احمد و شیخان از اسماء دختر ابوبکر( رضی الله عنهما) روایت نمودهاند ،گفت مادرم بر من روی آورد، در حالی که او در زمان رسول خدا مشرک بود، از رسول خدا پرسیدم، که وی بر من روی آورده و تمایل دارد، آیا با او ارتباط برقرار کنم، گفت: بله با او ارتباط برقرار کن.( احمد محمد الحوفی؛ سماحة الإسلام،ص،66) این سماحت چنانکه در تعامل صحابه و تابعین با غیر مسلمانان تجلی مییابد با پیروی و الگو پذیری از سنت پیامبر اکرم بوده است از جمله: هنگامی که عمر بن خطاب پیروزمندانه وارد بیت المقدس شد به ساکنان مسیحی آنجا با شرطهای بسته شده با آنان پاسخ داد و با آنان پیمانی بست، هنگامی که نماز عصر فرا رسید و او در داخل کلیسای بزرگ قدس بود خود داری کرد که در آنجا نماز بخواند تا این که مسلمانان بعد از او با این بهانه آنجا را نخواهند و مسجد قرار ندهند.( مسلم، صحیح مسلم، ص،2477)
همانا عمر بن خطاب به دادن هزینهی همیشگی به یک نفر یهودی و خانوادهاش از بیت المال مسلمانان دستور میدهد. سپس به این آیه استشهاد میکرد." إنّما الصدقات للفقراء و المساکین همانا صدقه هابرای فقیران و بیچارگان است"( توبه/60) و میگفت: این فرد از بیچارگان اهل کتاب است.( ابویوسف، کتاب الخراج، ص؛ 126) عمر بن خطاب در مسیر حرکتش از شام به قومی مسیحی جذام زده بر میخورد به کمک و یاری رساندن اجتماعی از بیت المال به آنان دستور میدهد. زمانی که بلاذری از هشام بن عمار روایت میکند که عمر بن خطاب رضی الله عنه در ابتدای سرزمین جابیة در دمشق از قومی گذر کرد که مسیحی جذام زده بودند، دستور داد که از صدقات به آنان داده و غذا را به آنان بدهند. ( بلاذری، فتوح البلدان، ص، 135)
عمر همچنان که ضربه خوردنش از مردی ذمی – ابو لؤلؤ مجوسی- او را منع نکرد که به خلیفهی بعد از خود در حالی که او بر بستر مرگ بود وصیت ننماید. و گفت( تو را به ذمهی خدا و رسولش وصیت میکنم که به عهد آنان وفا کنید و با غیر آنان بجنگید و آنان را بیش از توانشان مکلف نگردانید.) ( ابویوسف، کتاب الخراج، ص؛ 14)
از نمونههای این نگاه به غیر مسلمانان و سفارش به نیک رفتاری با آنان آن روایتی است که صاحب کتاب الخراج از ورقاء اسدی از ابی ظبیان روایت نموده است، گفت در جنگی با سلمان فارسی بودیم مردی گذر کرد که میوهای چیده بود و شروع به تقسیم میان اصحابش نمود از سلمان گذر کرد او را دشنام داد و در حالی که او را نمیشناخت، ( گفت)، به او گفته شد، این سلمان است،( گفت)، باز گشت و شروع به معذرت خواهی از او نمود، سپس آن مرد به او گفت: چه چیزی از اهل ذمه برای ما حلال است ای ابو عبدالله؟ گفت سه چیز: از هنگام گمراهیت به هدایت تو، از هنگام نیازمندی تو به بینیازیت و هرگاه با یکی از آنان همنشینی کردی از غذای او میخوری و او هم غذایت رامیخورد و سوار مرکب او میشوی و او نیز سوار مرکب تو میشود و او را از شیوهای که میخواهد منصرف نگردان. ( ابویوسف، کتاب الخراج؛ص 14)
عبد الله بن عمرو به غلامش توصیه میکند که از قربانی به همسایهی یهودیش بدهد و وصیت را بارها تکرار نمود، تا این که غلام تعجب کرد و از راز این همه توجه به همسایهی یهودی از او پرسید، ابن عمر گفت همانا پیامبر فرمود:( جبرئیل پیوسته در حق همسایه به من سفارش مینمود که پنداشتم که از او ارث میبرد.) ( غیر المسلمین فی المجتمع الإسلامی، یوسف القرضاوی، ص 47) ام حارث بن ابی ربیعة که مسیحی بود، وفات نمود، یاران رسول خدا او را تشییع نمودند.( غیر المسلمین فی المجتمع الإسلامی، یوسف القرضاوی، ص 47)
برخی از بزرگان تابعین بهرهای از صدقهی فطر را به راهبههای مسیحی میدادند و در آن هیچ سختی نمیدیدند، بلکه برخی از آنان همچون عکرمه و ابن سیرین و زهری به جایز بودن دادن زکات به آنان معتقدند، همانگونه که ابن ابی شیبه از جابر بن زید روایت نموده است که از او پرسیده شد، صدقه در میان چه کسانی پخش میگردد، گفت: در میان ملت خودتان و اهل ذمهی شما.( غیر المسلمین فی المجتمع الإسلامی، یوسف القرضاوی، ص 47) قاضی عیاض در کتاب( ترتیب المدارک) بیان نموده است، گفت: دار قطنی روایت نموده که وزیر عبدون بن صاعد مسیحی، وزیر خلیفه معتضد بالله العباسی بر قاضی اسماعیل بن اسحاق( از بزرگان مالکی و قاضی بغدادمتوفی 228) وارد شد، قاضی بخاطر او برخاست و به او خوش آمدگویی گفت، شاهدان این عمل را ناپسند داشتند و او انکار آنان را دید، هنگامی که وزیر خارج شد، قاضی اسماعیل گفت: انکار شما را متوجه شدم در حالی که خدای متعال فرموده است:" لا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ خداوند شما را باز نمیدارد از این که نیکی و بخشش بکنید به کسانی که به سبب دین با شما نجنگیدهاند و از شهر و دیارتان شما را بـیرون نراندهاند. خداوند نیکوکاران را دوست میدارد." ( ممتحنه/ 8) این مرد نیازهای مسلمانان را برطرف میکند و او سفیر میان ما و معتضد است واین از نیکی به او است، این سماحت در دفاع از ذمّیان در جایگاههای فراوانی از خلفا و امامان و فقها نمایان شده است و آبروی و حرمت آنان را همچون آبرو و حرمت مسلمانان بشمار میآوردند،
بسیار نیکو وگرانبها است که در این بخش از رساله صفحات تازهای از تعامل و نیک رفتاری با ذمّیان را در دورههای اسلامی بیان بداریم تا از نمونههای این تعامل در گذر دورههای اسلامی را بکثرت بیان نموده باشیم.
در دورهی اموی بنقل این سطرها از کتاب( قصة الحضارة) اثر( ویل دورانت) بسنده میکنیم که در این زمینه میگوید: اهل ذمه، مسیحیان، زرتشتیان، یهودیان، ستاره پرستان، در زمان خلافت اموی در درجهای از تسامح برخوردار بودند که نظیری در بلاد مسیحی در این روزها نمیتوان برای آن یافت، آنان در انجام شعائر دینی آزاد بودند و کلیساها و معابد خود را حفظ میکردند و ومالیات بیشتر از یک نوع خاص بر اساس درآمد فرد بر او فرض میکردند که تقریبا بین 5 تا 19 دلار آمریکایی میشد و این فریضه فقط بر غیر مسلمانان که قادر به حمل سلاح بود، واجب میگشت و از راهبهها و زنان و بچههای زیر بلوغ، بردگان، پیر مردان و پیر زنان و نابینایان و فقیران مالیات گرفته نمیشد و ذمیها از خدمت سربازی معاف میشدند یا اصلاً در آن پذیرفته نمی شدند و زکات که اندازهاش 5/2 در صد از درآمد سالانهی بیشتر باشد بر آنان واجب نمیشد و بر حکومت واجب بود آنان را حمایت کند و شهادات آنان در دادگاههای اسلامی پذیرفته نمیشد ولی خود از یک نوع حکم ذاتی برخوردار بودند که تسلیم رهبران و قاضیان و قوانین خود بودند( ویل دورانت قصة الحضارة،ص؛130)
نظرات