مبحث اوّل: تعریف فمینیسم:
کلّیّات:
کوششهای فراوانی در جهت تبیین مفهوم فمینیسم صورت گرفته، ولی ارایهی یک تعریف جامع، مانع، دقیق و کامل از آن مشکل است، چون مفاهیم بنیادین آن بسیار بوده و دارای تنوّع گستردهای است. علاوه بر آن جنبش زنانه در غرب بر اساس مراحل تاریخی از ابتدای قرن نوزدهم روبهرشد نهاده و شاخههای آن در جریانات گوناگون فکری و فلسفی، سوسیالیستی و لیبرالیستی گسترانیده شده است. از طرفی دیگر تعریف فمینیسم از شیوههای عمل در تمرکز و محوریّت زنان یا فراگیری در عضویت تأثیر پذیرفتهاست به نحوی که برخی از حرکت ها طبقات شاغل و متوسّط زنان را در بر میگیرند، بعضی بر زنان سفیدپوست یا سیاهپوست تمرکز نموده و عدّهای هم فقط از زنان شاغل عضوگیری میکنند. ولی نقطهی اشتراک همهی این گروه ها، دفاع از حقوق اصلی و معروف زنان است.
اواخر قرن نوزدهم با شروع جنبشهای منسجمزنانه در جهان غرب، به ویژه فرانسه، بریتانیا و آمریکا همراهست که در پرتو تنوّع فکری و سازمانی مذکور، پژوهشگران از روشهای گوناگونی در تعریف فمینیسم بهره جستهاند.
تعاریف:
«در دههی هفتاد در آمریکا تعریفی رادیکالی از آن ارایه شد که لیبرالیستها آن را جنبشی سیاسی و منظّم معرّفی کردند که خواهان تساوی زن و مرد میباشد[1]». این تعریف جریانات رادیکالیسم و نوین زنانه را که از مفهوم تساوی پا را بسیار وسیعتر و عمیقتر گذاشتهاند، شامل نمیشود.
«برخی در تعریفی گفتهاند: فمینیسم بیانگر تفکّراتی است که بر ارتباطات بین دو جنس در جامعه، اصول این احکام و روشهای بهبود و رشد آن تمرکز میکند.». این تعریف جریانات تندرو را که به صورت منسجم بر تغییرات بنیادین اجتماعی، فرهنگی و قانونی تأکید میکنند، در بر نمیگیرد، چون تعریف مذکور فقط بر افکار، و روشهای بهبود و رشد تمرکز کردهاست.
با نگاهی سطحی به ذهن میرسد که این تعریف میتواند جامع جریانات مختلف فکری باشد، چون واژگان افکار و اصول به صورت کلّی در آن به چشم میخورد، امّا با نظری عمیقتر به عبارت پایانی آن یعنی، روشهای بهبود و رشد جریانات رادیکال از آن خارج میگردد، چون آنها برای بهبود و رشد فعّالیّت نمیکنند، بلکه در پی تغییر و ریشهکنی و ... هستند. همانطور که در ادامه خواهیم گفت این تعریف لیبرالیستی و اصلاح طلبانه است.
برخی گفتهاند: «فمنیسم یعنی مطالبه برای به دست آوردن وضعیتی سیاسی که زن بتواند به حقوق برسد[2]». این تعریف نیز خالی از اشکال نیست، چون جنبش مذکور را به سطح پایینی مانند مطالبهی وضعیّت سیاسی، تنزّل داده است. که چند ایراد بر آن مترتب میگردد: 1- این جنبش فقط مطالبه نمیکند، بلکه فعّالیّت و عمل مینماید. 2- مطالبه فقط برای به دست آوردن وضعیّت سیاسی نیست، بلکه برای گرفتن اوضاع سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و... است. مشخّص است که صاحب تعریف مذکور معتقد میباشد که وضعیّت سیاسی، تمام اوضاع دیگر را تغییر خواهد داد. به نظر من این نیز صحیح نیست، بلکه عکس آن درست میباشد؛ یعنی اوضاع سیاسی به تبع اوضاع دیگر میآید و بیانگر آنهاست.
در تعریفی دیگر آمده: «فمنیسم یک نیروی اجتماعی است، زیرا هر جامعهای که انسان را به مرد و زن تقسیم میکند، ارزش زن کمتر از مرد میباشد. این تفکّر باعث زایش جنبش شده و بر یک مقدّمهی منطقی استوار است که میگوید: زن میتواند با فهم، تجمّع و همفکری خود، منزلت اجتماعیاش را دگرگون نماید[3]».
این تعریف، سبب ایجاد چنین جنبشهایی را منزلت پایین زن و تبعیض بر ضدّ وی بیان میکند که بحث تغییر وضعیّت را مطرح ساخته است. بدین ترتیب این تعریف نیز تا حدودی رادیکالی است. تفکرات رادیکالیستی در تعریف زیر بروز بیشتری دارد: «اعتقاد به مساوات جنسیتی، علاوه بر ریشهکن کردن تسلّطی که بر اساس جنسیّت بوجود آمده، و نیز انتقال جامعه[4]». تعریف به دو چیز اشاره دارد.
1- مبنای فکری این جنبش اعتقاد به مساوات است که نزد رادیکالها به معنای تساوی مطلق و کامل در همه چیز میباشد.
2- تحقیق تغییرات کامل اجتماعی به وسیلهی ریشهکنی و انتقال مذکور.
روژه گارودی میگوید: «هدف این گفتهها فقط برپایی مساوات بین مردان و زنان در یک جامعه که به بیعدالتی موسوم است، نمیباشد، بلکه به تغییراتی ریشهای میاندیشد تا بنای ظالمانهای را که با سیطرهی مردانه ایجاد شده، فرو ریزد[5]».
عدّهای هم گفتند: «فمنیسم به عنوان یک نظریهی اجتماعی و فعّالیّت سیاسی به مبارزهای اهتمام میورزد که جهان را دگرگون نماید و اهدافش هم مشخّص است[6]». این تعریف اشاره دارد که جنبش به عنوان یک مکتب فلسفی و بینش اجتماعی تبلور یافته و تفکّراتش در قالب طرحهای آکادمیک و قالبهای تحلیلی متعدّد با رنگ و بوی مکاتب فلسفی عصر مدرنیته و پسا مدرنیته بروز کردهاست. این همان چیزی بود که باعث شد با دیدگاهی اسلامی، تفکّرات، اعتقادات، نظریات و قالبهای تحلیلی گوناگون جنبشهای فمنیستی را در موضوعات مختلف بررسی نماییم.
معنای لغوی واژه:
برای توضیح واقعیّت این جنبش و انتخاب تعریفی مناسب برای آن میگویم:
(مناسب)، چون انتخاب تعریفی دیقیق، جامع و مانع شاید در بیشتر قضایای متعلّق به فلسفه و علوم اجتماعی دشوار باشد- باید در ابتدا واژه از لحاظ لغوی بررسی شود، سپس بکوشیم این اسم را برای مسمایی مطابق آن وضع کنیم. گاهی از لابهلای بررسی متوجّه میشویم اطلاق این واژه برای همهی پدیدهها و جریانات جهانی معروف به فمنیسم، از دقّت کافی برخوردار نیست. گاهی نیز جنبش های آزادی زنان، زنگرا و مؤنّث محور با هم و به یک معنا به کار رفته و مخلوط میشوند، و در پارهای اوقات تفاوت این واژگان برگرفته از تفاوت لغوی آنها، آن گونه که نزد برخی از اندیشمندان مرسوم و مصطلح شدهاند، نمیباشد؛ به طور مثال میگویند: اصطلاح «آزادی زنان» به جنبشهای زنانهی لیبرالیستی اطلاق میشود، یا جنبش زنگرا برای جریانات رادیکالی و چپی به کار میرود. در حالی که در لغت چنین فرقی بین زنانه و زنگرا وجود ندارد، گرچه نسبت به دو اصطلاح زنگرا و مؤنّث محور تا حدودی فرق میکند.
واژه یا اصطلاح فمنیسم «feminism» در لغت بر اساس آنچه که در فرهنگ نامههای مختلف آمده[7] از ریشهی (female) و (feminie) گرفته شده که به معنای جنس مادّه یا زنانه است. یا از واژهی (femina) لاتینی است که به معنی زن میباشد[8]. بنابراین میتوان آن را در لغت به مؤنّثگرا ترجمه کرد نه زنانه که (womenism: ومنیسم) است. تفاوت دو مفهوم با توجّه به دلالتها و اشارههای متفاوت آنها به وضوح مشخّص میشود. خانم دکتر «شریفه زهور» در مقالهای که در مجلّهی «قراءات سیاسیه» به چاپ رسانده در تأیید سخن ما میگوید: «در حالی که بسیاری از زنان مسلمان خود را جزو «فمنیسم اسلامی» (Islamic feminism زنان افراطی مسلمان) نمیدانند و به واژه توجّه ویژهای نمیکنند، به یقین میتوان بسیاری از آنان را «ومنیسم اسلامی» (Islamic feminism) زنان آزادیخواه مسلمان) به شمار میآورد، همانطور که در جهان سوّم به ویژه افریقا چنین اصطلاحی بر زنان اطلاق میگردد». ایشان در توضیح مطلب میگوید: «اصطلاح feminism (ومنیسم) در جهان سوّم به جای feminism (فمینیسم) به کار میرود، چون دوّمی جوانب منفی فراوانی در اذهان زنان جهان سوّمی برجا گذاشته که بیانگر ارتباط مفاهیم و ارزشهای آن با غرب به ویژه در مسائل طبقاتی و ارزشی است[9]».
تاریخ ظهور واژه:
در ادبیّات معاصر تاریخ معیّنی برای ظهور این واژه وجود ندارد، در برخی از زبانها حتّی واژهی (feminism) به معنای سیاستهای تساوی زن و مرد به کار نمیرود. گفته شده برای اوّلینبار در بریتانیا به سال 1890 میلادی بروز یافته است، امّا امروزه این واژه توانسته در بیشتر زبانهای دنیا نفوذ کرده و عنوانی باشد جهت معرّفی جنبشهایی که منادی تساوی زن و مرد، حضور زن در زندگی اجتماعی، استقلال زنان از مردان و ... میباشند. در همهی زبانها با همان تلفّظ انگلیسی یا اندکی تغییر به کار میرود که به هر حال این واژه اکنون عنوانی است برای مکاتب فلسفی خاصی که به قضیّهی زن و ارتباط دو جنس میپردازند، و حتّی تمام ابعادی را که در زندگی به این موضوع ارتباط دارند در بر میگیرد. در حال حاضر جنبش زنانه گسترش یافته و نظریّات، تمایلات و گرایشها در آن متنوّع شده است به نحوی که مکاتب متعدّد و جریانات لیبرالیستی، دینی، کمونیستی، اگزیستانسیالیستی، مادیگرا، رادیکالی افراطی و... در آن وجود دارند، که در مباحث بعدی به آنها خواهیم پرداخت.
ابعاد فراگیر و رادیکال واژه:
برخی از دانشمندان بر این باورند که اصطلاح (feminism) مخصوص مکاتب رادیکالی و افراطی است که درون جنبشهای زنانه وجود داشته و با روشی خصمانه در مقابل مردان ایستادهاند و زن را از بافت اجتماع به دور میپندارند، مانند دکتر «عبدالوهاب المسیری» که این موضوع را در پژوهشی به عنوان «بررسی جهتگیریها و ارتباط دال و مدلول» مد نظر قراردادهاست؛ او در این پزوهش به تفسیر و بررسی واژگان و اصطلاحات بسیاری میپردازد که در ادبیّات معاصر وارد شده امّا برداشت ما و غربیها از آنها در عین حال که واژه یکی است متفاوت میباشد. وقتی به واژهی (فمنیسم) و فرق آن با اصطلاح قدیمی جنبشهای زنانه (womens liberation movement) میرسد، میگوید: «از چند سال پیش واژهای دیگر به نام (فمنیسم) ظهور کردهاست[10] و به جای اصطلاح قبلی (جنبش آزادی زن و دفاع از حقوق وی) نشسته که گویا مترادفند، یا اصطلاح دوّمی فراگیری بیشتری نسبت به اوّلی دارد، امّا اگر با دقّت در دوّمی بنگریم، میبینیم که در واقع به دو معنا وم فهوم هستند: (جنبش آزادی زن) و (جنبش مؤنّث محور).
در تصوّر ما اینها دو بخش مختلف و حتّی متناقضند، زیرا جنبش آزادی زن یک حرکت اجتماعی است؛ بدین معنی که زن را بر اساس آنکه بخشی از جامعه میباشد، درک کرده و از حقوقش دفاع میکند. علیرغم اینکه چنین جنبشی –به نظر ما- دیدگاهی سکولار دارد و بر تفکّر قوانین اجتماعی، انسان طبیعی و انسان اقتصادی تکیه میکند، ولی در شکل ایدهآل خود در درون از ابعادی انسانی و اجتماعی برخوردار است که شاید از بقایای دیدگاههای سنّتی و دینی در غرب باشد، امّا با غلبهی جوانب سکولار، این بقایا رو به تبخیر نهاده و ابعاد اجتماعیاش ضعیف گردید. سرانجام برداشتی از جنس مادّه به وجود آمد که او را از تمام چارچوب های اجتماعی خارج کرده و موجودی مستقل متصوّر نمود، و نظریّاتی پیدار گشت که از نر و مادّه بودن زبان، فهم زنانه از تاریخ، جانب نر و مادّه بودن در دیدگاههای انسان نسبت به خدا و... سخن میگفت. یعنی از این پس ما به قضیّهی حقوق اجتماعی و اقتصادی و حتّی فرهنگی زن مواجه نمیشویم، بلکه با دیدگاههای تکاملی جدیدی روبهرو هستیم که معتقد است جنس مؤنّث، موجودی جدا از جنس مذکّر بوده و مستقل و متمرکز میباشد و حتّی در حال مبارزهای تاریخی و ابدی با مرد به سر میبرد.
از اینجاست که چنین جنبشی «جنبش مؤنّث محور» نامیده شده است، چون برنامههای اصلاحی مطرحشدهاش، به قصد تغییر قوانین یا بافت اجتماعی نیست تا بدین واسطه توانسته باشد انسانیّت زن را بر اساس اینکه مادر، همسر، دختر و یا عضوی از جامعه است، حفظ نماید، بلکه قصدش تغییر زبان انسانیّت، مسیر تاریخ، و ذات طبیعت بشریست تا بدین ترتیب نقش هر یک از زن و مرد به طور کامل درهم آمیخته و زنان بتوانند مبارزه با مردان را به درستی انجام دهند. ممکن است با چنین توصیفی از این جنبشها موافق یا مخالف باشیم، ولی مهمّ این است که بدانیم دو جنبش مذکور با هم تفاوت داشته که در زبانهای اروپایی با یک نام خوانده میشوند. ما هم از روش اروپاییها پیروی کرده و بر جنبش آزادی زنان، و جنبش مؤنّث محور یک نام گذاشتهایم، یعنی هر دو را «آزادی زنان» مینامیم، که این نقص و ایرادی بزرگ است، چون تفاوتهای بنیادین دو جنبش را در نظر نمیگیرد[11]».
تعریف برگزیده:
مطالبی که دکتر المسیری در بررسی اصطلاحات بر آن تأکید نموده است، عین چیزیست که ما هم میخواهیم زوایای آن در این پژوهش روشن گردد، چون در اصل این کتاب به دنبال نقد دیدگاههای افراطی مؤنّث محور میباشد. شاید این همان مطلبی باشد که دکتر «مراد هوفمن» هنگام توصیف چنین جنبشی بیان کردهاست: «...دفاع از زن به شکل مؤنّث گرای افراطی[12]». بدون شک جملات گذشته ما را به صورت مستقیم به ارایهی تعریفی اصطلاحی کشانده است، به شرطی که بتوان در توضیحات دکتر المسیری نقصی یافت؛ لذا میگوییم جنبش مؤنّثگرای افراطی که افکارش مورد بررسی قرار گرفته، عبارت است از: «جنبشی است فکری، سیاسی و اجتماعی که افکار و جریانات متعدّدی را در خود جای داده و در اواخر دههی شصت ظهور یافته است، به عنوان یک هدف استراتژیکی میکوشد در اجتماعی، فرهنگ و مبانی ارتباطی زن و مرد، تغییر ایجاد کرده تا به مساوات مطلق برسد. به تبع راهکارهایی که برای خود پایهریزی کرده، نظریّات، اهداف و تحلیلهایش هم متغیّر است. تفکّرات آن به تندروی و انحراف توصیف میشود چون مبارزه و دشمنی دو جنس را پایهریزی کردهاست. ارایهی قرائتهای جدید از دین، زبان، تاریخ، فرهنگ و ارتباطات زن و مرد از اهدافش میباشد».
میتوان واژههای این تعریف تقریبی را بدینگونه توضیح داد:
(جنبش است فکری) یعنی دارای افکار و فرهنگی خاصّ است که قضایای مربوط به خود را بر اساس آنها تفسیر مینماید. این نظریّات برای جنبش، جایگزین دین، منابع دینی و... است.
(جنبشی است سیاسی) یعنی برای رسیدن به اهدافش از کانال سازمانهای عمومی، گروههای فشار و مؤسّسات جامعهی مدنی به نوعی فعّالیّت سیاسی مینماید؛ سازمانهایی که یکی از راههای فعّالیّت سیاسی هستند، چه تابع احزاب موجود باشند چه مستقل. حتّی امروزه این جنبش در سطح دنیا از طریق فشار بر سازمانهای وابسته به سازمان ملل به خصوص شورای اقتصاد و جامعه، صندوق جمعیّت و کودک، کمیتهی زنان و کنفرانسهای گوناگون مربوط به آنان، و توافقنامههای متعدّد به فعّالیّتهای سیاسی میپردازد که در مبحثی جداگانه به این موضوع خواهیم پرداخت.
(جنبشی است اجتماعی) چون مسائل خانواده، ارتباطات خانوادگی و نقش زنان در جامعه را پیگیری میکند.
(افکار و جریانات متعدّدی دارد) این اشاره ایست به پشتوانههای فکری و ایدئولوژیکی گوناگونی که جنبش به آن تکیه میکند. در عبارت (میکوشد تا در اجتماع و فرهنگ تغییر ایجاد کند) اشارهایست به اینکه جنبش به صدور برخی از قوانین تشریفاتی و ظاهری جهت بهبود اوضاع زنان اکتفا نمیکند، بلکه میخواهد فرهنگ، دیدگاهها و روابط متحوّل شده و آداب، رسوم و هنجارهای نوینی بنا گردد. و معتقد است وضعیّت حقوقی زن هنگامی بهبود مییابد که ارادهای سیاسی وجود داشته باشد، و آن وقتی فراهم میگردد که فهم فرهنگی جدیدی باشد، و این هم هنگامی ممکن میشود که به ناچار تغییراتی در دیدگاه مردم و نحوهی برخوردشان با مسائل ایجاد گردد و...
بدون شک تعریف ارایه شده، جنبش زنانهی رادیکال و افراطی را تشریح میکند که به این ترتیب ترجیح میدهیم جنبش (مؤنّثگرا) به عنوان یک اسم و عَلَم و بین تفکّر زن محور، و خالص کردن وی در ابعاد اجتماعی و انسانی و تمرکز صرف بر مادّه بودنش، وجود دارد. این تعریف با ماهیّت و مفاهیم زبان عربی سازگاری و نزدیکی بیشتری دارد. ولی غربیها این واژه را برای تمام شاخههای جنبش زنانه حتّی آنانی که وجههی دینی یا اجتماعی محدود هم دارند، به کار میبرند، مثلاً برای جنبش زنان مسلمان میگویند: (Islamic feminism: فمنیسم اسلامی). لذا میبینیم برخی از نویسندگان غربی میگویند: «جنبش آزادی زنان در دههی هفتاد شامل زنان لیبرالیستی، سوسیالیستی و رادیکالیستی بودهاست[13]» نزد آنان جزو جریانات آزادی زنان قرار میگیرد، و به سایر جریانها «فمنیسم» میگویند، چه تندرو باشند یا میانهرو.
پینوشتها:
[1] - رمضان اوغلو، contradiction feminism 1989.
[2] - همان.
[3] - مگی هام، feminism : as a reader، 1992.
[4] - مگی هام، feminism: as a reader، ص 1.
[5] - روژه گارودی، فی سبیل ارتقاء المرأه، 1982 ص11.
[6] - رمضان اوغلو، همان.
[7] - مانند فرهنگ آکسفورد و the new method English dictionary و غیره.
[8] - دکتر کمال مظفر، زن در تاریخ (به زبان کردی)، ص35، الحوادث، 1981.
[9] - مجلّهی قراءات سیاسیه، چاپ (مرکز دراسات الاسلام و العالم)، پاکستان، شمارهی دوّم، ص32، 1993.
[10] - به نظرم دقیقتر آن است که دکتر به جای (ظهور کرده) میگفت: در جهان اسلام رواج یافته است، چون از زمان ظهور این واژه در جهان مدّت زیادی گذشته است، حتّی از ظهورش در جهان اسلام نیز سالهای زیادی گذشته است.
[11] - دکتر عبدالوهاب المسیری، اشکالیه التحیز، جلد اوّل، از انتشارات (المعهد العالمی للفکر الاسلامی) در آمریکا، 1996.
تذکّر: وقتی دکتر این جنبش را (مؤنّث محور) نامیده، من ترجیح میدهم آن را (جنبش مؤنّثگرا) بنامم، تا از جنبش زنان تفکیک گردد، زیرا ما با جنبش دوّمی که از حقوق مشروع زنان دفاع میکند موافقیم.
[12] - مراد هوفمن، الاسلام کبدیل، ص206، مؤسّسه بافاریا.
توجّه: ایشان آلمانی است که در چند کشور اسلامی سفیر آلمان بودهاست. با تحقیق و قناعت قبلی به اسلام گرویده و امروزه به پژوهش و دعوت مشغول میباشد. با نوشتن این کتاب در دورهی سفارت خود، با مخالفت شدید سکولارها مواجه شد.
[13] - نیکی چارلز، Reactising feminism – identity 1996، نیویورک.
نظرات