چکیده:

داستان عبد و موسی در قرآن کریم در بردارنده مبانی و اصول آموزشی و تربیتی بسیار کلیدی و مهم است که می تواند الگوی خوبی برای نظام آموزشی و تربیتی ما شود. در جریان این داستان معلم یا مربی بایستی متعلم و متربی خویش را از سه مرحله مهم تزکیه وآزادی، آموزش و تعلیم و تذکر و یادآوری عبور دهد. در این میان از روش‌های علمی و تجربی و مکان‌های آموزشی و تربیتی مناسب بهره جوید و از طرفی دیگر این داستان برای آداب برخورد معلم و متعلم و مربی و متربی در جریان آموزش وتربیت الگوی موفق و شایسته‌ای است. 

کلمات کلیدی : موسی ، عبد صالح، تعلیم ، تربیت

1. مقدمه

از مهمترین حوزه‌هایی که قرآن کریم در راستای رسالتش بدان پرداخته حوزه داستان‌های قرآنی است. این داستان‌ها فرازهایی است از زندگی گذشتگان که وحی آسمانی آنها را به منظور تعلیم و ترییت و پند و اندرز و عبرت آیندگان بازگو می کند و هربار که از گذشته و گذشتگان سخن می‌گوید در کالبدهای مرده جان می دهد و توگویی از نو زنده شده‌اند و ما احساس می کنیم فریاد آنها را می شنویم. قسمت اعظم این داستان‌ها، نقل داستان‌های پیامبران است که برای هدایت بشریت فرستاده شده‌اند.

تحقیق و پژوهش در این حوزه از قرآن همواره مورد توجه محققان و پژوهشگرانی بوده‌است که به پژوهش در این کتاب گرانمایه علاقه‌مند بوده‌اند. یکی از این داستان‌ها که می‌توان بازتاب آن را بخصوص تحت عنوان موسی و خضر به روشنی در آثار نویسندگان و شاعران و بخصوص عارفان و صوفیان یافت، داستان حضرت موسی (ع) تحت عنوان موسی و عبد صالح می‌باشد که در سوره کهف آیات 60-82 بدان اشاره شده‌است. این داستان با تمام جذابیتی که دارد تنها یکبار در قرآن از آن سخن به میان آمده است اما حاوی نکات برجسته و مهمی بخصوص در زمینه آموزشی و تربیتی بوده است. اکثر پژوهش‌های انجام شده حول این داستان بیشتر راجع به شخصیت عبد صالح در تعبیر به خضر و مسائل مربوط به آن بوده‌است اما آنچه در این میان در راستای رسالت قرآنی آن به چشم می خورد و حائز اهمیت است، مبانی آموزشی و تربیتی برگرفته از این داستان است که بدان پرداخته نشده‌است. لذا در نگرشی نو به این داستان به تحلیل محتوای آن در این زمینه خواهیم پرداخت تا هم اینکه در راستای رسالت قرآنی آن ادای تکلیف کرده باشیم وهم اینکه در این نگاه نو به ارائه مسائل ارزشمندی در زمینه آموزش و تربیت بپردازیم که در نظام آموزشی و تربیتی ما ضروری به نظر می‌رسد. در این راستا مفروض نگارنده براین است که این داستان حاوی مسائل مهمی در زمینه آموزش و تربیت است که می تواند چهارچوب خوب و الگوی موفقی برای نظام آموزشی و رابطه شاگرد ومعلم شود. قبل از آن ضروری می نماید گزیده‌ای از داستان ذکر گردد.

2. گزیده ای از داستان

موسی(ع) به امر خدا برای یافتن شخص فرزانه‌ای همراه خادمش راهی سفری شد تا از او چیزهایی بیاموزد. موسی برای پیدا کردن این شخص نشانه‌هایی در دست داشت همچون محل تلاقی دو دریا و زنده شدن ماهی بریا ن شده، او عزم خود را جزم کرد و به خدمتگذارش گفت که هرگز از پای نمی‌نشینم تا او را بیابم و به اذن خدا موسی بنده صالح را یافت و به او گفت: آیا می پذیری که من همراه تو شوم و آنچه مایه رشد و صلاح است و به تو آموخته شده است به من بیاموزی؟ 

عبد صالح در جواب اعلام نمود که چگونه می توانی در برابر چیزهایی که از راز و رمز آن آگاه نیستی شکیبایی کنی؟ موسی گفت: مرا شکیبا خواهی یافت. سپس عبد صالح پذیرفت و از موسی خواست در برابر آنچه انجام می‌دهد از وی سؤالی نکند تا خود بعدا برایش بگوید. در طول این سفر عبد صالح در طی سه حادثه، دست به کارهایی می زند که درک و فلسفه آن برای موسی(ع) بسی دشوار است و موسی هر بار صبرش را ازدست می‌دهد واعتراض می کند و عبد صالح به وی یادآوری می کند صبر پیشه کند و سوالی نپرسد. 

 در حادثه اول عبد صالح کشتی را که بر آن سوار شده بودند سوراخ می کند و موسی می‌پرسد: چرا آن را سوراخ کردی تا سرنشینانش غرق شوند؟ و براستی کار بدی کردی! در حادثه دوم موسی و عبد صالح بعد از پیاده شدن از کشتی به کودکی می رسند و عبد صالح آن کودک را می کشد، موسی آشفته می گردد و فریاد برمی آورد که چرا کودک بی گناهی را کشتی؟ در حادثه سوم در طی سفر موسی و عبد صالح به روستایی می رسند و از اهالی آنجا غذا طلب می کنند ولی اهالی روستا از مهمانی کردن آنها خود داری می کنند ایشان در میانه روستا به دیوار مخروبه‌ای می‌رسند و به دستور عبد صالح خسته و گرسنه شروع به تعمیر و بازسازی آن می کنند و باز موسی اعتراض می کند. در اینجاست که عبد صالح به موسی می گوید: اینک وقت جدایی من وتوست اما قبل از آن تو را از راز و حکمت کارهای که انجام دادیم آگاه می کنم و می‌گوید: آن کشتی که سوراخ نمودم متعلق به گروهی از مستمندان بود که با آن در دریا کار می‌کردند و خواستم با معیوب ساختنش، آن را از غصب پادشاه ستمگری که کشتی‌های سالم را می ربود جلوگیری کنم. اما آن کودک که او را کشتم پدر و مادرش با ایمان بودند می ترسیدم که سرکشی و کفر را بدانها تحمیل کند و در آینده طغیان پیشه کند و آن دیوار که بازسازی کردیم متعلق به دو کود ک یتیم بود و زیر دیوار گنجی نهفته بود و مال ایشان بود، پدرشان مرد صالح و پارسایی بود و پرودگار تو خواست که آن دو کودک به حد بلوغ برسند و گنج خود را به مرحمت پرودگار خود بیرون بیاورند و من به خواست خود این کارها را نکرده‌ام و این راز و رمز کارهایی بود که تو توانایی شکیبایی در برابر آن را نداشتی!( نک.خرم دل ، 1379: 603- 609) 

3. تعلیم وتربیت

انسان موجودی است که بر تمام هستی ممتاز گشته است لذا بایستی طوری تربیت گردد که در تمام هستی و در تمام مسیر زندگیش بداند و بتواند که چگونه بماند و چگونه حرکت کند و تربیت و تعلیم وی هم بستگی به این دارد که از چه زاویه‌ای به آن نگاه کنیم و قطعا مربی این انسان عظیم در پهنای هستی باید وجودی باشد عظیم مهربان دلسوز و آگاه از استعداد‌های بی نهایت او و آگاه به قانون‌های بی‌شمار هستی. 

«انسان خانه را پدر یا مادر و انسان جامعه را استاد و انسان زمین و این دنیا را دانشمندان می توانند تربیت کنند اما انسان تمام هستی و راهرو عالم را کسی جز پروردگارش که رب اوست نمی توان تربیت کند.(صفایی حائری، 1382: 51) لذا خداوند متعال در مقام ربوبیتش به عنوان مربی واقعی انسانیت در کتابش قرآن چه آن هنگام که خود مستقیما در رأس تعلیم قرار می‌گیرد و چه به واسطه بندگان خاص خود از تعلیم و تزکیه و تربیت به تمام معنا سخن گفته است.

 چنانچه قبلا اشاره شد در این راستا داستان‌های قرآنی نیز همواره اهداف تربیتی را در جهت رشد و سعادت انسان دنبال کرده‌اند که داستان عبد و موسی بارزترین نمونه آنها است این داستان در جهت اهدافی تربیتی و آموزشی انسان را به علم آموزی تشویق می کند. آنجا که موسی (ع) به عبد صالح می گوید «هل اتبعک أن تعلمن مما علمت رشدا»1 براین اساس این داستان حاوی نکاتی بس ارزشمند در امر آموزش و تربیت و الگوی خوبی است برای رابطه معلم و متعلم، مربی و متربی. از این زاویه ارکان تربیت و مبانی و اصولی را که یک مربی و معلم باید در جریان تربیت و تعلیم متربی و متعلمش دنبال کند به خوبی به نمایش گذاشته‌است و از آنجا که سخن از رشد و تعلیم و تربیت است لذا هر سه رکن تعلیم وتربیت یعنی: متربی ومتعلم، مربی و معلم، و منهج( راه و روش و فرایند تربیت) حضور دارند .

موسی(ع) در مقام نبوت در جهت ادای مسوولیت سازندگی و هدایت انسان‌ها مأمور و مؤظف می شود تعلیم و آموزش ببیند چرا که او نیز راهرو آنسوی عالم است برای همین رکن اول تعلیم وتربیت را در مقام متربی متعلم او تشکیل می دهد و از آنجا که در امر آموزش و تعلیم بدون استاد و راهنما و مربی، پیشرفت واقعی دست نمی دهد، چنانچه گفته‌اند:«هلک من لیس له حکیم یرشده »2. خداوند از جانب خویش برایش مربی ومعلمی حکیم و دلسوز می فرستد و این مربی عبد صالحی است از بندگان خوب خدا که خداوند او را مشمول رحمتش ساخته است و از جانب خویش به او علم فراوان بخشیده است تا عالم و آگاه باشد و اما اینکه این عبد راهنما که بوده واسمش چه بوده شاید این سخن سید قطب مفسر وادیب مصری (رحمه الله) ختم کلام خوبی باشد آنجا که در تفسیر عبد صالح می گوید: قرآن چیزی از عبد صالح و بنده شاسیته نمی گوید؛ آنکس که با موسی ملاقات داشته است، او چه کسی بوده و نام او چیست؟ آیا او پیغمبری بوده است؟ یا فرزانه و دانشمندی؟ یا ولی بوده است؟ روایت‌های زیادی از ابن عباس و دیگران درباره آن ذکر شده است اما ما به آیات قرآنی بسنده می‌کنیم و چیزی بیش از مطالب صحیح آن نمی گوییم تا در سایه قرآن بمانیم. عرصه داستان بدین نحو در قرآن کریم بدون کم یا زیاد کردن از آن و بدون معین و معلوم کردن مکان و زمان و نام ها، حکمت خاص و فلسفه ویژه خود را دارد پس با نصوص قرآنی می مانیم.(سید قطب،1378: 239-240). 

 معلم و مربی همواره در امر تعلیم و تربیت نیازمند منهج و راه و روش و فرایندی است که بتواند با استفاده از آن در جریان تعلیم و تربیت، متربی و متعلمش را عبور دهد. که این فرایند و منهج در این داستان در قالب سه روش و مرحله بارز به چشم می خورد.(صفایی حائری، 1382:70)

    1. مرحله تزکیه وآزادی
    2. مرحله تعلیم وآموزش
    3. مرحله تذکر و یاد آوری

در هر فرآیندی این سه روش مذکوراساس کاراست و بایستی گام به گام اجرا گردد تا هدف امرمحقق شود. در این داستان این سه روش هدفمند برجسته می نماید. که بر هر معلم و مربی ضروری می نماید که بتواند متعلم متربی‌اش را به خوبی از این سه مرحله به ترتیب عبور دهد.

3-1. تزکیه و آزادی

در قرآن کریم گاهی آزادی و تزکیه پس از آموزش مطرح می شود و گاهی پیش از آن. چرا که دسته‌ای از عوامل آزادی به آموزش نیازمندند مانند حقیقت طلبی، کنجکاوی و دسته ای دیگر نتیجه آموزش و شناخت عظیم و عوامل زهد می باشند. نمونه‌ی آن را در آیات سوره‌های جمعه«هو الذي بعث في الامييّن رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته ويزكّيهم ويعلّمهم الكتاب والحكمة‌وان كانوا من قبل لفي ضلال مبين»[جمعه:2](او، خدايي است كه در ميان اميّان رسولي از خود ايشان برانگيخت كه آيات الهي بر آنان مي‌خواند و تزكيه‌شان مي‌كند و كتاب و حكمت مي‌آموزدشان كه پيشتر در گمراهي آشكاري، بودند.)

و سوره بقره«ربّنا وابعث فيهم رسولاً منهم يتلوا عليهم آياتك ويعلّمهم الكتاب والحكمة‌ويزكّيهم انّك انت العزيز الحكيم» [بقره:129](پروردگارا برانگيز در ميان ايشان رسولي از خود ايشان كه آيات تو را بر ايشان تلاوت كند و كتاب و حكمت بياموزدشان و تزكيه‌شان نمايد كه تو عزيز و حكيم هستي.) 

در این داستان نیز این تزکیه و تعهد است که بنا به مقتضای امر می طلبد قبل از آموزش مطرح گردد.

موسی(ع) در نهایت آزادی و آزادگی و اختیار قدم در این وادی می نهد و با پای شوق خویش راهرو این سفر آموزشی- تربیتی می شود و پس از کسب اجازه از حضور استاد و مربی‌اش کمر همت به تعلیم و آموزش می نهد. اما موسی پرشتاب است34و اینجاست که مربی حکیم او برای تعلیمش شرط می نهد تا موسی را در راه رسیدن به هدفش تزکیه نماید و به او می آموزد که شرط تعلیم، تبعیت بی چون و چراست و رهایی از تمام خواسته‌ها و خصلت‌های نفسانی و قضاوت‌های عجولانه است. این وظیفه معلم و مربی است که انسان را از جبرهای حاکم آزاد و از جبرهای درون و برون که انسان را به بند می‌کشاند آزاد کند، گاه رها از جبر تاریخ، گاه رها از محیط و وراثت و گاه رها از عقل.(صفایی حائری، 1382: 58)

پس در ابتدای امر موسی باید عهد ببندد و قول دهد که خویشتن خویش را از خصلت شتابزدگی و عجله تزکیه نماید و اینجاست که می فرماید:«قال فإن اتبعتنی فلا تسئلنی عن شیء حتی احدث لک منه ذکرا5»

متأسفانه در اكثر مدارس و مراكز علمي بشر، تنها به تعليم قناعت شده و به مسئله تزكيه توجه كافي مبذول نشده و نمي شود. بسياري از معلم‌ها سعي و كوشش خود را صرفاً به پركردن اذهان شاگردان با معارف و محفوظات و سرانجام قبولي او را درامتحان محدود مي‌سازند و آنچه از نظر بازرسان علمي و اوليای كودكان در جوامع كنوني در درجه والاي اهميت قرار دارد اين است كه شاگرد فقط معلوماتی كسب كند تا در امتحانات موفق گردد. به همين جهت مراكز علمي در جوامع امروزي به نتايج علمي شاگرد بيش از تزكيه او اهتمام نشان مي دهند و بدون شك هيچ امري در مسائل تعليم و تربيت زيانبخش تر از اين امر نيست چون بشر مي تواند منهاي بسياري از معلومات ذهني به زندگاني انساني خود ادامه دهد ولي او هرگز نمي تواند با داشتن معارف و تكنيكها، منهاي تزكيه به زندگي دست يابد و اگر تزكيه از تعليم جدا گردد زمينه سقوط و نابودی بشر نيز فراهم خواهد گشت.

3-2. تعلیم و آموزش

تعلیم یعنی رساندن متعلم به حدی که حقیقت شیء مورد نظر را طوری درک کند که بتواند در نفس خویش آن را قبول بنماید(زاهدی، 1377: 52) و به بیان دیگر تعلیم اجرای تمام مراحل تربیت است و تربیت مانند خطی است که نقاط آن را تعلیم و آموزش تشکیل می دهد و در حقیقت تعلیم عین تربیت است با این تفاوت که استمرار تعلیم مجموعه‌ای را به وجود می‌آورد که تربیت نام خواهد گرفت تعلیم در حقیقت شکوفا سازی استعداد متعلم در جهت دانایی و حقیقت جویی و تاباندن نور در دل اوست ( همان: 55) و این رسالتی است که بایستی مربیان و معلمان نظام آموزشی و تربیتی ما در جهت تحقق آن کوشا باشند.

تعلیم و آموزشی که عبد صالح موسی را در جریان آن قرار می دهد، تعلیمی است به تمام معنا که مفهوم تربیت را نیز در بردارد. اما از آنجا که تعلیم یعنی به حکمت رساندن، عالم کردن، به اداراک رساندن، به شعور و قضاوت درست رساندن، به حقیقت و تشخیص رساندن، به تفقه واداشتن و نشان دادن حقایق و تربیت نیز حکیم بار آوردن، صاحب درک صحیح نمودن و با شعور بار آوردن، قاضی ساختن، حق جو ساختن، صاحب قدرت و تشخیص بارآوردن، فقیه ساختن و در نهایت شاکله‌ای ساختن بر اساس حقیقت.(همان) لذا اینجاست که عبد صالح در جریان سه حادثه بر مبنای تعلیم و آموزشی تجربی و عملی نه تنها موسی را به حکمت رساند بلکه او را حکیم بارآورد و به او شعور می آموزد و در نهایت او را با شعور می سازد و او را به قضاوت درست می رساند و از او قاضی می سازد. او را به ادراک وا می دارد و در نهایت موسی صاحب درک صحیح می شود. برای رسیدن به حقیقت به او معیار می دهد و او صاحب تشخیص می شود از او یک فقیه آگاه می سازد. اما در امر تعلیم و آموزش مهیا ساختن وسایل و امکانات لازم آموزش اعم از معلم، متعلم، علم و مکان آموزشی مناسب می باشد که همه‌ی این‌ها در جریان این آموزش مهیاست، موسی متعلم عبد صالح معلم و علم لدنی که از جانب خدا به عبد صالح داده شده و بخصوص فضا و مکان آموزش که در قالب سفر و در مکان‌های متعدد و هر بار متناسب با یکی از امور آموزشی که عبد صالح برای موسی تدارک دیده، مطرح است و این چیزی است که نظام آموزشی و تربیتی ما بایستی بدان توجه نماید. مسئله سفر و برخورد تجربی و عملی با وقایع تأثیر کلیدی و بسزایی در تحقق امر آموزش و تربیت دارد. 

3-3. تذکر ویادآوری

تذکر در حقیقت برای کسانی است که جهتی مشخص دارند و برای آنهایی سودمند است که به قول قرآن «من الذکری تنفع المؤمنین»6 و اما این مرحله در داستان جلوه‌ای آشکارا و ممتاز دارد تا جاییکه می توان گفت همین تذکر و یادآوری‌هاست که باعث می شود جریان تعلیم و تربیت به نتیجه بینجامد چرا که تذکر نقش اساسی در رشد و سازندگی ایفا می کند تذکر یکی از اصل‌های مهمی است که در روش‌ها و اصول و مبانی تربیتی بدان اشاره شده است و طبق این اصل تذکر مفید باید متعلم و متربی را به حرکت و نشاط وادارد و بیدار کند و تذکر هنگامی به حرکت و عمل منجر می شود که با طلب عشق همراه باشد و بایستی که به آگاهی‌های فرد طراوت و تحرک بخشد و رغبت عمل را برانگیزد( باقری،1384: 147) و این همان چیزی است که امروز در نظام آموزشی و تربیتی ما بسیار کمرنگ است هم از جانب مقام معلمان و مربیان و هم از سوی متربیان ومتعلمان.

یک مربی بایستی از تک روی‌ها و غفلت‌ها و اشتباهات متعلم ومتربیش غافل نماند و در طول حرکت او را آگاه سازد.(صفایی حائری، 1382: 83) آری تذکر و یادآوری‌های عبدصالح به نسبت شاگردش موسی، نقش خطیری در امر تعلیمش ایفا می کند. به موقع در جای مناسب و با اسلوب خاص خود مطرح می شوند و عبدصالح در کنار حادثه‌هاست که تذکر می‌دهد و همین تذکرها است که در نهایت در موسی تعهد و التزام ایجاد می کند و تعلیم و آموزش به نتیجه می‌انجامد.

4.آدابی برای معلم و متعلم 

از دیگر سو در جریان این آموزش عملی و در جریان عبور موسی از سه مرحله مذکور این ادب و تواضع موسی(ع) است که با داشتن عالی‌ترین منصب یعنی رتبه کلیم الله در برابر استادش آنطور که باید و شاید رعایت ادب نمود و این حکمت و فرزانگی و صبر عبدصالح در مقام معلم و راهنمای موسی است که در کنار غفلت‌ها و اشتباهات و شتابزدگی شاگردش راه را به او می نمایاند و در نهایت امر او را از حکمت امور رها می سازد و سردرگم رها نمی کند و این هم بیانگر بخش دیگری از رسالت معلمان و متربیان و نظام آموزشی ماست که نگذارند افراد در ادامه راه سرگردان و بی هدف رها گردند و از ابتدا تا انتها باید به حقیقت امر راهیاب گردند.

در این راستا نگارنده در نگاهی به مجموعه آیاتی که بیانگر این داستان هستند براساس تحلیل و نگاه خویش آداب و نکات برجسته‌ای را به شرح زیر برای معلمان و متعلمان در امر آموزش و تربیت بیان کرده است:

4-1اجازه ورود:

در گام اول موسی در نهایت ادب و تواضع و احساس نیاز به علم و معرفت راه رشد و کمال از استاد خویش اجازه می طلبد چرا که این شرط ادب است و با اسلوبی پرسشی و مؤدبانه از حضورش رخصت می طلبد و می گوید:«قل له موسی هل اتبعک علی ان تعلمن مما علمت رشدا»7(آیا اذن می دهی که من تو را پیروی کنم تا از آنچه به تو آموخته اند مایه رشدی به من بیاموزی) موسی استادش را آسوده خاطر می سازد که وی فردی متعهد و مقید است واز تبعیت، سخن به میان می آورد چرا که لازمه تعلیم وتربیت تبعیت است و این شاگرد فرزانه به معلمش یادآور می شود که جهت تبعیت از تو در راه رشد اجازه تعلیم می خواهم «هل اتبعک»؟

4-2 تعیین هدف: 

یک متعلم عاقل و هوشیار آن هنگام که قدم در راه امر تعلیم وتربیت در جهت رشد وآگاهی می نهد هدفمند وارد صحنه می شود و این است که موسی ازهمان ابتدای امر به استاد خویش می گوید آمده ام تا در راه رشد و هدایت گام بردارم« ان تعلمن مما علمت رشدا»8 و اینجاست که می آموزیم آموزش و تعلیم صحیح بایستی هدفمند باشد. چه از جانب متعلم و چه از جانب معلم.

4-3 اتمام حجت استاد:

یک استاد و معلم دلسوز و فرزانه همواره در ابتدای تعلیم، متعلم خویش را قبل از هر چیز برای ورود به عرصه تعلیم و تربیت بایستی آگاه سازد و این است که عبد صالح به شاگردش موسی، یادآور می‌شود که بایستی استطاعت و استعداد پیمودن راه را داشته باشد. تذکر لازم را می دهد چرا که راه، راهی است ناشناخته و موسی(ع) تا به حال در آن گام ننهاده و از راز و رمز آن خبر ندارد پس با او اتمام حجت می کند و به او می گوید مبادا توانایی و صبر بر این راه را نداشته باشد:«قال انک لن تسطیع معی صبرا»«کیف تصبر علی مالم تحط به خبرا»9 (گفت: ای موسی تو هرگز نمی توانی بر همراهی من شکیبایی ورزی) (چگونه می‌توانی بر چیزی که به آن احاطه(علمی) نداری شکیبایی ورزی)

4-4 اعلام آمادگی: 

موسی تذکرهای استاد را به دیده منت می پذیرد و قاطع و استوار با جان و دل آماده تعلیم می‌شود و تعریفی جامع و کامل از خود برای استادش ارائه می دهد « قال ستجدنی ان شاء الله صابرا و لا اعصی لک امرا»10(به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت ودر هیچ کاری با فرمان تو مخالفت نخواهم کرد .(مرا مطیع بی چون و چرا خواهی یافت)). 

شوق و عشق موسی را بر پیمودن این راه در برمی گیرد و تا جایی که سختی‌ها احتمالی راه را از یاد می برد و خود را شکیبا و صابر معرفی می کند.

4-5 شرط تعلیم:

استاد در خواست موسی را می پذیرد اما برایش شرط می گذارد و به او یادآور می‌شود که شرط تعلیم، تبعیت است؛ آن هم تبعیت بی چون و چرا« قال فإن اتبعنی فلا تسئلنی عن شیء»11 (اگر دنبال من آمدی از هیچ چیز از من مپرس.) آری، عبد صالح از موسی می‌طلبد که در برابر کارهایش صبر پیشه کند و چیزی نپرسد تا اینکه خودش او را آگاه سازد.

یک متعلم موفق بایستی در امر تعلیم شتابزده عمل نکند و به معلم خویش اعتماد نماید تا بتواند بهره کافی را ببرد. بارها در امر تعلیم دیده‌ایم که برای متعلم در ابتدای آموزش سؤالاتی مطرح می گردد که چه بسا در رسیدن به جواب آنها شتاب کند اما بعد از اتمام درس متوجه می گردد که بی هیچ پرسش و پاسخی به جواب خیلی از سؤالاتش رسیده است، برای همین عبدصالح در ابتدای کار از شاگردش می خواهد که از وی سؤالی نپرسد تا اینکه خود در نهایت جواب تمام پرسش‌های ایجاد شده در ذهنش را به او بگوید: «فلا تسئلنی عن شیء حتی احدث لک منه ذکرا»12 (هیچ چیز از من مپرس تا خودم درباره (حقیقت) آن با تو سخن بگویم.

تعلیم عملی و آموزش تجربی: خداوند متعال این بار تعلیمی عملی برای موسی تدوین دیده و از فرستاده‌اش می خواهد که عملا او را با خود در طی سفری همراه سازد و سفر را بهترین ابزار برای آموزش می بیند و مکان و صحنه‌های آموزش را برای تعلیم آماده می سازد، چرا‌که تعلیم امر خطیری در میان است و موسی در جریان یک سفر در طی سه حادثه مختلف از عبد صالح می شنود و می بیند.

4-6پرسش و پاسخ:

اما آنچه در طی این دوره آموزشی به وضوح آشکار است و تکرار می گردد، پرسش‌های موسی در جریان هر حادثه و پاسخ‌های به جای عبدصالح است. عبدصالح دست به کارهایی می‌زند که در طاقت و توان موسی نیست و موسی هر بار لب به اعتراض می گشاید و شروع به پرسیدن می‌کند و بعد از هر حادثه موسی اعتراضاتش جدی‌تر می‌شود چرا که عجایب کارهای استاد بیشتر می‌شود و این استاد در نهایت ادب و سعه‌ی صدر شاگردش را متوجه نقض تعهد و پیمانش می کند بدون اینکه هیچ لفظ پرخاشگرانه و دور از ادب بر زبان جاری سازد و در برابراعتراض اول به موسی( درحادثه اول یعنی شکستن کشتی از جانب عبدصالح که موسی آن را کاری زشت و نادرست می داند) می گوید:«قال الم اقل إنک لن تسطیع معی صبرا»13 (آیا نگفتم که براستی تو هرگز نمی توانی بر همراهی من شکیبایی ورزی.) موسی بلافاصله تذکر استاد را می پذیرد و از او برای ادامه راه اجازه می طلبد و می‌گوید:«قال لا تؤاخذنی بما نسیت ولا ترهقنی من امری عسرا»14 (مرا بخاطر این فراموش کاریم مؤخذه مکن و در کارم برمن سخت مگیر.)

استاد دوباره شاگرد را به حضور می طلبد و به او فرصت دوباره می دهد. اما باز در جریان حادثه دوم(کشتن کودک بی گناه) که موسی متوجه عجایب بیشتری به نسبت این کار استادش می شود اعتراض‌هایش بالا می‌گیرد و دوباره عهد می‌شکند و دوباره کار استاد را بسیار ناپسند می‌داند. اینجاست که تذکرهای استاد هم جدی‌تر می شود و در همان اسلوب آیه‌‌ی قبل اما با تأکید خطابی بیشتر با افزدون حرف«لک» موسی را متوجه عهدشکنی دوباره‌اش می‌کند و می گوید:«قال الم اقل لک إنک لن تسطیع معی صبرا»15 (آیا نگفتم به تو که براستی تو هرگز نمی‌توانی بر همراهی من شکیبایی ورزی. نکته‌ای که در جریان این پرسش و پاسخ حایز اهمیت است، این است که از آنجا که رسالت رشد و تربیت در میان است و معلم، مربی باید در کمال تحمل خطاهای متعلم و متربی‌اش را گوشزد کند و تذکر دهد نه اینکه اغماض و چشم پوشی نماید چرا که اغماض زیاد هم جایز نیست و رشد را به خطر می اندازد برای همین است که هربار اعتراض‌های موسی بالا می رود، تذکرهای عبدصالح هم جدی‌تر می‌شود .

4-7 تذکر ثمره می‌دهد:

و اما می‌بینیم که همین تذکرات باعث می شود که در جریان حادثه سوم(بنا کردن دیوار مخروبه روستا) التزام و تعهد موسی در قبال استادش بیشتر می گردد واین بار خود موسی برای ادامه امر شرط می گذارد و می گوید:«قال إن سألتک عن شئ بعدها فلا تصاحبنی قد بلغت من ادنی عذرا»(اگر بار دیگر به کارهایت اعتراض کردم با من مصاحبت مکن واز سوی من برای این کار معذور خواهی بود)16آری وقتی تذکر جدی‌تر می شود التزام و تعهد بیشتر می‌شود و می‌بینیم در جریان حادثه سوم دیگر موسی مانند اسلوب قبل اعتراض نمی‌کند هرچند با بیانی نرم‌تر به عبدصالح می گوید که می بایست درقبال بنای آن دیوار مزدی می‌گرفتی! اینجاست که عبدصالح می گوید:«هذا فراق بینی و بینک»(اکنون زمان جدایی بین من وتو فرا رسیده است.) 

4- 8 اتمام حجت استاد:

واما یک استاد فرزانه در امر تعلیم وتربیت هیچ گاه متعلم و متربی‌اش را رها نمی‌سازد و سردرگم نمی کند و این است که عبدصالح در نهایت به تمام سؤالات موسی جواب می دهد و او را با وادی دیگر از وادی‌های معرفت آشنا می کند و درسهایش را در تجربه‌ای عملی ملکه ذهن شاگرد می سازد و از موسی استادی می سازد و با او وداع می کند چرا که رسالت خویش را بی هیچ کم وکاستی در قبال موسی نبی انجام داده است.

نتیجه درس:موسی در جریان این سفر آموزشی و عملی و تجربی درس تعهد، التزام، صبر و حسن تشخیص می‌آموزد. 

نتیجه بحث:

1- این داستان در درجه اول مدرسه ای است برای تعلیم وتربیت تمام کسانی که می‌خواهند همچون موسی در راه عبودیت مخلصانه گام بردارند، راهنما واستاد موسی بنده‌ای است از بندگان خاص و محبوب خدا که از جانب وی برای تعلیم و تربیت موسی آمده‌است تا به موسی و بندگان مخلص راه بندگی بیاموزد که «اعتبار شخصیت هرکس در گرو میزان اتباعی است که به نسبت حق دارد و حق ارزشمندتر از هرکس وهرچیز دیگراست».

2- در این نگاه آموزشی و تربیتی به این داستان عبور متعلم ومتربی از سه مرحله تزکیه و آزادی تعلیم وتربیت و تذکر ویاد آوری برجسته و ضروری می نماید.

3- یک معلم و مربی حکیم در درجه اول بایستی عوامل ضعف و قوت متعلم ومتربی خود را شناسایی کند و قبل از آموزش فرد را از عوامل ضعف تزکیه دهد و عوامل قوتش را تقویت بخشد. و برای ادامه راه فرصت‌هایی را فرا رویش قرار دهد. 

4- رسالت تعلیم و آموزش در نظام آموزشی ما بایستی به تمام معنا باشد و مفهوم تربیت را نیز در برگیرد.

5- تعلیم و تربیت بایستی هر چه بیشتر از حالت تئوری به حالت علمی و تجربی راهیاب گردد تا امر تعلیم و تربیت ملکه ذهن افراد گردد. 

6- ابزارها و مکان‌های آموزشی ما بایستی متناسب با سطح تعلیم و آموزش باشند.

7- تذکر و یادآوری در امر تعلیم امری ضروری است که باعث می شود التزام و تعهد بیشتر گردد چرا که اغماض و چشم پوشی از غفلت و خطاها و کم کاری‌های افراد امر تعلیم و تربیت و رشد را به خطر می‌اندازد.

8- رسالت تعلیم و تربیت در راستای رسیدن به رشد و کمال به عنوان هدف متعالی در پیش روی افراد برجسته گردد.

پاورقی‌ها:

    • آيه 66 سوره کهف
    • هلاک ونابود می شود کسی که انسان حکیم  فرزانه ای او را راهنمایی وارشاد نکند
    • در سـوره جمعه (آيه 2) و سوره بقره (آيه 151) و سوره آل عمران (آيه 164) تزكيه مقدم شده است و در بقره (آيه 129) تعليم تقدم يافته است.
    • تحليل عناصر داستاني  عبد وموسي :علي نظریو پروانه رضايي مجله علمي ترويجي مشكواه شماره 95 صفحه 67
    • آیه 70 سوره کهف:
    • نگا. ذاریات /52
    • نگا آیه 66
    • همان
    • نگا 67 و 68 سوره کهف
    • آیه/ 69
    • آیه 70
    • همان
    • آیه 72
    • آیه 73
    • آیه 75
    • نگا.آیه 76

منابع:

۱. قرآن کریم

۲. باقری،خسرو،نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، انتشارات مدرسه، چاپ اول، تهران 1384

۳. خرمدل، مصطفی، تفسیر نور، چاپ پنجم، نشر احسان ، تهران1379

۴. زاهدی،مرتضی،فلسفه فعالیتهای تربیتی،چاپ سوم ، انتشارات آوای نور، تهران1377

۵. سیدقطب،فی ظلال القرآن سید قطب، ترجمه مصطفی خرم دل ، ج 8، چاپ اول ، تهران، نشر احسان1387

۶. صفایی حائری،علی،مسئولیت وسازندگی( ازسری روشهای تربیتی) جلد اول، انتشارات لیله القدر، چاپ اول ،1382 

۷. نظری، علی،تحلیل عناصر داستانی عبد وموسی، نشریه « علمی – ترویجی» بنید پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، شماره 95، تابستان 1386

۸. تفسیر سوره کهف،استاد ناصر سبحانی