در دیدگاه اسلامی تدرج در آفرینش و در تغییرات اجتماعی چه در پیشرفت و چه در عقب ماندگی، از قوانین و سنن الهی هستند که هیچ تغییر و تبدیلی نمیپذیرند.
خداوند متعال زمین و آسمان را در شش روز از روزهای خداوندی آفرید در دو روز زمین را آفرید و تا روز چهارم کوهها و پستی بلندیهای آن را آفریده و در آنها برکت داده و روزیهای آن را مقدر فرمود و در دو روز دیگر هفت آسمان را آفرید.
در پیدایش انسان اول نیز همینگونه تدریجی بودن لحاظ شده: از خاک شروع شده و آب به آن افزوده شده و گِل شده و سپس این گِل به گِلی سیاه و بدبو تغییر یافته و وقتی بدون پخت خشک شده صلصال نامیده شده که بخاطر خشکی از آن صوت وصدایی ایجاد میشد و پس از انجام این مراحل مادی تدریجی برای این آفریده، خداوند از روح خود در آن دمیده است و آن موجود تبدیل به انسانی گشته که آدم علیه السلام است.
در رسالتها و پیامبریها نیز که لطفی از جانب خداوند برای هدایت انسان و کسب سعادت برای او در زندگی دنیا و آخرت است، همین قانون تدریجی بودن حاکم است. پارههای مختلف دین واحد الهی متناسب با هر مرحله از رشد انسان با او همراهی کرده و گام به گام او را به پیش برده تا اینکه انسان به رشد عقلی رسیده، آنگاه شریعت خاتم که تصدیق کننده تمام شرایع و کتابهای آسمانی پیشین است و مکارم اخلاقی را کامل نموده است، برای مردم آمده... و بجای معجزاتی که مادی بوده و خوارقی که مردم را دچار دهشت و تحیر مینموده معجزهای عقلی که مناسب بلوغ فکری انسان رشد یافته است، آمده است.
حتی خود شریعت اسلامی نیز به تدریج تکمیل شده است.. قوانین ارث در سال ۳ هجری - یعنی سیزده سال پس از آغاز دعوت اسلامی - تکمیل شد و نظام خانوادگی در سال ۷ هجری - یعنی طی بیست سال از شروع دعوت -، نظام جنایی در سال ۸ هجری – بیست یک سال از دعوت - تکمیل شدند و قانون خمر با مذموم دانستن شروع و بعد با برحذر داشتن ادامه و در نهایت در سال ۸هجری – بیست و یک سالگی دعوت – حرام قطعی اعلام شد. تحریم ربا در سال ۹ هجری – یعنی پس از برپایی نظام اسلامی جایگزین – اعلام شد و بقایای آن در حجة الوداع سال ۱۰ هجری زایل شدند.
در امور اجتماعی انسانها، نیز دیدگاه اسلامی به تدریجی بودن تغییرات قائل است. در حالی که دیدگاه وضعی غرب پیشرفت را دائما در حال صعود و عقب ماندگی را همواره در حال سقوط میبیند، دیدگاه اسلامی به قانون تدریجی و مرحلهای بودن و توالی و گردش آن تاکید دارد... در حدیثی از پیامبر – صلی الله علیه و سلم – از این تدرج و توالی و چرخش سخن رفته است ایشان میفرمایند: لا یلبث الجور بعدی إلا قلیلا حتی یطلع، فکلما طلع من الجور شیء ذهب من العدل مثله، حتی یولد فی الجور من لا یعرف غیره.. ثم یأتی الله ـ تبارک وتعالی ـ بالعدل، فکلما جاء من العدل شیء ذهب من الجور مثله، حتی یولد فی العدل من لا یعرف غیره.. رواه الإمام أحمد
پس از من طولی نمیکشد که جور و ستم دوباره سر بر میآورد، هر چه از ستم که پدیدار شود، چیزی از عدالت کاسته میشود تا اینکه کسی که در زمان ستمگری به دنیا میآید غیر از ستم نمیشناسد سپس خداوند تبارک و تعالی دوباره عدالت را میآورد و هر چه که از عدل پدیدار میگردد همان اندازه از جور کاسته میشود چنانکه کسی که در زمان عدل به دنیا میآید غیر از آن چیزی نمیشناسد.
و تاریخ اسلامی درستی این فلسفه – یعنی فلسفه تدریجی بودن تغییرات – در پیشرفت یاعقب ماندگی، در خیزشها یا پسرویها را تایید و تاکید میکند. پایههای صلاح یک دفعه سقوط نکرده و از بین نمیروند و همانگونه که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود دستاویزهای اسلام یکی یکی زایل میشوند. در ایجاد تغییرات برای ریشه کنی فساد و اصلاحی که صلاح را جایگزین فساد مینماید نیز وضع به همین منوال است. تحول خلافت راشده به خلافتی ناقص و سپس به پادشاهی موروثی ظالم در دایره حکومت، با نقصان شورا و عدالت اجتماعی آغاز شد و به تدریج رخ داد و اصلاح و تجدیدی که خلیفه پنجم عمر بن عبدالعزیز بدان اقدام نمود نیز با سنت تدرج همراه بود.
عمر بن عبدالعزیز از این پسگرد تدریجی در عدالت اجتماعی سخن گفته همانگونه که از برنامه تدریجی خود برای بهبود آن نیز سخن گفته است... درباره پسگرد در عدالت اجتماعی در دولت پادشاهی ستمگر میگوید: «خداوند تبارک و تعالی محمد صلی الله علیه و سلم را به عنوان رحمتی برای تمام مردم برانگیخت و سپس برای او آنچه را که نزد خود داشت پسندید و او را به سوی خود فرا خواند، و او مردم را در حالی که یکسان از یک نهر مینوشیدند ترک گفت. پس از آن ابوبکر بپا خاست و نهر را به همان حالی که بود گذاشت سپس عمر والی شد و مانند رفیقش عمل کرد وقتی که عثمان خلیفه شد از آن نهر، شاخهای کشید و چون معاویه به حکومت رسید شاخهها از آن نهر جدا کرد و پیوسته یزید و مروان و عبدالملک و ولید و سلیمان بر شاخههای آن نهر افزودند تا اینکه امر به من رسید و آن نهر بزرگ اصلی خشکیده و اهالی آن نهر سیراب نمیشوند مگر اینکه آن نهر اصلی به وضع اولش بازگردد». همانگونه که دوری از عدالت به تدریج رخ داده بود عمر بن عبدالعزیز برای برقراری مجدد عدالت نیز در انقلاب اصلاحی خود تدریجی کار کرد.. او در رد مظالم از خود شروع کرد.. بعد از همسرش.. سپس امرای بنی امیه و آنگاه بر تمام امت اصلاحاتش را جاری نمود. اعلان نمود: همانا خانوادهام چیزی را که نباید مال من باشد از من دور کردند و آنها نباید هم آن را بدهند، پس الگو و اسوهای برای بازگرداندن عدالت اجتماعی شد.. و در این راه از سنت تدریجی و مرحلهای عمل کردن پیروی نمود. لذا هر روز او سنتی را زنده میکرد و بدعتی را از بین میبرد.. و مورخان دربارهاش میگویند: پیوسته از روزی که خلافت یافت تا روز وفاتش حقوقی را که ضایع شده بود به صاحبانش باز میگرداند.
با وجود تدریجی عمل کردن باز هم از جانب کسانی که سرمایههای امت را گرفته و از دیگر مردمان احتکار کرده بودند دچار سختیها و مشکلات بسیاری گردید. و پافشاری خود برای مواجهه با تحدیات این راه را چنین تعبیر نمود و گفت: اگر برای هر بدعتی که خداوند آن را بوسیله من از بین میبرد و هر سنتی که بواسطه من زنده میشود لازم باشد تکهای از گوشت بدنم را جدا سازند تا اینکه در نهایت جان بدهم در راه خدا برایم گواراست.
و تسلیم وضعیت موجود اجتماع نشد.. در زمان عمر بن عبدالعزیز شتابزدگانی بودند که میخواستند یک دفعه تمام اهداف را محقق نمایند و حکمت بزرگی را که در سنت تدریجی بودن اصلاح نهفته بود نفهمیده بودند و آگاه نبودند که گاهی شتاب تمام برنامه اصلاح و نردبان تحقق آن را از بیخ نابود میکند. پسر او یکی از این شتابزدگان بود و به پدرش گفت: پدر تو را چه شده که امور را اجرا نمیکنی به خدا در راه حق از هر اتفاقی که برایمان مقدر شود نمیهراسم!.. خلیفه عادل در برابر این منطق شتابزدگی در حالی که از حکمت سنت تدرج در اصلاح، پرده بر میداشت پاسخ داد: پسرم شتاب مکن، خداوند در دو مرتبه خمر را مذموم نمود و در مرتبه سوم آن را حرام کرد و من بیم آن دارم که مردم را یکباره به حق وادارم و آنها به یکبارگی از آن دست بکشند و فتنهای بشود.
عمر بن عبدالعزیز از ایمان وسیعش به سنت تدرج در اصلاح جامعه پرده برداشته و میگوید: در برخی مواقع برای اینکه رنج عملیات اصلاح را برای مردمانی آسان سازد پیش از آن آنها را با انگیزهها و تشویقهای مادی یاری مینموده است میگوید: گاهی بر آن میشوم که امری از امور عدالت را برای مسلمانان اجرا کنم که بیم آن را دارم دلهایشان تاب آن را نداشته باشند لذا همراه آن برایشان طمعی از مطامع دنیوی را نیز میگذارم تا اگر دلهایشان از آن یکی تنفر یافت با این یکی تسکین یابد.
عمر بن عبدالعزیز هرچه را که در عرصه عدالت اجتماعی انجام داد در عرصه شورا نیز انجام داد، او قصد اعاده شورا را داشت. فلاسفه معاصر فتوا دادهاند که امت از این خلیفه عادل راضی شد و مقام شورا، انتخاب و بیعت او را به عنوان پنجمین خلیفه راشد پذیرفت.
اینگونه سنت تدرج در اصلاح به عنوان اصلی پذیرفته شده تبدیل گشت که در عمل و اجرا از آن تبعیت میشد.
در زمان فعلی و وضع حاضر.. برای این شتابزدگانی که میپندارند کاملا اسلامی نمودن جوامع مسلمان یک دفعه ممکن است، بدون اینکه این جوامع آماده آن شوند و بدون آنکه ابزار این اصلاح فراهم شود.. و در پاسخ این شتابزدگان با اخلاص و پاک نیت، علامه ابوالاعلی مودودی چنین میگوید: انگلیسیها یک قرن تمام برای تغییر نظام قانونی ما وقت صرف نمودند. و در ابتدا جزء به جزء طریقه زندگی ما را عوض کردند و افرادی را آماده کردند که مانند آنها فکر میکنند و جز مطابق نظریات و افکار آنان کار نمیکنند و تلاشی پیوسته برای تغییر افکار و اخلاق و نظام اقتصادی مردم نمودند.. قوانینشان را جایگزین قوانین پیشین ما نمودند و و نظام اجتماعی سرزمینهایمان را تغییر دادند. و اگر ما خواهان برپایی دولت اسلامی هستیم بایستی به این قاعده فطری تغییر ناپذیر توجه کنیم که هیچ تغییری در نظام اجتماعی مگر به تدریج رخ نمیدهد، و هر تغییر تندروانه فوری محکوم به نابودی است، و تمام کسانی که گمان میکنند تمام قوانین جاری یک دفعه ملغی شده و با یک اعلان تغییر حکومت، قانون اسلامی جایگزین آنها میشود از مسائل عملی آگاهی چندانی ندارند. و تغییر در نظام اجتماعی نزد آنها به مانند یک بازی کودکانه است و یا اینکه آنها آرزو دارند تا به محض کاشتن، فوری محصول را درو نمایند.
اینگونه منهج اسلامی طبق قانون و سنت تدرج استقرار یافت و راه تطبیق و اجرای این منهج در گذشته و در تفکر اسلامی جدید نیز چنین است.
نظرات