کرونا را ویروس تاجدار مینامند، ویروسی که در جهان ذهنی تاریخنگاران به صورت پادشاهی جهانگشا با تاجی بر سر تصوّر میشود. اگر جهانگشایانی مانند اسکندر مقدونی، چنگیز و تیمور به تهاجم به چند قاره بسنده کردند، کرونا تنها جهانگشایی است که همه قارههای عالم را درنوردید و با معیار وسعت جهانگیری فعلاً در صدر جهانگشایان تاریخ است. از سوی دیگر کرونای جهانگشا همان کاری را با جغرافیا و جامعه و جهان میکند که دیگر جهانگشایان کردند. نویسنده تاریخ جهانگشا در جملاتی قصار از زبان مردم بخارا در وصف تهاجم چنگیز و یارانش در این شهر مینویسد: «آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند.» کرونا نیز مردم بی گناه را میکشد؛ دل و جان خانوادههایشان را میسوزاند؛ آدمیان را از محل کار و کسبشان دور میکند و سرمایهها و اقتصاد را با خود میبرد، ولی این جهانگشای بی رحم، گویا به این زودی قصد رفتن ندارد. از سوی دیگر این که آیا کرونا همانند برخی جهانگیران و جهانگشایان، جهاندار نیز میشود و نظم نوینی را در جهان پس از خود رقم میزند، پرسشی است که هنوز با قاطعیت نمیتوان به آن پاسخ داد. با وجود این کرونا تاکنون برخی قوانین سفت و سخت جهان کنونی اعمّ از سنّتی و مدرن را به چالش کشیده است. کرونا همچون قهرمانهای حماسی و اسطورهای سراسر جهان را عرصه قدرت نمایی خود کرده است و چنان مینماید که گویا مادر گیتی هرگز فرزندی چنین بی رحم و قهرمان چون او نزاییده است. در چارچوب جهانبینی مورّخانه و از منظر این قلم، شکافها و ترکهایی را که کرونا در جهان چارچوبمند کنونی، که سنّتگرایان و مدرنیستها هرکدام از منظری آن را پایان تاریخ میدانند، ایجاد کرده است، میتوان به ترتیب زیر خلاصه کرد:
نخست؛ کرونا پس از ورود غافلگیرانه به غشای سلول، کنترل سلولهای انسان را به دست میگیرد و با تکثیر گستردهی خود و در صورت عدم مقاومت سیستم ایمنی بدن تا مسخ هویت مستقلّ و نابودی ارادهی آزاد او پیش میرود. کرونا همهی ایدئولوژیها و ایسمها و مکتبهای برساختهی بشر را که از قضا از نظر نفوذ به ذهن و روح آدمی خصلتی شبیه او دارند، به چالش کشیده است. به یقین واحد دولت – ملّت را میتوان مهمترین برساختهی بشر در دوران مدرن دانست. کرونا همزمان با ناکارآمد نشان نظام دولت – ملّت، مرزهای دولت- ملّتها را زیر پا گذاشته و آزادانه و بی دردسر بسان یک سیّاح پیشامدرن بدون گذرنامه از مرزهای کشورهای پنج قارّهی جهان عبور میکند.
دوّم؛ کرونا همهی اموری را که انسان با آنها سروکار دارد به چالش کشیده است. کرونا هیچ مرزی بین سنّت و مدرنیته نمیشناسد و انسان را با همهی داشتهها و تجربههایش در طول تاریخ، اعمّ از اسطوره، دین، فرهنگ، علم، اخلاق، عقلانیت، قانون و ایدئولوژی به مصاف طلبیده است. این وضعیّت، فرصتی را برای محک و آزمون تمام مدّعاهای تاریخی و قدرت طبیعی و فراطبیعی عناصر بالا فراهم آورده است. روشن است که اثبات و ابطال این مدّعاها تابع نتیجهی آزمون تاریخی رزم با کرونا است و بیتردید برندهی این جنگ چند جانبه، قهرمان جهان پساکرونا(به شرط شکست کرونا) خواهد بود.
سوّم؛ کرونا نشان داد که شیوههای موجود مشروعیّتبخشی به حاکمیّت اعمّ از سنّتی، کاریزماتیک و قانونی( دموکراسی) هیچ کدام در مبارزه با آن کارایی ندارند. نه با نظامهای فردمحور و طبقه محور میتوان به جنگ کرونا رفت و نه حکومتهایی که با اکثریت نصف به علاوه یک و اکثریت مطلق دو سوّم روی کار آمدهاند. فرض کنید در جامعهای صدنفره، ٩٩ نفر قواعد بهداشتی ضدّ کرونا را رعایت، ولی یک نفر مراعات نکند. او بالقوّه میتواند آن ٩٩ نفر دیگر را بیمار کند، بنابراین کرونا به انسان آموخت که برای حفظ بلند مدّت خودش نیاز به دستگاه فکری جدیدی بهتر از دموکراسی دارد که میتوان آن را نظام جمهور یا اتّفاق آرا نامید، زیرا چنانکه گفته شد، یک نفر به تنهایی میتواند یک ملّت و حتّی یک نسل را نابود نماید. این راهکار با وجود آرمانی بودن امری ناگزیر است و بشر در امور مشترک خود چارهای جز حرکت به سوی آن ندارد.
چهارم؛ کرونا با به چالش گرفتن وضع موجود، دورانی بحرانی را در زیست انسان به وجود آورد و بنابر سخن مشهور که در فواصل انقلاب و دگرگونی احوال، ذات واقعی آدمها شناخته میشود، نقاب از چهرهی واقعی برخی ساختارها و کارگزارانشان برداشت و بسی اسرار هویدا کرد. کرونا نشان داد که انسان بیش و پیش از هر چیز، دنبال ساختار و کارگزاری است که ضمن تقریر حقیقت از مرارت او به شکل عینی کم کند و بتواند سپری حفاظتی برای جلوگیری از نابودی نسل بشر و محیط زیست او فراهم نماید.
پنجم؛ کرونا به مورّخان و تحلیلگران اجتماعی فهماند که برخلاف همهی تحلیلها و پیشبینیها ممکن است حادثهای غیر مترقّبه و بیسابقه برای نخستین بار در تاریخ رخ دهد و پیوند میان گذشته با حال و آینده را بگسلد و تاریخ تازهای را خلاف گذشته بنا نهد.
نظرات