی است؟
کتاب، در لغت هر چه را که از انسجام، استحکام، و شیرازهای به هم پیوسته و توالی و تناسب معنادار بخشهای گوناگون، و یکپارچگی داشته باشد، میگویند. برخلاف هر چه که مضمحل، پراکنده، بیارتباط، و بیمعنی است.
نگاه کلّی و عمیق به جهان و پدیدههای ریز و درشت آن، بیانگر انسجام و اتقانی فوقالعاده است و در این نگاه، تمام چین و شکنها، پستی و بلندیها، سیاهی و سفیدی، سردی و گرمی، زبری و نرمی، و حالات بسیار متفاوت هر یک از پدیدهها همه با هم زیبایی و دلنشینی خاصّ و معناداری هدیه میدهند. جهان طبیعت خود یک کتاب است.
چینش منطقی و پیوستهی تمام پدیدهها خود حکایت از حکمت و منشأ دانایی دارد. قرآن، کتابی است که آموزههای آن بر محور آفرینش و اتقان آن و آفریدگار و یگانگی او میچرخد.
تعلیم کتاب و حکمت و روشهای تعامل با جهان آفرینش و شناخت منشأ آن از وظایف رسولان و پیام آوران آگاه به ناموس و ملکوت هستی است بنابراین، تعلیم چنین امر بزرگی بدون توجّه به زمینههای مساعد و پاکی نفس فراگیرندهی انسان، ممکن و میسور نیست و چنین است که این نفس فراگیرنده باید از هر نوع زوائد و موانع فراگیری پاک و مصفا شده و به اصطلاح قرآنی تزکیه گردد.
این پیامآوران وظیفه دارند تا روشهای عملی تعامل با جهان و سایر پدیدهها را تعلیم دهند که این نوع تعامل منسجم به تعبیر قرآن، حکمت است و این نیز بدون نفسی پاک و بی آلایش محقّق نمیشود. پس تصوّر و ترسیم انسانی مزکّی و هدایت یافته بدون دریافت علم و حکمت، تصوّر و ترسیمی ابتر، ناقص و بیارزش است.
- قرآن کریم و سنّت نبوی درباب تزکیه چه راهکارهایی را پیشنهاد میدهند؟ وسائل و ابزارهای تزکیهی نفس کدامند؟
مقدّمتاً، باید عرض کنم: هر رفتاری منفی الزاماً ناشی از بحران نفسانی نیست چه بسا مربوط به تغییر حالات و پارامترهایی جسمانی و ترشحات در کم و زیاد شدن عناصر مورد نیاز بدن باشد. مثلاً، تندخویی را نمیتوان بلافاصله از عوارض نفسانی دانست و ممکن است با آزمایشهای بالینی و بررسی فشار خون و... علل را بررسی کرد و راه درمان آن را یافت لذا، آن چه را که مربوط به احوال نفسانی است، ابتدا باید شناخت و حتّی اوضاع و شرایط محیطی و تربیتی فرد را در نظر گرفت.
داوری مربّی در احوال دیگران کاری بس دشوار است و صرف داشتن سواد قرآنی و روایی کافی نیست و مربّی نباید خود را همه فن حریف این عرصه بداند با این حال اموری مشترک از آسیبها در میان ما انسانها هست که مربّی با آسیب شناسی بدون تعیین مصداق فرد یا افرادی خاصّ، با استفاده از مسلمات قرآنی و مبانی علمی و روانشناختی میتواند به استخراج راهکارها بپردازد.
بارزترین سنّت عملی پیامبر اسلام (ص) که مستند به قرآن است، محبّت سرشار از صبر و مداومت و پرهیز از تعامل سختگیرانهی ایشان بوده است. در طول تاریخ اسلام شخصیتهای کوشا و عالمان بزرگ و مصلحان نامی با عناوین و زبانهای گوناگون، شعر و نثر و آثار هنری زیبا در باب محبّت به جامعه عرضه داشتهاند و مرحوم کاکه احمد با درک این موضوع در یکی ازآثار زیبای خود به نام (ئیکسیری گهوره = اکسیر بزرگ) بسیار روی آن سفارش کرده است. کاکه احمد، دوستی و محبّت با فقرا و آمد و شد با آنان را نه به دیدهی کمکرسانی و دیدار یک بزرگ از یک کوچک بلکه به عنوان یک محتاج و نیازمند، سفارش میکند به گونهای که رفت و آمد و دوستی با فقرا را درمان و سبب تزکیهی نفس خود بدانیم. این نوع برخورد با نفس و کنترل متواضعانهی آن، موجب صفای قلب شده و مانع بسیاری از حالات منفی نفسانی میشود. چنین نسخهای که کاکه احمد پیشنهاد میکند شاید بازگویی آن آسان باشد عمل به آن امّا شیر زنان و شیر مردان میدان میخواهد.
از راهکارهای قرآنی -که زیاد روی آن تاکید میشود-، اقامهی صلاة است که مانعی تضمینی بر فحشا و منکر است: «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ» سؤال این است: پس، چرا با اینهمه اقامهی صلاة باز فحشا و منکر وجود دارد؟
همانطور که میدانیم، قرائت این آیه و آیات مشابه و استناد به آن آسان است شناخت عمیق معنی آن و عمل بدان امّا کاری بس دشوار و البته مؤثّر است. آنچه را که ما از قیام و قعود در نمازهای یومیه انجام میدهیم و خیال میکنیم اقامهی صلاة کردهایم، و در عین حال این نمازها مانع غالب منکرات نمازگزاران نیست، ناشی از تصوّر سطحی ما از «صلاة» است همانطور که اغلب تصوّری محدود و سطحی از «زکاة» داریم. با زبان، خدا را مُعین، رازق، ربّ، ناصر، معبود، و... یاد میکنیم غافل از این که در عمل و در زندگی روزمرّه دچار خلاف میشویم. در نماز مقابل خالق هستی به ظاهر کرنش و رکوع و سجود میکنیم ولی چند بار حالات نفسانی خود را زیر ذرّهبین قرار دادهایم تا ببینیم ظاهر و باطنمان تا چه حد به هم نزدیکاند؟
گیر افتادن در دام شهوات و زینتهای زودگذر و فناپذیر این دنیا، نفس انسان را بسیار تدسیه و پایمال میکند زیرا طمع و ترس را در او بیشتر میکند. طمع برای فزونخواهی و ترس برای از دست دادن و اینهاست که یک انسان را ذلیل و زبون یک مشت متاع خاکی و یا بردهی اراده و تصمیم جباران میکند و چنین است تا به خود میآید، میبیند از هدف علم و حکمت و ارزشهای انسانی فرسنگها فاصله دارد.
حسد -که عصارهی تمام رذایل و خصال منفی نفس است- ممکن است در وجود انسان جا خوش کند و در حال کمون بماند و فرد حسود را به خودخوری وادارد امّا زیانش برای دیگران زمانی است که به غلیان در آید که باید از شر آن تنها به خدا پناه برد: «وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ»
حسد از مظاهر بارز خودخواهی است که در حالات شدید آن به صورت خیانت، توطئه، شرارت و... بروز میکند.
آفتی که امروزه دامن خیلیها را گرفته است، چند چهرگی و اظهار وجود نقابدار در فضای مجازی است که بسیاری از افراد بحثهای دینی را آمیختهی منهیات قرآنی میکنند. بسیاری از ما کمابیش با نسخههای قرآنی - که همهی آن در سنّت عملی محمّد مصطفی (ص) عرضه شده است-، آشنایی داریم که اگر انگشتشماری از آن را هم اجرایی میکردیم، بیشک حال و روز ما و جامعه تا این حد سست، درمانده، بیمسؤولیت، دمدمی، خودخواه، و... نبود. ما قبل از تزکیه، به تقوی نیاز داریم که بسیار کمهزینه است؛ زیرا تقوی همان پیشگیری است و تزکیه درمان.
نفس که در گذر زمان و به خاطر بیتوجّهی به عواملی محیطی آلوده میشود اگر از ورود آنها ممانعت و نفس خود را محفوظ کنیم، به فلاح میرسیم و آماده دریافت علم و حکمت.
ما به یک چیز نیاز داریم: عمل به شعار.
- رابطهی تزکیهی نفس با دعوت الی الله چیست؟
تزکیهی نفس در فرایند دعوت الی الله بسیار حیاتی و فقدان آن، دعوت را نه تنها ابتر بلکه به وادی گمراهی و خسران برده و موجب وهن و در نتیجه رویگردانی مخاطبان است.
در دین اسلام، الله منشأ هستی است. در این دین، مخاطبان فراخوانده شدهاند تا پیوند خود را با هستی و منشأ آن حفظ کنند. این پیوند، موجب آرامش دلهاست«أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» انسانی که بخواهد چنین پیوندی داشته باشد، بدون نفسی مزکّی و پیرایش شده از آلودگیها نمیتواند به مقصود خود نایل شود زیرا لازمهی نهایی این پیوند علم و حکمت است و حصول این، ممکن نیست مگر با نفسی رستگار از موانع و آلودگیها.
- نقش الگوی عملی در تزکیهی نفس را توضیح دهید.
روان انسان عموماً به گونهای است در قبال هر دعوتی نگاهش به الگو است لذا رفتار داعی را میپاید تا در ورود به آن عرصه اطمینان حاصل کند. اگر یک پزشک حتّی بدون هیچ نماد دینی هم مردم را به پرهیز از مثلاً سیگار فرا بخواند ولی خود سیگار بکشد، ممکن است مخاطبان سخن او را جدّی نگیرند و بدان عمل نکنند در دعوت با شعار و نمادهای دینی و ادّعای دعوت الی الله موضوع بسیار جدّیتر است؛ زیرا چنانچه در دعوت به سوی خدا میان شعار و عملکرد داعی تعارضی وجود داشته باشد، موجب گسست مخاطبان با منشأ هستی و جهان است. بی اعتمادیای که در اینجا حاصل میشود بسیار پرهزینهتر و جبرانناپذیرتر از پزشک کذایی است. در قرآن میخوانیم:
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» ﴿الذاريات: ٥٦﴾
خداوند ما را آفریده تا خود با شکوفا کردن استعدادها و گشودن اطلاعات نهفته و گشوده نشده در فایلهای نفسمان پیوندمان را با جهان و منشأ آن آگاهانه و مستحکم کنیم. از هدر رفت زمان پیشگیری کنیم. شهوات و قوای غریزی را که حدودی از آن برای ادامهی حیات نیاز است، کنترل کنیم و با کسب علم و با اعمال سنجیده و حکیمانه به کشف رازهای عالم بپردازیم و النهایه، با ترکیبات جدید در عناصر و مواد در اختیار، در مراتبی از حرکت رو به فزونی کائنات پیرامون خود و ساختن و عمران آن سهیم باشیم.
حال تصوّر کنید یک داعی الی الله رفتار و عملکردش منطبق بر گزارههای دعوتش باشد و سلامت نفس خود را در عمل نشان دهد و مظهر و مصداق«کونوا دعاة الناس بأعمالکم...» باشد بیتردید امثال او به سرعت افزایش پیدا میکنند.
متأسّفانه عکس این هم صادق است زیرا همان گونه که در جامعهی کنونی خود شاهد هستیم امروزه حجم شعارها و ادّعاها بسیار بالا، دوگانگي و فاصله در قول و عمل بسیار زیاد، نمادها فراوان و متظاهرين در کسوت فریب بیداد میکنند صدق این سخن را در حاکمیت بی اعتمادی در سایهی اقوال و وعدههای کذب و بیمحلّ، فقدان حسّ امنیت در میان ابنای جامعه، سلطهی فساد و تباهی در حوزههای گوناگون روابط خانوادگی و اجتماعی است که گسترش ریا و چند چهرگی از پیامدهایی است که بیواسطه و مستقیماً شاهد هستیم و از آن رنج میبریم.
ارائهی الگوی عملی ضرورتی لاینفک است زیرا، از یک طرف صدق ادّعا را نشان میدهد و از طرف دیگر، ورود به عرصهی تزکیه را برای مخاطبان تسهیل میکند.
- نقش تصوف و احسان را در تزکیهی نفس بیان کنید. آیا بدون راهبر و استاد یا مربّی مزکا میتوان به تزکیه رسید؟ مربّی و مزکّی باید چه ویژگیهایی داشتە باشد؟
تصوّف عارفانه، آگاهانه و عالمانه که خروجی آن عبارت است از گزینش اختیاری سادهزیستی، قناعت در کنار تلاش زیاد، و کمتوقعی از دیگران در کنار پر توقعی نسبت به خود برای آمادگی در خدمترسانی و انفاق به معنی واقعی برداشتن ناهمواریهای راه، هموار کردن مسیر زندگی برای دیگران و مشارکت فعّال در احسان و اصلاح و نیکوکاری نقش غیر قابل انکار و ضروری در فرآیند تزکیه دارد.
ارائهی این تعریف از تصوف از این جهت لازم بود تا آنچه بهطور عادی و تصوّر عامیانه داریم را کنار بگذاریم زیرا، جریانهای زیادی را تحت این عنوان شاهد هستیم که سران و گردانندگان آن عملاً بر خلاف این محتوا ظاهر میشوند.
بسیاری از آنان همانند عدّهای چشمگیر از سران احزاب و جماعتها غرق در ناز و نعمت و منزوی از هر گونه احساس مسؤولیت روزگار میگذرانند و متأسّفانه بعضاً هم به جای ارائهی خدمات به سلامت و آسایش و آرامش جامعه در خدمت مطامع و بازیهای سیاسی هستند و لازم دیدم صریحاً این موضوع و موضع را روشن کنم تا قبلاً هر گونه ابهامی را رفع کرده باشیم.
در پاسخ به این بخش از سؤال که آیا بدون راهبر و استاد یا مربّی مزکا میتوان به تزکیه رسید؟
باید عرض کنم:
ما باید درک کنیم که یک سیکل و چرخهای از مربّیگری میان ما لازم است و آن را منحصر در فرد یا افرادی نکنیم به این معنی ممکن است فردی که در جهاتی در کسوت مربّی قرار دارد، در جهات دیگری خود نیاز به مربّی داشته باشد و طبیعیترین و سالمترین شکل ممکن همین است زیرا فرد مربّی را از بعضی توهمات احتمالی خود برتربینی مصون میکند و نیز این توهم را در نظر متربّی - که خود را همواره تنها و متکّی به مافوق و در نتیجه حسّ حقارت نفس به شمار میآورد- بزداید.
متأسّفانه تصوّر نادرستی از تزکیه در میان عدّهای چه به نام مربّی و چه متربّی رایج است که منجر به برترانگاری مربّی و تحقیر متربّی میشود بهگونهای که متربّی باید تمام مقدّرات زندگی و حتّی افکار خود را از مربّی اخذ کند. در پسا نبوت دیگر پیر مغانی قابل تصوّر نیست که قادر و لایق امری باشد تا متربّیان به خواست او سجاده به میرنگین کنند و آنان نیز بی چون و چرا مطیع صُمٌ بکمٌ باشند زیرا اساساً هدف رسالت انبیا این نبوده است بلکه برعکس، در عصر نبوت خاتم این پیام سلسلهی انبیا کامل شد که بشر خود از درون بجوشد. هدف تزکیه و مسؤولیت مربّی این است که متربّی از درون به جوشش درآید، و با احساس و معرفت و خودآگاهی و وجدانی بیدار، ارتباط خود را با خدای سمیع و بصیر حفظ کند تا بتواند مستقلاً و در سفر و حضر، در نهان و آشکار، در ضعف و قدرت، در فقر و غنا به خوبی از خود مراقبت کند. و این ممکن نخواهد شد مگر در سایهی عرضهی ارزش و کرامت انسانی متربّی و تواضع مربّی و حذر از هر نوع امتیازطلبی او. در چنین شرایطی است که متربّی، هم تواضع را تمرین میکند هم با چشم و گوش گشوده احساس مسؤولیت در او نهادینه میشود در غیر این صورت- همان طور که شاهد هستیم- افراد به اصطلاح متربّی چشم و گوش بسته با دهانهایی باز، و ابزاری بیاراده در ید فرد یا جریاناتی ناشناخته و مجهولالهویه قرار میگیرند و به جای ایفای نقشهای سازنده النهایه در پروسهی تخریب و تباهی قرار میگیرند و این وضع فرقی ندارد تحت چه نام، فرد، گروه و جماعتی باشد باید به ذات قاعده و فرمول توجّه کرد.
بنابراین، پاسخ بخش سوم پرسش نیز روشن است.
قرآن، در مورد پیامبر به عنوان مزکّی، روشن میکند که اولاً، مزکّی باید میان مردم و در دسترس باشد، مردم او را به خوبی بشناسند، سطح زندگی او از پایینترین سطح زندگی متربّیان پایینتر یا دستکم همسطح آنان باشد و این اولین و مهمترین و ملموسترین شرط یک مدّعی تزکیه و مربّی دینی است.
یک مربّی دینی و مزکّی است که باید به اصطلاح قربان صدقهی متربّی باشد و نه منتظر مدّاحی متربّیان در جایگاهی ممتاز جلوس کند.
متأسّفانه آنچه که امروزه کیسهای قابل توجّهی از مدّعیان تزکیه را میبینیم، چیزی نیست جز تلاش برای پرورش افرادی در نقش توجیهگر یا سیاهی لشکر حزبی و مصالح و مطامع فردی و گروهی که با نام دین فعّالیت میکنند هر چند در میان این مجموعهها افرادی به لحاظ شخصیتی خوشنام حضور دارند ولی درمجموع چون سطح علم و آگاهی آنان از مرز آموزشها و گرایشهای گروهی عبور نکرده است، آنان نیز هرچند از سواد بالای منابع هم برخوردار باشند، قناعتشان در این حدود، مبیّن و مُکفی تزکیه نیست. بدینجهت بین سواد و علم تفاوت زیادی هست. و همینطور بین خوشنامی و سطح درک و معرفت باید دقّت کرد.
یک مدّعی تزکیه معمولاً بیش از عمل به سخنرانی و خطابه وقت میگذراند و یک مزکّی واقعی را باید با عملش شناخت.
- چنانچه از قرآن به نظر میرسد، غایت نهایی دعوت الی الله رسیدن به «تزکیه» است که رسیدن به آن شرط فلاح است، آیا تزکیهی انسانها و تربیت آنان، هدف اصلی دعوت اسلامی است؟ اگر چنین است این جماعتهای اسلامی بالاخص بیداری اسلامی و مدرسهی وسطیت تا چه حدّ، در این راستا موفق بودەاند؟
همانطور که عرض کردم، تزکیه گرچه در جایگاه خود و به عنوانی یکی از شروط، نقش بسیار مهم در دعوت الی الله دارد امّا غایت نهایی نیست. به نظر میرسد همین تصوّر غایت نهایی بودن تزکیه موجب شده تا عدهی زیادی از صحنههای تلاش و کسب علم و خلاقیت غفلت کنند و در حالت خوشبینانه در سطح زندگی تنها به کشیدن گلیم خود از آب موفق شوند.
بنا بر این، دورنمای دعوت الی الله بسیار بلندتر از تزکیه نفس است. اهمّیّت تزکیهی نفس به عنوان باند پرواز به سوی مراحل عبودیت و همسویی با نظام آفرینش و شکوفایی استعدادهاست.
اغلب جنبشهای بیداری اسلامی متوجّه رشد درونی ابنای جامعه نبودهاند بلکه بیشتر، آنان را وابسته به یک مرکزیت خاصّ کردهاند و توان انتخاب در شرایط خلأ و اتفاقات غیر مترقبّه را در آنان ایجاد نکردهاند. حتماً شنیدهاید که از پیامبر گرامی سؤال شد: اگر در برخورد با موضوعی و دور از پیامبر ادلهای شرعی در اختیار نبود چه باید کرد. فرمود: به اجتهاد خود عمل کنید. این یعنی پیامبر در تلاش برای پرورش حس استقلال با به جوشش درآوردن نیروهای درونی متربّیان، میاندیشید.
یکی از نقائص در بعضی از جنبشهای بیداری اسلامی، برنامهریزی به نیّت تقابل و ردّ تئوریک افکار و عقاید غیر مسلمانان و حتّی محکومیت و بایکوت آنان بوده است و بیشتر انرژیها و امکانات در اینگونه زمینهها صرف شده است و این شیوه عملکرد همچنان ادامه دارد و عملیاتی به این گستردگی موجب غفلت از پرورش درون شد. کافی است در یکی از کتابفروشیها با موضوعیت اسلام نگاه کنیم عناوین زیادی از کتابها را با محتوای تکراری و موازی مشاهده میکنیم لذا توجّه به کمیت آن هم به شیوهی تکرار، توجّه به کیفیت را تحتالشّعاع قرار داده است.
تعدّد جماعتها خود حاکی از پراکندگی به سبب پرداختن آنان به امور فرعی و تعریف سطحی از گزارههای دینی است به همین دلیل نیز در تئوریزه کردن حتّی انگشتشماری از شعارها کامیاب نبودهاند. البتّه این نگاه نقّادانه نشانهی نادیده گرفتن نقاط قوت و نیّت خیر و مجاهدت و ایثار بسیاری از شخصیتها و اعضای این جماعتها نیست و این را هم یادآور شویم که حوادث و پیشامدهای ناخواسته و چالشهای برونحرکتی را نباید نادیده گرفت که سدها و موانعی برای آنان ایجاد کرده است. نمونهی نزدیک به خود ما حرکت پرورشی کاکه احمد مفتیزاده است که با ظهور حوادث ناخواستهی انقلاب ١٣٥٧ و اتفاقات بعد از آن ازجمله زندان درازمدّت و... مشکلات جبرانناپذیری در مسیر حرکت مکتب قرآن ایجاد کرد. این حرکتها و جماعات شایسته است به بازنگری و بازخوانی بپردازند و از تجارب پیشآمده درس بگیرند و تغییراتی مؤثر ایجاد کنند.
- پارهای از جماعتهای اسلامی بر این باورند که در مرحلهی مکی یا جامعهی شبه جاهلی – اسلامی باید بدون ورود به کنشگری اجتماعی و سیاسی تنها به دعوت فردی و تزکیهی نفس مشغول بود، آیا چنین مدعایی میتواند واقعبینانه باشد و اصولاّ تزکیه حدّ یقفی دارد و میتوان گفت در فلان زمان فرد به تزکیه رسیدە و صلاحیت ورود به اجتماع را دارد؟
همانطور که عرض کردم: تزکیه یک فرایند است و نمیتوان چنین حدی برای آن قائل شد. و تنها با پایان آثار حیاتی و تواناییها و کنشهای ارادی متوقف میشود.
مشارکت در کنشهای اجتماعی با دخالت در سیاست متفاوت است و اگر دخالتهای سیاسی به معنی امروزی(تلاش برای سهیم شدن در قدرت و دخالتهای آمرانه و...) طبعاً برای کسانی که چیزی از سیاست به معنی مدیریت نمیدانند و از طرف دیگر قدرت خویشتنداری در آنان کمیاب و فقدان بسیاری فاکتورهای لازم برای این عرصه به طور طبیعی حتّی اگر زمینهی آن هم فراهم باسد، باید از ورود به آن احتراز کرد. کنش اجتماعی امّا فرق دارد. این نوع کنش چنانچه تعطیل شود و هر کس در حد آگاهی و توان خود احساس مسؤولیت نکند، به همان اندازه میدان تاخت و تاز را برای فرصتطلبان و تبهکاران باز میگذارد.
البته جماعتهایی هستند که به زعم خود در مقدّرات و سیاسات شرکت میکنند امّا در حدّ برخورداری رؤسا و گردانندگان از مطامعی ناچیز به خاطر حفظ موقعیت از بیشتر کنشهای ضروری اجتماعی و مصالح مردم و همچنین از بیم رنجش حاکمیت، بهشدّت اجتناب میکنند و این بدترین، سخیفترین و ناجوانمردانهترین حالتی است که میتوان تصوّر کرد.
تزکیه برای اینها از اوجب واجبات است که آنهم با توبهای نصوح و جبران خسارات امکانپذیر است.
نظرات
بدوننام
18 مرداد 1400 - 03:21سلام دستمریزاد به شما و مهمان گرامیاتان مطالب بسیار کاربردی و قابل تأملی در این گفتوگو بیان شده است. امید است که همە در آنها تأمل کافی داشتە باشند. مطالب آقای معد مردوخی در این مصاحبه نشان میدهد که غور و واکاوی قرآنی خوبی در این مورد داشتە است. ابنای حرکت اسلامی نیازمند نوعی تصوف و عرفان بسان موتور محرکه هستند. صرف کار تشکیلاتی بدون این مایهی اساسی، ره به جایی نخواهد برد و بیمایه فطیر است. کتب بسیار مبارکی در این زمینه وجود دارند باید به آنها رجوع و در مقام تحقق و عمل مورد استفادە قرار گیرند. کتابهای مرحوم شیخ سعید حوی، مدارج السالکین ابنقیم که خوشبختانه برگردان فارسی آنهم موجود است و نیز کتابهای امام محمد غزالی در این زمینە بسیار رهگشا هستند. اگر دینی نتواند انسان و اخلاقش را تحت تأثیر خویش قرار دهد و خوب را خوبتر کند و آنچنان را آنچنانتر کند، حقیقتا در حقانیتش باید تردید کرد. بسیار سپاس
بدوننام
18 مرداد 1400 - 03:33با سلام بنده از دور آقای مردوخی را با نوشتەهایی که در فضای مجازی منتشر میکند میشناسم. سؤالی خدمت ایشان دارم: چرا افراد متعلق به حرکتها و جماعتهای اسلامی از تفرق و دوری با هم رنج میبرند و همدیگر را آنچنانکه باید و شاید دوست ندارند و با افراد دیگر جامعه راحتتر کنار میآیند تا برادران مسلمانشان؛ چرا آنچه برای خود نمیخواهند برای دیگران از برادران و خواهران مسلمانشان نیز نمیپسندند و در کل چرا از دست و زبان هم در امان نیستند؟ آیا این وضعیت ناشی از بدفهمی اسلام و فقدان تزکیه نفس و ضعف تقوی و... نیست؟ اگر ممکن است به این سوال جواب دهید.
معد مردوخی
26 مرداد 1400 - 06:03وعلیکم السلام ببخشید پاسخ پرسش شما به تاخیر افتاد متاسفانه از جهتی هم باید پرسید: چرا افراد این جماعت ها از تفرق رنج نمی برند؟! اگر واقعا درد تفرق را احساس می کردند و از آن رنج می بردند، با همفکری و تعاون برای برطرف کردن آن اقدام می کردند. عرض کردم: همفکری و تعاون. چیزی که در میان ما بس غریب افتاده است. هر کدام خود را مظهری از حقانیت تمام می دانند از همین رو، با فرهنگ گفت وگو و دیالوگ بیگانه اند. در حالی که اغلب نمادی واقعی از:" کل حزب بما لديهم فرحون" اند. اگر از افراد بدنه ی این جماعت ها بپرسید: تا چه حدود منطقی گردانندگان و مدیران جماعت خود را می شناسند و از نزدیک با آنان آشنایی قابل قبولی دارید؟ یا اگر بپرسید: تا چه اندازه اختیار دارید سران خود را تحت سؤال قرار دهید و آنان را به چالش بکشید؟ تا کنون چند بار طرف مشورت فردی/جمعی قرار گرفته اید و احساس کرده اید جایگاهی در تصمیمات و اجرائیات دارید؟ یا سوال کنید: آیا توانسته اید از مدیران و سران حزب و جماعت خود بخواهید خود مستقیما با سران احزاب و جماعت های دیگر اسلامی به گفت وگوی علنی و بی پرده بنشینند؟ چه پاسخ اطمینان بخشی می توان دریافت کرد؟ دوست گرامی! تردیدی نیست عللی را که در بروز تفرق اشاره کردید، درست است اما چرا با وجود این همه امکانات مطالعه و کسب آگاهی، باز افراد این جماعت ها از بدیهی ترین و اصولی ترین و کاربردی ترین آموزه های دینی بی خبرند؟ از نقاط مشترک این جماعت ها که نتیجه گیری کرده ام و گویی همه بر روی آن توافق کرده اند، طراحی آموزشی و پرورشی برای افراد بدنه آن ها مبتنی است بر اطاعت و النهایه تنها نقش آنان سیاهی لشکر و طرفداری از فرد یا افراد شاخص. پرورش افراد برای طرفداری بسیار خوشبینانه و یقینی از افراد و سران، نیازمند یک جبهه ی مخالف هم هست که این سیاهی لشکر تمام کدورت و انحراف و گمراهی ها را از چهره ی آن ببینند. این شکل از طرفداری اما هیچ نیازی به تفکر و زحمت اندیشه ورزی و استقلال فکری ندارد اگر آموزه های این جماعت ها مبتنی بر طرفداری از فکر و اندیشه بود، در آن صورت برنامه های آموزشی در مسیر تحقیق، مطالعه، پرسش، حل مساله، و... قرار می گرفت و اندیشه ورزی در میان بدنه باب می شد که در این حالت: تامل، صبر، وقار، قدرت تحلیل، قدرت تطبیق شرایط با آموزه های قرآنی، جواز ارتباط با مخالفین و استماع نظرهای متنوع آنان و... از درون آن منبثق می شد. اغلب برنامه ریزان این جماعات به خاطر سهولت کار، تنبلی، و یا حفظ وضع موجود خود، عادت به پاک کردن صورت مساله دارند و همین، بر بدنه آن ها تاثیر عملی و اجرایی می گذارد و معلوم است چنین پدیده ای برای مقلدان و پیروانی که از زحمات اندیشه ورزی و تحقیق و تفحص گریزانند، کاری آسان است و از سوی دیگر، هر کدام از طرف ها اقدامات خود را متصل به منبع آسمانی و خدایی پیش فرض گرفته و اجر و پاداش اخروی را هم برای خود قطعی می دانند. در میان این گونه جماعات، چیزی به نام "احتمال" معنی و مفهوم ندارد و هرچه هست "یقین" است. یقین بر آنچه که فرا گرفته است و فهم کرده است. پس، خیلی طبیعی است که تفرق و مخلفات و عواقب آن با تداوم چنین برنامه های خود حق پندارانه به امری عادی و روزمره درآید. سخن در این باره زیاد است و پیشنهاد بنده برای کسانی که از درد تفرق با تمام وجود احساس رنج می کنند، این است که: ۱. خود در پروسه نامیمون تفرق قرار نگیرند. ۲. از ارتباط نیک و برادرانه با مخالفان فکری ابا نداشته باشند. ۳. تا می توانند جرات پرسشگری را در میان دوستان خود رواج دهند. ۴. به دوستان و هم حزبی های خود تفهیم کنند: فهم و دریافت و برداشت آن ها و سران و مدیران، ملاک و معیار حقیقت نیست و احتمال خطا و اشتباه را همواره مد نظر داشته باشند. ۵. فرهنگ گفت وگو را با تمام قواعد آن فرا بگیرند و در روابط خود به کار ببرند. ۶. اصل محبت خالصانه و بی شائبه را هرگز فراموش نکنند و در عمل بدان متکی باشند تا در سایه آن فضای گفت وگو برای حل مساله فراهم شود. ۷. نقد را به جای مشاجره قرار دهند و اگر در پی گوش های شنوا و اقناع دیگران هستند، ابتدا همین روحیه را در خود بپرورانند و عملا به اجرا بگذارند تا آن ها هم گوش شنوا داشته باشند. نقد، قانونمند و دارای قواعد علمی و مبتنی بر ادله عقلانی است در حالی که مشاجره مبتنی بر غلبه ی احساسات است و باید از آن پرهیز کرد و اگر کسی قدرت نقد در خود نمی بیند، بهترین کار سکوت است. و...
عبدالله اسعدی
18 مرداد 1400 - 03:38کاکە معد عزیز صمیمانه تشکر... به امید اینکه مسلمانان بنا به حکم قرآن: وما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین ... از پستوهای به اصطلاح تزکیه بیرون آیند و به خاطر نجات مستضعفان از بذل جان و مال از هیچگونه جانبازیی دریغ نورزند.
قرآن،درمورد پیامبر به عنوان مزکی،روشن میکند که اولا،مزکی باید میان مردم ودردست رس باشد،مردم او رابه خوبی بشناسند،سطح زندگی اوازپایین ترین سطح متربیان پایین تر یادست کم هم سطح آنان باشد (به نقل از کاک فاروق فرساد)کاک احمد گفته است:از قرآن این را استنباط می کنم که سطح زندگی رهبران دینی باید پاین تراز سطح زندگی ضعیف ترین طبقه جامعه باشد.استنباط مطلب هم به معنی روشن نبودن اوضاع و احکام آن است..اماجالب است که رای تفسیر کاک معد براین است که این مطلب به صورت روشن در قرآن طرح شده است.سایر مفسرین دراین باره هیچی نگفته نفیا واثباتا.سالبه به انتفای موضوع است.تنها کاک احمد این موضوع را در باره قرآن می گوید آنهم به صورت استنباط وبرداشت برخلاف نظر کاک معد.اگر ایشان نشان دهند جایی در قرآن که این مطلب را روشن ساخته لطف نموده.
معد مردوخی
22 مرداد 1400 - 07:59باسلام ۱. "کما أرسلنا فیکم رسولا منکم..."البقره/۱۵۱ و آیات مشابه در قرآن با اشاره به "منکم، منهم" شناخته شدن و در دسترس بودن پیامبر/پیامبران به عنوان مزکی برای مخاطبان را محرز می کند. پیامبر به عنوان مزکی و معلم از خود مردم و درمیان آنان است و سیره ی عملی ایشان نیز با توجه به آیات متعددی از قرآن همین را نشان می دهد. ۲. "وقالوا ما لهذا الرسول یاکل الطعام و یمشی فی الأسواق لولا انزل الیه ملک فیکون معه نذیرا" الفرقان/۷ "وما أرسلنا قبلک من المرسلين إلا أنهم لیاکلون الطعام و یمشون فی الاسواق"الفرقان/۲۰ تردد در معابر عمومی مثل خیابان ها و کوچه ها دلالت می کند بر" با مردم بودن و با آن ها زندگی کردن پیامبران عموما و پیامبر اسلام خصوصا" و حضور آنان در میان مردم بسیار عادی و معمول بوده است به طوری که از تمام امتیازات عوام فریبانه بری بوده اند که در نظر آنان چهره ای غیر معمول و آسمانی از آن ها نشان دهد به همین خاطر، خوردن غذا و مشی در أسواق را برای پیامبر به عنوان رسول و پیام آور خدا، درک نمی کردند و خواهان فرشته ای همراه او بودند. در آیه۲۰ می بینیم صراحتا، همین شرط های معمول برای سایر پیامبران پیشین هم به پیامبر اسلام یادآوری شده است. ۳. " لقد جاءکم رسول من أنفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رؤوف رحيم" التوبة/١٢٨ در این آیه می بینیم که همین رسول که از جنس خود مردم و با تمام ویژگی های انسانی و معمول است، سه ویژگی اما برای او برمی شمرد: نخست، "عزیز علیه ما عنتم" فلاکت و گمراهی و فقر مظلومیت و جهل مردم برای پیامبر سخت و دشوار بوده است و از آن رنج می برده است. دوم، "حریص علیکم" پیامبر برای نجات مردم از آن شرایط ناگوار بسیار مشتاق و صمیمانه تلاش کرده است. سوم، "بالمؤمنين رؤوف رحيم" أو نسبت به مومنان بسیار مهربان بوده است. این ویژگی هایی بوده است که مردم بدان توجه نمی کردند و پیام آور نجات و رهایی از ظلم و جهل را در آسمان ها جستجو می کردند در حالی که همین ویژگی های نجات بخش، بسیار به آن ها نزدیک بوده است. ۵."الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون أبنائهم.."البقرة/۱۴۶و الانعام/۲۰ بر اساس این آیات، أهل کتاب هم -که معمولا غیر قریشی و از قبیله ای نبودند که پیامبر از همان ابتدا میان آن ها می زیست-، أو را به خوبی می شناختند به طوری که شناخت شان از او همانند شناخت شان از فرزندان شان بوده است. این نشان روشنی از پیام هایی در تورات و انجیل از معرفی ایشان داشته است که با در دسترس بودن پیامبر به راحتی می توانستند شخصیت و رفتار و گفتار و کردارش را با آگاهی های موجود در تورات و انجیل تطبیق دهند و در مورد پیامبری او هیچ تردیدی نکنند. ۶. "یا ایها النبي قل لازواجک أن کنتن ترد الحیاة الدنیا..." الاحزاب/۲۸ نشان از ساده زیستی و فقر آگاهانه پیامبر دارد که سطح پایین تری از سایر فقرا برای خود برگزیده است زیرا اگر چنین نبود، به خواسته همسرانش تن می داد. یادآوری می کنم: قرآن و آیات آن بیان و بینات است و همین پیام خود قرآن، نشان از روشنی آن است و اگر مردم عموما و دانشمندان خصوصا، پیام آیه یا آیاتی برایشان روشن نیست، به معنی مبهم بودن خود قرآن نیست. فرمایش کاکه احمد را در مورد فهم " وثیابک فطهر" حتما شنیده اید که قبلا چه برداشتی از آن داشت و بعدا چه برداشتی. این تاخیر در فهم ما از آیات قرآن چیزی از روشنی پیام های قرآن نمی کاهد. بسیار اتفاق می افتد به علل گوناگون و مشغله های فکری متعدد، متوجه موضوع بسیار روشنی هم نشویم. این از ویژگی های ما انسان هاست. در ضمن، بسیاری از گزاره هایی که امروزه برای کودکان هم روشن است شاید در گذشته از گزاره های دشوار علما بوده است و این هم بسیار طبیعی است. مثلا، همین فهم اخیر کاکه احمد از" ثیابک فطهر " که امروز فهم آن برای ما تسهیل و روشنی آن بر ما آشکار شده است. به مفسرین هم اشاره کرده اید. اولا، نمی دانم آیا شما تمام تفاسیر را گشتید و نیافتید؟ ثانیا، باز این هم دلیلی بر بی نقص بودن فهم هیچ یک از آنان نیست. در همین تفاسیر اشتباهات بزرگی هم یافت می شود که شاید در زمان خود برداشت درستی به نظر می رسیده است. توقف روی تفاسیر دیگران و این که خود را محدود به فهم دیگران کنیم و خود هیچ تلاشی برای فهم جدید نکنیم، چالش بزرگی پیش روی ما مسلمانان ایجاد کرده است. اصلا چه ایرادی دارد نسل امروز چیزی فهم کند که در گذشته آن را فهم نکرده یا طور دیگری فهم کرده اند؟ ببخشید که خیلی خلاصه نوشتم الحمدلله خود اهل مطالعه هستید و فکر می کنم همین اشارات مختصر کافی باشد.