جنبشهای اسلامیای که در اطراف و اکناف جهان اسلام شکل گرفتهاند، در شرایط و احوالی پا به عرصه وجود نهادند که مبارزهطلبیهای خطرناکی ـ به ویژه در دهههای نخست قرن بیستم ـ امّت اسلامی را مورد تاخت و تاز قرار داده بود.
موج خروشان این تهدید و مشکلات تنها بعد سیاسی و استقلال جغرافیای شرق و غرب جهان اسلام را در بر نگرفت بلکه حیات اجتماعی و دینی را نیز درنوردید.
در زهدان این اوضاع و احوال ناگوار و نگرانکننده بود که جنبشهای اسلامی در مناطق مختلف جهان اسلام دیده به جهان گشود و زاد و ولد کرد. لذا بیشتر این حرکات اسلامی ـ اگر نگوییم همهی آنها ـ که در بحبوحهی جنگ و درگیری و مبارزات بیامان نشات گرفتند، تلاشهایشان را بر تربیت و پرورش داعیان و نیروهای اهل مجادله و گفتوگو و مجاهدانی فداکار و جان برکف، متمرکز کردند و از بعد مهمّ و حیاتی پرورش دانشمندان، متفکّران و پژوهشگران غفلت ورزیدند و تنها به صورتی عرضی و ثانوی ـ اگر نگوییم از روی خطا و اشتباه ـ دانشپژوهانی در صفوف ایشان ظهور کردند.
جنبشهای اسلامی شکل یافته در مقطع تاریخی مزبور قیاده، قاعده، مقاصد و اولویاتش را بر اساس دلواپسیهای روزمرّه و پرورش عملی و همچنین بر مبنای جهاد و فداکاری، پایهریزی کرد.
جنبشهای اسلامی در این مسیر و وادی به تولید فكر و نظریهپردازیهای فکری پرداخت به گونهای که همهی نیرو و انرژیهای خویش را صرف اقتضائات، مواضع و مصالح روزمرّه حرکت کرد.
این همان فکر حرکی که در حقیقت فکر حزبی و عقلانیّت حزبی نام دارد و در زمینههای مختلف اعمّ از مسائل و موضوعات یا موضگیریها و انتخابهایش، وابسته و دنبالهرو به شمار میرود.
چون این نوع تفكّر و اندیشیدن بر قلب و محافل جریانات اسلامی و عقل و اندیشهی اعضا و حتّی رهبران نیز سایه افکنده بود، نه تنها توانایی ایجاد تغییرات و نوآوریهای اجتهادی نداشت که از همراهی و همدلی با رخدادها و تحوّلات نوین داخلی و خارجی نیز عاجز و درمانده ماند.
در بیشتر مواقع جریانهای اسلامی دگماندیشانه عمل نموده و برای اصحاب و حاملان اندیشهی آزاد و اجتهادات نوگرایانه ـ حتّی از جانب اعضایش ـ محدودیّت ایجاد کرده است! از این رو تفاوت و تعارض میان «فکر حرکی» و «حرکت فکری» روشن و آشکار میگردد.
جنبش اسلامی زمانی که پا به عرصه وجود نهاد و در قالب «حرکتی آزادیخواهانه» ظاهر شد و نیاز مبرمی به اندیشهی مبارزاتی قاعدەمند و پیروی از انتخابهایش، داشت اکنون باید بیش از پیش در قالب و فرم «حرکت اجتهادی نوگرا» برای خود و جامعهی پیرامونش ظاهر شود و در این راستا و برای تحقّق این مهمّ نیاز شدید و فوری به «اندیشهی آزاد و نوگرایانه» دارد و باید از قید و بند فکر حرکی رهایی یابد، چرا که مطمئنّاً اگر جنبش و جریان مداوم فکری تحت سلطه و سیطرهی فرمانبرداری و تسلیم پذیری قرار گیرد، در سراشیبی «انعطاف ناپذیری» و «واپسگرایی» سقوط خواهد کرد.
در پایان به ماجرای نادر و شگفتآوری اشاره خواهم کرد: یکی از اندیشهوران مغربی پس از بازگشت از کنفرانس یکی از احزاب اسلامی فشارها و سختگیریهای به عمل آمده علیه وی به خاطر پارهای دیدگاههای مخالفش را برایم بازگو نمود و به حدّی تحت فشار و اجحاف ایشان قرار گرفته که با حالت خشم و قصد قطع رابطه با آنان گفته بود: بیتردید حکومت مغرب بیش از شما آزادی بیان و انتقاد را به ما ارزانی داشته است!
نظرات