دین به صورت کلّی دارای دو محور است، یکی صورت و دیگری معنا. 

با نگاهی عمیق به ماهیّت دین، تمامی مناسک دینی به نحوی صورت‌بخشند و درپی ایجاد صورت و قالبی خاص بر شخص دیندار هستند. حال این دین چه اسلام باشد چه دیگر ادیان آسمانی یا حتّی دیگر مکاتب بشری! زیرا این صورت‌پردازی بهترین روش برای معرّفی و اثربخشی است! معرّفی از آن جهت که دارای تشکیلاتی خاص و نو، و اثربخشی از آن جهت که تکرارپذیر و همیشگی است، و تکرار عمدتاً فتحِ بابی است برای تأثیربخشی! از نماز و روزه گرفته تا دیگر عباداتی که در دایره اسلام تعریف شده و شخص دیندار به نحوی در زندگی روزمره با آن مواجه هست. 

اگر نگاهی به سیر فرضیّت احکام تشریعی اسلامی بیندازیم اینگونه می‌بینیم که در اوایل اسلام در شهرمکّه ابتدایی‌ترین و مهم‌ترین چیزی که خداوند برای طرفدارانش مقرّر کرد‌‌ همان نماز بود؛ که بیشترین صورت‌بخشی را در بین دیگر عبادات داراست، زیرا پر است از اَشکال و هندسه‌های خاص. 

لذا، خداوند زمانی آن را فرض نمود که دینداران درمیان انبوه کفّار نیاز به چهره‌ای خاص داشتند، چهره‌ای که بتواند تفکیک رفتاری ایجاد کند و در این میان نماز بهترین پیشنهادی بود که از طرف خدا برای مؤمنان می‌توانست داده شود! 

این پیشنهاد چند نتیجه دربر داشت؛ دونتیجه‌ی مثبت و یکی منفی: مثبت‌ها از این قرارند که اوّلا: این صورت خاص می‌توانست از جهت تمسّک صِرف به آن، هویّتی در درون دینداران نهادینه کند، و طبیعت امر این است که جریان فکری و حرکتی جدید در عصری که دارای رکود فکریست می‌تواند بهترین شخصیّت سازبرای متمسّکانش باشد. دوّمین چیزی که توانست ایجاد کند اتّحاد و همبستگی دربین همین قشر بود، که آن هم ثمره‌ی هماهنگی و هم‌نوایی در عملکردهای دینی آنان بود! و این امر در اجتماعی که نیاز به تعداد دارد هم از لحاظ کیفی و هم کمّی می‌توانست بسیار مفید واقع شود، زیرا دکوری خاص مانند نماز، هم کیفیّت‌بخش است و هم کمیّت‌بخش! 

موردی که می‌تواند دراین میان منفی باشد این است که این صورت‌ها، ممکن است انسان را تا حدودی به روزمرّگی دچار کنند که این امر هم ناشی از این موضوع است که، در بین متمسّکان صورت از معنا سبقت می‌گیرد و موضوعیّت بیشتری پیدا می‌کند! 

تنها راهکاری که شاید بتوان داد این است که اجازه داده نشود این عبادات و مناسک خاص، به عادات تبدیل شوند و آنهم ممکن نیست مگر با معناپروری در مغز مناسک دینی. زیرا در اسلام معنای عبادات از شکل عبادات اهمّیّت بیشتری دارد. 

به صورت کلّی قاعده این است که، می‌بایست شکل درخدمت معنا باشد و هرگاه احساس شود که به نحوی معنا درحال تخریب یا ضعف است شارع درصدد حلّ آن بر می‌آید و آن را تصحیح می‌کند. 

تمامی مناسک دینی به نحوی نقش معناپروری دارند و علاوه بر نماد و شکلی که دارند معنایی را قالب و نهادینه می‌کنند. اگر مروری به بعضی ازاین احکام و عبادات داشته باشیم به وضوح می‌توانیم این امررا لمس کنیم. 

نماز با تمام تشکیلات خاص، اهمّیّت والا و خطِ‍ّ فاصل بودنش میان مسلمانی و بی‌دینی، باز اگر قرار باشد دستخوش صورت‌زدگی قرار گیرد در شرع مورد قبول قرار نخواهد گرفت، چون فرضیّت کلّ مناسک -علی العموم- و صورت نماز -علی الخصوص -به دنبال برآورده‌کردن هدفی معنوی هستند. 

به صورت عادّی باید تمامی حرکات و شکل نماز با دقّت رعایت و عملی شود ولی هرگاه احساس شود به نحوی معنای موجود دراین عبادت درحال ضعیف شدن است شارع صورت را فدای معنا می‌کند. 

دراجرای تمامی مناسک به صورت طبیعی دوشئ ضروریست، یکی جسم و دیگری فکر. لذا باید به آن‌ها اهمّیّت ویژه‌ای داده شود تا به معنای دلخواه دست یافت. 

عملکرد جسم در انجام فرامین دینی امری عادّیست! یعنی بدون عملکرد فیزیکی خیلی از مناسک قابل شکل‌گیری نیست. پس اگرجایی جسم دچار خللی شود که نتواند این عبادات را انجام دهد یا حتّی بتواند ولی در اجرای آن دچارضعف شود، شارع تخفیفاتی قائل می‌شود تا مبادا معنا و مقصودی که مدّنظر است به جا نیاید یا جسم ناقص، مشکلی در اصل هدف ایجاد کند. نماز در حالت بیماری مثال کاملی برای این امر است. شخص بیمار بخاطر ضعف جسمی اجازه دارد تمام صورت و شکل این عبادت را به هم بزند و به تعبیری دیگر صورت را فدای معنایی کند که این معنا ممکن است درحالت بیماری و درآن حالت خاص به جا نیاید، 

همچنین نقش فکر درانجام فرامین دینی نیز مشهود و ملموس است، و این مصداق را می‌توان در جنگ‌‌ها مشاهده کرد. گاهاً خطر به اندازه تهدیدی بیش نیست ولی شارع اجازه می‌دهد شکل عبادت که نماز باشد تغییر کند و یا آن را به حدّاقل برساند تا مبادا معنای مورد نظر لطمه ببیند. یعنی گاهاً حتّی تشویش خاطر هم می‌تواند برهم زننده صورت عبادات باشد. یا باز تخفیف صورت و بهادادن به معنا در تخفیف رکعات نماز را در مسافرت و دیگر مسائل مى‌توان دید. این مباحث همگی بیانگر اهمّیّت والای معناپروری در متون دینی است. 

و مستند این تخفیفات را هم می‌توان این مدرک شرعی گرفت که در ابتدای آیه ۴۳ سوره نساء بیان شده است. 

 (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ.... حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ). شاید این قاعده‌ی فقهی هم مقداری در این راه کمک کند، «الامور بمقاصد‌ها.» 

یعنی به واقع هرجا روح و مقصد درانجام مناسک دچار اشکال شود مجوّز برای تخفیف ازطرف شارع صادر می‌شود! چون این فهم است که در عبادات معتبر است نه صورت عادّی عبادت! حال هر اندازه بخواهد شکل و ظاهر عبادت قوی باشد، اهمّیّتی ندارد. 

ولی آیا بیش از این هم می‌توان قائل به تخفیف شد و آن را در مقابل حوادث جدید تغییر داد؟ این خود جای سخن دارد...