عناصر نقد نقد، حداقل دارای دو عنصر است و بیاین دو، ما چیزی به نام نقد نخواهیم داشت. این دو عنصر عبارت است از: داوری و خرده گیری. برای مثال، ما هنگامی درباره لباس تازه یکی از دوستانمان به نقد میپردازیم که در خصوص آن لباس و اینکه آیا برازنده قامت اوست یا نه، نظر خود را بگوییم. به بیانی دیگر، هنگامی کار ما نقد است که بگوییم این لباس از این جهت زیباست و در عین حال این نقص را نیز دارد. اگر نظر ما کاملا مثبت باشد، هرچند در اینجا داوری کرده ایم، به کار ما نقد نمیگویند، بلکه آن تعریف و تمجید است، مگر آنکه به دنبال جهات منفی نیز گشته باشیم، اما چیزی نیافته باشیم.
البته ممکن است کسی این دو عنصر را به مؤلفهای اساسی ارجاع دهد و بگوید خرده گیری نیز خودگونهای داوری ناهمدلانه و عیب جویانه است؛ ارجاعی که بر پایه آن، نقد یعنی عیبجویی است و بس. دیگری نیز ممکن است بگوید داوری براساس معیار یا معیارهایی انجام میگیرد و هر رفتار یا چیزی ممکن است دارای بخشی از معیار مورد نظر باشد. در نتیجه، هرچه از آن معیار دورتر باشد، نتیجه داوری منفی و در عمل خرده گیرانه خواهد بود. برای مثال، اگر معلمی انشای دانش آموزی را ارزیابی کند و به او نمره خوبی (مثلا هیجده) بدهد، باز به طور ضمنی معنای ارزیابی او آن است که انشای دانش آموز از ۱۰۰٪ مورد نظر معلم، تنها ۹۰٪ را کسب کرده و باز ۱۰ را از دست داده است. بنابراین اگر نقد را به همان معنای داوری و قضاوت در نظر بگیریم، باز نتیجه این قضاوت نیز نوعی خرده گیری خواهد بود. از این رو، نقد یک معنا بیشتر ندارد و آن هم قضاوت است.
سخن دیگر آنکه، اگر ما هر یک از عناصر نقد را مبنا قرار دهیم، به آن دیگری نیز دست یافته ایم و تأکید بر هر یک نیز چه بسا ما را از نام بردن دیگری بینیاز خواهد نمود. اما هدف از تأکید بر این دو عنصر و تفکیک آنها از یکدیگر آن است که مبادا در نقذ عنصر خرده گیری و عیبجویی را فراموش کنیم؛ زیرا کسانی کوشیده اند نقد را از معنای خرده گیرانه آن بپیرایند و این باور را ایجاد کنند که نقد پیوندی با خرده گیری ندارد. حال ببینیم که این کوشش تا چه اندازه موفق بوده است.
نقد بیعیب بار عاطفی منفی نقد باعث شده تا کسانی بکوشند آن تعریف شناخته شده از نقد را مورد انتقاد قرار داده، تعریفی بدون بار عاطفی منفی به جای آن بنشانند. احتمالا هدف از این کار نجات منتقدان از فشار حملاتی است که متوجه آنان میگردد. فراموش نکنیم که جامعه چندان با منتقدان سازگاری ندارد؛ تا جایی که حتی خود نویسندگان و منتقدان نیز گاه نارضایتی خود را از نقد و ناقدان نشان داده اند. آنتوان چخوف، داستان نویس و منتقد روسی، منتقدان را به خرمگسهایی تشبیه میکند که مزاحم اسبان کاری میشوند و چون خودشان هنری ندارند، حسادت خویش را در قالب انتقاد میریزند.[1] برای مثال، نویسنده و منتقدی چون ویلیام جینکز مینویسد: «انتقاد که به غلط با یافتن اشتباهات با قضاوت جدی و مخالف مترادف شده، اساسا نوعی هنر ارزیابی است.»[2] بدین ترتیب، از نظر این نویسنده، انتقاد نه عیب یابی است و نه داوری بر ضد اثر، بلکه فقط ارزیابی اثر است.
جینکز به ما نمیگوید که چرا نقد به غلط به معنای یافتن اشتباهات به کار میرود و اگر این واژه چنین بار معنایی را ندارد، چرا همچنان این معنای بیگانه طی دهه ها و سده ها به کار رفته است؟ دیگر آنکه وی هیچ دلیلی برای ما نمیآورد که نظر رایج را نپذیریم و تنها سخن او را کلام آخر به شمار آوریم. از سوی دیگر، تکلیف واژه نامههای معتبری که به صراحت یکی از عناصر اصلی نقد را یافتن اشتباه میدانند، چه میشود؟ برای نمونه، واژه نامه معتبر هریتیج یکی از معانی نقد را عیبجویی معرفی میکند و ذیل ماده منتقد چنین مینویسد که یکی از معانی منتقد (critic)، عیب جو ( faultfinder) است.[3]
اگر به هر روی بپذیریم که نقد به معنای ارزیابی است، باز نتیجه ارزیابی نشان دادن عیبهای احتمالی میباشد. مگر نه اینکه ارزیاب کاری یا سخن و رفتاری را ارزیابی میکند و سپس با معیار یا سنجهای که دارد به ما میگوید آن رفتار یا سخن چند درصد از آن معیار لازم را کسب کرده است؟ بایی که با شاقول خود صاف یا کج بودن دیواری را میسنجد، هرچند در صدد عیبجویی و یافتن اشتباهات نباشد، اما اگر دیوار کج باشد، این کجی بر اثر شاقول گرفتن آشکار میگردد. براین اساس، همین که از داوری با هنر ارزیابی سخن به میان آوریم، ناگزیر باید نتیجه احتمالی آن را که نشان دادن اشتباهات نیز هست، بپذیریم. از این رو، همین نویسنده هنگامی که میخواهد منتقد را معرفی نماید و مسئولیت او را برشمارد، چنین مینویسد: «منتقد کسی است که با تکیه بر هوش، تجربه، احساس و معلومات میکوشد تا محاسن یا معایب یک کار هنری را ارزیابی کند. از یک طرف، او توجه جامعه را به سوی کارهای عالی و قابل تحسین جلب میکند، و از سوی دیگر با محکوم کردن تقلب و کلاهبرداری، هنرمند را وادار میکند تا نسبت به کار خود در مقام یک ناظر باهوش و حساس، احساس مسئولیت کند.»[4]
این سخن درست است، اما ارزیابی محاسن یا معایب، دقیقا همان یافتن و نشان دادن معایب و محاسن است. بدین ترتیب، نقد همان ارزیابی خردهگیرانه است و نمیتوان آن را به گونهای دلخواهانه، از بار عاطفی خود و معنای عیبجویی آن پیراست. بنابراین، این گونه کوششها برای پیراستن مفهوم نقد از عیبجویی بیفایده است. از همین رو، شایسته است معناهایی را به این واژه بیفزاییم که آنها را بر تابد و در پایان نتیجه بخش باشد.
البته اگر مقصود از این دست کوششها آن باشد که نقذ تنها عیبجویی نیست و بلکه افقهای تازهای نیز بر انسان میگشاید، مسئله دیگری است؛ به این معنا که نباید پنداشت نقد فقط عیبجویی است، بلکه رسالت مهم تری نیز دارد. با تأکید بر این نکته است که گفته اند: انتقاد با آنکه گاه با عیبجویی توام میباشد، از آن جداست.»[5] در ادامه نیز آمده است: تکرار باید کرد که انتقاد، همه عیبجویی نیست؛ وسیلهای است که هنر را به معنای واقعی آن به جویندگان هنر عرضه میکند و آنان را در التذاذ از جمال کمک مینماید.»[6] این تفکیک درست است، اما دستکاری در مفهوم واژه نیست، بلکه توجه دادن افراد به جنبههای مهم، اما فراموش شده یک کنش است. در نتیجه اگر مقصود ما از این گونه تفکیکها بیان این نکته باشد که نقد کاری مهم تر از عیبجویی صرف است، باید به جای بازی با کلمات کارکرد مفاهیم آن را بیان کنیم. از سویی دیگر، اساسا چه کسی گفته است که نقد به معنای عیبجویی نیست؟ درحقیقت با تأمل در ریشه این واژه در مییابیم که یکی از عناصر اصلی مفهوم نقد، عیبجویی است.
دانستیم که یکی از معانی اولیه نقد، عمل صرافان در گذشته بوده است؛ یعنی کاری که با آن سکههای سره را از ناسره جدا، و سکههای معیوب را شناسایی میکردند (عیبیابی). البته اگر سکهای بیعیب بود، نقد این سکه آن بود که بیعیبي آن را اعلام مینمودند. به همین گونه، کاری که ناقدان شعر نیز میکرده اند، یافتن خطاهای شاعر در عرصه فرم و مضمون بوده است؛ یعنی آنان پس از خواندن شعری میگفتند که صورت این شعر مختل است و از قواعد عروض عدول کرده، با اینکه شاعر مضمون شعر خود را از شاعران دیگر دزدیده، و با آنکه از حيث صورت و محتوا بر آن صحه میگذاشتند. بحث سرقات یا مضمون دزدی، در ادبیات ما پیشینهای بسیار کهن دارد. در این خصوص ناقدان بسیاری گاه پارهای از شاعران را رسوا میکردند و حتی مدعی میشدند که فلان شاعر، خون دو دیوان را بر گردن دارد؛ یعنی شعر شاعران دیگر را به نام خود زده است.
در زبان انگلیسی، در خصوص واژه نقد بهتر میتوان معنای عیبجویی را نشان داد؛ زیرا در این زبان کلمه کریستیسیسم « Criticism» که معادل نقد است، برخلاف زبان فارسی و عربی، معانی متعددی ندارد. برای این کلمه در واژه نامه ها تنها دو معنا آورده شده: یکی عیب جویی، و دیگری حرفه نقد ادبی و ارزیابی آثار ادبی. گفتنی است این واژه در زبان انگلیسی هیچ ارتباطی با پول نقد در برابر نسیه و مانند آن ندارد.
واژه نامه آکسفورد ذیل مدخل «Criticism» نقد را به معنای عیب جویی[7] و متذکر شدن عيوب[8] آورده است.[9] همین واژه نامه، «Critic» (منتقد) را کسی میداند که عیبهای کسی یا چیزی را خاطرنشان سازد.[10]
واژه نامه تاریخی آکسفورد نیز ذیل این مدخل، دو معنای اصلی برای این واژه ذکر میکند: یکی عیب جویی[11] و دیگری داوری؛ به ویژه داوری مخالفانه درباره خصوصیات چیزی.[12] واژه نامه هریتیج نیز نقد را به معنای عیبجویی میگیرد و تأکید میکند که نقد عبارت است از تحلیل و ارزیابی چیزی و داوری نامطلوب درباره آن. همین واژه نامه کلماتی را به عنوان معادل نقد در زبان انگلیسی معرفی میکند که برخی از آنها عبارت است از : «censure» (سرزنش، نکوهش، انتقاد)، «condemn» (محکوم کردن، ملامت نمودن) و « blame» (نکوهش، سرزنش، ایرادگیری). بدین ترتیب، در زبان انگلیسی بار منفی عیب جویی، از نقد جدایی ناپذیر است.
در زبان فارسی، معادلی که بدرستی برای واژه کریستیسیسم « Criticism» انتخاب شده، نقد است. بنابراین نقد به معنای داوری خرده گیرانه میباشد و کوشش در جهت انکار این بار معنایی نیز نادرست است. اما در این میان، شاید کسی دلیل بیشتری بخواهد تا نشان دهد نقد به معنای داوری خرده گیرانه است. از این رو، به اختصار میتوان دلایل زیر را برای اثبات این ادعا بر شمرد:
1. ریشه معنایی واژه نقد؛ همان طور که به تفصیل دانستیم، یکی از معانی مسلم نقد، خردهگیری است.
٢. کاربرد گسترده نقد در فرهنگ ما به معنای داوری خرده گیرانه و یافتن اشتباهات؛ اگر واژهای در زبانی بیش از چندین سده و در گسترده ترین شکل خود به معنایی به کار رفت و هر کس از آن معنایی مشترک با دیگر معانی دریافت، میتوان ادعا کرد که این واژه به همان معناست.[13] به تعبیر دیگر، خطور بیواسطه معنای واژهای به ذهن انسان و رواج گسترده آن در میان اهل زبان[14] به صورتی که نتوان آن را از واژه مورد نظر جدا ساخت،[15] گویای آن است که این معنا، معنای حقیقی و اصلی آن واژه است؛ تا آنجا که حتی نمیتوان آن را با تصمیم فردی نیز کنار گذاشت.
از سوی دیگر، اینکه ما معنایی را برای واژهای نپسندیم، دلیل آن نمیشود که ادعا کنیم این واژه اساساً چنین معنایی ندارد. البته هر کس میتواند واژهای را به معنایی خاص که رایج هم نیست، برگزیند و سپس به کارگیرد، اما پیش از آن نخست باید به دیگران اعلام کند که در گفتار یا نوشتار وی این واژه به این معناست، نه به معنای رایج آن.
٣. اظهارات و گفتههای متفاوت نویسندگان درباره منتقدان، گویای آن است که آنان از نقد جز عیب جويي صرف یا حداکثر داوری عیب جویانه معنای دیگری در نیافته اند. برای مثال، لامارتین - نویسنده و ادیب فرانسوی - به صراحت میگوید: «انتقاد قدرت مردم ناتوان است.[16] بنجامین دیزرائیلی، ادیب و سیاستمدار انگلیسی، منتقدان را شکست خوردگان عرصه هنر و ادبیات معرفی میکند.[17] همچنین برندان بهان، نمایشنامه نویس ایرلندی، منتقدان را به خواجههای حرمسرا تشبیه میکند که از روند تولید مثل باخبرند، اما خود توان باروری را ندارند.[18] سرانجام چانینگ پولاک، نمایشنامهنویس آمریکایی، منتقد را آدم بیپایی میداند که در بدن را تعلیم میدهد.[19] همه این سخنان نکتهای را روشن میکند و آن اینکه نقذ مفهومی منفی را در ذهن این گویندگان تداعی مینموده است. اما به هر روی، سخنانی که در دفاع از نقد و لزوم آن نقل شده، بر این نکته تأکید دارند که نقد سخنی تلخ است، اما مایه کمال فرد میگردد.
۴. تلاشهایی مبنی بر اینکه نقد عیبجویی نیست و رواج چنین پنداری نیز غلط است، خود نشان میدهد که اولین برداشت گویندگان چنین سخنانی بار عاطفی منفی آن است. از این روی، آنان میکوشند این بار منفی را خنثی نمایند.
۵. تقسیم بندیهای گوناگونی که نقد را به دو دسته تقسیم میکند و خلاصه آن پذیرش یک نوع و انکار نوع دیگر است، خود گواه آن است که نقد در باور عمومی ما بیانگر نوعی عیبجویی و داوری خرده گیرانه است. هدف این تقسیمبندیها - که به تفصیل به آن خواهیم پرداخت . تأکید بر گونهای نقدهای خرده گیرانه و لزوم وجود چنین نقدی است. اینکه چنین تفکیکی تا چه اندازه پذیرفتنی است، در جای خود بحث خواهد شد، اما نکته اصلی و مبنای چنین تقسیمهایی همان بار عاطفی منفی نقد است که کسانی را بر آن داشته تا با ارائه چنین تقسیماتی نقد را از این بار منفی برهانند.
فشرده سخن آنکه، نقد گونهای داوری ناهمدلانه و خرده گیرانه از کسی یا چیزی است که به ظاهر نمیتوان آن را از این بار منفی عیب جویانه اش رهانید. از همین رو، به جای ادامه کوششهای ناموفق در این زمینه، بهتر است نقد را به همان معنای آن در گذشتههای دور بپذیریم و به کار کرد و فواید آن بپردازیم. بنابراین به جای دستکاری مفهوم نقد، خودمان و دیگران را اندکی تعدیل کنیم تا پذیرای نقد به همان معنای اصلی اش گردیم. بدین ترتیب، با قبول اینکه عیبجویی بخش جدایی ناپذیر نقد است، آن را به کار خواهیم برد و همواره به یاد خواهیم داشت که نقد یا انتقاد، یعنی داوری خرده گیرانه.
همچنین این نکته را بیفزاییم که نقد در این کتاب به معنای عام آن به کار خواهد رفت؛ بدین معنا که مقصود از نقد، نقد ادبی ـ که رشتهای است تخصصی ـ و مانند آن نیست، بلکه مقصود نقد سخن، گفتار، نظریه، عملکرد و ... است.
منبع:
[1]ـ صفاجو، بهروز، اندیشه و سلوک: برگزیده اندیشه ها از شخصیت های معروف جهان، ص82
[2]ـ جینگز، ویلیام، ادبیات فیلم: جایگاه سینما در علوم انسانی، ص ۱۶۶
[3]. American Heritage Dictionary, Third edition, Houghton company, 1992
[4]ـ جینگز، ویلیام، پیشین.
[5]ـ زرین کوب، عبدالحسین، از چیزهای دیگر: نقد، یادداشت، بررسی، و نمایشواره، ص ۱۶۷
[6]ـ همان، ص ۱۶۹
[7]. looking for faults.
[8]. Pointing out Faults.
[9]. Oxford Advanced Learning Dictionary, Oxford University Press, 1989, p. 282.
[10]. Ibid.
[11]. Fault Finding
[12]. The Shorter Oxford English Dictionary, Oxford, Clarendon Press, 1988, VOL. 1. p.458
[13]ـ عالمان اصول در بحثهای الفاظ خود از آن به تبادر یاد میکنند. (ر.ک: آخوند محمدکاظم خراسانی، کفایة الاصول، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، ۱۴۰۹ ق. (ص ۱۸.)
[14]ـ از این رواج به عنوان «اطراده نیز یاد می شود. (ر.ک: همان، ص ۲۰)
[15]ـ این جداناپذیری، «عدم صحت سلب» نامیده می شود. (ر.ک: همان، ص ۱۹)
[16]ـ صفاجو، بهروز، اندیشه و سلوک: برگزیده اندیشه ها از شخصیت های معروف جهان، ص ۸۲
[17]. The Shorter Oxford Dictionary, v.1, p458
[18]ـ گرین، جاناتان، فرهنگ غرغريون، ص۴۸
[19]ـ از همان، ص ۱۷۸.
نظرات