شبههی دیگر که عدّهای از مدعیان روشنفکری به قرآن وارد مینمایند، رفع قُدسیّت و بشرینمودن آیههای آن است. بدین ترتیب آنها مدعیاند که قرآن از لحاظ لفظ و معنا متعلق به پیامبر (ص) بوده که در نتیجهی قرب الهی برایش حاصل شده است. حتی عدهای پا را از این فراتر نهاده و قرآن را حاصل تجربهی نبوی پیامبر دانسته که همانند تجربهی شاعران است.حال اگر از دیدگاه درون دینی به این قضیه نگاه کنیم در طول تاریخ اسلام، هیچیک از متفکرین اسلامی چنین ادعایی نداشتهاند؛ هر چند در مقاطعی از تاریخ بین معتزله و اشاعره بر سر مخلوق بودن و نبودنیا قدیم و حادث بودن قرآن اختلاف نظر وجود داشت، به گونهای که اشاعره چون قرآن را تجلی صفات خداوند میدانستند آن را همانند وجود خداوند، قدیم به حساب میآوردند ولی به این شکل که قرآن را حاصل تجربهی پیامبران و همانند حالاتی بدانند که بر شاعران مستولی میشود و پیامبر (ص) را در لفظ دهی و معنادهی به قرآن دخیل بدانند مربوط به عصر حاضر بود که عدّهای از متفکران اسلامی با تأسی از فیلسوفان غرب بدان گرویدهاند. از سوی دیگر آیات بیشماری در قرآن این شائبه که قرآن منتسب به پیامبر (ص) باشد را رد میکند تاجایی که جمع کثیری از اساتید دانشگاه و روحانیون در رد این نظریه که به وسیلهی دکتر سروش مطرح شد، بدان آیات استناد نمودهاند. حتی خود قرآن نیز در برابر این نکته که مشرکان مطرح مینمودند که: پیامبر شاعر بوده و یا آن را از دیگران آموخته است با اقامه دلیل، آیاتِ قرآن را منتسب به خداوند میداند که محمّد تنها واسطه بین خداوند و مخلوق است. پس از لحاظ درون دینی، نمیتوان هیچ دلیلی ارائه داد که الهی بودن قرآن مخدوش و آموزههای دینی منتسب به پیامبر (ص) باشد؛ مگر اینکه دلایلی از برون دین را بر آن تحمیل نماییم و همان رویهای را در پیش بگیریم که علمای مسیحیت در راستای همخوانی متون مقدس خویش با مدرنیته و علوم آن در پیش گرفتند.
در این بخش به جای ارائهی دلایلی از متون دینی در رد چنین دیدگاهی به این نکته اشاره مینماییم که قرآن به عنوان معجزهی پیامبر خاتم (ص) تمام توان بشری را به مبارزه و تحدّی طلبیده و بشر با وجود بهکارگیری تمامی تواناییها و استعدادهایش در مقابل این اعجاز عظیم الهی، جز تسلیم کاری از دستش ـ در طول ادوار تاریخی ـ بر نیامده است.
آدمی در طول تاریخ دارای سه نیرو و حس در درون خویش بوده است که سرچشمهی دستاوردهای بشری در جنبههای مختلف زندگی است. حس کنجکاوی که ثمرهی آن علوم استدلالی و فلسفی و بینشی میباشد؛ در طول تاریخ دستاوردهای بیشماری در زمینههای جهانبینی و کشف قوانین و سنن پروردگار در زمینههای فیزیک، شیمی، زیست، نجوم و... برای آدمی به ارمغان آورده است که قرآن با جهانبینی عام و فراگیری که ارائه میدهد بینظیر بودن خود را بر تمامی جهان بینیهای ارائه شده توسط مکاتب بشری تحمیل میکند.
در زمینهی علوم تجربی هم که اوج آن را در عصر حاضر مشاهده میکنیم هر چند چنین ادعایی توسط متفکرین اسلامی مطرح نشده که قرآن کتابی است علمی که جنبههای مختلف علوم تجربی را پوشش دهد؛ ولی در آیات بیشماری ضمن دعوت انسان به تفکر، تعقل و تدبّر، همنوایی خویش را با علم و تکریم نهادن به علما را یادآور میشود، همچنین قرآن در راستای تأمین اهداف خویش به مجموعهای از قوانین علمی در زمینههای مختلف اشاره میکند که نه تنها با قطعیات علمیِ عصر حاضر مغایرت ندارد؛ بلکه به گونهای اعجاز گونه با دستاوردهای بشر در زمینهی علوم مختلف هماهنگی دارد؛ قوانینی که هزار و چهارصد سال پیش، توسط فردی امی در لابهلای آیات قرآنی گنجانده شده است. صحت این ادعا هم، اقرار دانشمندان و عالمان مختلف در رشتههای مختلف علوم تجربی نسبت به این آیات است که جمع کثیری را وادار به خضوع و خشوع در برابر آیات قرآن کرده است؛ بهگونهای که کتابهای بیشماری را در راستای این هماهنگیها تألیف نمودهاند. اشارهی قرآن به مراحل خلقت انسان در رحم، تعیین جنسیت توسط مردان، اشارهی قرآن به گازی بودن اولیهی زمین و آسمان و قانون مهبانگ، حرکت خورشید، کرویت زمین و حرکت آن، که بنابر قوانین بطلمیوسی که در آن اعصار بر جهان حاکم بودـ تمامی دانشمندان مرکزیت را به زمین داده و آن را ثابت تصور میکردندـ بسیاری دیگر از جنبههای اعجاز، مثل خبر از آینده و گذشته همه بشری بودن را از قرآن سلب مینماید. همچنین اگر انسان در زمینهی بهکار گیری حس نیکی و خیرخواهی که باعث بهوجود آمدن مکاتب اخلاقی در طول تاریخ بودهاند نهایت جهد و تلاش خویش را بهکار گیرد، بههیچوجه نمیتواند اصول اخلاقی و ارزشهایی همانند قرآن ارائه دهد که بهدلیل شمول و فراگیری آن فرا زمانی و فرا مکانی بوده، تمامی ابعاد وجودی انسان اعم از جسم و روح را در بر گرفته و با توجه به تفاوتهای جسمی و روحی آدمیان تشریح شده باشد. البته نبایستی این نکته را فراموش کرد که چنین تلقی از مکاتب اخلاقی هنگامی صحیح است که قایل به حسن و قبح ذاتی افعال بوده و اخلاقیات را برون دینی تصور کنیم وگرنه از نظر کسانی که اصول اخلاقی را غیر بشری و از سوی خداوند میدانند این مکاتب بشری را در داشتن اخلاقیات، وامدار ادیان آسمانی میدانند. حال چه اخلاقیات را برون دینی بدانیم و چه آن را به اصول کلی و امور جزئی اخلاقی یا اخلاق خادم و مخدوم انسانی تقسیم کنیم، بایستی حتماً نکات زیر را در نظر گرفت:
۱ـ ارزشهای اخلاقی اسلام از نظر فراگیری و شمولیت و در نظر گرفتن تفاوتها، بینظیر است.
۲ـ اصول اخلاقی بشری متأثر از هوی و هوس شخصی بوده که ممکن است باعث دور شدن آدمیان از فطرت انسانی شوند. بهعنوان مثال مصرف شراب در جریان بازیهای جام جهانی ۲۰۱۰ در برخی کشورها تا بیست برابر افزایش یافت.
۳- ضمانت اجرایی قوانین دینی به دلیل درونی نمودن این اصول اخلاقی و ارتباط دادن این قوانین باسعادت و شقاوت اخروی بههیچوجه با قوانین بشری قابل مقایسه نیست. بهعنوان مثال قوانین خانواده در خلوت خانه و بهدور از چشم مجریان قانون، مانع از تحمیل ارادهی مردسالارانه بر زن میشود؛ چرا که فرد دیندار همواره خداوند را ناظر بر اعمال و رفتار خویش میبیند. (البته دینداران واقعی، نه کسانی که ظاهری مزیّن و باطنی شیطانی دارند.)
حس و نیروی دیگری که آدمیان در طول تاریخ بهکار گرفتهاند و سرچشمهی هنر بوده است حس زیبایی خواهی است بهگونهای که هیچ دورهی تاریخییافت نمیشود که از هنر بیبهره باشد.
در عصر پیامبر (ص) قویترین فن و هنری که مردم داشتند، فصاحت و بلاغت بود. فصاحت اشاره به ظاهر کلام دارد که کلمات منظم باشند و نامأنوس نباشند و بلاغت ناظر به روح و معنا است که در جای خویش، سخن گفته شود.
عرب زبانان که در اوج فصاحت و بلاغت بودند نه در عصر نزول و نه بعد از آن با وجود تحدّی قرآن مبنی بر اینکه کتابی همچون قرآن و ده سوره و یا سورهای مانند آن را بیاورند؛ نتوانستند در این مسیر گامی برداشته ویارای رقابت با قرآن را نداشتند و در برابر تحدّی قرآن دچار عجز و ناتوانی شدند. بازار شعر و شاعری تعطیل و شاعران هم از این به بعد با الهام از قرآن شعرهای خویش را میسرودند. اثر پذیری شاعرانِ بزرگ ایران زمین؛ همانند سعدی، حافظ، مولوی و... از قرآن و آموزههای دینی باعث شد آنها شاهکارهایی چون مثنوی، بوستان و گلستان را به جامعهی بشری عرضه کنند تا بشریت برای همیشه مجذوب و شیفتهی آنها شود و متأثّر از آموزههای اخلاقی و داستانهای نغز و آموزندهی آنها باشد.
در زمینهی آهنگ و موسیقی هم اگر انسان نهایت تلاش خویش را در زمینهی آهنگشناسی و ارتباط و سازگاری آهنگ با فطرت و روان آدمیان به کار گیرد، بهطور حتمیارای مقابله با آهنگ و موسیقی قرآنی را نخواهد داشت و به این نتیجه میرسد که تنها آهنگ قرآنی با روح و روان آدمی سازگاری داشته و کمال تعبیه آهنگ در نزدیکی آن به آهنگ و موسیقی قرآنی است.
طباطبایی در مقالهای با عنوان قرآن و روزگار نو در راستای هماهنگی آموزههای قرآنی با عصر حاضر و عدم تعارض عقل و علم با قرآن، گزارههای قرآنی را شامل ایمان به خدا، روز رستاخیز، وحی، امور اخلاقی و احکام حقوقی میداند و ضمن بررسی هر کدام از آنها به این نتیجه میرسد که هیچیک از این آموزهها با عقل و علم دنیای مدرن تعارض ندارند. ایشان بیان میدارد که قرآن در جهت اثبات توحید، روش فلاسفه قدیم را دنبال نمیکند که از مفهوم وجود، ممکن الوجودو واجبالوجود بحث مینمودند بلکه نشانههای قدرت خداوند در طبیعت را بیان کرده و ادعا دارد که تدبیری حکیمانه در هستی بهکار رفته است.
[قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَن يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ۚ فَسَيَقُولُونَ اللَّـهُ ۚ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ] یونس/۳۱
«بگو چه کسی از آسمان (به وسیلهی نور و باران) واز زمین (به وسیلهی فعل و انفعلات خاک و رویش گیاهان و درختان و...) به شما روزی میرساند؟ یا چه کسی بر گوش و چشمها تواناست؟ یا چه کسی زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون میآورد؟ یا چه کسی امور جهان و جهانیان را میگرداند؟ (پاسخ خواهند داد و) خواهند گفت: آن خداست. پس بگو. آیا نمیترسید و پرهیزگار نمیشوید؟»
[الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ۖ مَّا تَرَىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمَـٰنِ مِن تَفَاوُتٍ ۖ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِن فُطُورٍ ﴿٣﴾ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ] ملک/۳ـ۴
«آنکه هفت آسمان را بالاییکدیگر و هماهنگ آفریده است اصلاً در آفرینش و آفریدههای خداوند مهربان خلل و تضاد و عدم تناسبی نمیبینی پس دیگر بار بنگر آیا هیچگونه خللی و رخنهای میبینی؟ باز هم بارها و بارها بنگر و ورانداز کن. دیده سرانجام فروهشته و حیران و درمانده و ناتوان به سویت بازمیگردد.»
آری قرآن با حواله کردن انسانها به تدبر و تأمل در هستیِ پیرامون خویش بهعنوان نشانههای صنع الهی، توحید ویکتاپرستی را از آن استنباط میکند. شیوهای که با پیشرفت علم، مکشوف شدن اسرار طبیعت و پرده برداشتن از ظواهر آن و مشاهدهی آن همه نظم و پیچیدگی، حکمت و عظمت خالقی را نشان میدهد که تمامی اجزای هستی را با کمیت و کیفیت معین و استعداد و توانایی معین در جهتی معین و بهسوی هدفی معین سوق میدهد، حال افراد در هر سطح علمی وقتی به هر گوشهای از این جهان هستی مینگرند مشاهده میکنند برای هر مادهای اندازه و مقداری معینی تعیین شده (خلق وبر آن) و به آن، براساس طرح و نقشهی قبلی صورت بخشیده شده است و به تعبیرقرآنی اجزایش منظم شده است (فَسَوّی) و به هر کدام به اندازهای معین، نیرو و استعداد عطا شده (قدر) و هر ذره در این عالم هستی، در مسیری به سوی هدفی معین هدایت میشود (فهدی) مشاهدهی چنین نظمی در کائنات، آدمی را بهیقین میرساند که بری بدون باری، تقدیری بدون مقدّر، تصویری بدون مصوّر و هدایتی بدون هادی ممکن نیست. آنگاه در برابر خدایی که خالق، باری، مصوّر، هادی و قادر است سر تعظیم فرود آورده و مصداق این آیه قرآن خواهد شد که «اِنَّمَا یَخشی اللهَ مِن عِبَادِه العُلَماءُ». حال از این جهان هستی برگ درختی را در نظر میگیریم و آن را در برابر دو شخصیکی مربوط به ده قرن پیش و عالمی گیاهشناس در عصر حاضر قرار میدهیم تا ببینیم هر کدام از این افراد چگونه به این برگ مینگرند و چه تصور و اندیشهای نسبت به این برگ دارند؟ آیا فهم توحیدی آنها یکسان خواهد بود؟ بهطور حتم آدم ده قرن پیش آنچه از یک برگ مشاهده میکند صفحهی نازک سبز رنگی است که در فصل بهار بر بالای درختان نمایان میشود، گاهگاهی در زیر سایهی آن، به استراحت مشغول شده و لحظاتی هم با تکان دادن درخت و ریزاندن برگها بر روی زمین، آن را خوراک گاوها و گوسفندانش مینماید و چه بسا اگر اهل تفکر باشد شیر دامهایش را وابسته به آن برگی بداند که از آن تغذیه میکنند و از این طریق مقلدانه شکری بر زبان آورده و بر خالق آن برگ ادای تعظیم و تکریمنماید. در فصل پاییز هم همان برگ را مشاهده مینماید که زرد شده و بهواسطهی باد پاییزی بر روی زمین قرار گرفته و پس از مدتی محو و نابود میشود. این چنین بهار و پاییز پشت سرهم میگذرند تا به عصر حاضر قدم میگذاریم؛ میکروسکوپهای نوری و الکترونی کشف شده و در اختیار انسانها قرار میگیرند و گیاهشناسی بهواسطهی آنها در مورد همین برگ مشغول تحقیق و برررسی میشود. نگاه به این صفحهی نازک، آدمی را متحیر و سرگردان مینماید؛ چراکه برگ به این نازکی از چند لایه با هزاران خانه (سلول) ساخته شده است، مادّهای موم مانند از جنس نوعی لیپید همچون چسبی که دانشآموزی به برگ کتابهایش میزند، روی برگ را پوشانده و لایهای به نام کوتیکول را بهوجود میآورد که برگ را در مقابل سرما، حملهی میکروب و تبخیر آب محافظت میکند. این ماده از جنس معین؛ به اندازه معین و جهت هدفی معین روی برگ درختان قرار گرفته است. بلافاصله در زیر آن یک ردیف سلول منظم به نام روپوست در بالا و پایین قرار گرفتهاند که تعدادی از آنها شکلی شبیه لوبیا پیدا کرده و بهگونهای روبروی هم قرار میگیرند تا در وسط خود سوراخی به نام روزنه ایجاد نمایند. سوراخهاییکه با جذب آب توسط همان سلولهای لوبیایی شکل (نگهبان روزنه) باز و بسته میشوند. [۱] انسان اگر از هدفی که برگ برای آن آفریده شده باخبر نباشد، این سؤال برایش پیش میآید که این سوراخها به چه دردی میخورند، وقتی مشاهده میکند، در سطح پایینی برگ تعداد آنها بیشتر است، تحیر و سرگردانیش بیشتر میشود ولی وقتی وظیفهی برگ مشخص شد، قرارگیری آن سوراخها و حکمت و قدرت بهوجودآورندهی آنان، بیشتر عیان میشود. در بین دو ردیف سلول بالایی و پائینی چندین ردیف سلول به شکل نردهای و اسفنجی مشاهده میشود که میانبرگ نام دارند و در بین آنها هم لولههایی که به آنها رگبرگ گفته میشود. راستی این همه لایه و سلولهای مختلف و متفاوت در همان برگی وجود دارد که هر روز با بیاعتنایی و بیتوجهی از کنار آن رد میشویم و گاهی آن را لگدمال کرده و زمانی در زیر سایهاش به استراحت مشغول میشویم. اصلاً این همه سلول به چه دردی میخورد؟ آیا بهوجود آورندهی آن برای تفریح و سرگرمی و بدون هدف و طرح و برنامهای آن را بهوجود آوردهاست؟ با معلوم و مشخصشدن هدف و کار برگ، آدمی برای لحظاتی از حرکت باز میایستد و به فکر فرو میرود و در برابر بهوجودآوردندهی آن برگ به تدبّر و تأمّلی عمیق فرو میرود. آری این برگ غذای تمامی موجودات این کرهی خاکی را تأمین مینماید؛ تمام غذاهایی که روزانه مصرف میکنیم؛ اعم از: پروتئینها (گوشت)، لیپیدها (چربی و روغن)، هیدراتهای کربن (قند و نان) همه و همه مستقیم و غیرمستقیم توسط این برگها ساخته میشوند. بهراستی عجیب است. آیا چنین چیزی امکان دارد؟ این برگ ساده و نازک و ساختن این همه غذا، چگونه ممکن است؟ آدمی با آن همه توان علمی و در پیشرفتهترین کارخانجات و با مدرنترین تجهیزات چنین توانایی ندارد، این برگ بدون وسایل و ابزار چگونه چنین کاری را انجام میدهد. وقتی آدمی در مییابد اکسیژنی که بهواسطهی آن زنده است و در جریان عمل دم فرو میبرد و بهواسطهی آن انرژی غذاها را آزاد میکند، از همین برگ است، بیشتر متحیّر شده و به اهمیت این برگِ ساده و نازک هر چه بیشتر پی میبرد. فکر عمیقی آدمی را فرا میگیرد. آیا این برگِ فاقد شعور و آگاهی که در برابر توان آدمی مقهور و ضعیف است و توسط حیوانی خورده میشود، این همه توانایی را چگونه کسب کرده است؟ امّا آنچه که مهم است اینکه برگ شایستهی تکریم و تعظیم نیست؛ چرا که بسیار ضعیفتر از آن است که معبود واقع شود. تأمل در لایههای برگ و اینکه ازسلولهایی هستند که از چند عنصر فاقد شعور و آگاهی و توانایی ـ نیتروژن، اکسیژن و هیدروژن ـ ساخته شدهاند؛ انتخاب این چند عنصر محدود از بین بیش از صد عنصر و ترکیب شدن آنها به نسبتهای معین و مشخص برای ساخت مواد آلی، قرار گرفتن مواد آلی و معدنی در کنار هم برای ساخت قسمتهای سلول (غشا، سیتوپلاسم، هسته و اندامکها) ناگزیر انسان را متوجه واجبالوجودی مینماید که در نهایتِ دانایی و توانایی به تدبیر امور مشغول بوده که ذره کوچکی از علم و حکمت و عظمتش در این برگ متجلّی شده است.
خدایی که از این همه ماده (پروتئین، هیدراتکربن، لیپید، اسیدنوکلئیک و مواد معدنی) به اندازههای معین جدا کرده تا خالقیت خویش را به جهانیان نشان دهد آنگاه با صورت بخشیدن به این مواد و لایههای مختلف برگ، در نهایت برگ را بهوجود آورده و لایهها را نظم بخشیده تا مصور بودنش برای ما عیان شود و آنگاه هرچیز را به مقدار مشخص و معین نیرو و استعداد بخشیده تا هر انسان متفکری تقدیر خداوندی را در آن مشاهده کند. کوتیکول وظیفهی خویش را انجام میدهد. تصور کنید اگر به جای لیپید جنسش ازمادهی دیگری بود، اگر سلولهای نگهبان، لوبیاییشکل نبودند، اگر تعداد سوراخها در بالای برگ بیشتر بود، (آب برگ تبخیر میشد) اگر سلولهای میانبرگ فاقد کلروپلاست بودند، اگر لولههای درون برگ وجود نداشتند، چه اتفاقی میافتاد؟ مسلماً هدف تأمین نمیشد. ولی خداوند آنها را در کمال دقت و نهایت نظم سامان بخشیده تا در مسیری معین، هدفی معین را تحقق بخشند و صفت هادی بودن خداوند، جلوهگر شود. در اینجا هدف، تأمین غذاست و برای تحقق هدف، برگ بهواسطهی کلروفیلِ درون کلروپلاستِ درون سلولهای میانبرگ، نور خورشید را میگیرد، دیاکسید کربن را از طریق روزنهها از هوا دریافت میدارد و آب را از طریق ریشه و بهواسطهی آن لولهها به سوی خویش فرا میخواند تا از ترکیب آنها در سایه واکنشهای بسیار پیچیدهی شیمیایی، غذا (گلوکز) و اکسیژن را بسازد. سپس همین گلوکز به تناسب گیاه به چربی (دانههای روغنی) نشاسته (سیب زمینی) پروتئین (لوبیا و سویا) و... تبدیل میشود و ما بدون زحمت زیاد، از آن در جهت تأمین ماده و انرژی خویش بهره میبریم. بالا آمدن آب از عمق چندمتری به ارتفاع چند صد متری هم خود داستانی دارد که بزرگی خداوند را بیشتر جلوهگر مینماید و بهگونهای که اگر مولکولهای آب همچون زنجیر بهوسیلهی پیوند هیدروژنی به هم متصل نمیشدند، چه بسا امکان صعود آب ممکن نبود؛ اگر خورشید کمی به زمین نزدیکتر و یا دورتر بود، اگر برگ در بالای درخت و نازک نبود و هزاران اما و اگر دیگر، آیا باز هم ما میتوانستیم غذای خویش را از این برگ دریافت کنیم؟ این برگ علاوه بر غذاسازی حتّی موقعی که در روی زمین قرار میگیرد در سایهی پوسیدگی به مواد معدنی تبدیل شده و به عنوان کود به تقویت خاک کمک میکند. حال از شما مخاطبان عزیز میپرسم آیا پیشرفت علم، آدمی را به سوی توحید سوق میدهد یا الحاد و بیدینی؟
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
(سعدی)
فقط از شما میخواهم کتاب اثبات وجود خدا، تدوین جان کلو و ومونسما ترجمه احمد آرام، سیّدمهدی امینی، علیاکبر مجتهدی، علیاکبر صبا و عبدالعلی کارنگ را مطالعه فرمایید تا بفهمید که دیدگاه، فرانک آلن استاد فیزیک زیستی، رابرت موریس پیچ فیزیکدان، جان کلولند کوثرن ریاضیدان و شیمیدان، ادوارد لوترکیل جانورشناس و حشرهشناس، والتر اوسکار لندبرگ عالم فیزیولوژی و بیوشیمی، توماس دیوید پارکس متخصّص تحقیقات شیمیایی، جان ویلیام کلاتس عالم ژنتیک، جرالدت. دن هرتاگ متخصّص تحقیقات کشاورزی، راسل چارلز آرتیست زیستشناس و گیاهشناس، پیترو استونر عالم نجوم و ریاضیدان و... در مورد خداوند چیست.
استاد طباطبایی در زمینه روز رستاخیز و مقایسهی آن، با عصر حاضر مینویسد که قرآن در مورد عمر دنیا و ویرانی عالم، از بین رفتن کائنات و نابودی خورشید و ستارگان صحبت مینماید که علم امروز نیز بر آن صحه گذاشته است، ایشان مینویسند کافی است کتاب پیدایش و مرگ خورشید اثر ژرژگاموف را بخوانید تا مفهوم «إذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ» قرآن را به صورت علمی برایت توضیح دهد.
البته قرآن پس از پایان حیات و ویرانی عالم از برپایی جهانی تازه صحبت به میان میآورد که انسان در آنجا به پاداش و کیفر نیکیها و بدیهای خویش میرسد، چرا که قرآن ادّعا دارد انسان بیهدفآفریده نشدهاست. «ابراهیم/۴۸، ص/۲۷، مؤمنون/۱۱۵».
همچنین در مجموعهی مقالات (پاسخها و نقدها) مینویسد: «آیات مربوط به آخرت دو دستهاند: یک دسته از ویرانی نظام کنونی جهان خبر میدهند که به صورت شگفتی با دادههای علمی سازگاری دارند و کتابهایی که دانشمندان علوم تجربی دربارهی پایان عمر منظومهی شمسی نوشتهاند، گواه این مدّعاست.
دستهی دیگر از آیات دربارهی پدیدآمدن جهانی نو خبر میدهند و پاداش و کیفر الهی را در آن جهان به نمایش میگذارند که علوم تجربی در این مورد نفیاً و اثباتآً ساکت است ولی خرد آدمی لزوم چنین عالمی را تصدیق میکند.» [۲]
طباطبایی سپس در مورد مقایسه وحی با علوم امروزی مینویسد: «فیلسوفان کهن چنین میپنداشتند که اجرام آسمانی و افلاک سماوی دارای نفس روحانی هستند و از امور عنصری آگاهی دارند و نفوس مستعده میتوانند در خواب یا بیداری با آنها ارتباط برقرار کنند و از این راه به معرفت کائنات نائل شوند چنانچه ابنسینا به پیروی از فلاسفه مشاء بر همین رأی رفته است و در کتاب المبدأ و المعاد مینویسد: «کائنات بدان سبب شناخته میشوند که روان انسان با نفوس اجرام آسمانی پیوند مییابد و برای ما پیش از این روشن شد که اجرام مزبور از آنچه در جهان عنصری میگذرد آگاه هستند.» [۳]
امّا دنیای امروز هوش برتر، روشنبینی، الهام و رویا را انکار نمیکند و در علم پاراپسیکولوژی مباحثی مطرح میشود که از روانشناسی بسیار فراتر میرود و ما را به درک الهامات روحی و وحی پیامبران نزدیک میکند.
سپس طباطبایی با اشاره به تعدادی از آموزههای اخلاقی قرآنی، بیان میدارد که هیچ خردمندی در عصر حاضر این آموزهها را غیرعقلانی و ناعادلانه نمیداند: از جمله عدالت در حق دشمنان، عفو و چشمپوشی از خطا، تعهّد در ادای امانت و...
ایشان همچنین بیشترین تقابل عصر حاضر با آموزههای قرآنی را در بخش حقوقی و قوانین آن میداند و با بیان دو نکتهی مهم، اشاره میکند که ما مسلمانان مبنای حقوقی خویش را داریم و قرار نیست که مبنای حقوقی ما در برابر غرب دارای نارسایی باشد و نظام حقوقی آنها درستتر باشد. اولاً مبنای حقوقی قرآنی بر زیربناهایی واقع شده که برای اجرای آن حقوق، زیربناها هم لازمند؛ مثلاً اسلام به خانواده اهمیت میدهد، مرد را قیّم و زن را دستیار او قرار داده است. مرد مسئول تأمین مخارج خانواده بوده و همچنین از آنجایی که بایستی به زن مهریه بپردازد و مخارج ازدواج را تأمین نماید، جهت اجرای بهینهی عدالت ارث پسر دو برابر دختر در خانواده است. (البته ارث زن نصف مرد نیست.)
ثانیاً: در مباحث حقوقی، معمولاً اجتهاد از حاکمیت و نفوذ برخوردار است و چه بسا با پیدایش عسر و حرج، تغییر ماهیت در موضوعات و تفاوت عرف به تغییر شکل قوانین حقوقی بینجامد. در پایان ایشان ضمن توصیه به امت اسلامی برای اینکه قرآن را امام کل قرار دهند، به فواید این پیشنهاد اشاره میکند:
الف) تقرُّب و نزدیک شدن مسلمین به هم
[وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّـهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا ۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّـهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ] آلعمران/۱۰۳
«و همگی به رشته الهی درآویزید و پراکنده نشوید، و نعمت خداوند را بر خود یاد کنید که دشمنان همدیگر بودید و او میان دلهای شما الفت داد و به نعمت او با هم دوست شدید، و بر لبه پرتگاه آتش بودید و او بازتان رهاند، خداوند بدینسان آیات خویش را برای شما به روشنی بیان میدارد تا هدایت یابید.»
ب) پاکسازی اندیشههای موهومی که از طریق فلسفه، تصوف افراطی و احادیث ساختگی و آراء موجه فقهی وارد دین شده است.
ج) کلام و قوانین الهی در مقابل افراد و شخصیتها از احترام و اهمیت بیشتری برخوردار میشوند؛ یعنی ضابطه جایگزین رابطه میشود.
پاورقیها
--------------------------------------------------------------------------------
[۱] ـ چگونگی باز و بسته شدن آنها هم خود داستانی دارد که جای بحثش نیست.
[۲] ـ مجموعه مقالات، ص۱۰۷.
[۳] ـ المبدأ و المعاد، ص۱۱۷، قرآن و روزگار نو، ص۴.
نظرات