وقتی بر مطالعاتم در زمینههای مختلف قرآنی افزودم و به خواندن کتابهای مختلف در زمینهی مسائل گوناگون دینی و غیر دینی مشغول شدم و آرا و افکار متفکّران غربی و شرقی و افرادی که در کشورهای اسلامی داعیهی روشنفکری را دارند، تجزیه و تحلیل نمودم و در محافل و مجالس محقّقانه، خود را مخاطب سخنان افراد قرار دادم و در مقالات اینترنتی و شبکههای مختلف ماهوارهای تأمّل و تدبّر نمودم، دریافتم که پیرامون این کتابی که شیفته و مجذوبش شده بودم شبهات فراوانی پخش و نشر میشود. به همین دلیل تصمیم گرفتم با نگاهی بروندینی و دروندینی به تحلیل و پاسخ شبهاتی كه ممكن است برای افرادی كه شناخت كافی از قرآن ندارند و تاحدی گمراهكننده و اغواگر باشد پرداخته، تا بر همگان عیان شود چه ذخیرهی گرانبهایی در اختیار مسلمانان است که متأسفانه از آموزههایش (درحد مطلوب و کافی) بهره نبرده و دستوراتش را [کما هو حقه] به کار نمیگیرند. ازجمله:
الفـ باور به تاریخیبودن احکام و قوانین قرآنی
بـ قرآن و تجربهی نبوی پیامبر (ص)
جـ رفع قدسیّت از آموزههای قرآن با نشاندن معرفت دینی به جای دین
دـ نفی کلّیت قرآن در سایهی اندیشههای ناسیونالیستی و شوونیستی
وـ تجزیه و تحلیل تأثیرپذیری قرآن از اشعار جاهلی
الف) باور به تاریخیبودن احکام و قوانین قرآنی
عدّهای از كسانی كه داعیهی روشنفكری دینی را دارند جهت هماهنگ نمودن متون دینی (قرآن) با مفاهیم دنیای مدرن به عصرینگری پناه برده و بر این باورند احكام و قوانین قرآنی در عصر نزول، عاقلانه بوده اما در عصر حاضر این احكام و قوانین نیاز به تجدیدنظر اساسی داشته و بایستی در جهت عاقلانه نمودن و عادلانه خواندن آنها كوشید. عدهای از آنها هم ملاك عقلانی بودن را عقلانیت ابزاری مربوط به این عصر و معیار عادلانه بودن را نیز عدالت به معنای مدرن آن درنظر گرفته و در صدد هستند با اصل گرفتن آنها و پیرو قرار دادن متون دینی در راستای همخوانی و همنوایی این متون با عصر حاضر بكوشند.
متأسفانه افرادی كه انسانها را در قالب تاریخ ریخته كه غبار فرهنگ و تمدن بر آنها مینشیند و ابعاد ثابت و تغییرناپذیر انسانها را فراموش میكنند در پرتو نگرش به انسان تاریخی، احكام و قوانین ثابت و نصوص قطعی دینی را كه مربوط به فطرت انسانهاست را مربوط به همان دوران نزول دانسته و در زیست جهان نزول، آن را عقلانی و عادلانه پنداشته و از آنها در دوران مدرن، سلب عقلانیت و عدالت مینمایند.
حتی عدهای از این روشنفكرنمایان، اجتهاد در پرتو نصوص را نیز دست و پا زدن دینداران در راستای هماهنگی با دنیای مدرن تلقی میكنند؛ درحالی كه اصول و كلیات دینی جهت سروسامان دادن به ابعاد ثابت بشری كه به حكم انسان بودن ویژگی مشترك تمامی آدمیان در تمامی اعصار تاریخی است از سوی پروردگار برای هدایت عقل بشری و جلوگیری از آزمون و خطاهای بشری نازل شده است و انسانهایی كه بر فطرت خدایی خویش باقی مانده باشند بهطور حتم اجرای این قوانین و اصول را جهت هماهنگی خویش با جهان هستی، در راستای تأمین اهداف عالی پروردگار و ایفای نقش خلیفهگری خویش دانسته و با اصل گرفتن تمامی دستاوردهای بشری در تمام دوران مدرن و پسامدرن به ورطهی خودباختگی راه نیافتهاند و به مقابله و ضدیت با اصول كلی الهی برنمیخیزند و در رسانهها با بدست گرفتن پرچم آزادیخواهی و دفاع از حقوق بشر، قوانین دین را به باد انتقادهای ناآگاهانه و تخریبی خویش نمیگیرند.
به عنوان مثال عدهای از مجذوبین غرب، احیاگران دینی را مورد طعنه و انتقاد خویش قرار میدهند كه آنها بیعت را همانند دموكراسی دانسته و در سایهی بهكارگیری این واژه كه مربوط به دوران سنت است، به آن رنگ و لعاب مدرن داده و دموكراسی را از دل آن بیرون میآورند، در حالیكه چنین برداشتی از بیعت توسط هر كسی ارائه شود، جای اشكال دارد؛ چرا كه خداوند جهت ادارهی سیاسی جامعه بشری و جلوگیری از فساد سیاسی ناشی از عدم توازن قدرت، چند اصل كلی را از طریق آخرین پیامش به سوی انسانها گسیل داشته و جزئیات و شیوهی اجرای آن را به عقل بشری در پرتو فرهنگها و شرایط مختلف جامعه واگذار نموده است. آن چه به عنوان اصول كلی از سوی خداوند مقرر شده: یکی انتخاب حاكم و یا هر فردی در رأس امور سیاسی است که بایستی توسط مردم و از طریق شوری انجام پذیرد. حال این شیوه در دنیای جدید - كه شاهد رشد جمعیت و پیشرفت دانش و تجربه بشری بودهایم- میتواند از طریق مشاركت آحاد جامعه و از طریق صندوق رأی صورت پذیرد. اصل دوم در این راستا مشاركت زن و مرد هر دو در انتخاب حاكم است كه در جامعهی مدینه از طریق بیعت صورت پذیرفته (عقبهی 1 و 2) و در عصر حاضر به شیوهای مطابق با مقتضیات این عصر، صورت میپذیرد. اصل سوم امر به معروف و نهی از منکر است که در راستای نقد حاکمان و کارگزاران جهت سر و سامان دادن به امور سیاسی جامعه و جلوگیری از استبداد رأی و نظر و مطلقنگری كه در شیوهی سنتی آن، آحاد جامعه در صفوف نماز با خلیفه همدم و همنشین بودند و به صورت رو در رو ومستقیم صورت میپذیرفت، چنانچه اعرابی رو به حضرت عمر كرده و به او هشدار میدهد که در صورت عدول از اوامر الهی با شمشیر راستش میكند و یا ایراد زن عرب بر عمر بن خطاب(رض) بر سر تعیین مهریه و ... ولی در دنیای جدید كه دسترسی به حاكمان برای اكثریت جامعه میسّر نیست از طریق احزاب و گروهها و از طریق رسانهها و مجلات و روزنامههای مستقل صورت میپذیرد.
اصل دیگر در این رابطه تفكیك قواست و عدم وابستگی قوا به همدیگر بهگونهای كه نبایستی تمامی قوا تحت سلطهی اقلیتی باشند، هرچند به صورت صوری و ظاهری از همدیگر منفك باشند. همچنانكه در عصر خلفای راشدین این استقلال كه برگرفته از آموزههای نبوی و آخرین پیام آسمانی بود به نحو احسن انجام میپذیرفت. خلیفه كه در رأس قوهی مجریه قرار دارد، توسط قاضی در برابر یك شهروند یهودی به دلیل نداشتن حجت كافی محكوم میشود و شورای حل و عقد كه برگزیدگان و متخصّصان جامعهی اسلامی هستند در پرتو كلیات، به استخراج و استنباط قوانین میپردازند كه شكل مدرن آن در این دوران به صورت پارلمان جلوهگر است. حتی جامعهی اسلامی میتواند از دستاوردهای عقلِ بشری سایر جوامع نیز استفاده نماید به شرطی که برخلاف اصول کلی و نصوص قطعی متون دینی نباشند؛ چراکه حکمت گمشدهی انسان مؤمن است، هرجا باشد، انسان دیندار با اوست. در بقیهی مسائل و زمینهها هم بدین شیوه است كه خداوند جهت بهبود زندگی اجتماعی، جلوگیری از فساد اقتصادی و سر و سامان دادن به غرایز و خواستهای آدمی چون حرص، كبر، .... اصول و مبانی تغییرناپذیری را نازل فرموده است كه ملاك و معیار تمامی قوانین اجتهادی و وارداتی، از سایرجوامع و ملل است نه اینكه مسلمانان موظف به پیروی از متغیرات و احكام و قوانین سیال گذشتگان باشند كه غبار تاریخ و فرهنگ و تمدن بر آن نشسته است. ما مسلمانان بر این باوریم كه فساد ناشی از قدرت و ثروت نامشروع، تضاد و شكاف طبقاتی، فساد ناشی از كبر، حرص و طمع، غریزهی جنسی و ... تنها مختص عصر نزول نیستند که احكام و قوانین، جهت جلوگیری از فساد ناشی از آنها در عصر نزول عادلانه و عاقلانه باشند و امروز غیرعقلایی و ناعادلانه.
متأسّفانه معتقدین به عصرینگری در نظر نمیگیرند كه با ارائهی چنین دیدگاهی در درجهی اول خاتمیت پیامبر (ص) را زیر سؤال برده و رسالت جهانی اسلام را كه بسیاری از آیات قرآنی مبین آن است، به چالش میكشند و رسالت پیامبر (ص) را در حد رسالت سایر پیامبران كه مختص شرایط زمانی و مكانی خاصی بود پایین میآورند، همچنین با ارائهی چنین دیدگاهی جهالت خویش را نسبت به ابعاد وجودی انسان و متون دینی اسلام به اثبات میرسانند. آنها در نظر نمیگیرند كه احكام و قوانین الهی به دو بخش ثوابت كه فرا زمانی و مكانی است و متغیرات كه با توجه به شرایط تاریخی و فرهنگ حاکم بر جامعه تغییر میکند، تقسیم شده و علمای دین موظفاند ضمن پاسداری از ثوابت و اصل گرفتن آنها، متغیرات را با توجه به شرایط زمانی و مكانی بهگونهای كه با اصول و مبانی دینی تضاد نداشته باشد، استنباط نمایند. ثوابت هم در سایهی علم محیط و لایزال پروردگار و شناخت همهجانبهای كه پروردگار از ویژگیهای روحی و جسمی آدمیان دارد ـ خصوصیاتی كه به درازای تاریخ بشری و در تمامی مكانها در بین همهی انسانها مشترك و تغییرناپذیر است ـ تشریع میشود. وقتی خداوند جهت از بین بردن فساد سیاسی و اقتصادی حاكم بر جوامع، قوانینی را ارسال مینماید یا جهت سر و سامان دادن به بعضی غرایز و دفاع از عقل، ناموس، نفس، مال، دین (آزادی عقیده) دستوراتی را توسط آخرین پیامبر خویش (ص)عرضه میدارد اینها اختصاص به یك مقطع زمانی یا محدوده و مكانی خاص نداشته؛ بلکه در تمام مقاطع تاریخی و در همهی مكانها و زمانها در گذشته، حال و آینده همزاد و همراه بشر بوده كه تخطّی از این دستورات به طور حتم آدمی را از آن فطرت خدایی دور و زمینهساز فساد در جامعه به جای عمران و آبادانی خواهد شد. البته اجرا و عمل به این ثوابت هم نیاز به شرایطی دارد كه تا محقّقشدن آن شرایط به تأخیر انداخته میشود؛ به عنوان مثال این شرایط در یك جامعهی توحیدی كه فهم صحیحی از دین خداوند دارند و افراد بهواسطهی جهانبینی حاكم بر اسلام، تربیت شده باشند و ایمان به توحید و معاد در ابعاد وجودی آدمیان ریشه دوانیده باشد، بهواسطهی حكومت اسلامی در صورتی به مرحلهی اجرا درمیآیند كه اولاً تمامی ابعاد شریعت اسلامی با همدیگر در نظر گرفته شوند نه اینكه بخشی از آن به عنوان استفادهی ابزاری در خدمت قشر خاصی درآید، ثانیاً مقدمات بسیاری از دستورات بایستی توسط حاكمیت اسلامی فراهم آید. در بخش حفاظت از ناموس بهطور حتم باید همهی احكام را با هم درنظر گرفت و مقدمات هم بهطور حتم لازم و ضروری است، بهگونهای كه اگر جامعهی اسلامی نتواند زمینههای ارضای غرایز جوانان را از طریق ازدواج سهل و آسان فراهم آورد و از سوی دیگر محركهای متنوعی را در جامعه پخش شده ببیند؛ بهطور حتم نمیتواند داعیهی پاسداری از حریم قوانین اسلامی را داشته باشد. در ضمن قوانین ارسالی از سوی خداوند با قوانین تصویب شده توسط پارلمانهای بشر در موارد زیر میتواند تفاوت داشته باشد:
1ـ همچنان كه گفته شد خداوند در سایهی شناخت انسان و جهان هستی از كوچكترین ذره تا بزرگترین آن، در راستای هدف خلقت قوانین فرا زمانی و فرا مكانی را به سوی آدمیان ارسال میدارد (شناخت از ویروس HIV و غریزهی جنسی انسان و مشكلات این غریزه در آینده).
2ـ خداوند با توجه به تفاوت جسمی و روحی حاكم بر آدمیان (بخصوص زنان و مردان) فرامینی را به سوی انسانها گسیل میدارد كه ضمانت اجرایی داشته باشند و امكان پیاده شدن آنها با توجه به واقعیتهای حاكم بر جامعهی بشری باشد، نه اینكه آرمانگرایانه یا در خلأ و به صورت تئوری تنها در حد شعارهای دهن پركن بوده كه امكان پیاده شدن آن در حیات انسانی امكانپذیر نباشد. مثلاً ادعاهایی كه فمنیستها بخصوص فمنیستهای رادیكال، در دشمنی با مردان و جداسازی از آنها ارائه میدهند یا فمنیستهای لیبرال و سایر فمنیستها در راستای همسانسازی همهی جانبه حقوق و مرد نمودن زنان ارائه میدهند بهگونهای است كه به هیچ وجه با خصوصیات جسمی و روحی زنان همخوانی ندارد كه ثمرهی آن افزایش روز افزون خشونت علیه زنان، متلاشی نمودن نهاد خانواده، افزایش كودكان بیسرپرست، كار اجباری زنان، عدم تساوی حقوق زنان و مردان و ... بوده به گونهای که با وجود تلاشهای چندین سالهی فمنیستها در طول امواج یك و دو و سه ـ هر چند نمیتوان تلاشهای آنها را در بسیاری از جنبهها از جمله حق تعیین سرنوشت (حق رأی)، مالكیت خصوصی و ... نادیده گرفت، در اسلام همهی این حقوق محفوظ و لحاظ شده است ـ بایستی از سردمداران آنها سؤال كرد كه برای عموم زنان چه دستاوردی داشتهاند و آیا اشارهی آنها به چند هزار زن كه توانستهاند موقعیتهای سیاسی، اجتماعی و ... كسب نمایند؛ میتواند اینهمه خشونت و بیعدالتی را در حق این همه زن، كه قربانی مردسالاری و برداشتهای مردگرایانه شدهاند را توجیه و تفسیر كند؟آیا تا به حال از خود پرسیدهاند كه چرا در دادن شعارهای خویش نیز تابع تئوریهای مردسالارانه بودهاند و كالاگونه به عنوان ابزاری در خدمت تفكّرات مردسالارانه درآمدهاند؟
3ـ قوانین بشری متأثر از ذهن محدود و ناقص بشری است كه محصور در حصار مكان و زمان است. چه بسا انسانها امروز قوانینی را به تصویب برسانند كه در آینده صدمات جبرانناپذیری را متوجه جامعهی انسانی نماید. به عنوان مثال ما امروز شاهد هشدار كارشناسان محیط زیست در زمینهی نابودی كُرهی زمین به دلیل همین قوانین بشری كه توسط نظام سرمایهداری به تصویب رسیده، هستیم. همچنین فقر، گرسنگی و مرگ جمع كثیری از افراد جامعهی انسانی، شیوع بیماریهای مختلف در اثر تصویب قوانین در راستای آزادی غریزهی جنسی، فروپاشی خانواده، آوارگی و بیپناهی و خشونت علیه كودكان و زنان در كشورهای مختلف جهان ثمرهی چنین قوانینی است كه تشریعکنندگان چه بسا در آغاز بر اساس علم محدود و متأثّر از غرایز خویش، نیت خیری داشتهاند و هیچ وقت تصور چنین فرجامی را برای حیات انسانی نداشتند.
شراب را كه خداوند جهت حفاظت از عقل آدمیان برای همیشه حرام نموده، گاه توسط آدمیان در مقاطعی ممنوع و گاهی نوشیدن آن را آزاد نمودهاند و یا به تصویب قوانینی در راستای رفاه حال همجنسبازان پرداختهاند كه امروزه در پارلمانهای اروپایی تحت عناوین آزادیهای فردی و دفاع از حقوق بشر صورت میپذیرد؛ و همکنون به عنوان یكی از اصول اخلاقی در دنیای مدرن مورد تكریم واقع میشود.
4ـ قوانین بشری به هیچ وجه نمیتواند بیانگر مصالح آحاد جامعه باشد. این قوانین به جای در نظر گرفتن مصالح جمعی، منافع حزبی و گروهی را در نظر گرفته و مصلحت جمع رابه پای منافع گروهی و حزبی قربانی مینماید.
5ـ تمامی آحاد جامعه همچنان كه در دموكراسی مستقیم صورت میپذیرد، نمیتواند در تصویب قوانین نقش داشته باشند. نمایندگان مردم هم در اكثر مواقع برآیند نخبگان جامعه نیستند؛ چرا كه بسیاری از نخبگان به دلیل قبض منابع اطلاعرسانی جامعه از سوی ثروتمندان و صاحبانِ ثروت و قدرت و اغفال عامهی مردم از تصمیم گیری در مسایل كلان كشوری محروم میمانند.
نظرات
بدوننام
11 خرداد 1391 - 10:03با سلام و نهایت احترام نوشتار حاضر، بسیار بنیادگرایانه، یکجانبهنگرانه، انحصارگرایانه، متعصبانه، جزماندیشانه و ... است. خواهشمند است سعی کنید مطالب و آثار منتشرشده در این زمینه از جمله کتابهای عبدلکریم سروش، محمد مجتهد شبستری، نراقی، کدیور و بقیهی افراد را بخوانید، آنگاه حکم نهایی را صادر نمایید. خواهشا از نوشتن جملات مبتذل مانند واژهی "روشنفکرنما" کمتر کنید. بهجای انگیزه، انگیخته را نقد کنید. خدمت شما عارضم؛ بدترین کار، دفاع ناشیانه و نادرست و غیر علمی و ناروشمند از یک امر حقیقی و حق است. کاش امثال من و شما به جای تألیف کتاب و نگارش مقالههای بدون دلیل و پر از ادعاهای ناصواب، لختی بیشتر مطالعه، تفکر، تأمل و سکوت کنیم. آقای سلیمانزاده عزیز جهت تکملهی بحث توجه شما را به نوشتهی زیر جلب مینمایم: آیا هر فكر كردني فكر كردن فلسفي است ؟ اندیشه فلسفی یعنی داشتن توان تحلیل که بتوانیم از خود بپرسیم آیا این حرفی که من شنیدم یا آنچه خواندم درست است، آیا نویسنده درست میگوید؟ فلسفه مبتنی بر استدلال است، البته منظورم جر و بحث نیست بلکه به معنای قابل فهم ساختن یک مسأله با ارایه دلایل و شواهد نتیجه بخش. فلسفه به عبارتی یک گام فراتر رفتن است مانند اینکه ما از فراز متن به موضوع بنگریم. مطالعه فلسفه عبارت از تمرین جنگ لفظی و نیز آموختن شیوههای برنده شدن در مباحثه به هر قیمتی نیست. مباحثه فلسفی اقناع با توسل به فن بلاغت نیست بلکه ارائه دلیل محکم و منطقی است. اینکه صرفا عقاید عده ای از اندیشمندان را حفظ کنیم و آن را سرلوحهی افکارمان قرار دهیم خیلی تفاوت دارد با اینکه بیاییم و خود فکر کنیم و آنچه حاصل اندیشه مان است را بیان کنیم.محقق صرفا آرائی را می نویسد ولی متفکر تفکراتی را در ذهن خود تقریر می کند. راهکارهایی برای پرورش توانایی اندیشیدن: 1. خواندن 2. گوش دادن 3. بحث کردن 4. نوشتن خواندن: تدوام مطالعه آنهم غیر آنچه که به مثابه کتب درسی است می تواند مفید باشد. گوش دادن: توجه دقیق و یادداشت برداری از نکات کلیدی که به نظرتان مهم می آید. بحث کردن: سعی کنید گفتگو داشته باشید درباره آنچه که می آموزید یا درباره اش مطالعه می کنید نوشتن: نوشتن برداشتی که از آنچه در کتابی می خوانید توانایی نگارش را افزایش می دهد. اینکه بتوانید از اندیشهی دیگر اندیشمندان درس بگیرید کمک می کند که بتوانید ذهن خود را گسترش دهید و از منظرگاهی تازه فکر کنید. مقصود از تفکر در فلسفه، تفکر عمومی نیست بلکه توان مستدل و سنجیده سخن گفتن است. تفکر واقعی وتوانایی آن چیزی نیست که در همهی انسانها وجود داشته باشد و بیشتر آدمها در روزمرگی شان فقط تصور می کنند که فکر می کنند، منظورم در فلسفه از فکر ، تفکر واقعی است نه تفکر عمومی. تفکر واقعی یعنی مستدل سخن گفتن، سنجیده سخن گفتن؛ فرق هست میان هر سخن، سخنی را عده ای صرفا تکرار می کنند. ما انسانها غالبا در آموزش دوران تحصیل مان یا وقتی با کسی صحبت می کنیم که اصطلاحا خوب حرف می زند متقاعد می شویم اما تفاوت دارد دانستن و معتقد شدن، اکثر مواقع افراد متقاعد می شوند یعنی مطالبی را حفظ می کنند تا اینکه بخواهند بفهمند، یا درک کنند.معتقد شدن می تواند بدون دانستن باشد اما به واقع آنچه را که انسان باید رویه فکری خود قرار دهد دانستن و دانشمندی است. داشتن تفکر مولد لازم به آموزش وممارست است. * جایگاه مطالعه در فلسفه مطالعه کردن تا آنجایی می تواند مفید باشد که مانع تفکر کردن نشود، مطالعه باید به مثابهی راههای نوین باشند که انسان را به دنیایی تازه وارد کنند و به وی بینش بخشد نه آنکه راهی باشد برای معتقد شدن.مطالعه فلسفی باید مبتنی بر تفکر و پرسش باشد. آنچه که مورد مطالعه قرار می گیرد باید ذهن را درگیر خود کند و کمک می کند که مطلب زنده و معنا دار فهم شود؛ و برای اینکار باید کتابهایی را مورد مطالعه قرار گیرد که متناسب با سطح دانش شخص باشد فراتر خوانی تا آنجامفید است که سبب ایجاد روحیهی پرسشگری شود ماغیر این مضر است و سطحی خوانی نیز از آنجا که سبب می شود شخص در حد ثابت ماند، نادرست است. گاهی می شود که متنی را میخوانیم و از آن هیچ نمی فهمیم و این نتیجه موارد بالا به انضمام زمانی است که برای مطالعه قرار میدهیم؛ خیلی مهم است که زمانی که به مطالعه اختصاص مییابد چه مقدار باشد و در چه زمانی از شبانهروز باشد، که به دلیل نسبی بودن آن از توضیح بیشتر میپرهیزم. واکنش بسیاری از فیلسوفان بزرگ به متفکرانی که با آنها مخالف بوده اند الهام بخش تفکر عمیق آنان درباره مسایل فلسفی است. مثلا پاره ای از افکار و عقاید ارسطو نتیجهی مستقیم مخالفتهای او با افلاطون است.برخی اندیشههای کانت حاصل قرائت خاص او از نوشتههای دیوید هیوم است و بسیاری از اندیشهها لودویگ ویتگنشتاین درواکنش به آنچه اعتقاد او برداشت گمراه کننده از ذهن است، بسط یافت. اندیشه فلسفی یعنی داشتن توان تحلیل که بتوانیم از خود بپرسیم آیا این حرفی که من شنیدم یا آنچه خواندم درست است، آیا نویسنده درست میگوید؟ فلسفه مبتنی بر استدلال است، البته منظورم جر و بحث نیست بلکه به معنای قابل فهم ساختن یک مسأله با ارایه دلایل و شواهد نتیجه بخش. فلسفه به عبارتی یک گام فراتر رفتن است مانند اینکه ما از فراز متن به موضوع بنگریم. مطالعه فلسفه عبارت از تمرین جنگ لفظی و نیز آموختن شیوههای برنده شدن در مباحثه به هر قیمتی نیست. مباحثه فلسفی اقناع با توسل به فن بلاغت نیست بلکه ارائه دلیل محکم و منطقی است.
بدوننام
12 خرداد 1391 - 04:51تیترخوبی داشت ولی متن یک بحث کلی بودونتوانستم استفاده کنم-نقدهای مصداقی برای قرآن جوابهای مصداقی لازم دارد
عبدالله لطیف پور
13 خرداد 1391 - 09:07آقای سلیمانزاده نقد شما بسیار سطحی کم عمق و غیر مستدل و غیر علمی است اصولا نقد گذرا به درد رهگذران وادی دین می خورد نه محققان و اندیشمندان دین . آقای سلیمانزاده بحثی که در آن وارد شده ای بسیار فنی و فلسفی و پیچیده است و هرگونه داوری در آن مستلزم شناخت و مطالعه ی عمیق و دقیق در حوزه های فلسفه ی دین و معرفت شناسی و کلام جدید علاوه بر شناخت از علوم دینی پیشینیان است و بنده مطمئنم که شما اهل این بحث ها نیستید و این حوزه ها حوزه ی شما نیست . من اقدام شما را شبیه اقدام آن هایی می دانم که به روایت عطار نیشابوری به طرف منصور حلاج سنگ می زدند چون عمق سخنان او را نفهمیدند . البته حلاج سنگ اندازی این مخالفان خود را بر تعصب دوستی مریدانش ترجیح می داد چون هرچه بود مخالفان « از قوت توحید و صلابت شریعت می جنبیدند » نقد شما چون از عرق و علاقه ی شما به توحید و شریعت روایت می کند جای احترام و اعتنا است اما متاسفانه فاقد حداقل معیارهای علمی و فنی است . امیدارم اگر من بعد نقد و نظری نوشتید این چنین کلی و با ابهام و آشفته نقد نکنید . آخر این چه نوع نقدی است که به صورت روشن و شفاف اندیشه های هیچ کسی مورد بررسی قرار نگرفته است ؟ منظور شما از روشنفکر نمایان و این ها و ان ها و اینان و... چیست ؟ در هر حال برای همه ی بندگان صالح خداوند و علاقه مندان معنویت و حقیقت آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم نقد ما را دستانه بدانید نه مغرضانه
محمد
15 خرداد 1391 - 08:52مقاله بسیار کلی و مبهم بود چیزی از آن نفهمیدم. در مقالات کمتر از واژهی روشنفکرنما استفاده کنید.
احمدی
16 خرداد 1391 - 08:40جناب سلیمانزاده با سلام نوشتهاید: "وقتی بر مطالعاتم در زمینههای مختلف قرآنی افزودم و به خواندن کتابهای مختلف در زمینهی مسائل گوناگون دینی و غیر دینی مشغول شدم و آرا و افکار متفکّران غربی و شرقی و افرادی که در کشورهای اسلامی داعیهی روشنفکری را دارند، تجزیه و تحلیل نمودم و در محافل و مجالس محقّقانه، خود را مخاطب سخنان افراد قرار دادم و در مقالات اینترنتی و شبکههای مختلف ماهوارهای تأمّل و تدبّر نمودم، " اگر ممکن است به چند سؤال زیر پاسخ دهید: - میشود بگویید روش تجزیه و تحلیل شما در مسائل چیست؟ از چه روشی استفاده میکنید؟ آیا در قالب منطق صوری یا فلسفهی تحلیلی، ترکیبی یا زبانی؟ کدام؟ - ملاک محققانهبودن کاوشها و تلاشهای شما چیست؟ - تفاوت تأمل و تدبر در چیست؟
سانا
16 خرداد 1391 - 08:42آقا بس است از اینگونه تحلیل؟! های آبکی دست بردارید. جدا برای اصلاحوب به خاطر انتشار چنین نوشتههای بدون دلیل و مدرک متأسفم.
ناصرالدین
16 خرداد 1391 - 08:47در مقالهی آقای سلیمانزاده، دستکم یک دلیل موجه صادق له مدعیات موجود، وجود ندارد. ضمناً هرگز این گفته استاد شهید کاک ناصر سبحانی را فراموش نکنید که همیشه میفرمود: به هر کس که قلمی بدست میگرفت و میخواست مطلب یا کتابی را بنویسد میگفتم: دست نگهدار، اگر مطالبی جدیدی را ارائه میدهید بسیار خوب است، اما اگر نوشتار شما تکرار مکررات است، خواهش میکنم وقت خود و دیگران را ضایع نکنید و کتابخانهها را از مطالب تکراری پر نکنید.» http://www.islahweb.org/content/2011/11/4665
یوسف سلیمان زاده
16 خرداد 1391 - 09:07برادر بزرگوار جناب آقای لطیف پور: اظهار نظر شما را بیشتر ناشی از عصبانیت می دانم تا نقد علمی. کاش به جای تعیین تکلیف نمودن واتهام به بنده مطالب مقاله را مورد مناقشه قرار می دادید و سطحی بودن، کم عمق بودن، غیرمستدل بودن وغیرعلمی بودن مقاله برای خوانندگان محترم بیان می نمودید تا این که در عصر حاضر با وجود این همه منابع اطلاع رسانی و در اختیار بودن مراجع ومآخذ وکتابهای الکترونیکی برای افراد تعیین حوزه نموده و انحصارگرایانه قلم را در دست افرادی قرار دهید که باب میل شما می نویسند. آیا با این رویه می خواهید به دانش آموزان روحیهی پرسشگری و نقد بیاموزید؟ برادر بزرگوار دیندارانی که قرآن و سنت را الهام بخش افکار خویش می دانند ورود در این حوزهها را بدهی دانسته و چندان پیچیده نمی دانند؛ چرا که آیات محکم قرآن کریم برای تمامی بشریت بوده و تنها در اختیار موبدان، کشیشان، پاپها و روحانیون نیست ؛ کافیست خویشتن را مخاطب کلام پروردگار قرار داده و به تفاسیر علمای بزرگ این امت رجوع نمایید. بسیار مایهی تعجب است در عصری که فارغ التحصیلان بیشتر دانشگاهها با خواندن چند جزوه مدارج علمی را طی میکنند و سرقت علمی و مدارک جعلی بر محافل علمی ما سایه افکنده، محدود افرادی که از روی علاقه و تنها در راستای دفاع از مبانی دینی خویش دست به قلم بردهاند بی محابا مورد اتهام واقع شده و از آنها خواسته میشود، قلمها را زمین گذاشته و مقلدانه و کورکورانه تسلیم افکار واندیشههای عصری شوند که خود شاهد نابسامانی آن در همهی حوزهها به خصوص در حوزهی اندیشه هستیم. اگر بر این باورید مقالهی این جانب به درد رهگذران وادی دین میخورد لااقل به این رهگذران و اندیشهی ایشان احترام بگذارید که این جانب نیز در جهت دفاع از مبانی دینی ایشان دست به قلم بردهام.(البته براین باورم محقق و اندیشمندی که در وادی دین گام بر نداشته و اصول ومبانی خویش را از آن اخذ نکند اندیشمند دینی به حساب نمی آید.) برادر عزیز اگر می خواهید روشنفکرنمایان را بشناسید کاریست ساده، کافیست سری به صدها کانال ماهوارهای زده و لحظاتی در صفحات اینترنتی گردش نمایید تا بشناسید افرادی را که با اندک بضاعت علمی و بدون آگاهی از ابتدائی ترین نصوص دینی، وقیحانه بزرگترین سرمایه ی جامعهی اسلامیمان (قرآن وسنت) را مورد هتک و بی احترامی قرار داده و همه نوع اتهامات را نثار آخرین پیام آسمانی می نمایند. برادر ارجمند هر مسلمانی بر خود می بالد که توحید و فهم صحیح دینی خویش را از سرچشمهی آن (قرآن) بگیرد تا این که در سایهی اشعار بعضی از شعرا و تجربهی دینی برخی از عرفا به انسان خدایی و همه چیز خدایی پناه برده و اناالحق گویان از ابلیس و فرعون درس آموخته، با اختصاص بالاترین درجهی بندگی به ابلیس، او را معذور دانسته و با احترام به کشف توحیدی فرعون ادعای ربوبیتش را نادیده بگیرد.(الطوامیس، ص51 و در دیار صوفیان ص80 و81) آری ما توحید را از منبعی می گیرم که آن را به آسانی بفهمیم نه این که ما را سردرگم کرده و از چاله به چاه بیندازد. سنگ ما هم کلماتی است که در سایهی آن به نقد افکار و اندیشهایی می پردازد که مبانی دینیمان را مورد حمله قرار می دهد. برای این کار هم هراسی از قوت علمی و اندیشهی فلسفی دیگران نداریم چراکه طالب حقیم. البته این که فرموده اید مقاله کلی است ودارای ابهام و آشفتگی با شما موافقم؛ زیرا این مقاله چند صفحه از یک مجموعهی شش جلدی (2000صفحهایی) است که در دفاع از قرآن و رفع شبهات از ساحت این کتاب مقدس نگاشتهام به طور حتم از نقدهای دلسوزانه و آگاهانه شما برادر بزرگوار استقبال مینمایم. در مورد روشنفکر و روشنفکر نما هم اگر شما بخواهید حاضرم بیشتر باهم بحث داشته باشیم که در این مقال نمی گنجد.
عبدالله لطیف پور
16 خرداد 1391 - 07:44برادر ارجمند و تلاشگر جناب آقای سلیمانزاده ضمن تشکر از پاسخ محترمانه و مودبانه ی جناب عالی به نقد کوتاه بنده و عرض معذرت اگر چنانکه بیان نوشته ی من شائبه ی عصبانیت و ... را در ذهن جناب عالی ایجاد نموده است لازم می دانم چند نکته ی مختصر را در مورد پاسخ جناب عالی به عرض برسانم و قطعا اگر ترس از درافتادن در دام منازعه و مشاجره نمی بود و بیم انحراف از مسیر کتاب الهی « و لاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم » گفتنی ها در این موارد فراوان بودند . جناب سلیمانزاده : 1) بنده وحدت وجودی و حلاجی نیستم ذکر قصه ی حلاج از باب مشابهت و تمثیل بود هرچند عرفان و عرفای راستین را فقطارج می نهم . 2) معارف دینی از قبیل تفسیر و حدیث و کلام و فقه ورجال و... ساده و قابل فهم و استفاده ی همه مردم نیستند این را همه آن هایی که اهل این معارفند و خود جناب عالی هم می دانید . 3) روشنفکر نمایانی که مد نظر شماست فکر نمی کنم آن هایی باشند که در شبکه های ماهواره ای نمایان می شوند و هیچ بضاعت علمی و دینی ... ندارند اصولا این افراد نه روشنفرنمایند و نه صلاحیت بحث دارند و نه به پاسخی احتیاج دارند 4)اگر نام و آثار چند نفر از این روشنفکر نمایان بی بضاعت علمی را می فرمودید برای ماروشنگر بود 5) در تمام مراکز علمی دنیا حوزه های علمی و تخصصی و فکری برای افرار مجزا و مشخص شده است فی المثل استادی که فلسفه ی تحلیلی را تدریس می کند کرسی فلسفه ی قاره ای را هم به او نمی دهند . من شخصا نمی دانم آیا واقعا غربی ها درست عمل می کنند که در حوزه ی تخصصی خود خلاقیت دارند یا ما که این سینا آسا در همه ی دانش ها سرآمدیم ؟ من کی گفتم جناب عالی در مورد دین قلم را به نفع مخالفان و موافقان ما بر زمین بگذار ؟ بحث و توصیه ی من به شما و به خودم تخصص گرایی در یک مورد خاص در علوم دینی است .
سلیمان زاده یوسف
16 خرداد 1391 - 09:17خوانندهی گرامی: ـ کاش به جای عصبانیت و اصل گرفتن دیدگاه روشنفکران معاصر، در سایهی اتکا به نصوص دینی، دلایل قطعی عقلی وعلمی مطالب اینجانب را نقد می نمودید تا گام مناسبی در راستای روشنگری برمیداشتید. ـ کاش به جای دعوت به سکوت و تبعیت مقلدانه از آرای افرادی که بدون دلیل بسیاری از مبانی دینی را مورد هجمهی خویش قرار میدهند حق اظهار نظر، نقد و دفاع (ولو غیرعلمی و غیر فلسفی) برای عموم دینداران قایل میشدید. ـ کاش به جای دعوت کردن به فکر فلسفی، مخاطبان را به تأمل و تدبر در کلام پروردگار دعوت مینمودید (در صورت داشتن فکر دینی) که در سایهی آن میتوان بسیاری از مبانی فلسفی امانیستی را مورد مناقشه قرار داد.(بسیاری از بزرگان غوطه ور شدن در افکار فلسفی را بدون اتکاء به منبعی قابل اطمینان نکوهش کردهاند.) در پایان ضمن اشاره به این که آن چه در مقاله مطرح شده، مورد اتفاق اجماع مسلمین است. (قرآن منشور زندگی، قرضاوی یوسف، ص107-105 ) خواهشمندم از نزدیک نقدهای سازندهی خویش را در اختیار این جانب قرار دهید. در مورد به کار بردن واژهی روشنفکر نما در مطالب اینجانب که شما خواننده محترم و برخی دیگر از خوانندگان عزیز را برآشفته است ان شاء الله در مقالات بعدی بیشتر توضیح می دهم. شمارهی تماس 09189859324
عبدالله
16 خرداد 1391 - 09:38با سلام: گویا عدهایی در این فصل بهار به جای دانه گرده و گرد و غبار کشور عراق به واژهی روشنفکرنما آلرژی دارند. مقالهی خوبی بود. هرچند با افکار روشنفکرنمایان مغایرت داشت ولی با اصول و مبانی دینی کاملاً سازگار. البته براین باورم برخی بخشهای آن سنگین بود و شاید برای همه قابل فهم نباشد. آقای سلیمان زاده با جدیت هرچه بیشتر و در پناه الله متعال به کار خویش ادامه دهید. این اظهار نظرها بیانگر این است که مطالب شما روشنفکرنمایان را برآشفته است.
متین لطفی
16 خرداد 1391 - 07:19ضمن عرض تشکر از استاد سلیمان زاده؛ اولین بار اسم شریفتان را روی جلد کتاب «آزادی در اسلام» دیدم؛ کتابی متقن و مستدل بود که پس از خواندنش، جلدهای فراوانی از آن را به چند تن از اطرافیانم دادم که جزو طیفِ التراناسیونالیسمهای ایرانی و اسلام ستیزان مغرض بودند! و به لطف خدا نتیجه ای مطلوب به همراه داشت!! بابتِ این مقاله هم سپاسگزارم،البته اگر آن را اندکی بیشتر بسط میدادید فهم آن برای مخاطبان، به مراتب، سهل تر میشد. به هرحال، بنده از نوشته هایتان لذت و استفاده میبرم. همچنین امیدوارم دوستانی که اقدام به ساخت یک تساوی معادلاتی کرده اند، خود نیز مراعاتِ نتایج به دست آمده شان را بکنند. جناب سلیمان زاده را از یک سو متهم به عدم تسلط در یک موضوع کرده اند و از سوی دیگر، به ایشان توصیه میکنند در حوزه ای که تسلط ندارند نقد و نظر ندهند؛ این در حالیست که خود آنان از یکسو به مبهم بودن(و طبیعتا عدم تسلطتشان بر) نگاشته ی ایشان اعتراف کرده و از سوی دیگر به نقد و بررسی شخصیت و نبشته ی ایشان روی آورده اند. چرا دیگران را به ملاحظه چیزی توصیه نماییم که خود آن را ملاحظه نمیکنیم؟! ضمنا همه میدانند که ظرفِ رفتار منصور حلاج-صرف نظر از مظروف آن- در این دنیا کفر بوده است،پس نه توجیه آن مقنوع است و نه الگوبرداری از آن مشروع؛ به هرحال قضاوتِ نهایی و اخروی را به خدای رحمان واگذار نماییم. با احترام
فاطمه
16 خرداد 1391 - 09:49کار روشنفکرنمایان همین است که به جای اظهار نظر علمی و نقد مطالب از روی غرور علمی با سخنانانی پوپولیستی قصد عوام فریبی دارند. در اظهار نظر دوستان جز تعیین تکلیف، تعیین حوزه و دخالت در حوزهی کاری مولف چیزی ندیدم. اظهار نظرها بیشتر ناشی از تسویه حساب شخصی با آقای سلیمان زاده است تا نقد علمی. این که دیگران چگونه مطالعه می کنند و فرمایش استاد شهید را بر کسی تطبیق کنیم که از روی دلسوزی در دفاع از دین می نویسد با عرض معذرت از ذهنی متعصب و جاهل که فاقد بار علمی است سرچشمه می گیرد. اتفاقاً من بیشتر مطالب آقای سلیمان زاده را مطالعه می نمایم ایشان ضمن آگاهی بر مفاهیم جدید و مطرح نمودن آن به خوبی از مبانی دینی دفاع می نمایند. شما هم اگر از نزدیک با ایشان ملاقات داشته باشید در بسیاری از تصوراتتان نسبت به ایشان تجدید نظر خواهید کرد.
یک دوست
16 خرداد 1391 - 10:03کاک یوسف جان نگران نباشید اظهار نظرها بیشتر ناشی از حسادت علمی است تا نقد علمی. مطالبتان بدجوری عده ایی را آشفته نموده مطمئن باشید اگه استاد شهید زنده بودند افرادی چون شما را ستایش می کردند چون از نزدیک شاهدم که در آثارتان از مطالب(نوارهای) ایشان زیاد استفاده می نمائید. این دوستان هم اگه سری به کتابخانهی منزلتان می زدند نیازی نمی دیدند که به شما توصیه کنند که کتابهای سروش، کدیور و....... را بخوانی.
کیوان
16 خرداد 1391 - 10:16اصلاً ما دینداران می خواهیم کتابخانهیمان پر از مطالب تکراری در دفاع از قرآن وسنت باشد شما هم که ذهنتان پر از افکار انحرافی فلسفی است کتابخانیتان را هم از کتاب های انحرافی پرکنید ببینیم فردا در قیامت چه کسی ضرر می کند. شما که طاقت شنیدن یک لفظ سادهی روشتفکرنما را ندارید چگونه دینداران را بنیاد گرا می خوانید آیا از شما مطلق نگرتر وجود دارد. بابا به جای نصیحت اگه جرات و توانش را دارید مطالب را نقد کنید وگرنه به جای رجوع به این سایت به هزاران شبکه انحرافی سربزنید. به چه جرأتی از بزرگانی چون کاک ناصر هزینه می کنید. خدا هدایتتان کند.
بنده ی خدا
17 خرداد 1391 - 01:02آقای ... می دانم بیشتر این مطالب را شما می نویسید مثل این که از تمامی علوم فقط کلمه فلسفه را یاد گرفته اید و به سر این و آن می کوبی. مگر علمای بزرگ سلف که از این اصول ومبانی فلسفی چیزی نمی دانستند قادر به اقامهی دلیل علیه مخالفان نبودند. ... چرا از استاد ناصر برای اغراض شخصی خویش هزینه می کنید و از این نمی ترسید که فردای قیامت که رازها آشکار می شود با آقای سلیمان زاده وکاک ناصر مواجه شوید و سپس به جرم سد در برابر تبلیغ الهی مورد مؤاخذه واقع شویی. خودباختگی و تسلیم مفاهیم جدید هم حدی دارد. اگر ادامه دهید مجبورم اسمتان را به آقای سلیمان زاده بگویم.
گمنام بدون کتاب
17 خرداد 1391 - 05:38کاک یوسف عزیز! ما به تألیف رجالی مانند ابوعبیده، معاذ بن جبل، عبدالله بن رواحه و ... بیشتر از گردآوری، جمعآوری و تألیف کتاب نیازمندیم، امروز آنچه فراوان یافت میشود کتاب است. امام حسن البنا را بنگر، وی کتاب ننوشت، اما رجالی مانند قرضاوی، محمد الغزالی و ... را ساخت و تربیت کرد که صدها جلد کتاب عالمانهی عاملانهی مفید و درخور درباب دین نوشتهاند. بنگر کجایی مؤمن! بازار کتاب، متاعی ناچیز است آنچه بهجایی میماند، نیت و عمل اولویتدار است. خدا جزای خیرت دهد.
عبدالله
17 خرداد 1391 - 08:20باسلام: خوشبختانه اظهار نظر مغرضانه و غیر علمی روشنفکر نمایان باعث شده این مقاله بیشترین بازدید و خوانندهی هفته را داشته باشد. آنها با جهالت خویش طناب به دور گردن خویش می اندازند.
دانش آموز آقای سلیمان زاده
17 خرداد 1391 - 10:40با سلام به آقای سلیمان زادهی عزیز و تشکر از سایت اصلاح به خاطر انتشار چنین مقالاتی در دفاع از اسلام می خواستم عرض کنم کسانی که جرأت ندارند خود را معرفی کنند و در پس اسامی مستعاری مانند ناصرالدین، سانا، احمدی وبی نام خویش را پنهان می کنند چگونه به خود اجازه می دهند دم از از فلسفه زده و برای نویسندگان تعیین تکلیف نمایند. اگه در خود شهامت می بینند همانند آقای سلیمان زاده قلم به دست گرفته و از مبانی فکری خویش دفاع نمایند وگرنه یا سکوت کنند یا خموش گشته وپیرو و حلقه به گوش روشنفکر نمایانی گردند که هر روز به رنگی در می آیند.
رضا سقزی
17 خرداد 1391 - 10:51سروش، شبستری، ملکیان و ....... دیگر چه صیغهایی هستند. کاک یوسف شما را دعوت به خواندن و تدبردر قرآن و سنت می نماید شما از افکار انحرافی این آقایان دفاع می کنید. جمع کنید بساطتان را. لااقل در سایتی که متعلق به ایمان داران است رهایمان کنید.
سیروان
17 خرداد 1391 - 10:59مقالهی نسبتاً خوبی بود. البته موضوع را می توان بیشتر از این توضیح داد. از زحمات دستندرکاران سایت اصلاح نهایت تشکر و قدردانی را دارم. اجرتان با پروردگار
آزاد(مهمان)
30 خرداد 1391 - 02:20با تشکر از آقای سلیمان زاده ی عزیز به نظر من نوشته ی ایشان یک گام به عقب است و نه تنها گرهی نمی گشاید جامعه را در بیشتر به رخوت و تنگ نظری و کوتاه فکری می کشاند ولی چیزی که از ایشان فهمیده می شود معلوم می شود فردی صادق و دیندار و اهل مطالعه است ولی زمینه ی کار و مطالعاتش در جهت خدمت به حل مشکلات جامعه و پیشبرد آزادی انسان نیست ایشان انسانیت را در همان زندان اندیشه و باورهای محدود می خواهدو گمان می کند با بازگشت به اندیشه های پیشین و محصور ماندن در دایره ی اندیشه ها و باور های کهن می شود برای انسان سعادت آورد این در حالی است گذر سالیان متمادی غلط بودن این طرز تفکر را ثابت کرده است و در عجبم از دوستانی که هیچ نوع نقدی را برنمی تابند و فوراًبا به کار بردن واژه های غلط انداز همچون مغرض و روشنفکر نما اصل موضوع و نقد را به حاشیه می رانند و به جای پاسخی عقلانی و منطقی احساسی برخورد می کنند اگر چه بنده بر این باورم که در کل و مقاله مبتنی بر تفکر و معیاهای عقلانیت نیست و لاجرم نمی شود که انتظار برخورد درستی را داشت ضمن احترام کامل برای اندیشه و باور صادقانه ی نویسنده ی مقاله و احترام به باور دیگر دوستانی که نظر داده اند Vote down!
ن. ص ـ سقز
06 مرداد 1391 - 11:39چند بار مقاله را خواندم نمیدانم بنیادگرایی، یکجانبهنگری، انحصارگری و تعصب این مقاله در کجا بود که یکی از خوانندگان، مقاله را بدان متهم نموده بود. به نظر این جانب خواننده محترم خواسته ضعف خویش در پاسخ دادن به مقاله را با متهم نمودنش پاسخ گوید که به هیچ وجه نقد علمی بهحساب نمیآید. کاش یاد بگیریم به جای این که دیگران را پائین بیاوریم خود بالا برویم.
مصعب
09 مرداد 1391 - 01:17خدمت کاک آزاد عرض نمایم که هر بازگشت به عقبی لزوماً بد نبوده و هز به جلو رفتنی ÷سندیده نیست اگر در جلوی روی شما باتلاقی وجود داشته باشد آیا جنابعالی جلو رفتن را جایز می دانید
محمد
09 مرداد 1391 - 10:49به دوستان توصیه می کنم مقاله عرصهی دین جولانگاه روشنفکری آقای سلیمان زاده را بخوانندآن وقت نظر بدهند