دنیای معاصر دنیای صعود و بر صدر نشستن طیفی از مفاهیم نوین است که یا در خرد گذشتگان از جایگاهی فراخور برخوردار نبودهاند و نتوانستهاند مرکزیت امروزین را کسب کنند و یا مقهور و مغلوب دیگر مفاهیم مقتدر دوران بودهاند و جز بندگی و چاکری هنری از خویش عرضه ننمودهاند. دموکرسی و اخلاق هر کدام در حوزهی معرفت انسانی از پیشینهی سترگی در تاریخ برخوردارند و در فراز و نشیب تکاملی خود از تعبیر و تفسیرهای متفاوت بهره جستهاند، ما در این مقام در پی بازشناسی و باز تعریف اخلاق و دموکراسی نیستیم و بلکه میطلبیم به اختصار نسبتهای خانوادگی این دو مفهوم را باهم مکشوف سازیم و راه را بر قدمهایمان نمایانتر نماییم.
اگر از میان باران تعاریف برای دموکرسی بر نمودی انگُشت معرفت نهیم و بگوییم: مشارکت عمومی انسانها در مهار قدرت فرد یا افرادی با بهرهگیری از نهادها و مکانیسمهای گوناگون بهطوری که به کاستن از رنجهای مردم به واسطهی ادارهی امور سیاسی جامعه منتهی شود یا اگر وجود دموکراسی مستلزم دو اصل کلّی باشد: (الف) نظارت همگانی بر تصمیم گیری جمعی؛ (ب) داشتن حق برابر در اِعمال این نظارت. هر اندازه کهاین دو اصل در تصمیم گیریهای یک اجتماع بیشتر تحقق یابد، آن اجتماع دموکراتیکتر خواهد شد.
بر همین اساس دموکرسی را خواه روشی بدانیم برای تحدید قدرت و فراهم آمدن زمینههای عدالت و برخورداری بشر از حقوق خویشتن و یا به عنوان ارزشی بنگریم برای ضمانت و حفظ عدالت و تأمین حقوق در هر دو صورت ما به اخلاق رجوع کردهایم واز منظر اخلاق بهاین قضایا نگریستهایم. اگر نیک بنگریم اصول دموکراسی از اخلاق نشأت گرفتهاند و قوام خویش را بر اخلاق بنا کردهاند.
دموکراسی چون بسیاری دیگر از مفاهیم، تعریفی پیچیده دارد، بنابراین، تعریف هر کس از دموکراسی میتواند نوع نگرش او را آشکار سازد؛ «لیپست» در مورد دموکراسی معتقد است: «تعریف مفهوم پیچیدهای چون دموکراسی ناگزیر مبنایی فرهنگی دارد؛ بدیهی است که نگرش یک طرفدار اتحادیهی کارگری در اروپای مرکزی با نگرش یک دهقان اهل جنوب صحرای آفریقا، که درآمدی بخور و نمیر دارد، فرق میکند. این تعاریف به تاریخ هم وابستهاند؛ مثلاً، شهروندان کشورهایی که پس از 1945 از دل استعمار برآمدهاند تصور و شناختی از دموکراسی دارند که با تصور و شناخت شهروندان کشورهای قدیمی فرق میکند و تعریف هر شخص از دموکراسی از عوامل متعدد دیگری نیز تأثیر میپذیرد.» و برای همین بایستی در نظر داشته باشیم، ما هر فرهنگ و اخلاقی در جامعه داشته باشیم دموکراسی در معنی آن لباس را به تن میکند و برای همین چه بر دموکراسی موجود نقد داشته باشیم و چه برای نهادینه کردن آن تلاش کنیم قبل از هر چیز بایستی ارزشهای اخلاقی حاکم بر رفتار و پندار مردمان جامعه را مورد کاوش و نقد قرار دهیم.
دموکرسی مجموعهای از ارزشهای اخلاقی است برای تحدید قدرت حاکمان و اخلاقی کردن تدبیر و سیاست ایشان تا در سیاستشان ارزشها حفظ شوند و مفاسد امور به نصح، نرمی، شورا و همدلی صلاح و سامان پذیرد و قهر، انقلاب و خونریزی و ویرانی حاجت نیفتد و عزل حاکمان ناشایست بدون توسل به خشونت و زیر پا نهادن ارزشهای اخلاقی ممکن و میسور گردد. تفکیک قوای حاکمه، آموزشهای عمومی اجباری، نیرومندسازی مطبوعات و رسانهها و انحصاری نبودن آنها در راستای نقد و نصح پیوسته، آزادی بیان و عقیده، وجود شوراهای متنوع در تمام سطوح تصمیم گیری، احزاب، انتخابات عمومی و مجلس، شیوههای تحصیل و تأمین دموکراسی هستند و قومی که هزینههای اخلاقی بودنش بالا باشد و ساده ترین ارزشهای اخلاقی با ضد ارزشها مهار شوند. نمیتواند به دموکراسی واقعی دست یابد.
یعنی ما از هر جهت به دموکراسی بنگریم با امر اخلاقی برخورد مینماییم.اگر بخواهیم بر ضد دموکراسی برخیزیم و آن را از ساحت زندگی آدمیان برچینیم، قبل از آن بایستی مجموعهای سترگ از ارزشهای اخلاقی را زیر پا نهیم و از ساختار زندگی حذف نماییم. و اگر بخواهیم دموکراسی را نهادینه کنیم و از ثمرات آن بهرهمند شویم بایستی بر یک زمینهی اخلاقی بنا نهیم و جامعهای که اخلاقیات را زیر پا مینهد و توان اخلاقی شدن ندارد، دموکراسی شکل نمیگیرد و با خشونت، تهدید و زیر پا نهادن اخلاقیات دموکراسی تحقق نمییابد. و همچنین تا هنگامی که به دموکراسی به مثابهی اخلاق نگریسته نشود به حیات سیاسی و فرهنگی ما وارد نمیشود. پایین آوردن هزینههای اخلاقی بودن مهمترین تلاس در راستای بسط دموکراسی در ساختارهای دموکراسیخواه است.
دموکراسی راستین نیازمند معیارهای اخلاقی است و از این رو در سنتهای دینی واعتقادی جوامعی که رعایت این معیارها لازم شمرده نمیشود، دموکراسی دستیافتنی نیست، این امر به اهمیت و نقش اخلاق در دموکراسی اشاره دارد و همچنین به علل و عواملی که از برآمدن و نهادینه شدن دموکراسی جلوگیری میکنند و در جوامعی که فرهنگ واعتقادات با اخلاق در تضاد قرار گرفتهاند و پایهایترین امور اخلاقی به سادگی بهخاطر امور دیگر قربانی میشوند، زحمات و هزینههای بسط دموکراسی به یغما میرود و اگر چیزی به وجود آید یک نوع دکور دموکراسی است که آن را منفور و مقهور اجتماع میسازد.
اگر در جامعهای تصویر منفی از دموکراسی به وجود آمده یا بهخاطر نبود اخلاقیات لازم برای نشستن دموکراسی است یا همین پیکر بیروحی است که تهی از ارزشهای اخلاقی گشته است. دمیدن روح در دموکراسی دمیدن اخلاق در کالبد جامعه است. وقتی ترس و تهدید، دروغ و فریبکاری، استبداد و چپاول، بیوفایی و تجاوز و... به جای امید و آزادی، صداقت و پاکی، مشورت و فداکاری، تعهد و امنیت و... مینشیند، دیگر نقد قوهی حاکم و انتخابات آزاد و تفکیک قوا و آزادی بیان و... نه تنها جایگاهی نخوهند داشت بلکه به مبارزه با این ارزشها خواهند پرداخت و آن را بر ساحت زندگی خویش گران خواهند یافت.
نقد اخلاقی دین، فرهنگ و ارزشهای حاکم و سرازیر کردن اخلاق به این مقولات اولین گام در مسیر گشودن زندگی جوامع برای شکوفه دادن و رشد دموکراسی در این جوامع است و قطعاً جنگ دموکراسی با ضد اخلاقیاتی است که میخواهد به سلطهی ویرانگر و ستمگرانهی خویش ادامه دهد و همرهی با اخلاقیات همراهی با دموکراسی را میطلبد و در این زمینه میتوان بسیاری از ناخشنودیها و تکفیرهای دموکراسی را یافت که در هر حرکتی که نمایش میدهند، ارزشهای اخلاقی و حقوق انسانی را زیر پا مینهند.
اخلاق به مثابهی تن دادن به آرمان دموكراسی، داشتن مشروعیت قانونی و پذیرش اجتماعی، داشتن خدمات عمومی كارآمد و اثربخش، جلب اعتماد مردم به حكومت است. حقوق بشر و فضیلتهای مدنی امروزی مانند کثرتگرایی و کثرتپذیری و همزیستی آزادمنشانه با مخالفان و برابری همهی شهروندان در آزادیهای مدنی و اجتماعی صرف نظر از داشتن یا نداشتن دین و قطع نظر از داشتن این یا آن مذهب، همه از برکات اخلاقی دموکراسی برای زندگی اجتماعی انسانهاست.
ما به هر طریقی وقتی به دنیای جدید گام نهادهایم و مجموعهای از حقوق وظایف شهروندی را بر خویشتن مفروض گرفتهایم که چه به صورت قانون درآمده باشند یا نه، زندگی در این نوع سبک زندگی التزام به آنها را واجب شمرده است و زیر پا نهادن آنها نشان بیوفایی و بیتوجهی به عدالت و نیکوکاری است و مصداق بارز شکستن معیارهای اخلاقی بهخاطر نهادهای سنتی و خوانشهای غیر اخلاقی از آن.
البته بایستی در نظر داشت همانطور که بقا و تداوم دموکراسی به اخلاق مدنی وابسته است جز از طریق دموکراتیک هم نمیتوان اخلاقیات مدنی را ایجاد نمود. با بهرهگیری از روشهای غیر دموکراتیک و نااخلاقی، نهاد دموکراسی میپوسد و به بار نمینشیند و به ضد خویش تبدیل میشود و این دور نا اخلاقی جامعه به تکرار و تهوع میرسد نه اینکه در سایهی دموکراسی بیاساید و میوههای زیبایش را بچیند.
اخلاقی بودن و دموكراتیك بودن دو روی یك سكهاند. نمی توان ادعای اخلاقی بودن كرد ولی سیستم حكومتی بستهای را ارائه كرد، مردم را در تصمیمگیریها مشاركت نداد، به آنان آزادی بیان نداد، اطلاعات را در اختیار آنان نگذاشت و مطالبات مردم را توجهی نكرد و نیز مكر كردن با مردم و بیصداقتی برازندهی هر كس كه باشد، برازندهی حكومتهای متكی بر مردم نیست. حكومتهای دموكراتیك شرط نخستینی كه باید رعایت كنند، صداقت و درستی است تا اعتماد مردم را بهدست آورند. نمیتوان دموكراتیك بود و به مشاركت فقط به صورت ابزاری نگریست.
بوروكراسیهای سنتگرا امروزه اگر میخواهند اخلاقی باشند باید به الزامات آن تن در دهند. پاسخگو بودن سازمانهای و دولتها روشی برای تضمین اخلاق در عرصههای حكومت و اداره است و تا زمانی کهاین سازمانها التزام عملی خود را به اخلاقیات دموکراسی به اجرا ننهند، جامعه و نهادهای آن از یک سیستم عادلانه دموکراتیک محروم خواهد بود.
آنانی که میخواهند از طریق انقلاب و خشونت و یا تحمیل راه را برای دموکراسی بگشایند، اولا پایههای خود دموکراسی را زیر پا نهادهاند و اخلاقیات را که ضامن و حافظ دموکراسی است ترور کردهاند، واقعیتهای تاریخی نشان داده به نتیجه عکس رسیدهاند و به دموکراسی منجر نشده است و بدون پشتیبانی درونی و اخلاقی جوامع ره به جایی نمیبرد.
دموكراسی در طول زمان توسعه یافته است و پیوسته اهداف خویش را با اخلاقیات انسانی همنوا ساخته است. درست به همان سان كه در طول مراحل متفاوت زیادی در گذشته مورد قبول واقع شده است، همچنان رو به تكامل خواهد بود و در آینده ارتقا خواهد یافت. در همین راستا، یك نظام انسانی و اخلاقی را شكل خواهد داد، نظامی كه مبتنی بر حقانیت و واقعیت باشد. اگر انسانها به عنوان یك كل در نظر گرفته شوند، بدون بیتوجهی به جنبهی روحانی وجودشان و نیازهای معنویشان و بدون فراموش كردن اینكه زندگی انسانی محدود به این زندگی اخلاقی نیست و اینكه همهی انسانها اشتیاقی برای جاودانگی دارند، دموكراسی میتواند به اوج كمالش برسد و خرسندی و رضایت بیشتری برای بشریت به ارمغان آورد.
و برای همین دموکراسی قبل از آنکه یک روش حکومتی و یا سیستم سیاسی باشد، یک فرهنگ است و پروسهی تاریخی است که باید سیر تکاملی خود را طی کند. هیچ جامعهای یکشبه دموکرات نمیشود. در حقیقت انسانهای دموکرات هستند که جامعه را دموکرات میکنند. و از آنجا که دموکراسی درجات مختلف دارد و یک مفهوم مطلق نیست. یک جامعه ممکن است نسبت به جامعهای دیگری دموکرات و نسبت به جامعهی سوم غیردموکرات باشد.
وقتی فرد یا جمعی، از قدرت بهرهمند میشوند، وظایف مدنی خود را به انجام میرسانند، از آزادی دفاع میکنند و برای نهادینه سازی آن تلاش میورزند، به رأی اکثریت احترام میگذارند، از حقوق اقلیت دفاع میکنند، دولتی پاسخگو و غیر متمرکز طلب میکنند، با مشارکت در امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی از قانون، آزادی دین و بیان دفاع مینمایند، با مشارکت آگاهانه در انتخاباتی عادلانه خویش را نشان میدهند و بر پایبندی بر ارزشهای چون تحمل، همکاری و مدارا با روحیهی دموکراتیک هستند، در همهی این موارد ما با یک کنش اخلاقی جمعی مواجه هستیم و بدون آن دموکراسی معنای نمییابد.
چون دموکراسی زایندهی اخلاق است بر اخلاق اولویت پیشینی دارد. اما این جمله بدین معنا نیست که تا جامعهای دارای دموکراسی نباشد دارای اخلاق نیست. بلکه منظور این است که تا دموکراسی بر یک جامعه حاکم نشود، در آن جامعه، اخلاق دموکراتیک که میتوان اخلاق دموکراتیک را اخلاق قانونمدار نامید شکل نخواهد گرفت. مطمئناً هر جامعهای دارای اخلاق سنتی هست. اما اخلاق دموکراتیک مربوط به حوزهی عمومی است و اخلاق سنتی مربوط به حوزهی شخصی افراد است. تمامی تلاش اخلاق دموکراتیک برای مشخص کردن حریمهای اجتماعی و سیاسی افراد و گروههاست. در صورتی که اخلاق سنتی برای خود حریم نمیشناسد و فرد سنتی این حق را برای خود قائل است در هر حریمی و حریم هر شخصی تجسس کرده و وارد شود و برای دیگران تعیین تکلیف کند و زیر پا نهادن این قوانین و حریمها را غیر اخلاق بهشمار نیاورد.
دموکراسی مانند گلی است که نیازمند مراقبت دائمی است. هر گروه و جماعت دموکراتیک اگر مورد نظارت دائمی اعضا و افراد خود قرار نگیرد، بر قدرت خود خواهد افزود و در رتبههای پایینتری از دموکراسی قرار خواهد گرفت. این تجربهای است که به اثبات رسیده و هشداری است برای طالبان دموکراسی. پروندهی ارتباط اخلاق و دموکراسی هیچ گاه بسته نخواهد شد و نظریهپردازان در فراز و نشیب این ارتباط به طرح دیدگاههای خویش خواهند پرداخت. اگر دموکراسی در جهانی امری اجتنابناپذیر است، که هست، باید آن را با بهرهگیری از ساز و کارهای لازم، از درون محقق و نهادینه کرد و پیوندهای اخلاقیاش را محکم نمود.
منابع:
1-آئین درآیینه، سروش دباغ، نشر صراط، چاپ سوم زمستان 1387
2-فربه تراز ایدئولوژی، عبدالکریم سروش، چاپ دهم بهار 1388
3-مبانی اخلاقی دموکراسی، سروش دباغ، روزنامه اعتماد، یکشنبه 10 آذر 1387
4-مراحل و عوامل و موانع رشد سیاسی، مجموعه نویسندگان، ترجمه عزتالله فولادوند، نشر ماهی، چاپ دوم زمستان 1388
5-دموکراسی اخلاقی، فتح الله گولن، ترجمهی عسگر قهرمانپور - شماره ۱۴، مرداد ۱۳۹۰
6-دیوید بیتهام و کوین بویل، دموکراسی چیست؟، ترجمهی شهرام نقش تبریزی، انتشارات ققنوس، 1379
7-دموکراسی، اخلاق وعقلانیت، مجموعه مقالات محمد رفیع محمودیان، طرح نو، فروردین 1392
نظرات
لطفی
14 خرداد 1393 - 09:31سپاس از سیدعزیز بزرگوار و خوش قلم؛ مفید افتاد و استفاده کردیم. چشمه جوهر قلم تان همواره جوشان باشد و دستان زحمت کش تان همیشه پرتوان باد.