(۱) وقتی به تاریخ نگاه کنیم، در بخش زیادی از آن، جنگها و فتوحات به چشم میخورد. در برههای از تاریخ ممکن است قومی پیروزمند باشد، ولی سالها بعد مغلوب گردد. ملک و ثروت در طول گذشت زمان، بارها دست به دست گشتهاند. عامل اصلی این جنگها عقاید سیاسی، مذهبی و یا خاک و غنائم بودهاند. در کنار آن، در هر دوره، متفکران و مصلحانی هم بودهاند که بر ارزش زندگی تأکید کردهاند و به معاصران خود گوشزد نمودهاند که قدرت، ثروت، و غرور، ارزش کشتن حتی یک انسان را ندارد. و یکی تأکیدات دین و مذهب عدم خشونت و صلح است. در همهی ادیان، آمده است که ما نباید به هیچ موجود زندهای نه در پندار و گفتار و نه در کردار خویش، ذرهای صدمه وارد کنیم. ممکن است وقتی صحبت از خشونت میشود، بالاترین مرتبهی خشونت یعنی جنگ و خونریزی به ذهن فرد برسد، اما باید گفت که خشونت مراتبی به ترتیب ذیل دارد.
- خشونت و در گیری فیزیکی در حد مرگ و کشتن همدیگر (جنگ)،
– خشونت و درگیری در حد زد و خورد،
- خشونت و درگیری لفظی با الفاظ زشت،
– خشونت لفظی معمولی و
– خشونت فکری
(۲) بنابراین شایسته هست که هر انسانی به دلائل متعددی باید از خشونت پرهیز کند، چون که برای هر عملی، عکسالعملی وجود دارد. همانطور که میافشانیم و میکاریم، همانگونه درو میکنیم. هر کاری که میکنیم در حساب بدهکار یا بستانکار ما منظور میشود. اگر صدمهای به یک موجود زنده بزنیم، برای آن کار باید به همان شکل مجازات شویم. صدمه زدن به همنوع، میتواند با عمل و یا با افکار پلید صورت گیرد. امروز شاید ما بتوانیم خود را کنترل کنیم و به کسی صدمهی فیزیکی و جسمی نزنیم؛ اما در مورد زبان و پندار خود چندان مراقب نیستیم. انسانها با زبان خود دل دیگران را میشکنند و با الفاظ ناپسند احساسات آنان را جریحهدار میکنند. اگر به رفتار روزانه خود رجوع کنیم، در مییابیم که در طول روز، برخی را به خاطر اشتباهات آنان، احمق مینامیم، و برخی را تحقیر میکنیم و باعث خجالتشان میشویم. کسانی که دارای عیب و نقص هستند، به اندازهی کافی رنج میبرند و ما نمک به زخم آنها میپاشیم.
اکثر تعرضات لفظی ما ناشی از غرور بیجا و حس برتریجویی است. گاهی اوقات از روش کنایه برای تمسخر سود جسته و خود را هوشمند و شوخطبع جلوه میدهیم و این کار را به قیمت دل شکستگی دیگران انجام میدهیم. نوع دیگری از خشونت لفظی، تعصب و بدگویی است. کسانی را میبینیم که نظرات منفی نسبت به ممالک یا مذاهب و یا نژادهای گوناگون ابراز میکنند و یا نکات تحقیرآمیزی را در مورد زنان بیان میکنند. حتی بعضی مواقع خشونت لفظی در دعواهای خانوادگی بین دوستان و همسران، و بین والدین و فرزندان نمودار میشود. از نظر روانشناسی اختلاف عقیده و سلیقه امری طبیعی و قابل قبول است. اما این اختلافها، هرگز نباید به مشاجره منجر شود، زیرا بین اختلاف نظر و ستیز، تفاوت فاحشی وجود دارد. غالباً در سطح جر و بحث و ستیزه هر کس سعی میکند عقیده و سلیقهی خود را بر دیگری تحمیل کند و این موضوع در سطح دعوا به خشونت میانجامد و طرفین با استفاده از عبارات ناشایست سعی میکنند، خود را محق و طرف مقابل را محکوم جلوه دهند و در این راستا از جریحهدار نمودن احساسات یکدیگر نیز هراسی به دل راه نمیدهند و اگر از کردهی خود پشیمان بشوند، سودی برای هیچکس ندارد، زیرا خسارت لازم، وارد شده است. گفته شده که زبان از شمشیر براتر است. زخم شمشیر ممکن است التیام پیدا کند، اما زخم زبان در قلبهای شکسته بهبود نمییابد. پس باید خیلی مراقب زبان خود باشیم و در گفتار خود از متانت کافی سود بجوییم.
فقط با یک نگرش عمیق به عملکرد خودمان، شخص میتواند دریابد که چند بار در طول روز در مورد دیگران بداندیش بوده است. اکثر ما گاهی اوقات بدخواه دیگران میشویم و گاهی اوقات آنان را نفرین میکنیم و گاهی نیز دچار حسادت میشویم. اگر به این پدیده ناخوشایند در وجود خود پی ببریم، شاید بتوانیم به گونهای آن را در خود سرکوب کنیم. بهترین راهچاره آن است که همه را اعضای یک خانوادهی بزرگ به شمار آوریم. زیرا خیلی به ندرت برای نزدیکان خود آرزوهای منفی در سر خواهیم داشت. یکی از معمولترین شکل خشونت در پندار، انتقاد از دیگران است که به شکل الفاظ از زبان ما جاری میشود، اما سرچشمهی آن، در افکار ما قرار دارد و اگر به رفتار یک روز خود از این منظر نیز بنگریم، در مییابیم که در تمام روز در حال ایرادگیری از اعمال دیگران هستیم و افراد را فاقد صلاحیت به شمار میآوریم. ما در ذهن خود دیگران را مورد محاکمه قرار داده و محکوم میکنیم و در راستای این عادت ناپسند، تا آنجا پیش میرویم که حتی عزیزان خود را نیز نقد میکنیم و هرگاه چیزی مطابق میلمان انجام نشود، دیگران را مورد نکوهش قرار میدهیم. رنجشی که در اثر برخورد ما بوجود میآید ممکن است سالهای سال باقی بماند و حتی بعضی مواقع تا هنگام مرگ از بین نرود. کافی است که شما انتقاد نیشداری بنمایید و لو اینکه مطمئن باشید حق با شماست، ممکن هست برای مدتها کسی را از خود برنجانید. پس موقع معاشرت با مردم بهیاد داشته باشیم که سرو کارمان با افرادی نیست که منطق سرشان میشود. بلکه با افرادی سروکار داریم که دارای احساسات مختلف، تعصبات و عقاید گوناگون و بیدلیل هستند.
انتقادات تلخ باعث شد که توماس هاردی یکی از بهترین رماننویس انگلیسی برای همیشه از نوشتن رمان دست بکشد. پس بهجای محکوم کردن افراد، آنان را بهتر بشناسیم و کشف کنیم که چرا طرز رفتارشان چنین و چنان هست. منافع این کار خیلی بیشتر از انتقاد و خردهگیری هست. این کار منشأ همدردی، تساهل و مهربانی است. حتی خداوند هم به داوری نمیپردازد، مگر پس از آنکه انسان عمر خود را به پایان برساند. پس چرا من و شما به چنین کاری دست بزنیم؟ هیچ چیزی به اندازهی انتقاد و خردهگیری در کشتن استعداد و همت اشخاص مؤثر نیست. این انتقاد و خردهگیری نه تنها از زبان ما نباید خارج شود، بلکه در ذهن ما هم جایگاهی نداشته باشند؛ چون بزرگسالان ما نیز درست مثل کودکان که بسیار حساس هستند، به سمت انسانهای با محبت جذب میشوند، ذهن افراد پر عاطفه را میخوانند و به سوی آنان، کشش پیدا میکنند. در نقطه مقابل، افکار پلید و منفی، امواجی از خود منتشر میکنند که دیگران به راحتی آنها را دریافت میکنند. شاید ما فکر کنیم که کسی از افکار درونی ما آگاه نمیشود، اما چنین نیست و سایرین عملاً آنها را تشخیص میدهند. افکار منفی فقط روی دیگران اثر نمیگذارند، بلکه در نهایت به خود شخص نیز صدمات جبرانناپذیری میزند. در واقع اوقات سازندهای را که میتوانست صرف افکار و امور سازنده شود، با افکار منفی و بیحاصل، به هدر میدهیم. زمانی که ذهن ما مملو از افکار منفی نسبت به دیگران باشد، رسوب این افکار در ذهن مثل شعلهای جانگداز در درازمدت، شمع وجود انسان را آب میکند. اگر بگذاریم که ذهن ما گرفتار پدیدهای بشود که در آن به مفسر گفتهها و کردار دیگران تبدیل شویم، فرقی با ضبط صوت نخواهیم داشت و دائماً قصهی اتفاقات مختلف را تکرار خواهیم کرد.
اما نفس انسان بسیار ارزشمندتر از این است. ما باید نگران رستگاری خودمان باشیم زیرا که آنچه دیگران انجام میدهند مربوط به خودشان است. بگذار دیگران هرچه میخواهند بگویند. ما باید در اندیشهی سفر روحانی خود به سوی آفریدگار یکتا و مهربان باشیم. خداوند ما را برای انتقاد از دیگران استخدام نکرده است. بهتر است ما فقط از خودمان انتقاد و درباره خود داوری کنیم و بگذاریم خدا خودش داور اعمال دیگران باشد. ما اگر خود را با آن حرارت و شوقی که از دیگران انتقاد میکنیم، مورد نقد قرار دهیم، متوجه تعداد کاستیها و نارسائیهای خود خواهیم شد. آنگاه بر روی اصلاح آن موارد کار خواهیم کرد.
(۳) راستی چرا هنگامی که اختلاف نظری بین ما و دیگری پیش میآید، گفتوگوی ما تند و به مشاجره تبدیل میشود؟ و چرا کلمات خشنی بر زبان میآوریم؟ زندگی مثل درخت و کلام و اعمال ما گل و میوههای این درخت هستند. اگر ریشهی این درخت در عشق نباشد کلام و اعمال ما چیزی بهتر از نفرین نخواهد بود. کلماتی که از روی عشق به همنوعان بیان میشوند تسکینبخش و آرامشدهنده هستند و اما کلماتی که زخم میزنند، مجروح میکنند و میکشند کلماتی هستند که از حسادت، بدخواهی و نفرت زاده میشوند. این افراد هرگاه لب میگشایند گویی تیرهای زهرآلود پرتاب میکنند.
منابع:
- سینگ، راجیندر، آرامش درون و برون؛ ترجمهی وحید ایمن
- یادداشتهای قدیمی خودم
- واسوانی، جی پی، آن یگانه نوشته؛ ترجمهی فریبا مقدم
نظرات
بدوننام
24 آبان 1393 - 01:17مه ردم مه ده ره به تانه وتوله کی گه رباش تیفکری خوت عه یبت زوره له به راتانه له خوت به وه ک کورد وته نی ئاسیاو به نوره
عدنان
25 آبان 1393 - 11:24نوشته قابل تاملی بود هر چند مختصر با آرزوی موفقیت بیش از پیش برای نویسنده و تشکر از مسئولین سایت اصلاح