ایمان به قضا و قدر در اندیشه و باور اسلامی یکی از ارکان ایمان بهشمار میآید؛ در حدیث مشهور پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم - ارکان ایمان در جواب جبریل -علیه السّلام - آمده است، آنجا که میفرماید: «أن تؤمن بالله وملائکته وکتبه ورسله وبالیوم الاخر وبالقدر خیره وشره»
نکته قابل توجه، آمدن این ارکان در قرآن به جز ایمان به قضا و قدر است؛ هرچند لفظ مشیت و قضا و قدر به صورت مصداقی در قرآن کریم بدان اشاره نشده است، اما بیش از ٥٠٠ آیه در قرآن کریم حول محور مشیت و قضا و قدر مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. یکی از این آیات، آیهی ٤٢ سورهی انفال است که در این نوشتار به آن پرداخته خواهد شد.
«إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَلَوْ تَوَاعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ وَلَكِنْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ»
(به یاد آورید) زمانی را که شما در طرف نزدیکتر (به مدینهی منوّره) بودید (و باران فقط در آنجا بارید و زمین را سفت گردانید) آنان (یعنی دشمنان) در طرف دورتر مستقرّ بودند (و آب در اختیار نداشتند و زمین آنجا سست بود و بارانی هم به خود ندید، و لذا قدمها بدان فرو میرفت) و کاروان (قریشیان به سرپرستی ابوسفیان که شما در تعقیب آن بودید) در مکان پائینتری از شما قرار داشت. اگر با همدیگر وعده (ی جنگ) میدادید (قریشیان به خاطر هراس از شما مؤمنان، و شما مؤمنان به سبب کمی خود و فراوانی دشمنان) به وعدهی خود وفا نمیکردید، ولیکن (بدون وعدهی قبلی و میل قلبی با یکدیگر رویاروی شدید) تا خداوند کاری را تحقّق بخشد که میبایست انجام گیرد، و بدین وسیله آنان که گمراه میشوند با اتمام حجّت بوده و آنان که راه حق را میپذیرند با آگاهی و دلیل آشکار باشد. بیگمان خدا بر هر چیزی توانا است (و او بود که گروه اندک مسلمانان را پیروز و گروه فراوان کافران را شکست داد).
به یاد آر وقتی سپاه شما
در آن جنگ بدر و به روز غزا
همی بود بر کوه نزدیکتر
ولی دشمنان دورتر ز آن گذر
کمین کرده بودند در جای پست
سپاه شما بود بالای دست
گر این جنگ با وعده های شما
که بستید با خصم، می شد بها
در آن وعده گه تیغها را غلاف
بگردانده بودید از اختلاف
ولیکن همی خواست یکتا خدا
که اجرا شود حکمهای قضا
که باید بگردد هلاک
بمیرد رود در دل تیره خاک
هر آنکس حیات ابد را سزا ست
به کامش ببیند که بر او رواست
سمیع است حقا که یکتا خدا
علیم و تواناست آن کبریا
ارادهی انسان و ارادهی خداوند متعال
از دیدگاه قرآن برای وقوع هر فعلی سه چیز لازم است:
١. ارادهی انسان
٢. اتخاذ اسباب
٣. ارادهی خداوند
مشیت با اراده فرق میکند، اراده نوعی از جنس مشیت است. در آیهی ٢٧ سورهی نساء خداوند متعال تصریح می کند که انسان صاحب اراده است.
«واللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَيُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيمًا»
خداوند میخواهد توبهی شما را بپذیرد (و به سوی طاعت و عبادت برگردید و از لوث گناهان پاک و پاکیزه گردید) و کسانی که به دنبال شهوات راه میافتند، میخواهند که (از حق دور شوید و به سوی باطل بگرائید و از راه راست) خیلی منحرف گردید (تا همچون ایشان شوید).
اراده یک حالت نفسانی در انسان است که می تواند موافق و یا مخالف ارادهی الهی باشد. اراده زمانی شکل میگیرد که انسان تصوری از چیزی به عنوان هدف داشته باشد و بعد از تصدیق منفعت، شوقی در او ایجاد میشود و پس از آن میخواهد به عنوان یک هدف به دست آورد. در اینجاست که اراده شکل میگیرد و انسان میخواهد به هر وسیلهای شده است به آن برسد.
اگر شوق رسیدن در انسان شکل گیرد و اراده نماید میبایست این اراده را به عزم و سپس جزم تبدیل کند تا بتواند همهی موانع را از سر راه بر دارد.
مراحل تصور، تصدیق مطلوب بودن، شوق و اشتیاق رسیدن، اراده و خواستن، عزم و در نهایت جزم است که انسان را به هدف میرساند.
بعد از این است که اگر مشیت الهی تعلق گرفته باشد، انجام میشود.
پس از اراده برای برداشتن موانع عزم لازم است، و جزم نیز به او صبر و شکیبایی می دهد تا به هیچ وجه از هدف دست بر ندارد.
گزیدهای از سه تفسیر فتح القدیر امام شوکانی، تفسیر ابن کثیر و تفسیر المنیر وهبة الزحیلی در مورد آیهی ٤٢ انفال
(ولیکن ) حق تعالی شما و آنان را در این آوردگاه گرد آورد (تا الله تعالی کاری را که کردنی بود به انجام رساند) از پیروز ساختن دوستان و خوار ساختن دشمنانش و عزت بخشیدن به دینش و به ذلت کشاندن کفر، در حالی که هرگز محاسبهی دو گروه بر این مبنا نبود که این اتفاق به این صورت روی دهد، اما خدای عزوجل این اتفاق را به همین شکل محقق گردانید (تا هلاک گردد کسی که هلاک شدنی است بعد از قیام حجت و زنده بماند کسی که زنده ماندنی است بعد از قیام حجت) و بعد از آن، دیگر هیچکس را بر خدای عزوجل عذر و حجتی باقی نماند.
بعضی گفتهاند، معنی این است: تا کفر کسی که کافر شده است، بی هیچگونه شبههای باشد، همینگونه، اسلام کسی که اسلام آورده است، بی هیچگونه شبههای باشد. زیرا با پیروزی اهل ایمان در بدر و جداسازی میان حق و باطل، شبه به کلی از میان رفت. بنابراین، اگر بعد از این انسانی به سبب استمرارش بر کفر، در وادی هلاکت افتاد و سزاوار عذاب گردید، هلاکت وی بی هیچ گونه شبههای است و در روز قیامت برایش حجتی باقی نمانده است، که بگوید: من در شبهه بودم و کار بر من پوشیده و آشفته بود. همین گونه برای اهل ایمان در این که برحق هستند، شبههای باقی نمیماند. زیرا دیگر این حقیقت برایشان روشن و آفتابی شده است که دین خدا پیروز است و دوستانش فاتح و مسلطاند.
دیدگاه جامعهشناختی راشد الغنوشی درباب آیهی ٤٢ سورهی انفال
به قابلیتهای اسلام برای سازگاری با توسعه و تثبیت نگرش شهروندی، دموکراسی و جامعهی مدنی در فرهنگمان و نیز اصالت همزیستی مسالمتآمیز با نامسلمانان باور کامل دارم و مطمئن هستم که جهاد، راه دفع تجاوز و تمهید فضای آزادانه برای انتخاب دین و واگذاشتن حسابرسی آنان به خداست، و تلقی از آن به عنوان یک روش دینگستری یا تحمیل اسلام به غیر مسلمانان یا براندازی کفر از گیتی، مخالف مقاصد آزادیگرایانه اسلام و آیاتی است که من بر انتخابگری انسان تأکید میکند و ضمن اقامهی حجت، مسؤولیت فرجام او را بە عهدهی خودش میگذارد.
«لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ»
تا آن که گمراه میشود، آگاهانه گمراه شده و آن که راه هدایت را بر میگزیند، آگاهانه راه را بر گزیده باشد.
«لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ»
تا پس از آمدن پیامبران، دلیلی در برابر آفریدگار برای مردم نماند.
دیدگاه دکتر محمّد راتب نابلسی در مورد انتخاب انسان در پذیرش ایمان
ایشان میگوید: خیار الإنسان مع الإیمان خیار وقتٍ فقط، لا خیار قبولٍ أو رفضٍ؛ لأنه لابدّ من أن یؤمن و لو بعد فوات الأوان، حینما یأتیه ملک الموت.
انتخاب انسان در پذیرش ایمان انتخاب زمان پذیرش است نا انتخاب قبول یا رد. چون گریزی جز قبول ندارد هر چند وقت را از دست دهد و در زمان مرگ و فرشته مرگ ایمان بیاورد. أعاذنا الله منها
نظرات