در گذشته چندین مطلب و کنفرانس در نقد تقسیم‌بندی مناطق توسط امام محمد بن حسن شیبانی (متوفای 187هـ) نگاشته و داشتهام. ایشان سرزمینها را به دو بخش دار الإسلام و دارالحرب تقسیم میکند. سرزمین اسلام نزد وی جایی است که در آن احکام شریعت اسلامی اجرا میگردد، حدود الهی برپاست، مردم از امنیت اسلامی برخوردارند و سروری و رهبری از آن قوانین اسلامی است، بدون توجه به درصد و میزان جمعیت، و انتساب دینی حاکمان. 

سرزمین کفر یا نبرد جایی است که در آنجا امنیت اسلامی برقرار نیست، احکام اسلامی اجرا نمی‌گردد و حدود شرعی برپا نیست. من در آن نوشتهها از امام ابویوسف سخنی نقل کردم که در کتاب «بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع» (15/406) و دیگر کتب نقل شده است. کاسانی می‌گوید: «... لَا خِلَافَ بَيْنَ أَصْحَابِنَا فِي أَنَّ دَارَ الْكُفْرِ تَصِيرُ دَارَ إسْلَامٍ بِظُهُورِ أَحْكَامِ الْإِسْلَامِ فِيهَا وَاخْتَلَفُوا فِي دَارِ الْإِسْلَامِ ، إنَّهَا بِمَاذَا تَصِيرُ دَارَ الْكُفْرِ... وَقَالَ أَبُو يُوسُفَ وَمُحَمَّدٌ رَحِمَهُمَا اللَّهُ: إنَّهَا تَصِيرُ دَارَ الْكُفْرِ بِظُهُورِ أَحْكَامِ الْكُفْرِ فِيهَا». (هیچ اختلافی میان بزرگان ما نیست در این که دار کفر با ظهور احکام اسلام در آن به دار اسلام تبدیل میشود، اما درباره‌ی دار اسلام اختلاف دارند که چگونه به دار کفر تبدیل می‌گردد ... ابویوسف و محمد ـ رحمهما الله ـ گفتهاند: با ظهور مقررات کفر در آن‌جا، به دارکفر تبدیل میشود.)

انتقاد من از این تقسیمبندی و از این شیوه، در خلأ رخ نداده و به سبب کرنش در برابر پایاننامه‌ها و نوشته‌های معاصر که این دیدگاه را بی‌ارزش قلمداد می‌کنند، ارائه نشده است. همگی در زندگی از رئیس جمهور بزرگ‌ترین و قوی‌ترین کشور جهان شنیدیم که در بحبوبه‌ی جنگ علیه تروریسم ـ به قول خودش ـ در لغزشی زبانی یا در سخنی هدفمند و مغرضانه گفت: «ما در برابر جنگ‌های صلیبی دوم قرار داریم.» هشدارهایی از این قبیل را بارها از زبان رهبران دینی و سیاسی در جاهای گوناگون شنیده‌ایم. امروزه بر روی زمین کسی نیست که ندای اسرائیل را نشنیده باشد که مدعی است کشوری یهودی می‌باشد و از همه‌ی جهانیان می‌طلبد تا او را حکومتی یهودی بدانند. رژیم اشغالگر این را پیش‌شرط هرگونه سازش با دشمنانش می‌داند، خواه این دشمنان فلسطینی باشند یا هر کشور عربی دیگری.

گویا تقسیم سرزمین‌ها ـ بر اساس دیدگاه‌های دینی ـ فقط از سوی مسلمانان تحریک‌آمیز و ناپسند است، اما اگر یهودیان بگویند اینجا سرزمینی یهودی و آن‌جا سرزمینی غیر یهودی است، ایرادی ندارد. وقتی مسلمانی بگوید این دار الاسلام و آن دار الکفر است، ناپسند بوده و تبعیض واعلام جنگ بر ضد دیگران یا انجام نوعی جنگ روانی قدرت طلبانه وانحصارگر به شمار می‌آید. در حالی‌که اینآگونه نیست.

پیش‌تر عرض کردم که امام فخر رازی در تفسیر خویش نظرات برخی از امامان بزرگوار را نقل کرده که تمام دنیا را به امت دعوت و امت اجابت تقسیم میکنند. در نتیجه سرزمین تابع ملت است؛ اگر ملت ساکن در جایی، امت دعوت باشند، آن مکان دار دعوت است، و هرگاه ملت مقیم در منطقه‌ای امت اجابت باشند، به آن دیار، سرزمین اجابت می‌گوییم. بدین ترتیب، شایسته است این موضوع از دایره‌ی مباحث علمی خارج گردد و کاملاً به تصمیمگیرندگان و برنامهریزان سیاسی سپرده شود. سیاستگذاران و تصمیمگیرندگان حکومتی حق دارند بر اساس روابط بین‌المللی و دیدگاه‌های خویش و با توجه به شرایط حاکم بر کشور و عرف جهانی، نامی مناسب برای هر منطقه و کشور بگذارند. حاکم، خلیفه یا سلطان مسلمان حق دارد سرزمینی را دار الحرب، کشور دشمن یا منطقه جنگی بنامد. هم او می‌تواند به سرزمینی که در آن رهبری و سروری از آن مسلمانان یا احکام اسلامی است و مردم از امنیت اسلامی برخوردارند، دار الاسلام، حکومت اسلامی یا نامی مشابه بگوید. 

دعوت و دولت تفاوت بسیاری دارند؛ بسا دولت، دعوت را بر دوش بگیرد، برایش فعالیت کند و خودش را فدای آن نماید. در اصطلاح معاصر به این کار «صدور انقلاب» یا اسامی مشابه دیگر می‌گویند. دولت می‌تواند سامانه‌ها و دستگاههای دعوت را از تشکیلات خودش جدا کند، و برنامه‌ها و سیاست‌هایی را در پیش بگیرد که شاید مناسب تشکیلات دعوی نباشد. دعوت از این سخن رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ الگو می‌گیرد که فرمود: «وجعلت لی الأرض مسجداً وطهوراً». (زمین برایم مسجد و پاکیزه گردانده شده است.) همه‌ی زمین از آن خداست، و تمام زمین برای مسلمانان مسجد و پاکیزه است. از نگاه دعوی، زمین را بندگان نیکوی خدا به ارث می‌برند، اما از نگاه حکومتی و روابط سیاسی، بسا با کسی ارتباط برقرار می‌گردد که اسلام را نمی‌پذیرد، ولی در عین حال مانعی سر راه خودش در برقراری ارتباط با دولت مسلمان نمی‌بیند و بر اساس منافع مشترک و ضوابطی جدا از ضوابط دعوت با حکومت اسلامی همکاری می‌کند. 

گاهی ممکن است دعوتگران و فعالان عرصه‌ی دینی در توان خویش ببینند که غیر مسلمانان را در یک کشور طبق تشکیلات و برنامه‌های‌شان به اسلام فرا خوانند، در عین حال که ممکن است روابط حکومت‌های طرفین با یکدیگر مناسب نباشد یا حتی خصمانه باشد، زیرا تشکیلات دعوی توانایی نرمی و انعطاف بیش‌تری نسبت به حکومت‌ها دارند. حتی اگر کسی بخواهد بر ضد دعوتگران موضع بگیرد و ایشان را به خاطر این کار نکوهش کند، باز هم دولت به طور مستقیم مسؤولیتی در قبال این کارشان ندارد. بسا برای این نظریه دلیل و اصالتی در متون شرعی نیابیم، اما واقعیت تاریخی و اوضاع معاصر سرشار از دلایل و مستنداتی پیرامون این جریان است. می‌توان از دوران نبوت، به ماجرای ابوبصیر و یاران مسلمانش در مکه استدلال کرد که به منطقه‌ای دوردست رفتند و قریشیان را از نظر اقتصادی و تجاری در تنگنا گذاشتند. قریش نتوانست رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ را متهم کند، چون پیامبر پیش‌تر حضور ایشان را در مدینه نپذیرفته بود. همچنین قریشیان نتوانستد پیامبر را به پیمان‌شکنی در مفاد و الزامات صلح حدیبیه متهم نمایند، چون او اعلام کرده بود که به صلح پای‌بند است و به ابوبصیر و دوستانش آزادی عمل داده بود.

این موضوع یک مسأله‌ی نظری است؛ علمای ما تصریح کرده‌ا‌ند که تمام ساکنان کافر و مسلمان روی زمین، در امت محمد ـ صلی الله علیه وسلم ـ وارد هستند؛ مسلمانان بر این اساس که امت اجابت می‌باشند، و کافران از این جهت که امت دعوت هستند. بدرالدین عینی حنفی در کتاب «عمدة القاری شرح صحیح البخاری» (3/343) در شرح حدیثی که عبدالله بن عمر ـ رضی الله عنهما ـ با این الفاظ نقل می‌کند: «أَرَأَيْتُكُمْ لَيْلَتَكُمْ هَذِهِ فَإِنَّ رَأْسَ مِائَةٍ لا يَبْقَى مِمَّنْ هُوَ عَلَى الأَرْضِ أَحَدٌ». (آیا امشب را می‌بینید؟ به یقین سر صد سال، هیچ کس از کسانی که اکنون روی زمین هستند، باقی نمی‌مانند.). می‌گوید: طبق این می‌توانیم بگوییم که به سرزمین اجابت، دار اجابت گفته می‌شود و به سرزمین دعوت، دار دعوت اطلاق می‌گردد. وی در حدیث معروف مجددین در جزء هفتم همین کتاب (ص461) نیز همین نکته را بازگو می‌کند. علامه مناوی هم در کتاب «فیض القدیر شرح الجامع الصغیر» (1/9) چنین سخنی دارد. شیخ صالح بن فوزان الفوزان نیز در کتاب «إعانة المستفید بشرح کتاب التوحید» (1/177) همین نظر را دارد. همچنین در کتاب «قطف الجنی الدانی شرح مقدمة رسالة القیروانی» (1/107) همین مطلب ذکر شده است. در این کتاب گفته که امت پیامبرمان به دو گروه امت دعوت و امت اجابت تقسیم می‌شوند. امت دعوت هر جن و انسی از آغاز بعثت تا قیام قیامت است، و امت اجابت کسانی هستند که خداوند به ایشان توفیق ورود به دین حنیف را داده است. شریعت وی برای هر جن و انسی لازم است، و همگی به سوی آن فرا خوانده شده‌اند. مخصوص یک کس یا یک گروه نیست؛ برای همگان است. عبدالمحسن بن حمد عباد البدر در کتاب «فتح القوی المتین فی شرح الأربعین علی تتمة الخمسین» (1/115) در شرح حدیث سی و نه کتاب اربعین نووی گفته است: «امت پیامبر اسلام دو امت هستند: امت دعوت و امت اجابت. امت دعوت ...» وی همان مطلب را تکرار می‌کند.

پای‌بندی فقیهان در به کارگیری واژگان «دار الحرب، دار الاسلام و دار العهد»، بر پایه‌ی دیدگاه‌های حکومت و دولت اسلامی است، نه دیدگاههای دعوی، زیرا اکثرشان مبنای استفاده از این سه مفهوم را بر احکام گذاشته‌اند، نه ساکنان. دار الحرب طبق نظرشان و در چارچوب بینش سیاسی، شامل هر منطقه‌ای است که در آن‌جا احکام اسلامی اجرا نمی‌گردد، ساکنانش هرچه باشند. به کتاب «روضة الطالبین و عمدة المفتین» امام نووی (4/29) مراجعه کن. همگی اتفاق نظر دارند که اگر کسی بتواند در دارالحرب تکالیف دینی و عبادات را انجام دهد، آن‌جا برایش دار الاسلام است، و نباید از آن دیار مهاجرت نماید، زیرا باعث می‌شود آن‌جا هم به دار الحرب تبدیل شود. بهتر است در آن‌جا بماند. هرکس بتواند دینش را اظهار نماید و از فتنه در دینداری در امان باشد، ماندنش در آن دیار بر اساس ماندن در دار دعوت است و ترک آن‌جا برایش واجب نیست. به اقلیمی که مسلمانان در آن سکونت دارند، دار الاسلام می‌گویند، حتی نزد کسانی که اصطلاح دار الحرب را بر مناطقی گذاشته‌اند که در آن شریعت اجرا نمی‌شود، چون احتمال داده‌اند که بر ضد مسلمانان وارد جنگ شوند.

هنگامی که مردم یک منطقه اسلام را بپذیرند و قوانین اسلامی در آن اجرا گردد، آن سرزمین، دار اسلام و دار اجابت است، ولی پیرامون آن، دار دعوت می‌باشد. نام و صفت دار اسلام یا دار اجابت از جایی سلب نمی‌گردد، گرچه مردمان مسلمانش کوچ کنند یا در اشغال غیرمسلمانان در بیاید. (نگاه: مغنی المحتاج إلی معرفة ألفاظ المنهاج، 17/888). ماوردی در «الحاوی الکبیر» (14/222) توضیحاتی تقریباً منحصر به فرد در این باب دارد: ماندن در دار الحرب واجب است بر کسی که در آن‌جا سکونت دارد و می‌تواند با آنان بحث یا گفت‌وگو کند. اگر توانایی دعوت نداشت یا نمی‌توانست خود را از تجاوزگری آنان به دور دارد یا گوشه‌نشینی اختیار نماید، این وجوب از او برداشته می‌شود. هر کس امیدوار باشد که اسلام با ماندنش در آن دیار بروز پیدا می‌کند و کار دعوت سامان می‌گیرد، ماندن بر او واجب است.

در کتاب‌های فقهی مختلف جزئیات بیش‌تری در این باب وجود دارد.

بنابراین، نامگذاری مناطق به دار الحرب، دار الاسلام و دار العهد، یک نامگذاری حکومتی، اداری و سیاسی است که در عرصه‌ی دعوت کاربرد ندارد. از منظر دعوت، همه‌ی مردم در مواجهه با رسالت جهانی خاتم الانبیاء، امت محمد ـ صلی الله علیه وسلم ـ هستند؛ هرکس به خدا و رسولش پاسخ مثبت دهد و دعوتش را بپذیرد، جزو امت اجابت است و سرزمینش، دار اجابت می‌باشد. و هر کس اجابت نکند و روی برگرداند، باز هم در چارچوب دعوت، بخشی از امت محمد ـ صلی الله علیه وسلم ـ است. از نگاه دعوی، یک سرزمین یا دار اجابت است برای کسانی که به خدا و رسولش پاسخ مثبت داده‌اند، یا دار دعوت برای کسانی که پاسخ نداده‌اند. قرآن فرموده است:«إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» (عراف/128). (به یقین زمین از آن خداست که آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد به ارث می‌دهد، و فرجام از آن پارسایان است). و نیز می‌فرماید: «إنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»(انبياء/105). (به یقین زمین را بندگان نیکوی من به ارث می‌برند).

در نتیجه، دلیلی شرعی برای استفاده از واژگان دار الاسلام و دار الحرب امروزه وجود ندارد و باید فقیهان و امامان مساجد بویژه در غرب از به کاربردن مکرر این اصطلاحات تحریک‌آمیز بپرهیزند و به شیوه‌ی جمهور فقها که پاره‌ای از سخنان‌شان را نقل کردیم، عمل نمایند و مناطق را به دو گروه دار اجابت و دار دعوت تقسیم کنند. باید مردم را یکی بدانند و همگی را جزو امت انبیا به حساب آورند، از نوح ـ علیه السلام ـ گرفته تا خاتم النبیین ـ صلی الله و سلم علیهم اجمعین.