« بسم الله الرحمن الرحيم وَالْعَصْرِ (1) إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ (2) إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ (3) »    

معاني کلمات   

 و: حرف قسم است.   

عصر: به معناي وقت و زمان و روزگار است، مفسرين معاني ديگری را نيز براي آن بيان نموده‌اند.   

خسر: زيان کاري و نقصان سرمايه است. که در اين جا منظور مهلکه و بدبختي‌‌هايي است که بر انسان تسلط و غلبه پيدا می‌نمايد.

حق: هر امر راست و درست و مطابق با واقع را حق گويند، اعتقادي باشد يا عملي، گفتار باشد يا پندار که دليل قطعي بر ثبوت آن وجود داشته باشد و انکار آن امکانپذير نباشد.

صبر: نيرويي است که نفس را به تحمل مشقات و پايداري در برابر مشکلات و استقامت در راه وصول به اهداف مقدس و کارهاي خير وادار می‌نمايد.

به نام خداوند بخشنده‌ي مهربان

توضيح: اين سوره داراي سه آيه است و مکي می‌باشد.

 والعصر: قسم به وقت و زمان و روزگار. خداي متعال انسان را به نعمت بزرگي که در اختيار دارد و‌ کمتر اهميت و ارزش آن را درک می‌نمايد، آگاه می‌سازد تا هرچه بهتر و بيشتر قدر و قيمت اين نعمت را بشناسد و آن را رايگان از دست ندهد. اين نعمت گرانبها عبارت از وقت، زمان، عمر و لحظات زندگي هر فرد، ملت و جامعه می‌باشد. پروردگار جهانیان براي هوشيار نمودن انسان سوگند به زمان ياد می‌کند تا انسان آگاه شود که اهميت وقت و زمان به انداره‌ای است که شايسته‌ي آن است خداوند به آن سوگند ياد کند، و متوجه گردد که وقت و زمان و روزگار از بهترین عطایا و کرم‌‌های خدایی است‌‌‌ و سرمایه‌ی زندگی و بزرگترین عامل جهت کسب علم و دانش و تقوا و فضیلت می‌باشد.

 تنها در سایه‌ی زمان است که می‌توان از شر جهل و نادانی خلاص یافت. زمان پدیده‌ای است که هرکس ارزش واقعی آن را بداند به آسانی آن را از دست نخواهد داد و یکایک لحظات آن را در پیشبرد حق و خدمت به مردم و مبارزه علیه جهل، فساد،‌ ظلم، ستم و بیدادگری صرف خواهد نمود. 

لحظات زندگی گوهرهای نایاب‌اند که به محض از دست رفتن برگشت‌پذیر نخواهد بود. زمان پایه و اساس است برای هر کوشش و اقدام خیر و خیرخواهی و خیراندیشی. هر کاری را درنظر بگیرید نیاز به زمان دارد و بدون آن امکانپذیر نیست. می‌توان گفت زمان مادر مهربانی است که تمام خوبی‌‌ها در دامن آن پرورش می‌یابد. ملت‌‌ها، جامعه‌‌ها و افرادی که به اهمیت این موضوع پی برده‌اند برنامه‌‌های دقیقی برای به کار گرفتن زمان تنظیم کرده‌اند و با استفاده از آن‌‌ها به پیشرفت‌‌های مهمی رسیده‌اند. بر مسلمین لازم است که به قرآن برگردند و این قانون آسمانی را که سرشار از خیر و برکت است مد نظر قرار دهند و بدانند؛ چرا در اکثر سوره‌‌های قرآن خداوند به شب و روز، چاشتگاه و صبح و شام و ماه و خورشید سوگند یاد می‌نماید؟ مسلّما یکی از فلسفه‌‌های این سوگندها یادآوری و آگاه‌سازی انسان به اهمیت و خیر و برکت این لحظات است، تا ناآگاهانه در لهو و لعب و تنبلی و فساد و تباهی و شیطنت به هدر نروند و بخش‌‌هایی از شب و روز، صبح و عصر، ظهر و شام صرف پرستش و عبادت خدا و پیوند دادن روح به عالم ملکوت گردد و با تقویت نمودن هرچه محکم‌تر این پیوند بر نیروی شر و فساد، حرص و خودخواهی، نخوت و تکبر، ظلم و استبداد، غلبه شود و در سایه‌ی لوای ایمان به خدا، با قلب‌‌های آکنده از مهر و محبت و خیرخواهی و حق‌طلبی برای خدمت به دین و انسانیت از هیچ تحرک و کوششی کوتاهی نگردد.

خداوند به این اوقات سوگند یاد می‌کند تا انسان هوشیار شود که زمان فرصتی طلایی و زودگذر است هرگاه از این فرصت حسن استفاده شود و صفحات آن به کردار و گفتار و پندار نیک و خدمت به انسانيت آراسته گردد، چنين زماني و لحظاتی را بايد لحظات خير و برکت ناميد؛ اما اگر اين فرصت را در زندگي حيواني و لذت شهواني و اغراض پست اهريمني و تجاوز به جان و مال و حقوق ديگران از دست دهد، مسلّما لحظات به هدر رفته، نقطه‌‌هاي سياه و مايه‌ی خسران و بدبختي می‌باشند. آري زمان ظرفي است که بدیمنی یا برکت آن بستگي به نوع عملي دارد که در آن انجام می‌گيرد و هيچ روز و ماه و سالي به نزد خداوند منحوس نيست مگر لحظاتي که رفتار ناپسند در آن صورت گيرد و دقايقي مبارک است که اعمال نيک و رفتار خداپسندانه در آن واقع شود. کساني که می‌گويند فلان روز شوم است يا فلان روز براي فلان کار نحس است، در اشتباه می‌باشند. لازم به ذکر است که لحظات حساس و سرنوشت سازي در زندگي افراد و ملت‌‌ها وجود دارد که نقطه‌ي عطف و تعيين سرنوشت نام دارد؛ اين لحظات پر ارج و ارزش برکتش از صدها ماه و سال بيشتر است همچنانکه خداوند می‌فرمايد:

« لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ» شب قدر از هزار ماه بهتر است. (قدر/3)

شب قدر و شب نزول قرآن گران بها تر از هزاران ماه است. به حقیقت شبي که نور قرآن در آن درخشيد، نيروي حق بر باطل چيره شد و قانون آسماني و حق وعدالت جايگزين قانون جنگل گرديد و خورشيد علم و عقل و ايمان از زير ابرهاي متراکم و تاريک جهل و کفر طلوع کرد و مسير جامعه‌ی انساني که از سراشيب بدبختي به لبه‌ي پرتگاه نزديک شده بود، در آن شب به صراط مستقيم هدايت گرديد. به راستي چنين شبي از هزار ماه که از برکت قرآن محروم بوده است با ارزش تر و گران قدرتراست و بي توجهي به آن، زيان و خسران بزرگی به دنبال دارد. خداوند می‌فرمايد قسم به وقت و زمان که همه انسانها در زیان ضررند«إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» 

به جز کساني که ايمان و باوري کامل دارند که جهان هستی و اين زمين و آسمان با اين همه نظم و هم بستگي دقيق، داراي آفريدگاري است دانا و توانا، ازلي وابدي که نيکوکاران را پاداش مي‌دهد و ظالمان را به کيفر مي‌رساند. آنان که همراه با ايمان کامل تمام اعمال صالحه را انجام می‌دهند و مردم را به نيکوکاري و حق طلبي و بردباري و صبر و استقامت و پايداري در راه نيل به حق دعوت می‌نمايند، اين اشخاص مؤمن و صالح از خسران و زيان مصون و محفوظند. در اين سوره خداوند نسل انسان را در طول تاريخ وجودش به دو دسته تقسيم می‌نمايد: دسته‌ي اول، زيانکاران و گمراهان و سرگشتگان که راه نجات ندارند. با توجه به جمله‌ي «لَفِي خُسْر» يعني در خسران بزرگي فرو رفته‌اند. چنين استنباط می‌شود که طوفان خسران آنان را احاطه کرده است و هيچ گونه اميدي به نجات آنان باقي نمانده است.

دسته‌ي دوم، ايمان دارن و نيکوکاراني هستند که نيکوکاري را شعار و برنامه‌ي زندگي خود ساخته‌اند و در تلاش دائم براي حکمفرما ساختن خير و خيرخواهي در جامعه می‌باشند و مردم را به حق‌طلبي و استقامت و پايداري در راه اجراي دين و ايمان و حق و حقيقت دعوت می‌نمايند. مسلّما اين دسته از وارستگان و نجات‌يافتگان می‌باشند چون ايمان واقعي به خدا، انسان را از دايره‌ی کوچک و محدود جسمي بيرون می‌آورد و او را به وجود مطلق و اصيل و ازلي و ابدي که منشاء و مصدر همه‌ی هستي‌‌هاست مربوط می‌سازد و فلسفه‌ی وجود و قوانين حاکم بر آن را درک می‌نمايد و افق تازه‌اي در بينش او پديد می‌ايد، جهان با عظمتي که دارد در يک گوشه‌ی آن به آساني گنجانيده می‌شود. ايمان واقعي قدرت و اطمينان را در درون مؤمن پديد می‌آورد و ترس و دلهره و ترديد و بزدلي را به کلي محو و نابود می‌سازد. تاريخ نشان داده است قهرمانان و دلاوراني که توانسته‌اند مسير تاريخ يک ملت را به سوي ترقي رهبري نمايند اکثر کساني بوده‌اند که در سايه‌ی ايمان پرورش و تربيت يافته‌اند و با استمداد از قدرت ايمان و فداکاري در راه خدا، ظالمان و ستمکاران را به اسفل السافلين فرستاده و عدل و امن و رحم و انسانيت را جايگزين بي عدالتي، چپاول، ظم و بيدادگري ساخته‌اند. ايمان به خدا شخصيت مؤمن را پرورش می‌دهد و ان را به بالاترين درجه می‌رساند و انسان مؤمن خود را از قيد بردگي و بندگي غير خدا ازاد می‌داند. هيچ گاه حاضر نيست به غير خدا موجود ديگري را پرستش کند و يا سر ذلت را در مقابلش فرود اورد و حاضر نيست به کسي اجازه دهد که به دلخواه خود و بدون رعايت دستورات خدا در تعيين سرنوشت او دخالت کند و با هر قانون استثمارگرانه که مخالف قرآن و مصلحت انسانيت است به مبارزه برخواسته و آنرا نابود و محو می‌سازد چنين شخصيت و اخلاقي به انسان شرافت و کرامت و عزت می‌بخشد.

عزت به معناي واقعي خود خالي از هر گونه نخوت و تکبر و خودخواهي است و روح محبت و برابري وبرادري بر او مسلط است نه حق ديگران را پايمال می‌نمايد و نه به کسي اجازه‌ی چنين کاري را می‌دهد. ايمان ارزش‌‌ها را دگرگون می‌سازد درحالي که فخر و مباهات اشخاص بي ايمان به قدرت مقام و پول و چماق و طايفه و ابا و اجداد است، انسان مؤمن صداقت و امانت و علم و تقوا و درستکاري و خدمت به ديگران را باعث دلگرمي خود می‌داند و با پيروي از فرمايش خداوند متعال(....إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ.....) همانا گرامي‌ترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست (الحجرات /13).

خداوند متعال تنها کسي را گرامي می‌داند که در راه خدا و راه خير و سعادت جامعه قدم برمی‌دارد و آن کسي را بي ارزش می‌داند که از جاده‌ی حق منحرف گشته و هدفي جز نفع شخصي و تبعيت هوي و نفس ندارد. حقيقتاً اشخاص بي هدف از برگ‌‌هاي پوسيده‌ی درختان بي ارزشتر و بي ثبات و بي قرارتر می‌باشند، و هر به بادي چه مخالف و چه موافق می‌رقصند و نان را به نرخ روز می‌خورند دوستي و عهد و قول و پيمان و رفتارشان بي اساس و بي‌مايه است اين گونه اشخاص افت انسانيت می‌باشند و به حساب اوردن آنان در رديف انسان‌‌هاي واقعي ظلمي است بزرگ و حسابي است اشتباهي، بلکه از حيوان هم پست‌تر و سرگشته‌تر می‌باشند. خداوند می‌فرمايد:

(....أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ....)(اعراف/179). اين ظالمان کافران و منحرفان مانند حيوانند حتي از حيوان هم گمراه تر و سرگشته تر هستند. با توجه به قسمتي از خصوصيات و فضايلي که براي انسان‌‌هاي مؤمن بيان گرديد تصديق خواهيد کرد اشخاصي که از مواهب و مزاياي ايمان محرومند به حقيقت در خسران عظيم غرق شده‌اند و راهي به سوي نجات ندارند و تصديق خواهيد کرد (إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ) هرانساني در نقصان و زيان و بدبختي خطرناک قرار دارد (إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ) بجز کساني که مؤمن و نيکوکارند. بايد متوجه شد در قرآن هميشه ايمان با عمل صالح همراه است و نجات انسان را نتيجه‌ی ايمان و عمل قرار داده است و ايمان و عمل صالح مثل خورشيد و نور دو امري جداناپذير از هم می‌باشند. مادام نور ايمان در قلب انسان تابش نمايد اثراتش در رفتار و اخلاق و انديشه‌ی او نمايان می‌گردد. کساني که به ظاهر مؤمن هستند ولي از انجام دادن کارهاي شيطاني و ظلم و ستم و پايمال کردن حقوق ديگران کوتاهي نمی‌کنند و بين خوبي و بدي و حلال و حرام و حق وباطل و فرقي قائل نمی‌باشند از نظر قرآن اين گونه اشخاص مؤمن محسوب نمی‌شوند مگر از گناهان خود پشيمان شده و به حالت توبه در آيند که خداوند غفور و رحيم است از جمله (....وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ.....) که (الصَّالِحَاتِ) با الف و لام استغراق و صيغه جمع آمده است چنين استنباط می‌شود که تنها انجام دادن يک يا چند عمل نيک کافي نيست بلکه لازم است در هر شرايط و احوال از اقدام به کار خير کوتاهي نشود به نحوي که انجام کار خير صورت و حالت مسلط و غالب و حکم فرما بر جامعه را پيدا نمايد و روح عشق و علاقه به حق و حقيقت بر قلب مؤمنان چيره شودو حق را براي حق بودنش انجام دهند و در مقابل کارهاي نيک از کسي جز خدا اجر و پاداش نخواهند و پاداشي را برتر از حق و حق‌طلبي نشناسند. مسلما جامعه اي که اين طرز تفکر و بينش در ‌آن حکمفرما باشد جامعه‌اي است سالم و عدل و امانت در آن اجرا می‌گردد و سرشار از برکت خير و خيرخواهي است. هر کاري برپايه و اصول و تفکر صحيح و مهر و محبت و عشق صورت می‌پذيرد و از بي نظمي و هرج و مرج و شر و فساد و ظلم و استبداد به دور می‌باشد. براي اين که مسلمانان بتوانند چنين جامعه اي را به وجود بياورند لازم است از تابش نور قرآن و سنت حضرت رسول(ص) و رفتار خلفاي راشدين پيروي نمايند، چون وجود جامعه‌ی سالم و حفظ ان از شر فساد از واجبات است. خداي متعال در بين کارهاي خير و اعمال صالحه به دو امر مهم و وظيفه بسيار خطير هر انسان در اجتماع، بيشتر تأکيد و توجه کرده و می‌فرمايد: (وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ 3 )(العصر/3) 

يعني سوگند به عصر، مطلق انسان در مهلکه و خسران است به جز کساني که مؤمن و نيکوکارند و در بين کارهاي نيک به وظيفه‌ی مهم تبليغ حق و ترويج دين و ايمان و اسلاميت فعالانه مشغولند و مردم را به پايداري و استقامت و شهامت و بردباري در راه نيل به حق دعوت می‌نمايند و هدفشان حق و گسترش آن است و آرزو دارند بينش صحيح و و روح حق‌پرستي بر جامعه حاکم گردد و آگاه هستند سعادت فرد در سعادت جامعه تأمين می‌گردد، و جامعه‌ی سعادتمند هم کمال احترام به حقوق افرادش قايل می‌شود. اين دستور اکيد قرآن مؤمنان را ملزم می‌سازد که با بينش صحيح اسلامي وظيفه‌ی خطير ارشاد و تبليغ را به عهده بگيرند و در راه ارشاد و هدايت مردم به سوي خداپرستي و توحيد از هيچ مانعي نهراسند. هر ملتي که اين واجب ديني و اجتماعي را فراموش نمايد مسلّماً رو به ضعف و متلاشي شدن می‌باشد بي جهت نيست که خداي متعال قاطعانه از مسلمانان درخواست می‌نمايد: 

(وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ.......)(آل عمران/104). حتما لازم است در بين شما جماعتي باشند که ديگران را به نيکوکاري دعوت نمايد و راه حق و باطل را براي ايشان روشن سازند و از مردم بخواهند که به اعمال صالحه روي آورند و از کردار ناپسند و مخالف دين دوري جويند و اين وظيفه نبايد در هيچ زماني فراموش شود از کلمه‌ی (وَتَوَاصَوْا) که فعل ماضي باب تفاعل است تجدد و دوام و مبالغه و مشارکت استنباط می‌شود يعني بر جامعه اسلامي لازم است تمام افراد آن علي‌الدّوام و به صورت کوشا و فعال و همه جانبه دست به دست هم داده و در پيش برد حق و سوق دادن جامعه به سوي ترقي و پيش رفت و سعادت و از بين بردن ظلم ستم و استبداد، متحرک و پويا باشند. و در اين راه از جان و مال بگذرند و تسليم ظلم و فساد نشوند و می‌فرمايد: (إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنيَانٌ مَّرْصُوصٌ)(الصف/4). همانا خداوند کساني را دوست دارد که با هم بستگي و اتحاد خود صف پولادين را در مقابل دشمن دين و خدا و انسانيت به وجود می‌اورند و با ايمان راسخ با آنان پيکار می‌کنند، به پيروي از اين فرمان تابناک خدايي، بر تمام مسلمانان لازم است از اين حالت سستي و بي تفاوتي وبي توجهي بيرون ايند و با بهره گيري از مکتب فعال و مقتدر اسلام که مکتب اتحاد و هم بستگي و تشکيل صف محکم و نفوذناپذير در برابر دشمن حق و حقيقت است و با بکار گرفتن نيروي ايمان و علم و عقل عليه ظلم و کفر به مبارزه برخيزند و قصور و کوتاهي جايز نيست لازم است جان بدهيم و شرافت و جاويداني به دست آوريم. (إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ)(توبه/111). 

خداوند جان و مال مؤمنين را از انان می‌خرد و در برابر بهشت به ايشان می‌دهد. يعني: نبايد قصور کرد کساني که در راه خدا شهيد می‌شوند و از حق مشروع و خدادادي خود دفاع می‌نمايند و می‌خواهند نظام خددايي و انساني در بين مردم برقرار سازند اين افراد اگر مردند ديگر کارشان تمام است و مزد و پاداشي ندارند بلکه ايشان در نزد خدا از مقام والايي برخوردارندو در قلب مردم جاي دارند و خون ايشان خميرمايه‌ی هر انقلاب و قيام حق‌طلبانه می‌باشد و تاريه نام پز اقتخار ‌آنان را با خط درشت زرين ثبت خواهد نمود و شهيد استاد و مبلغ واقعي جامعه است که با پرچم لاله‌گون و خون‌آلودي که در دست دارد در صف مقدم جبهه با صداي رسا فرياد می‌زند هم سنگران دنبال من بياييد و به خود ترس و واهمه راه ندهيد و می‌گويند: (....يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ. بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ)(يس/26و27). 

کاش دوستان و هم سنگران و ملت ما به گذشت و احترامي که پروردگار در حق ما به عمل ‌آورده است آگاه می‌بودند. بر مسلمانان لازم است هر نظام و قانون فاسد را محو سازند و با دست و زبان و قلم و انديشه عليه آن به مبارزه برخيزند و به پيروزي خود در آينده اعتماد داشته باشند و آگاه باشند همچنان که هسته‌ی پيروزي در نهاد حق نهفته است و تنها احتياج به تهيه‌ی شرايط دارد زوال و نابودي باطل هم از ماهيت ناپاک آن سرچشمه می‌گيرد چون از پايگاه محکم و ثابت اجتماعي و علمي و ديني محروم است هر چند ظاهر فريبنده و قوي داشته باشد در درونش پوسيده و متلاشي است. (كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ)(المنافقون/4).

دسته‌ی ناحق و باطل و فاسد هرچند به ظاهر قوي اما در حقيقت مثل تنه‌‌هاي خشک شده و از جا کنده‌ی درختان هستند که از درون کرم خورده و تو خاليند. (صدق الله العظيم)  

به راستي کفر و ناحق و ظلم پايگاه اجتماعي و مردمي ندارند و تنها با نيرنگ و فريب و سرنيزه و چوب و چماق مدت زماني می‌توانند خود را تحميل نمايند اما همين که همبستگي و اتحاد و ايمان و رهبري صحيح در جبهه‌ی حق به وجود امد(مَا لَهَا مِن قَرَارٍ)(ابراهيم/26). براي ناحق و باطل ثبات و دوامي نخواهد بود. پس نبايد کساني که در راه راست و رسيدن به حق مشروع و خداپسندانه تلاش و مبارزه و جهاد می‌نمايند هيچ گاه مايوس باشند و در اين ميدان نبرد ترديد به خود راه دهند و از تحرک و کوشش و مباررزه باز بمانند و گوشه‌نشيني را اختيار کنند و کساني که تبليغات شوم در راه رسيده به حق می‌نمايند و ‌آيه‌‌هاي ياس در بين مردم زمزمه می‌کنند چقدر از روح قرآن و ايمان بي اطلاع هستند، ترس و ياس شايسته و سزاوار مقام يک مسلمان واقعي نيست. به خاطر اين است خداوند می‌فرمايد: (......وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ). مؤمنان کساني هستند که مردم را به استقامت و بردباري و دوام در راه حق دعوت می‌نمايند مسلماً مسلمانان واقعي که حق خواهند و به مشکلاتي که بر سر راه حق موجود است اگاهي دارند می‌دانند کافران و ظالمان به سادگي از کفر و شيطنت و چپاول دست‌بردار نيستند و به انواع حيله و دسايس، چوب و چماق از ماهيت اهريمني خود به دفاع برمی‌خيزند حتي امکان دارد در مراحل اوليه پيروزي به دست بياورند وحق طلبان و مؤمنان را به مهاجرت و دوري از اولاد و مال و وطن مجبور سازند اما نبايد مايوس شد و استقامت را از دست داد و يقينا اين پيروزي مرحله اي و موقتي است و پيروزي نهايي با حق و لشکر خداست و در اين مرحله‌ی حساس برمؤمنان واجب است صابر و بردبار و داراي پايداري و استقامت باشند در برخورد با موانع با عزم و جزم و غيورانه روبرو شوند. صبر به اين معنا است که نفس از نيروي ايمان و شهامت و تسلط برحواس و انديشه برخوردار باشد و در مقابل مشکلات مانند کوه ثابت و پابرجا بماند. (صبر) به اين معنا نيست که هر ظلم و ستم و کفر و بي‌عدالتي راقبول کنيد اين بي شخصيتي و بي ايماني و بي هدفي است. خداوند می‌فرمايد: (وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ)(ال عمران /139). 

سست نشويد و به خودتان غم واندوه راه ندهيد مادام در راه اينان و حق قدم برداريد پيروزي شما حتمي و محرز است و شکست نخواهيد خورد. چه مژده‌ی از اين مژده بزرگتر است که خداي متعال به مؤمنان واقعي داده است، مادام ما از حق منحرف نشويم پيروز هستيم و پيروز خواهيم بود آري مسلمان واقعي پيروز است و شکست مسلمان تنها به وسيله‌ی دوري و فاصله‌گيري او از حق می‌باشد مادام مسلمان در مسير حق باشد و آن را به مردم بشناساند خود را با نيروي معنوي الهي کمک شده می‌بيند و با تمام قوا و بکار گرفتن نيروي مادي و معنوي به خدمت مردم در می‌ايد و با استمداد از عشق به خدا با قدم‌‌هاي محکم واستوار وارد ميدان می‌شود. خداوند در اين مورد می‌فرمايد: (أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ)(يونس /62). 

هوشيار باشيد دوستان خدا از هيچ چيز نمی‌ترسند و غم و پشيماني در راه خدا به دل ندارند. به راستي مؤمن واقعي شيفته‌ی حق است و تمام حرکاتش در اين مسير بميباشد و نمی‌خواهد لحظه‌اي از آن فاصله بگيرد يا اين که از حرکت در ان باز بماند و ضمن به کار بردن تمام قواي ظاهر به قدرت لايزال الهي پناه می‌برد قاطعانه از خداوند تمنا مي‌نمايد به او کمک کند تا به اين حرکت ادامه دهد و می‌گويد: (اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ 6 ). خداوندا ما را به راه راست هدايت فرما و به ما کمک کن تا بتوانيم موانع را بر سر اين راه از بين ببريم و بتوانيم به راه دوستان و فرستادگانت ادامه دهيم و از مسير دشمنانت و کساني که گمراه و سرگشته هستند فاصله بگيريم.

در مورد اهميت اين سوره‌ی مبارکه لازم است به اين روايت اشاره کنيم که می‌فرمايد: مادام دو نفر از اصحاب پيغمبر(ص) به هم می‌رسيدند سوره‌ی عصر را بر يکديگر قرائت و بعداً سلام می‌کردند و با هم پيمان می‌بستند که اين فرمان خدا را اجرا نمايند و از ان حفظ و حراست کنند و از ارشاد و تبليغ حق و دعوت به پايداري کوتاهي ننمايند و از هيچ چيز نهراسند.