نظری و نقدی بر نظریه و كتاب «كنشگران مرزی»

چاپ چهارم كتاب «كنشگران مرزی» نوشته دكتر مقصود فراستخواه، در روز 11 شهریور روانه بازار شد. ناشر این كتاب انتشارات «گام نو» است كه چاپ نخست آن را در بهمن 1401 منتشر كرده ‌بود. این نوشتار گزارش و نقدی است از این كتاب و نظریه. این نوشتار، به ترتیب به موارد زیر می‌پردازد: كیستی آفریننده اثر، چگونگی یا روش تحقیق و تدوین اثر، اینكه در این اثر چه چیز بیان شده است و به چه شكل؛ سپس برخی ملاحظات درباره محتوا و شكل كتاب، بعد تأملی بر بدیل‌های كنشگری مرزی و رابطه كنشگر مرزی با برخی بدیل‌ها و سرانجام طرح نگرانی‌هایی نسبت به خود نظریه.

 

دانش‌ورز چندوجهی

در تبیین «كیستی آفریننده اثر مورد بررسی»، از قرینه‌ها یا نشانه‌‌ای بین‌الاذهانی آغاز می‌كنم: مقصود فراستخواه علی‌رغم مشی و رفتار آرام و بی‌هیاهو، «برنده جایزه انجمن ترویج علم» شده است. در كنار این خبر، شایسته است كه نشانه یا قرینه دیگری را نیز به یاد آوریم: در میان رشته‌های گوناگون «جشنواره بین‌المللی علوم انسانی فارابی» (كه در پانزده گروه یا رشته علمی، سرآمدان زمانه را شناسایی و معرفی می‌كرد) در سال دهم جشنواره، به صورت خارق‌ عادت و برای نخستین‌بار، محقق برگزیده‌ «مطالعات میان‌رشته‌ای» را معرفی كردند. پس از آن بود كه شاخه «مطالعات میان‌رشته‌ای» را به عنوان شاخه شانزدهم به این جشنواره افزودند. آن نخستین برنده جایزه میان‌رشته‌ای جشنواره -پیش از افزودن رسمی این شاخه به گروه‌های جشنواره- كسی نبود جز مقصود فراستخواه. این یكی از نشانه‌هایی است بر اینكه: كتاب مورد بررسی -با موضوع میان‌رشته‌ای- از محقق درخوری برخوردار است. مقصود فراستخواه با همه تلاشش برای ترویج علم و بیان ساده‌تر و عمومی‌تر مفاهیم، اما به ورطه ساده‌انگاری، نگرش تك‌ساحتی و دم‌دستی یا یك شكل از ساده‌گرایی‌های خطاساز، درنمی‌افتد. او برای آنكه مساله را زودتر به حد محدودیت‌های خودش برساند و بسته‌بندی كند، آن را بیش از حد ساده‌ نمی‌كند. او از آن دانش‌ورزانی است كه خودش، دیدگاهش و رشته‌اش -و بلكه باید گفت رشته‌هایش- را توسعه داده است برای آنكه تا حد ممكن به سطح این واقعیت پیچیده و چندوجهی، یعنی به سطح «مساله ایران» ارتقا یابد. یا به قول «منكن» به «راه‌حل یا پاسخ‌های ساده، روشن و غلط» درنیفتد.

 

رها از كلان روایت‌ها و ابرروایت‌ها

روش كار این پژوهشگر برای گشودن راز تداوم زندگی در ایران، این بوده است كه نخست خود را از فشار دوگانگی‌ سنگین «دولت و مردم» آزاد ساخته است. وی همچنین خود را نیازمند آزادی از ایدئولوژی‌های آماده می‌داند؛ نیازمند رهایی از سنگینی هر كلان‌روایت یا ابرروایت «كلی‌نگر» (كه فرق دارد با «كل‌نگر»). روش وی، چشم گشودن بر جزییاتی بوده است كه در Microhistory یا «تاریخ خُرد» نهفته است. روش روایت تاریخی وی، تاریخی است كه به ظرایف، دقایق و جزییات نیز توجه می‌كند. روش وی، پیمودن راه تعمق و فهم روایت‌های كوچك‌تر زندگی در ایران است، به منظور رسیدن به یك «نظریه بر پایه». یادمان باشد كه نظریه‌پرداز مورد بحث، مدرس و مولف گراندد تئوری یا «نظریه بر پایه» است. اینك او نظریه‌ای بر پایه‌های واقعیت‌های عینی ایران به دست داده است. در واقع روش تحقیق این محقق، روشی است كه وی از معرفی‌كنندگان آن در ایران و مدرس آن روش بوده است.

 

ایران هنوز هست

موضوع اثر نیز، موضوعی است كه دغدغه درازمدت محقق بوده است. تلنگری كه نقطه عزیمت محقق بوده و وی را به یك دهه تمركز روشمند بر موضوع واداشته است، از زبان خودش چنین بیان می‌شود: «وقتی تاریخ ایران را با دقت بخوانیم، شگفت‌زده می‌شویم كه با وجود این همه مصایب و سوانح، ایران هنوز هم هست. با وجود همه فراز و فرودها، انسان ایرانی هنوز هست و این انسان، تصاویری از زندگی و خیال‌هایی از زیست بهتر، در ذهن خویش دارد؛ این انسان هنوز در درون خودش، تنش و امید زندگی و بهبود دارد.» این پژوهشگر می‌افزاید: «می‌بینیم به‌رغم وجود این همه سرمشق فقدان، باز در عمل، ایران همچنان باقی مانده است؛ ایران هست و همچنان زندگی می‌كند.» پژوهشگر درست در همین بزنگاه، درنگ می‌كند و جدی‌تر از معمول می‌اندیشد. می‌اندیشد و نتیجه می‌گیرد: «پس باید عنصری دیگر یافت كه به این قوام و دوام انجامیده است.»

بدین‌ترتیب، ماجرای نظریه كنشگران مرزی، از بنیاد افكندن یك پرسش یا گمان آغاز شد: اگر ایران یكسره «تاریخ فقدان» بود كه باید پایان می‌یافت اما ایران همچنان مانده است؛ پس باید چیز دیگری هم بوده ‌باشد. با همین استدلال تازه، یعنی از طریق «برهان خلف»، پژوهشگر وجود پدیده‌ای را «اثبات» می‌كند كه پیش از این، كمتر به چشم ما آمده ‌بود. پدیده‌ای كه پیش از این، در حاشیه یا سایه نظرات آماده و پیشینی، پنهان مانده‌ بود. پدیده‌ای، پنهان در جنب نظرات پیش‌ساخته‌‌ای كه معمولا به صورت آماده به استخدام می‌گیریم.

 

كنشگر مرزی

اكنون ما در كنار فراستخواه، در كار برساختن نظریه یا چارچوب نظری دیگری هستیم از طریق خوانش، نقد و هم‌اندیشی با یك كلیدواژه تازه‌: «كنشگر مرزی». فراستخواه می‌خواهد ما در سیطره تاریخ «قهرمانان و ضدقهرمانان» نمانیم. هشدار می‌دهد كه از «ثنویت» فراتر برویم و «بینانیت» را ببینیم. وی هوشیارمان می‌سازد كه از یك‌سو، در ظلمات جبّاریت خودكامگان و سلاطین و شاید از دیگر سو، در شدت نور جانفشانی پیشوایان و شهیدان، گویا چهره گروه سومی از كنشگران، هیچ به چشم‌مان نیامده است. گویا بخشی از تاریخ را درست و دقیق ندیده‌ایم. فراستخواه با «نظریه برآمده از بستر تاریخی ایران» و استقرای نمونه‌های مكرر، قواعد مشترك این گروه از كنشگران، یعنی «كنشگران مرزی» را كشف و صورت‌بندی و به ما پیشكش كرده است.

البته فراستخواه، در حالی كه كنشگران مرزی را از لابه‌لای تاریخ می‌جوید و بر می‌كشد اما در عین حال نگران شتاب و شیفتگی خوانندگانش هست و بارها به ما یادآوری می‌كند: كنشگر مرزی انسان فرهمند و ویژه نیست؛ بلكه كنشگری است كه در هر صورت و با انواع نیت، با مجموعه‌ای از راهبردها یا كنش‌ها، در گرماگرم شدآمد میان جامعه و قدرت، سبب ثبات و دوام ایران شده است.

البته آنچه در زمستان 1401 منتشر و در بهار و تابستان 1402 تجدید چاپ شد، جلد نخست از مجموعه‌ای سه جلدی است و دو جلد دیگر كتاب در آینده به دست‌مان خواهد رسید. این را نویسنده، در شناسنامه كتاب نیز تصریح كرده ‎است: كنشگران مرزی -صد سال نخست «از نسل شوشتری (1170ش) تا نسل فروغی (1270ش).» در مجلد كنونی كتاب، بنیادها و استخوان‌بندی نظریه معرفی و تشریح شده است و گرچه بسیاری از نمونه‌ها، به تفكیك در فصول كتاب معرفی شده‌اند اما بیان نمونه‌های بعدی و مشخصا كنشگران عصر پهلوی به جلد آینده موكول شده است.

 

شكل كتاب

كتابی كه اكنون در دست ما است (یعنی جلد نخست از مجموعه سه جلدی) از نظر ظاهری، در قطع وزیری و در 604 صفحه تنظیم شده است. انتشارات «گام نو» در زمستان 1401 آن را به كتابفروشی‌ها رساند؛ ظرف دو هفته نایاب شد و ظرف یك ماه به چاپ دوم رسید. در چاپ دوم، چند اشتباه تایپی (حروفچینی) بهبود یافت. در نوروز 1402 چاپ دوم نیز تمام شد. در بهار 1402 به چاپ سوم و در تابستان 1402 به چاپ چهارم رسید. جای بهبود شكلی و صفحه‌آرایی در چاپ‌های آینده این كتاب، همچنان كاملا باز است، زیرا در كتابی راجع به موضوعی غامض و حاوی مباحث چندلایه و در هم تنیده، هنر طراحی و صفحه‌آرایی ناشر، اهمیت مضاعف می‌یابد. از نظر من: استفاده از شماره‌بندی زنجیره‌ای مباحث، می‌تواند به شكلی بهتر پیوندهای مطالب را باز نمایاند و خواننده را در رهگیری شاخه‌های اصلی، فرعی و فرعی‌تر این درخت شاخه‌گستر در طول تاریخ و در پهنه تحلیل، بهتر یاری كند. شاید با كوششی در مرز شكل و محتوا، افزودن چكیده فصول اصلی و فرعی و به علاوه، بندهای كوچكی در حاشیه صفحات كتاب (كه در برخی كتب رایج است) یا حتی افزودن برخی صفحات سفید در آغاز و پایان فصول -برای ایجاد انبساط دیداری و فرصت یادداشت نویسی خواننده- نیز به مزیت‌های شكلی كتاب بیفزاید. اساسا در چاپ‌هایی از این كتاب كه تاكنون منتشر شده‌اند، استفاده چشم‌نواز و به ‌اندازه، از تسهیلات یا امكانات گرافیك امروزی دنیای نشر، كمتر به چشم می‌خورد. در صورت تقویت این ویژگی كتاب، جذابیت‌های آن بیشتر خواهد شد.

نكته دیگر اینكه برخی اسامی و اعلام را در «نمایه» انتهای كتاب نیافتم. برخی شخصیت‌های كتاب دارای نام‌ها و القاب گوناگون بوده‌اند. پس جا دارد كه در «نمایه»، تمام نام‌ها یا القاب هر شخص فهرست شود و اگر قرار است شماره صفحات مربوطه، تنها در برابر یكی از نام‌ها یا القاب هر شخص درج شود، خوب است دیگر نام‌ها و القاب وی به همان نام برگزیده ارجاع شود، زیرا روشن است كه بسیاری خوانندگان، تمام نام‌ها و القاب شخص مورد جست‌وجو را نمی‌دانند. اساسا در چنین كار گسترده‌ای باید نمایه‌سازی كار را تقویت كرد مثلا شاید در پایان جلد سوم، افزودن چند نمایه جامع لازم شود. شاید هم نسخه‌های قابل‌جست‌وجوی دیجیتالی از این كار تهیه شود كه كار محققان آینده روان‌تر و دقیق‌تر شود. در هر صورت امیدوارم همگام با توسعه محتوا و عمق این نظریه و نیز ترویج و تعمیق مباحث آن در میان پژوهشگران، ناشر معتبر كتاب نیز به توسعه و ارتقای شكل عرضه كتاب در چاپ‌ها و ویرایش‌های آینده همت كند.

 

انسان‌هایی سقراط‌وار

شایان ذكر است گرچه كتاب فراستخواه درباره اهمیت دولت و كنش‌های پیرامون آن است، اما با این جمله پایان می‌یابد: «هیچ نوع سرمایه‌گذاری در سازمان دولت، بدون سرمایه‌گذاری در سازمان اجتماعی به جایی نمی‌رسد و منشا تاثیرات درازمدت و مصدر پایداری نمی‌شود.. این هشدار پایانی، نمود توجه این صاحب‌نظر به دیگر گونه‌ها و عرصه‌های كنشگری است. نكته معرفتی یا شناختی، دقیقا همین است كه بدانیم: كنشگر مرزی نیز بوده است؛ در كنار كنشگران مدنی و آزاد، بوده و هست. او نیز كار خودش را به انجام می‌رساند؛ در محدوده توان و خلاقیت خود، اثری می‌گذارد‌ و نقشی از هستی و مهارت‌های خاص خودش را بر هستی ایران‌مان می‌زند.

فراستخواه نمی‌گوید: «كنشگر مرزی جایگزین كنشگران حماسی یا جان‌نثاران و قهرمانان است.» ما در عین شناسایی قدر «كنش مرزی»، همچنان به قله‌های درخشان كنش‌های قهرمانانه نیاز داریم. روایت من خواننده، این است كه شناسایی دقیق «كنشگران مرزی» و قدر‌شناسی از «نخبگان معمولی»، اصلا نافی جایگاه «سرمایه‌های نمادین» (به صورت عام) و «شهیدان» (به صورت خاص) نیست و نباید باشد. ما همچنان نیازمندیم كه گاه در گردنه‌ها یا بزنگاه‌های تاریخ، انسان‌هایی، سقراط‌وار برخیزند و حقانیت باور خویش را با جان خود شهادت دهند. مگر در این تاریخ -و نیز این جغرافیا- هیچ‌گاه تضمینی بوده است مبنی بر اینكه اگر «كنشگری بخواهد به آداب گفت‌وگو، به رسم مسالمت و به روش خشونت پرهیز ملتزم باشد»، پس آنگاه الزاما «رقیبان یا مخالفان وی نیز از خون و خشونت رویگردان باشند؟»

بنابراین در فهم و روایت من، دعوی یا مدعای نظریه، فقط این است: این یكی كنشگر (كنشگر مرزی) نیز با تمام ضعف‌ها و قوت‌هایش، بخشی از واقعیت تاریخی و اجتماعی ایران است كه در فراز و فرودهای تاریخی، باید سهمی در خور به آن داد؛ تا بلكه تاریخ را درست‌تر فهم كنیم. دعوی این نظریه، دعوی معرفت است؛ دعوی شناخت دقیق‌تر و درست‌تر فراز و فرود ایران است. به قول نویسنده: كاركرد این نظریه آن است كه نوری باشد برای شناسایی راه‌حل‌هایی دیگر برای مساله ایران و نه توری باشد برای بستن دست و چشم ما در شناخت واقعیت متكثر و متنوع. فراستخواه می‌گوید: «از نظریه مراقبت كنیم» تا دچار تقلیل‌گرایی و سوءتفاهم نشود.

 

سوءاستفاده از نظریه

اما من بیش از آنكه نگران «سوءتفاهم» نسبت به نظریه باشم، نگران «سوءاستفاده» از این نظریه هستم. در «سوءتفاهم»، عنصر «سوءنیت» بسیار جدی است. براساس تجارب زیسته من، باید از همین آغاز در برابر عنصر سوءنیت از «نظریه» و نیز از «ایران» مراقبت كنیم. نگرانی جدی دارم كه: خیل آدم‌های مستعد سوءاستفاده از پیام‌ها، شعارها، احكام، قوانین، مقررات و نظریات، چه بر سر این نظریه خواهند آورد! آیا یقه‌سفیدان سودجوی نشسته در ساختمان‌های دولت و انباشته در ساختارهای قدرت، برای بستن دهان منتقدان خود از این «گفتمان معرفت‌افزا» یك «دكان منفعت‌افزا» نمی‌سازند؟ نگرانم، زیرا بازیگران پیرامون قدرت، اغلب یقه‌سفیدان با هوش، با اطلاع، ظاهر‌الصلاح و خوش‌بیان هستند. پس این «نظریه» در این خطر است كه با شدت و با كثرت، ابزار تشبثات سودجویانه كثیری شیاد و بسیاری سودجویان مكار و ریاكار بشود. این نگرانی جدی است كه از فردا، بسیاری كسان، تشبث و تظاهر كنند كه میان دیوان دولت و ایوان ملت در كنش هستند در حالی كه به واقع میان توبره دولت و آخور ملت در خورش هستند.

در كنار خطر «سوءنیت» و «سوءاستفاده» نسبت به «نظریه كنشگران مرزی»، خطری ویژه نیز هست كه «شخص كنشگر مرزی» را تهدید می‌كند: خطر لغزش اخلاقی كنشگر مرزی. زیرا «كنشگر مرزی» در مرز جامعه و دولت است و دولت همواره وسوسه‌انگیز و همنشین ثروت و قدرت. پس «كنشگری مرزی» به شكلی پنهان و ظریف نیز ممكن است كه به انواعی از «ریاكاری مرزی» و حتی «كاسبی مرزی» منحرف شود. این شكل انحراف، لغزش كنشگران از دیدگاه اخلاق فردی است تا جایی كه باید گفت: در میان انواع كنش‌ها، بیشترین «خطر اخلاقی» در همین «كنشگری مرزی» است. گرچه كنشگر مدنی و آزاد یا كنشگر حماسی نیز در معرض مخاطرات اخلاقی دیگر -مانند تكاثر، عُجب و خودنمایی- قرار دارند، اما در این میان، موقعیت كنشگر مرزی از نظر اخلاقی خطیرتر به نظر می‌رسد و جا دارد كه وی همواره بیشتر از دیگر كنشگران از خویش و ایمان خویش مراقبت كند. كنشگر مرزی باید چو بید بر سر ایمان خویش بلرزد و هر لحظه فجور و تقوای خویش را محاسبه و مراقبت كند. وسوسه دایمی سهم‌خواهی از قدرت نزدیك و ثروت در دسترس، وجه به‌ شدت اخلاقی در كنشگری مرزی را نمایان می‌كند. چرا «اخلاقی»؟ چون هر كسی در اعماق ذهن یا قلب خود، می‌داند چه می‌كند؟ در پی چیست؟ و چه در سر دارد؟ اینجا، در فضاهای مرزی، هنجار «اخلاق»، بسیار كلیدی و بسیار تعیین‌كننده است.

پس باید هم مراقب شخص كنشگر مرزی باشیم كه پایش نلغزد و هم مراقب نظریه كنشگران مرزی كه آن را به توجیه سوءاستفاده و سودجویی تقلیل ندهند. یك راه پیشگیری سوءاستفاده از این نظریه مورد بررسی‌، معرفی راه و رسم یا زیست عملی نطریه‌پرداز آن است. شناخت بیشتر و بهتر این نظریه‌پرداز، استعداد سوءاستفاده از این نظریه را كاهش می‌دهد. وقتی كنشگر دلیر و دلسوزی مانند فراستخواه از «بینانیت» و «كنش‌مرزی» سخن می‌گوید باید با نگاه به مشی «دلیرانه» و «دلسوزانه‌»ی وی متن را خواند. معنای سطور این كتاب را باید دلیرانه و دلسوزانه خوانش و فهم كرد. با شناخت این خواننده از مقصود فراستخواه، زبان حال نویسنده در بین سطور این كتاب، بسیار شبیه این سخن خواجه شمس‌الدین حافظ است كه: «من این حروف نوشتم چنان كه غیر نداند/تو هم ز روی محبت، چنان بخوان كه تو دانی.»

(پژوهشگر معاملات دولتی و طرح‌های عمرانی كشور)