اشاره
نوشتار پیش رو، ابتدا توسط مترجم محترم در اختیار جناب آقای دکتر سعید زیبا کلام قرار گرفته است و ایشان نیز پس از مطالعه و ارائه برخی نظرات خویش در پایان مقاله، آن را جهت اظهارنظر به جناب آقای ملکیان ارائه کردهاند. نظرات دکتر زیباکلام در همین شماره و در پایان مقاله، تحت عنوان «ضمیمه» خواهد آمد و پاسخ جناب آقای ملکیان به این نظرات، انشاءالله در شماره بعد نقد و نظر به محضر خوانندگان ارجمند عرضه خواهد شد.
مسأله و زمینه آن
در مواجهه با ضرورت ارائه ویژگیهای عمده نهضت روشنگری تنها شمار اندکی از اهل علم توانستهاند از استناد به سرآغاز مقاله کانت به نام «پاسخ به سؤال: روشنگری چیست؟»، که در سال 1784 نگاشته شده، پرهیز کنند:
روشنگری خروج انسان از صغارت خودساخته اوست. صغارت، ناتوانی انسان در استفاده از فهم خود بدون هدایت دیگری است. صغارت اگر به جای عدم فهم، از فقدان عزم و شجاعت استفاده از فهم خود بدون هدایت دیگری ناشی شود، در آن صورت خودساخته است. بنابراین شعار روشنگری این است: !Sapere aude «شجاعت استفاده از فهم خود را داشته باش!»
مورخانی که در پی راهی مناسب برای دستیابی به روح عصر روشنگری هستند، به این نوشته استناد کردهاند و فلاسفهای که به احیای پایبندی به آرمانهای روشنگری امید بستهاند به آن متوسل شدهاند و منتقدان اجتماعی عصر حاضر که ظاهرا به اندکی مشروعیت تاریخی نیازمندند گاهگاه خود را زیر این عبا پنهان کردهاند. مقاله مذکور که از نظر سبک نگارش از کارهای نسبتا پرشور کانت است، قربانی وفقیتخود شده است. این مقاله بیش از آنکه مورد تحلیل قرار گیرد طرف اشاره بوده است؛ و هیچ بعید نیست که در حال پیوستن به آن دسته از متون بداقبالی باشد که بهکرات مورد اشاره قرار میگیرند، اما بندرت خوانده میشوند. اما دستکم یک مورخ منکر این شده است که مقاله حتی ارزش خواندن داشته باشد. فرانکو ونتوری معتقد است که «تفسیری فلسفی از نهضت روشنگری آلمان» بر شناخت روشنگری اروپا «از کانت تا کاسیرر و بعد از آن» غالب بوده است و در نتیجه ابعاد سیاسی نهضت روشنگری از دید مورخان پنهان مانده است.
موضوع تا اینجا روشن است. توسل بی پایان به تعریف کانت ما را نسبت به غرابت و بداعت این تعریف، نابینا کرده است. از منظری قرن هجدهمی، مقاله کانت دستکم به دو دلیل، قابل توجه است. اولا، پاسخ کانت به سؤال «روشنگری چیست؟» همانند مقاله هم عنوان یکی از همعصرانش، موزز مندلسون، چیزی را که موضوع خطمشی سیاسی بوده است در قالب زبان تأمّلات فلسفی ریخت. ثانیا، این پاسخ اصول فلسفی مرتبط با مسأله روشنگری را برحسب فهم نسبتا متفاوتی از رابطه اخلاق، سیاست و تاریخ تعریف میکرد که با درک غالب در پاسخهای قبلی، از جمله پاسخ مندلسون، تفاوت داشت. شکایت ونتوری از کانت تا حدی معتبر است. کاملاً محتمل است که بحث کانت در مورد روشنگری، مفسران بعدی را بهواقع از مسائل قدرت و سیاست دور کرده باشد. اما شاید دلیل این امر صرفاً این باشد که اشخاصی که به تعریف کانت استناد کردهاند بندرت مباحثاتی را که مقاله وی معطوف به آنها بوده است مورد بررسی قرار دادهاند.
هدف من در اینجا بازگرداندن مقاله کانت به جایگاه اصلی آن است، و آن اینکه مقاله کانت پاسخی است به سؤالی که نویسندگان دیگری نیز به آن پرداختند و در محفلهای دیگر نیز مورد بحث قرار گرفت. ابتدا انگیزه اولیه کانت در نگارش مقالهاش، یعنی سؤالی را که مخاطبان آن خوانندگان ماهنامه برلین بودند، بررسی میکنم. پس از طرح مطالب مختصری در خصوص ارتباط ماهنامه برلین با انجمن چهارشنبه، یا انجمن سری «دوستداران نهضت روشنگری» مباحثات مفصل داخل انجمن را مورد بررسی قرار میدهیم که پس از سخنرانی طبیب برجسته برلینی، ی.کا.و.موزن، در مورد «برای روشنگری همشهریان چه باید کرد؟» درگرفت. در خاتمه، این نکته را مورد بررسی قرار میدهیم که کانت و مندلسون در این دو مقاله علیرغم رویکرد فلسفیترشان در قبال مسأله روشنگری تا حد زیادی از معضلات سیاسی مورد توجه انجمن چهارشنبه آگاهی داشتند.
«ماهنامه برلین». مقاله مندلسون در شماره سپتامبر 1784 ماهنامه و مقاله کانت در شماره دسامبر آن منتشر شد. هر دو مقاله ظاهرا به سؤالی که یوهان فردریش زولنر در شماره دسامبر قبل طرح کرده بود پاسخ میدادند. زولنر، کشیش و متکلم و مصلح نظام آموزشی بود و با گروه مرتبط با ماهنامه روابط نزدیکی داشت. ماهنامه برلین که طی سالهای 1783 تا 1796 منتشر میشد، یکی از ارگانهای اصلی نهضت روشنگری بود. یوهان اریش بیستر، کتابدار کتابخانه سلطنتی برلین، و فردریش گدایک، مصلح نظام آموزشی پروس و مدیر دبیرستان، سردبیران آن بودند، و کانت (با پانزده مقاله چاپشده در آن) و مندلسون (با هشت مقاله) و شخصیتهای برجسته نهضت روشنگری چون کریستین گاروه، یوستوس موزر، فردریش نیکلای و ویلهلم فن همبولت از جمله افرادی بودند که بهطور منظم در آن مطلب مینوشتند.
زولنر این سؤال را که «روشنگری چیست؟» تقریبا به عنوان متاخرهای در جواب خود به مقاله دیگری در ماهنامه طرح کرده بود. آن مقاله را بیستر نوشته بود، اما بدون نام منتشر شد و در آن ضرورت این که روحانیون اداره مراسم عروسی را به عهده داشته باشند، مورد سؤال قرار گرفته بود. بحثبیستر آن بود که حضور روحانی موجب میشود که «شهروند روشن ناشده» احساس کند که قرارداد ازدواج بیهمتاست؛ چرا که با شخص خداوند منعقد میشود. در حالیکه سایر قراردادها «صرفاً با انسانها منعقد میشوند و در نتیجه دارای اهمیت کمتری هستند». به علت وجود این میل به کماهمیتشمردن قراردادهایی که حضور روحانیون در آنها لازم نبود، بیستر نتیجه گرفته بود که مراسم ازدواج صرفاً مدنی نهتنها برای «شهروندان روشنشده»، که «بدون هیچگونه مراسمی هم میتوانند سرکنند»، بلکه برای شهروندان روشنناشده نیز مناسب است. زیرا به این ترتیب فرامیگیرند که باید به تمام قوانین و قراردادها بهطور یکسان احترام گذاشت.
اگر بحث بیستر را صرفاً به عنوان درخواستی برای خاتمه دادن به مداخلات دین در زندگی عمومی بفهمیم، به خطا رفتهایم. تحلیل وی از مسأله حضور روحانیون در مراسم ازدواج صرفاً پیشدرآمد پیشنهادی بلندپروازانهتر و از نظر خواننده قرن بیستمی عجیبتر بود و آن ایجاد مراسمی بود که بتواند حمایت دینی را برای تمام تعهدات مدنی، از جمله ازدواج، فراهم کند. بیستر با اشتیاق مینویسد: «چقدر عالی میبود اگر ایمان و وظیفه مدنی بیشتر ادغام میشدند و اگر همه قوانین از تقدس دستورات دینی برخوردار میبودند.»
چه وقت فرامیرسد روزی که دیگر دغدغه دینداری حکومت در انحصار خصوصی عده قلیلی که غالباً حکومت را به بینظمی میکشانند نباشد و در عوض، دین دوباره جزء کارهای حکومت قرار گیرد... در آن صورت دوباره حکومت، شهروند و میهندوستخواهیم داشت؛ چه نامهای خوارشدهای پاکیزه میشوند... باشد که سیاست و دین، قانون و اصول دین یکی شود!
بیستر درصدد حذف دین از جامعه مدنی نبود، بلکه در عوض، در پی ترویج «دین مدنی»ای بود که از بیطرفی و بیتفاوتی دینی خاص حکومت فردریک کبیر فراتر رفته و شعایر دینی را وارد زندگی عمومی کند.
زولنر در جوابیهای که موجب نگارش مقالات کانت و مندلسون شد، بحث میکند که پیشنهاد بیستر بیش از حد نابخردانه است. زمانی که اصول اولیه اخلاق تضعیف شده بود، وقتی که خود دین مورد حمله واقع شده و «دلها و افکار انسانها به نام روشنگری سرگردان شده بود»، زمان بازی با نهاد ازدواج، این ستون اصلی نظم عمومی، نبود. خانواده نیاز مبرمی به حمایت، خصوصا حمایت فرقههای دینی سنتی، داشت. زولنر در حین برشماری خطرات روشنگری لجامگسیخته، در پانویسی، جمله معترضهای میآورد از این قرار که: «روشنگری چیست؟ به این سؤال که تقریبا به اندازه سؤال حقیقت چیست، اهمیت دارد میباید قبل از شروع به روشنگری پاسخ داد! با وجود این، من تاکنون پاسخی برای آن ندیدهام! «بنابراین کانت فکر میکرد که او و مندلسون هردو به سؤال مذکور پاسخ میدهند. اما در پس پرده سؤال زولنر و پاسخ مندلسون سلسله بحثهایی انجام شده بود که کانت ظاهرا از آن بیاطلاع بود.
انجمن چهارشنبه
ماهنامه برلین حکم ارگان علنی انجمن چهارشنبه را داشت. انجمن مذکور انجمن سری «دوستداران نهضت روشنگری» بود که در سال 1783 تاسیس شد. تعداد اعضای آن بین دوازده تا بیستوچهار نفر بود که برای بحث در مورد چشماندازها و نتایج روشنگری، بهطور منظم گردهم جمع میشدند. گذشته از بیستر، گدایک، زولنر و مندلسون، شخصیتهایی چون فردریش نیکلای نویسنده و یوهان یاکوب انگل فیلسوف، که در حیات فکری برلین جای مهمی داشتند، از اعضای انجمن بودند. تعدادی از مقامات برجسته بوروکراسی پروس نیز در زمره اعضای انجمن بودند. قاضی کارل گتلیب سوارز و قاضی ارنست فردیناندکلاین (هر دو از اعضای دادگستری فردریک کبیر) همراه با کریستین ویلهلم دم (بایگان سلطنتی و طرفدار مشهور اصلاحات در رفتار با یهودیان) و کارل اگوست فن اشتروزی و یوهان هاینریش ولمر مستشاران مالیه خصوصی از شرکتکنندگان فعال جلسات انجمن بودند. یوهان یواخیم اشپالدینگ، یوهان ساموئل دیتریش و ویلهلم ابراهام تلر جملگی، روحانیون عضو انجمن چهارشنبه و مدافعان برجسته رویکرد روشنگرانه الهیات بودند. اینان تاکید داشتند که چون اصول اصلی اعتقاد مسیحیت را میتوان با بحثهای عقلانی تأیید کرد، بین ایمان و عقل هیچگونه تضادی وجود ندارد. و بالاخره دو طبیب مرتبط با محافل فکری و سیاسی به نامهای یوهان کارل ویلهلم موزن (طبیب مخصوص فردریک و تاریخنگار علوم) و کریستین گتلیبزله (مستشار خصوصی علاقمند به شیمی، فیزیک و فلسفه) نیز در زمره اعضای انجمن بودند.
این جمع متشکل از کارکنان دولت، روحانیان و ادیبان، ماهی دوبار در زمستان و ماهی یکبار در تابستان گردهم میآمدند. در این جلسات که ساعتششونیم عصر شروع میشد و با صرف شام در اطراف ساعت هشت به پایان میرسید دو نفر از اعضا مطالبی را به صورت سخنرانی یا رئوس محورهای بحث ارائه میکردند. ارائه مطالب تخصصی در زمینه الهیات، حقوق، پزشکی، ریاضیات یا لغتشناسی که تعداد قلیلی از اعضا دارای اطلاعات تخصصی در آنها بودند براساس شرایط عضویت انجمن ممنوع بود، اما بحث در مورد این موضوعات و موضوعات دیگر اگر به ملاحظات کلیتر «روشنگری و سعادت نوع بشر» مربوط میشد، مجاز بود. پس از سخنرانی، بقیه اعضا به نوبت و به ترتیب نشستن، اجازه صحبت مییافتند و فقط پس از آن که تکتک اعضا فرصت اظهارنظر در مورد سخنرانی را مییافتند، کسی میتوانست مجددا صحبت کند. یادداشتهایی که از این بحثها برداشته میشد همراه با اصل سخنرانی، متعاقبا بین اعضا توزیع میشد و از آنها درخواست میشد که نظرات تکمیلی مکتوب خود را (تحت عنوان آراء) به آنها بیفزایند. اعضا سوگند یاد میکردند که نظرات همکاران خود را هر اندازه هم که مهمل به نظر میرسید محترم بشمارند و از افشای مطالب مورد بحث و حتی افشای وجود انجمن، نزد افراد غیرعضو خودداری کنند.
بدین ترتیب، انجمن چهارشنبه جایگاهی بود که به قول مندلسون «بخش روشن شده ملت میتوانست عقاید خود را با دوستی و اعتماد متقابل در میان خود مطرح کند...». انجمنچهارشنبه نیز همانند سایر انجمنهای سری و «انجمنهای کتابخوانی» که در اواخر قرن هجده در سراسر آلمان رواج یافته بود، برای افراد مختلف از حرفههای متفاوت امکانی را فراهم کرده بود تا مسائل مبتلابه مشترک خود را در محیطی فارغ از فشارها و سلسله مراتب مرسوم در جامعه به بحثبگذارند. تعهد اعضا به رعایت کامل مخفیکاری، از یکسو اجازه میداد که موضوعات سیاسی حساسی همچون جهت مناسب اصلاحات حقوقی یا مشروعیت سانسور نشر، مورد بحث قرار گیرد و از سوی دیگر این امکان را برای اعضا فراهم میکرد که آراء جدید خود را قبل از تسلیم به نکتهسنجیهای دقیق دیگران، در محفلی دوستانه مورد آزمایش قرار دهند. در واقع، دقیقاً به علت انجام بحثها در شرایطی که به قول ی.ک.و. موزن «مهر محرمانه» بر خود داشت، بود که نویسندگان، روحانیان و کارکنان دولتی گردآمده در انجمن چهارشنبه میتوانستند به انجام آنچه موزن آن را مهمترین کارشان میدانست، یعنی «وظیفه میهندوستان خوشفکر» بپردازند.
در 17 دسامبر 1783 ماهی که درخواست زولنر برای تعریف روشنگری در ماهنامه برلین انتشار یافت موزن مقالهای در مورد مسأله «برای روشنگری همشهریان چه باید کرد؟» قرائت کرد. بسیاری از اعضا در مورد نطق او اظهارنظر کردند و بحث تا ماه آوریل بعد ادامه یافت و زولنر و زله نیز در مورد همین مسأله نطقهایی در ماه ژانویه ایراد کردند. مندلسون در تاریخ 26 دسامبر 1783 رای کوتاهی در مورد سخنرانی موزن نوشت و در ماه مه بعد پاسخ مفصلتری را (که اساس مقاله بعدیاش در ماهنامه برلین را تشکیل میداد) در جواب سخنرانیهای زولنر و زله تهیه کرد. بنابراین، پانویسی که در مقاله زولنر توجه کانت را به خود جلب کرد اولین نمود علنی بحثبسیار گستردهتری بود که، در خفا، در درون انجمن چهارشنبه جریان داشت.
چشماندازهای روشنگری: نطق موزن
سؤال «روشنگری چیست؟» که زولنر آن را به پانویس حواله کرده بود، نقطه عزیمت موزن را تشکیل میداد. او نطق خود را با یادآوری این نکته به همکاران خود آغاز کرد که «قصد ما روشنگری خودمان و همشهریانمان است» و اضافه کرد که علیرغم دشوار بودن روشنگری برلین، مشکلات آن مرتفع شده و با مساعدت بخت «جرقهای که در اینجا زده شده است میتواند به مرور زمان، سراسر آلمان را روشن کند...». اما هشدار داد که برای دستیابی به این هدف چند مسأله باید مورد توجه قرار گیرد که اولین آن، تعیین دقیقتر این مسأله است که «روشنگری چیست؟».
موزن تعریفی از روشنگری ارائه نکرد؛ در عوض، خواستار انجام مطالعهای در مورد تعصب و خرافه شد، که درک خاستگاه این دو به پیشبرد هدف روشنگری مبنی بر ریشهکن ساختن جدیترین نقایص در خردورزی عامه مردم و ترویجحقایق لازم برای سعادت عموم میانجامد. اما موزن رفع موانع روشنگری را سهل و آسان نمیشمرد. در واقع، سرسختی و پایداری خرافه و تعصب او را بیش از هر چیز دیگر تحت تأثیر قرار داده بود. او با ابراز خوشحالی از پیروزی روشنگری در برلین شروع کرد، اما تقریبا بلافاصله این موضوع را پیش کشید که یکی از حیاتیترین وظایف انجمن چهارشنبه تعیین علت عدم استقبال عموم از روشنگری است. سؤال «روشنگری چیست؟» جای خود را به این سؤال نگرانکنندهتر داد که «چرا علیرغم برخورداری از بیش از چهل سال آزادی فکر، گفتار و نشر، روشنگری در میان عموم چندان پیشرفتی نداشته است...».
«چهل سال» مورد نظر موزن دوره حکومت فردریک کبیر پادشاه پروس بود که به عنوان مظهر سبک سیاسی عجیب و غریب «حکومت مطلقه روشنگرانه» شناخته شده است. برای بسیاری از اعضای انجمن چهارشنبه که در بوروکراسی فردریک کار میکردند، روشنگری صرفاً آرمانی انتزاعی برای بحث در عصر چهارشنبهها نبود؛ مسألهای بود عملی که موضوعات سیاستگذاری هر روزه در زمینه قانون، دین و آموزش همگانی را شامل میشد. دادگستری فردریک در واکنش به این ملاحظات از مدتها قبل نقش برجستهای ایفا کرده بود. در نتیجه اصلاحات ساموئل فن کاکسیجی، وزیر دادگستری فردریک در اواخر دهه 1740، این وزارت به یکی از بخشهای فعالتر و مترقیتر بوروکراسی پروس بدل شد. کاکسیجی که مسئولیت متمرکز کردن و معقول کردن نظامی به عهده او گذاشته شده بود که دادگاههای آن نوعاً در خدمت منافع اشرافیت محلی بودند، کار خود را با تجدید سازمان کامل وزارت از طریق وضع ضوابط شدید استخدام، آموزش و ترفیع آغاز کرد. در نتیجه، این وزارت محل مناسبی برای ترقی سریع اعضای باهوش و دانشگاهدیده طبقه متوسط شد که چند دهه بعد در گروههایی نظیر انجمن چهارشنبه گردهم آمدند.
تأثیر تخصصی کردن بوروکراسی پروس در انجمن چهارشنبه بسیار گسترده بود. عضویت اشرافی که عناوین خود را به ارث برده بودند برخلاف اعضای تازه به اشرافیت رسیده بوروکراسی در انجمن ممنوع بود و در عوض، مقامات وزارت دادگستری بهطور وسیعی در انجمن حضور داشتند. سوارز و کلاین توسط یوهان هاینریش کازیمیرفن کارمر جانشین کاکسیجی به برلین منتقل شدند تا به تجدیدنظر در قوانین مدنی پروس بپردازند. نتیجه کار آنان تدوین کلیات قانون مدنی مورخ 1794 بود. مطالبی که آنها در جمع انجمن ارائه میکردند موجب طرح برخی مطالب وسیعتر مرتبط با کار آنان شد؛ از جمله ماهیت قانونگذاری، اهداف مناسب حکومت و حدود آزادی بیان و آزادی نشر. اشپالدینگ، دیتریش و تلر که هرسه عالم الهیات بودند نیز با وزارت دادگستری، البته بهطورغیرمستقیم، مرتبط بودند. کاکسیجی در دهه 1740 کنترل بهاصطلاح «اداره معنویات» را بهدست گرفت که شاخهای رو به موت در بوروکراسی بود و مسئولیت نظارت بر تمام مؤسسات دینی و آموزشعالی را برعهده داشت و کار خود را با تجدید سازمان حوزههای فرق پروتستان آغاز کرد. این هیئتهای اداری از روحانیون و غیرروحانیون (نوعاً و کلاً) تشکیل میشدند و رابط بین بوروکراسی مرکزی و کلیساهای ایالتی بودند. کاکسیجی برنامه خود را از حوزه عالی لوتری که اشپالدینگ، دیتریش وتلر در آن خدمت میکردند شروع کرد و اختیارات فراوانی به این حوزهها تفویض کرد. از جمله تصمیمگیری در مورد قرائتیا عدم قرائت اطلاعیهها از منبر، انتصاب خطبا در هر یک از کلیساها، و حتی نوع آموزشهای لازم برای روحانیون در دانشگاهها را به آن?
نظرات