از آن چیزهایی که دین اسلامی ما را متمایز میکند، آن است که روزی از روزها فقط بینشی نبوده که در خردها و ذهنها لانه کرده باشد و افکاری نبوده که فقط مناقشه و مدارسه شود، بدون آن که واقعیت ملموسی در زندگی واقعی مردمان نداشته باشد.
بدین خاطر ارزشهای اخلاقی در تمدن اسلامی تنها قواعد خشکِ فلسفی و ارزشهای نظری نبوده، همان گونه که بسیاری از تمدنها و فلسفههای قدیمی و نوگرا چنین بوده است، بر این اساس اخلاق در تمدن اسلامی، تربیتی عملی و ارزشی رفتاری و واقعیتی اجرایی برای زندگی مردم بوده است.
از این رهگذر تمدن اسلامی ما در انواع شیوههای زندگی مردم و نیازهای آنان تکاملی تمدنی داشته و فقط بر یک جنبه از زندگی مردم تمرکز نکرده است، به گونهای که این تمدن را از جهت توازن متناسب و تعادل در دادهها و تکامل میان نیازهای افراد و احوال جوامع آنان بطور یکسان از دیگر تمدنها متمایز مینماید. از آن چیزهایی که تمدن اسلامی ما بدان آراسته است، نیک رفتاری و تسامح دینی شگفتآور و بسیار جذاب، با همهی ادیان دیگر است، به گونهای که این نیک رفتاری و تسامحگرایی، ویژگی ثابتی از ویژگیای تمدن اسلامی در گذر دوران طلایی خود میباشد.
آن آمیختگی تاریخی میان تمدن ما با پایههای انسانیش و احترام به دیگران و نیک رفتاری با آنان با این تمدن والا نمایان گشت. پس تمدن اسلامی، تمدن منیّت و خونی و تعصبی که انسان را خوار میکند و میان او و جنس او جدایی میاندازد، نبوده است تا این که در مقابل گسترش این تمدن ناب انسانی بیاستد، تمدنی که مردم در آن مساوی زندگی میکنند، هر چند که جنس و نسب و وطن و عقائد آنان مختلف باشد.
مردم در سایه سار انسانیت تمدن اسلام، طعم آزادی، تساوی و دادگری را با وجود اختلافات شدید اعتقادی نوشیدند، همان گونه که بشریت این طعم را در تمدنهای پیشین و یا پسین ننوشیده است. این تعامل نیک با آزادیهای دینی آغاز میشود که اسلام آن را برای یاران خود تضمین کرده است، مؤمنی که به دین و عقیده خود ایمان دارد و هر آن دو( دین و عقیده) هستند که استوارتر و اصلاحگرتر هستند و غیر آن دو باطل و انحراف است، هیچ گاه مردم را با زور بر پیروی از دین خود مجبور نمیکند، با وجود آن که فرصت حمل سلاح و فتح شهرها برای او فراهم شده باشد؛ بلکه تمدن اسلامی، افتخار به عقیدهاش او را وادار نکرده است که از شیوههای دادگری و برابری میان مردم و رها کردن آزادیها برای آنان در پیروی از این دین منحرف گردد، هیچ جای تعجب نیست که تمدن اسلامی آن تمدنی است اساس پایههای دینی و قاعدهها یش را بر اصولش محکم نموده است با این استحکام از شدیدترین چیزهایی است که تاریخ بشریت تسامح و عدالت و رحمت و انسانیت آن را شناخته است. کافی است بدانیم تمدن ما در تاریخ، منحصر به فرد است که یک دین آن را ایجاد کرده است با این وصف آن برای همهی دینها است و همگی از آن نوشیده و از سرچشمهی آن برخوردار شده و میشوند.
این پژوهش بعنوان" تعامل با دیگران: نمونههای تاریخی از تمدن اسلامی"( مصطفی السباعی. من روائع حضارتنا، ص،48- 47 ) تلاشی است برای نشان دادن حقایق آن تعامل درخشان با دیگران در گذر تاریخ امت، و مسلمانان از هنگام تابش تاریخشان و در گذر عصورشان پیدرپی با دیگران در سطح پیشرفتهای زیست کردهاند که به پیشرفت این تمدن و والایی آن گواهی میدهد،( تعامل با مردمان) نمونههای حقی است که بر سماحت اسلام تاکید دارد و تمدنش با این رفتار انسانی بیهمتا در تعامل با آنچه ممکن است آن را با دیگران( الاخرین) نامگذاری کرده، متمایز میکند.
این دیگری( الاخر) آن اقلیات غیر مسلمانی هستند که در میان مسلمانان زندگی میکنند و دین آنان را نپذیرفتهاند و با مسلمانان هم عصر بوده، میان آنان و مسلمانان خطوط تماس و ارتباط وجود داشته که طبیعت هم عصری آن را واجب نموده است، آنان کسانی هستند که تاریخ در حقشان گواهی داده است که قرنهای زیادی را در سایهی حکومت مسلمانان و میان آنان زندگی کردهاند، امنیت همهی آنان را در بر گرفته، همان گونه که در امنیت همچون مسلمانان بودهاند و آن امری است عادی و طبیعی و هیچگاه جای تعجب و شگفتی نیست.
آن تعامل و همزیستی مسالمتآمیز پر امنیت با غیر مسلمانان همان نشانهای است که تمدن ما با آن متمایز است و منطق آن هم، تشریع اسلامی حکیم است و با این وصف این شریعت از انواع تلاشهای( مکارانهای) که قصد تقبیح آن را با جعل و تزویر و تمایل به خاموشی و تغییر آن را دارند، پاک و سالم نمانده است. اینجا لازم مینماید حقایق تاریخی مهمی را پیرامون وضعیت آنان در میان مسلمانان و با مسلمانان به نمایش بگذاریم، در این راستا با تکیه بر مطمئنترین سندهای تاریخی که تاکید مینمایند آنان از حقوق و ضمانتهایی که تشریح اسلامی آن را مکلف نموده، برخوردار بودهاند، تکالیفی که اجرای آن در گذر دورهی اسلامی روی داده است.
همچنان که آن شواهد و نمونهها تاکید میدارد که تمدن اسلامی در اجرای ارزشهای تسامح دینی و نیک رفتاری از هنگام آغاز دورههای اولیه اسلام سبقت دارد و این در زمانی است که بر جامعههای فراوان غیر اسلامی، نمودهایی از تعصب و ستم خواهی با ناهم فکران و اقلیتها، حاکم بوده است.
رجوع به تاریخ، هستهی بنیادین این پژوهش است بدین خاطر مجموعهای از شواهد تاریخی که فراوان نیز هستند را فرا خوانده است، بدین منظور پژوهش نمونههای متعددی از این شواهد را در گذر زمانها تا جایی که مجال به او اجازه دهد، عرضه میدارد، تا این که دلائل زنده و واقعی برای این شیوه از شیوههای بخشش تمدنی نزد مسلمانان باشد به گونهای که در درون برای پیروان افتخار و عزتمندی را بر میانگیزاند. بخصوص آن که این افتخار در زمانی است که صدای جهالت آشکار شده و قلمهای نیرنگ و گمراهی به کار گرفته شدهاند و شعارهای نزدیکی و دعوتهای همزیستی بدون درک حقیقت این شعارات و آگاهی کامل به واقعیت آن نمایان شده است، پس نیاز به آشکار کردن حقیقت اسلام و دیدگاههای واضح آن دربارهی دیگری اسبقیت تمدن اسلامی در آن نمایان شده است.
ممکن است که این نمونهها از لابهلای نمایش تعدادی از پایهها و اصولی که اسلام را به عنوان منهج برای تعامل مسلمانان با دیگران چه با دینداران دیگر داخل جامعههای اسلامی و یا تعامل با همچون آنان در خارج چهار چوب دولت اسلامی که به روابط بینالملل مشهور است تشریع کرده، بررسی نمود.
سپس آن فرصتی است برای بیرون آوردن دیدگاههایی که اسلام و تمدن آن مورد هجوم واقع شده است از لابهلای وارد کردن دیدگاههای معینی که قاعده و اصول در آن از برخی والیان و یا اجتهادات برخی مجتهدان استثنا شده است یا دیدگاههای عمومی در شرائط خاصی که تنگی مجال و تعصب برآن تسلط یافته است. پس آنچه نیکو است که آن را بیان بنماییم آن است این تعامل با آن چه که از مبدا تسامح بر آن تکیه دارد - بدین معنا نیست که به هرحالی از احوال از اعتقاد خود فروکش کرده و یا این که تسلیم اصل سازگاری و تنازل گردد- بلکه با چشم پوشی از افکار و دیگر اعمال او به معنای پذیرش دیگری و تعامل با او بر اساس اصول عدالت و برابری است.
همانا منشور اخلاقی که اسلام آن را بنیان نهاده است از قبیل مدارا، رفق، بخشش، نیکی، سخن نیک وانس، امانت و تشویق مومنان بر تعهد بر آن - آن صفات را صفات شخصیت خاص و عام مؤمنان قرار داده است - همگی اقتضا مینماید که به مبدأ این تسامح پایبند باشند.
پژوهشگر تاکید مینماید که این تعامل با واقعیتش ممکن است در برخی عصرهای مسلمانان وسیلهای برای نمایش اسلام و شناخت اصول تسامحگرای آن باشد، بلکه حتی دعوت غیر مستقیم بسوی اسلام باشد و این همان چیزی است که تعدادی از خاورشناسان آن را اجرا نموده و آنان با گواهیهایشان آن را تایید نمودهاند. در حقیقت مثل این موضوع و ایدهی آن، بسیاری از نویسندگان و فقیهان و تاریخ نگاران و خاورشناسان با بررسیهای علمی گسترده و جوانب متعدد و انگیزهی متعدد و زبانهای متعدد به آن پرداختهاند و این پژوهش در ایجاد مادهی اولیهی خود بسیار از آثار آنان بهره برده است که از بارزترین آن اثرها و کتابها، کتاب( غیر المسلمین فی المجتمع الإسلامی، یوسف القرضاوی) و( حقوق غیر المسلمین فی بلاد الإسلام، صالح بن حسین العابد) است که مجموعهی بزرگی از مادهی علمی که از آن استفاده کردهام در بسیاری از مباحث آن دو با تفصیل وارد شده است.
این پژوهش در همان وقت اهمیت راههای موضوع و نیاز به آن را از ناحیهای تاکید میدارد، همان گونه که تسامح خواهی اسلام را آشکار میسازد و اسلام را در نگریستن به همچون این علائق( تسامح) بخصوص برای کسی که میخواهد افق دیدش را گسترش دهد، متمایز میکند، بخاطر تمایل به اطلاع بر وضع اقلیتهای دینی که دین مخالف با اعتقاد اغلبیت را محکوم میکند و یا آن قواعد نمونهای که در تاسیس ارتباطات بینالمللی از هنگام ظهور اسلام بوده است.
( در نوشتن این رساله) آن گواهیها را که منصفان از غیر مسلمانان به آن گواهی داده فراموش نکرده و همان گونه که بسیاری از خاور شناسان در کتابهایشان تدوین نمودهاند و آن نمونهها انصاف آنان برای حالتی است که در نظر آنان شگفت زده بنظر میرسد، در حالی که آن نمونهها در واقعیت خود از پایههای استوار و محکم( شریعت اسلام ) سرچشمه میگیرند، که دین پاک سرشت ما در رابطه با غیر مسلمانان تبیین نموده است.
جز آن که، آنچه مناسب است آن است که من قصد مقایسه میان فضل تسامح اسلام و نمونههای تعامل آن با دیگران در طول تاریخ در آنچه که ادیان و عقاید دیگر نسبت به مخالفان خود انجام دادهاند، را ندارم تا این که این پژوهش بر جانب ارتباط از جانب مسلمانان با آنان تمرکز نماید و تا تلاشی برای بروز آن باشد بدون ورود به تناقضات تطبیق نزد دیگران و تا این که طول و اندازه این پژوهش طولانی نگردد و اشکال تناقض واختلاف در آن تکرار نشود.
آرزومندم که خواننده گرامی بدون تعصب و اکراه در این پژوهش آنچه را که یاریگر او در بیرون آوردن حقایق امور باشد، بیابد. شاید این جا مناسب باشد که اشاره کنم این پژوهش مدخلی نو در راه ورود به این موضوع باشد با وجود اهمیت و نیاز بیشتر به این موضوع، مرا واداشته تا طمع ورزم آن آغازی برای بررسیهای بعدی که گستردهتر باشد و جوانب آن را بیشتر تحقیق نمایند، باشد. بإذن الله تعالی.
ادامه دارد
نظرات