باید دانست كه برخی از علما در دوران سعید بن مسیب، ابراهیم، زهری، و در زمان مالك و سفیان و همچنین پس از آنها، پرداختن به آرای شخصی (و خوداندیشی و اظهار نظر دربارهی مسایل) را ناپسند میدانستند و از فتوا دادن و استنباط جز در زمانی كه چاره و گریزی نداشتند، میهراسیدند. بلكه توجه و اندیشهی بیشتر آنان در آن زمان، روایت احادیث رسولخدا-صلّی الله علیه وسلّم- بود.
از عبدالله بن مسعود-رض- دربارهی مسألهای سؤال شد؛ وی، فرمود: «من، ناخوشایند و ناپسند میدانم كه برای تو چیزی را حرام كنم كه خداوند، آن را بر تو حرام كرده است یا چیزی را كه خدا، برایت حلال و روا داشته، حرام و ناروا بگردانم.»
معاذ بن جبل-رض- میگوید: «ای مردم! به نزول بلا و مصیبت، پیش از فروآمدنش تعجیل و شتاب نكنید؛ همانا درمیان مسلمانان، همواره كسانی هستند كه چون از آنان سؤال شود، به درستی پاسخ بگویند و نیاز پرسشگر را برآورند. (بنابراین دیگر نیازی به پیشدستی شما، برای پاسخگویی به سؤالات نیست.)»
چنین روایاتی دربارهی ناپسند بودن سخن گفتن در آنچه كه (دربارهاش، حكمی) نازل نشده، از عمر، علی، ابنعباس و ابنمسعود-رح-، روایت شده است. ابنعمر-رض- به جابر بن زید فرمود: «تو، از فقهای بصره هستی؛ بنابراین جز به قرآن ناطق یا سنتی كه گذشته و هویدا شده، فتوا مده؛ چراكه اگر تو، چنین بكنی (و به غیر كتاب و سنت فتوا بدهی) هم خودت را در ورطهی هلاكت میافكنی و هم دیگران را به هلاكت و نابودی میكشانی.»
ابوالنضر میگوید: زمانی كه ابوسلمه به بصره آمد، به همراه حسن، به نزدش رفتم. او، به حسن گفت: «تو حسن هستی؛ هیچ كس در بصره نیست كه به اندازهی اشتیاق دیدارت، مشتاق دیدارش بوده باشم؛ به من خبر رسیده كه تو به رأی خود فتوا میدهی؛ پس از این به رأی خود فتوا مده مگر آنكه سنتی از رسولخدا-صلّی الله علیه وسلّم- یا سخنی از كتاب خدا باشد.»
ابنمنكدر میگوید: «عالم، درمیان خدا و بندگانش قرار میگیرد؛ بنابراین باید در جستجوی راهی باشد كه از آن میان، خارج شود.» از شعبی پرسیدند: «هرگاه از شما سؤالی میشد، چه رویكردی داشتید؟» فرمود: «(برای دریافت پاسخت) انگشت، روی كسی گذاشتی كه در اینباره، اطلاع دارد؛ (قبلاً) هرگاه از شخصی سؤال میشد، به یار و همنشین (عالمش) میگفت: جواب این پرسشگر را بده و آنقدر (برای اجتناب از فتوا دادن) پرسشگر را به دیگری حواله میدادند كه در نهایت به همان فردی كه اول از او پرسیده بود، ارجاع داده میشد.»
همچنین شعبی گفته است: «آنچه را كه اینها از احادیث رسولخدا-صلّی الله علیه وسلّم- برایت میگویند، بگیر و آنچه را به رأی خود بیان میكنند، در بیتالخلاء بینداز.» (این گفتهها را دارمی روایت كره است.)
تدوین احادیث و آثار و نوشتن كتابها و جراید حدیث در بلاد اسلامی بهگونهای رایج شد كه كمتر كسی از اهل روایت یافت میشد كه بنا به رایج شدن تدوین احادیث، جریده و یا كتابی (از احادیث و آثار) نداشته باشد. آن دسته از بزرگان اهل روایت كه در آن زمان بودند، به مناطق مختلف از جمله حجاز، شام، عراق، مصر، یمن و خراسان رفتند، به جمعآوری كتابها پرداختند، نسخههای حدیث را مورد بررسی قرار دادند و با ظرافت و دقت تمام به جستجوی احادیث و آثار كمیاب مشغول شدند و بدین ترتیب با تلاش و توجه اینها، احادیث و آثاری كه برای گذشتگان جمعآوری نشده بود، تدوین شد و برایشان چنان چیزی (از دسترسی به احادیث) فراهم گردید كه برای پیشینیان فراهم نشده بود و درنتیجه طرق روایی بسیاری به ایشان رسید و در اختیارشان قرار گرفت؛ چنانچه برخی از اهل روایت از صد طریق روایت و بلكه بیشتر برخوردار شدند. البته برخی از طرق روایت كه برای بعضی هویدا شد، بر عدهای دیگر پوشیده ماند. اهل روایت، محل و جایگاه هر حدیث را از لحاظ پیچیدگی و پوشیدگی یا شهرت و انتشار دریافتند و توانستند با بررسی ظریفانهی شواهد و قراین، به احادیث صحیح بسیاری كه بر مفتیان پیش از آنها پوشیده مانده بود، دست یابند.
شافعی رحمهالله تعالی به احمد رحمهالله، چنین گفت: «شما از اخبار و روایات صحیح، بیش از ما دانش و آگاهی دارید؛ بنابراین اگر از روایت صحیحی –چه كوفی باشد و چه بصری یا شامی- اطلاع داشتی، به من بگو تا به سراغش بروم.» (این روایت را ابنهمام نقل كرده است.)
آری بسیاری از احادیث صحیح را تنها اهل منطقهی خاصی همانند شام و عراق و یا خانوادهی بهخصوصی روایت كردهاند؛ مانند نسخهی برید بن ابیبرده از ابوموسی و نسخهی عمرو بن شعیب از پدرش از جدش. همچنین ممكن است كه یك صحابی، گمنام و ناشناحته بوده و جز تعداد اندكی، از او روایت نكرده باشند. بیشتر اهل فتوا از احادیثی اینچنینی بیخبر بودهاند و تنها آثار فقهای صحابه و تابعین هر منطقهای (صحابه و تابعین نامدار) در دسترشان بوده است.
كسانی كه پیش از اهل روایت میزیستند، تنها توانایی دستیابی و جمعآوری احادیث و آثار منطقهی خود و اصحاب و هممرامان خود را داشتند. طبقهی پیش از اهل روایت، در شناخت اسمای رجال و میزان عدالت و راستی آنها تنها به مشاهدهی احوال و شواهد ظاهریشان اعتماد و بسنده میكردند؛ اما محدثان، در این پهنه با دقت و ظرافت خاصی وارد شدند و این را رشتهی مستقلی در تدوین، بحث و وارسی در موضوع صحت و درستی روایت یا سقم و نادرستی آن، قرار دادند؛ بدینسان بر اساس این تدوین و كنكاشها، نكات مبهم و پوشیده در مورد اتصال و پیوستگی (سند روایتها) یا انقطاع و بریدگی آنها، بر این دسته از اهل روایت هویدا شد.
سفیان و وكیع و امثال اینها، تمام تلاش خود را در این پهنه بهكار میبستند و آنگونه كه ابوداود سجستانی در نامهاش به اهل مكه یادآوری كرده، برای دستیابی به حدیث مرفوع متصلی، به كنكاش درمیان هزار حدیث میپرداختند. این طبقه (از محدثان) چهل هزار حدیث یا نزدیك به این تعداد را روایت میكنند. در مورد امام بخاری رحمهالله نیز مشهور است كه ایشان، احادیث صحیح بخاری را از میان ششصد هزار حدیث، برگزیدهاند. ابوداود رحمهالله نیز كتاب (سنن) را با گزینش احادیث از میان پانصد هزار حدیث، تدوین كرده است. احمد حنبل رحمهالله نیز مسندش را سنجهی شناخت حدیث رسولخدا-صلّی الله علیه وسلّم- قرار داد؛ بدین ترتیب كه هر حدیثی كه در (المسند) یافت میشد هرچند كه به یك طریق روایت شده بود، برایش قایل به پایه و اساسی بود و در غیر این صورت، آن را بیاساس میدانست.
در رأس این طبقه از اهل روایت، عبدالرحمن بن مهدی، یحیی بن سعید قطان، یزید بن هارون، عبدالرزاق، ابوبكر بن ابیشیبه، مسدد، هناد، احمد بن حنبل، اسحاق بن راهویه، فضل بن دكین، علی بن مدینی و همردیفانشان قرار داشتند و اینها را طراز و طبقهی اول محدثین میدانیم. محققان، پس از پایهریزی فن روایت و شناخت مراتب حدیث، به فقه، روی آوردند؛ آنان، بر این باور نبودند كه باید از پیشینیان تقلید شخصی نمود. این در حالی است كه ایشان، احادیث و آثار مختلف و متعارض را در هر یك از اقوال و شیوههای استدلالی میدیدند؛ اما رویكردشان چنین بود كه آنها، احادیث رسولخدا-صلّی الله علیه وسلّم- و آثار صحابه و تابعین-رح- و همچنین اقوال مجتهدانی كه برخی از اصول و ضوابط را پایهریزی كرده بودند، مورد بررسی قرار میدادند. اگر خواسته باشیم این رویكرد را شرح دهیم باید گفت: رویكرد اینها بدین ترتیب بود كه هرگاه در مورد مسألهای آیهی صریحی از قرآن وجود داشت، مراجعه به سایر منابع را ناروا میدانستند و اگر آیهی قرآن در مورد آن مسأله به ترتیبی بود كه چندین برداشت و قرائت را به دنبال داشت، سراغ سنت میرفتند و چنانچه در كتاب خدا، پیرامون مسألهی مورد بحثشان، چیزی نمییافتند، به سنت رسولخدا-صلّی الله علیه وسلّم- مراجعه میكردند؛ فرقی نمیكرد كه آیا آن سنت، درمیان فقها رایج و شناختهشده بود و یا تنها از اهل دیار و خاندانی خاص و یا به طریق بهخصوصی روایت میشد. همچنین برای ایشان (در پهنهی عمل به سنت) تفاوتی نداشت كه آیا صحابه و فقها، به آن عمل كردهاند و یا نه؟. بنابراین اگر در مورد مسألهی مورد بحثشان، حدیثی وجود داشت، به هیچ یك از آثار مخالف با آن و یا اجتهاد هیچ یك از مجتهدان عمل نمیكردند. آنها، زمانی به سراغ اقوال صحابه و تابعین میرفتند كه پس از كوشش و تلاش بسیار در وارسی و بررسی احادیث، در مورد مسألهی مورد بحثشان، حدیثی نمییافتند؛ در مراجعه به اقوال صحابه و تابعین نیز همانند پیشینیان خود، خودشان را مقید به گروه و منطقهی خاصی نمیداستند. بلكه اگر جمهور خلفا و فقها در مورد چیزی اتفاق نظر داشتند، به آن عمل میكردند و چنانچه در مورد مسألهای میان آنها، اختلاف نظر وجود داشت، گفتار كسی را میپذیرفتند كه دارای علم، زهد و ورع و حفظ و حافظهی بیشتری بود. همینطور در صورتی كه در مورد مسألهای دو قول برابر و همسان مییافتند، به قولی عمل میكردند كه شهرت بیشتری داشت. اگر از دستیابی به حكم، باز میماندند، در دادههای عمومی كتاب و سنت و اشارات و مقتضیات آنها میاندیشیدند و چنانچه همانند مسأله را مییافتند، آن را در حكم، بر مسألهی مورد بحث، حمل میكردند؛ این رویه، بر پایهی اصل و ضابطهی ویژهای انجام نمیشد. بلكه آنها، بر مبنای فهم و گواه دل (بدور از هواپرستی و پاكشان)، بدین منوال عمل میكردند. چنانچه میزان تواتر، تعدادِ راوایان و وضع و حال روایتگران نیست؛ بلكه سنجهی تواتر، یقین و باور راسخ در مورد مسألهای است كه در دل میافتد. این موضوع را در بیان احوال صحابه مورد بررسی قرار دادیم؛ این اصول برگرفته از رویكرد و گفتههای صریح و روشن نخستین محدثان و مجتهدان میباشد.
میمون بن مهران میگوید: هرگاه طرفین درگیر برای قضاوت به ابوبكر-رض- مراجعه میكردند، ایشان، هنگام قضاوت ابتدا به كتاب خدا مراجعه میكرد و چنانچه دربارهی مسألهی مورد اختلاف طرفین درگیر، حكمی در كتاب خدا مییافت، مطابق آن حكم مینمود و در صورت نیافتن حكمی دربارهی مسألهی مورد نظرش، در سنت رسولخدا-صلّی الله علیه وسلّم- مینگریست تا حكم مورد نظر را بیابد و چنانچه در سنت، حكمی دربارهی موضوع مو?
نظرات