«مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً‏»

تِرور Terreur مترادف ارهاب، وحشت‌افکنی و هراس‌افکنی و معنای استفاده از خشونت و تهدید را می‌رساند. هدف غایی حمله‌ی تروریستی ایجاد ترس و هراس، بر هم زدن نظم عمومی، از بین بردن روحیه‌ی جمعی مردم و از همه مهم‌تر نامشروع ساختن ساخت حکومتی است.

انواع و اشکال ترورهای سیاسی، مذهبی ، ایدئولوژیکی، شخصیتی، دولتی، بین المللی، سایبری و ... قابل نوع‌بندی است و هرچند در قانون اغلب کشورها به عنوان جرم قضایی مشخص شده است؛ طیف وسیعی از سازمان‌ها سیاسی و گروه‌های چپی، راستی، ناسیونالسیت‌ و مذهبی از آن بهره گرفته‌اند.

با وجود اینکه ترور پدیده‌ای قدیمی بوده و به عنوان روشی غیر اخلاقی برای حذف مخالفان در همیشه‌ی تاریخ کاربرد داشته است؛ امروزه و در عین ارتقاء سطح اگاهی و گرایشات دموکراتیک، یافته‌های گزارش‌ها و تحقیقات حاکی از کم شدن میزان ترور نیست و این بدان معناست که نه تنها اخلاق مدرن و فرهنگ دموکراتیکی که اغلب جوامع داعیه آن را دارند نتوانسته است وجوه بی‌اخلاقی اجتماعی را کمرنگ کند بلکه با پیشرفت تکنولوژی نظامی و اطلاعاتی و هم‌چنین پیشرفت‌های شبکه‌های مجازی و اینترنتی تروریسم نیز از آنها بهره گرفته‌است و گسترش یافته‌است و بدینگونه طی سال‌های اخیر تروریسم هم گسترده‌تر و هم جهانی شده است.

با نگاهی به تاریخ می‌توان اذعان داشت که در گذشته رهبران و نخبگان مورد ترور واقع می‌شدند به علاوه آن‌چنان قبیح و ناجوانمردانه در اذهان و تصورات جاافتاده بود که در اغلب مواقع تروریست‌ها ماهیت خویش را آشکار نکرده و حاضر به پذیرش آن نمی شدند ولی به نظر می‌رسد که امروزه ترور همچون ابزاری برای اعمال قدرت در منازعات سیاسی- نظامی در حال پذیرفته شدن است، از جانب دیگر وجهه‌ای جهانی به خود گرفته است و به عنوان شکلی از قدرت‌ورزی برخی جریان‌ها، احزاب و اشخاص به تروریست بودن خود اذعان دارند و توانایی خویش در این زمینه را با افتخار بیان می‌کنند و آشکارا آن را اعلان می‌دارند چنان‌که القاعده و داعش به نماد آشکار تروریسم تبدیل شدە است و همچون پدیده‌ای که بر مبنای تروریسم هویت یافته است، خود را دارای کشور، دولت، پرچم، ارتش و.... می‌داند .

از آنجاکه اغلب کنش‌های جمعی واجد خاستگاهی سیاسی-اجتماعی هستند، درباره داعش نیز قبل از توجه به نیّات ایدئولوژیک ادعایی باید به الزامات سیاسی کشورها و جوامع توجه نمود، حال که داعش خود را منتسب به نگرش و برداشت‌های تندروانه و خشن از اسلام می‌داند لازم به ذکر است که این نابهنجاری اجتماعی با اندیشه‌های سلفی- تکفیری، برداشت‌های نادرست از دین و مذهب ارائه شده‌است و بر مبنای ایدئولوژی «داعشیسم» در صدد نمایش وجهی رادیکال ، تندروانه، افراطی و خشن از دین اسلام است و به برپایی حکومتی بر چنین بنیادهایی می‌اندیشد باید گفت که برای ارائه قرائت قرین واقعیت و درک معنایی صحیح از قرآن کریم نیازمند نگرش هرمنوتیک‌ مآبانه قدرتمندی هستیم که با لحاظ تفاوت‌های فکری و نگرشی افراد و جمع‌ها، و شروطی چون رعایت محدوده‌های فکری و محتوایی قرآن کریم و سایر منابع دین اسلام، تخطی‌های مبرّز اغلب افکار خشن و تندروانه و خروج از محدوده‌های دین اسلام دیده می‌شود و از آنجاکه اغلب تعابیر تک‌وجهی نمی‌توانند بازتاب قرین به ماهیت دین باشد و بدین‌گونه تعابیری که تحجرگرایی، خشونت‌گرایی و تندرویی را در این چهارچوب تجویز می‌کنند در حال برجسته سازیِ بُعدی از اسلام هستند که در شرایط و قراین خویش قابل معناست، نه در همه زمان‌ها و مکان‌ها، بر این اساس آشکار است که در حالت کلی تفکر جهادی، ریشە در باورهای دینی از نوع ایدئولوژیک داشته و سعی درارائه قرائت‌هایی خاص از دین را دارد که با ماهیت و رسالت آن سازگار نیست و اعمال آنها آشکارا ابزار سیاسی طیف‌هایی را بازی می‌کنند که حاضرند برای نیل به اهداف‌شان به هر اقدامی دست بزنند. بر این اساس تمسک عده‌ای به جوانب تندروانه اسلامی در جهت پیشبرد سلایق سیاسی و یا جبران کاستی‌هایی که اغلب در جوانب قدرت طلبانه قابل ردیابی است، آشکار و عیان است؛ ولی در این زمینه تعمیق، ریشه‌یابی و علت‌شناسی تروریسم داعش لازم است که برخی از موارد آن در زیر آمده‌است:

از یک سو با تمرکز بر عوامل درون فردی تصور اینکه تروریسم محصول اختلال روانی یا شخصیتی است اعتبار خود را از دست داده است و نظر صاحب نظران مدعی بیمار بودن یا اختلال در عملکرد تروریست‌ها دیگر معتبر نیست، بلکه تروریسم در اساس شکلی دیگر از خشونت سیاسی است که بوسیله افراد منطقی و سالم که انگیزه های قابل قبولی برای خودشان دارند، انجام می شود و لاقل برنامه‌ریزی و سیاست ورزی آن صورت می گیرد، و از جانب برخی جریان‌ها، احزاب و طیف‌ها آگاهانه و عامدانه و علنی به کار می‌رود.

تدقیق در مبانی فکری برانگیزاننده ترور این را آشکار می سازد که تحجرفکری، سطحی‌نگری، یک‌جانبه‌نگری و عدم فهم ماهوی متون، احکام و سنن دینی در اشاعه و مدلل کردن آن مؤثر واقع شده است و به علاوه رفتار نابرابر و تبعیض آمیز برخی دولت‌ها با شهروندان‌شان در گرایش برخی از طیف‌های مستعد چنین اعمالی تأثیر گذار است و هم‌چنین رفتار متعصبانه، خرافاتی، تبعیض آمیز و گاه توهین‌آمیز جوامع، فرهنگ‌ها، ادیان و مذاهب علیه همدیگر علی‌الخصوص زمانی که در موضع قدرت قرار گیرند زمینه‌ساز افعال و اعمال فردی و جمعی واکنشی و خوشنت‌آمیز و تروریستی می‌گردد.

جریانات و افرادی که به دسته بندی و یا درجه بندی شهروندان می‌پردازند باعث تشدید ‏‏اختلافات ( ملی، ‏مذهبی و ... ) می‌شود و روحیه خودی و غیرخودی را تقویت کرده و بدینگونه انواع واکنش غیر خودی‌ها قابل تصور می‌گردد.

در یک تقسیم‌بندی دیگر می توان از عوامل روانشناختی، سائق‌ها و محرک‌هایی در سطوح فردی، شخصیتی، احساسات، عواطف و ... بحث به میان آورد و به نوعی روحیه و شخصیت قدرت طلب اشاره نمود که برای نیل به اهداف دست به هر اقدامی بزند.

در سطح بَعدی عوامل فرهنگی و بر این اساس توجه به بن‌مایه‌هایی از ارزش‌ها و هنجارها اشاره نمود که به نوعی مشروعیت‌بخش اعمال خشونت‌آمیز هستند و یا تداوم، آموزش و تربیت ناصحیح آنها از گذشته به امروز به بروز این نوع اعمال دامن می‌زند به علاوه و مهمتر ناآگاهی و یا عدم آگاهی عمیق از متون، احکام و فرهنگ‌های سنتی نیز در این بازه تقسیم‌بندی قابل بحث و نظر است.

از دیگر عوامل که امروزه اهمیت بیشتری یافته است عوامل اقتصادی است و از متغیرهایی چون فقر، بیکاری، تورم و ... می‌توان یاد کرد که علی‌الخصوص با گذار جوامع از اشکال سنتی به مدرن و عدم تطابق و توانایی ارکان اقتصادی با واقعیت‌های به روز بیشتر هویدا می‌گردند به عبارتی امکان اشتغال، درآمد و تحرک اجتماعی-اقتصادی با اختلال مواجه می‌شود و بدینگونه آمار فقر، بیکاری و سایر شاخص‌هایی که از رکود اقتصادی حکایت می‌کنند ارتقا می یابد. در این حوزه می توان اذعان نمود که بیکاری خود زمینه‌ساز فقر شده و به تبع آن فقرا احساس نابرابری اجتماعی-اقتصادی کرده و تفکرات خشونت گرایانه امکان بروز و نمود می‌یابند.

شاید بتوان در رأس همه عوامل از عامل سیاسی یاد کرد که به علت عدم توانایی هدایت و برنامه‌ریزی سیاستمداران و مدیران یک جامعه هم ارزش‌های اجتماعی دچار اختلال شده و هم امکان مشارکت عادلانه در قدرت مختل می‌گردد و بدینگونه اقشار، طیف‌ها و تعدادی از افراد و جمع‌ها سمت و سویی خشن برای چاره‌اندیشی در پیش می‌گیرند و در شرایط عدم ساماندهی شایسته و بایسته ارزش‌های کلان اجتماعی و ناتوانی و ناکارآمدی امکان مشارکت حداکثری اقشار و طیف‌ها، زمینه‌های بروز نگرش‌ها، ایدئولوژی‌ها و حرکت‌های تروریستی را تقویت می‌کند.

عوامل بین‌المللی، منطقه‌ای و بین المللی هر کدام در سطح خود قابل ذکر و تحلیل هستند به صورتی تاریخی قابل ردیابی است که نوع شکل‌بندی معادلات و معاملات دول، متحدان منطقه‌ای و بین‌المللی و اقتضائات کنش سیاسی آنها در امکان فعالیت چنین حرکت‌ها و طیف‌هایی نقش‌آفرینی کرده است، زمانی که بهره از شیوه‌های خشن نظامی به عنوان روشی در مناسبات و روابط بین کشورها معمول می‌گردد پیش‌بینی واکنش‌های تروریسی دور از انتظار نخواهد بود. در این زمینه نقش دشمنان اسلام و فرهنگ‌هایی که آشکارا دم از ضدیت با اسلام و مسلمانان می‌زنند قابل ردیابی است و کشورهایی چون اسرائیل که هویت آنها در تضاد با دنیای اسلام شکل گرفته است، از وجود چنین تندروی‌ها و انشقاق‌های برجسته‌ای خرسندند و به عنوان یک عامل در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی قابلیت طرح جدی دارند.

حال و با توجه به ترورهای اخیر داعش در تهران و به میان آمدن بحث کُرد بودن عاملین این جنایت باید اذعان داشت که پس از آشکار شدن فعالیت این گروه تروریستی مشخص شد که داعیه‌های جهانی دارد و از اقصی نقاط جهان و از ملل، جوامع و ادیان مختلف جهانی در آن عضویت و فعالیت دارند به علاوه به عضوگیری و ترغیب‌های ( فکری، سیاسی، مالی، جنسی و... ) مختلف و متنوعی فارغ از ملیت و مذهب پرداخت و‌ در مواجهه جوامع و ملل با داعش، بیدریغ همگان تروریسم را محکوم کرده‌اند و کُردها از بدو شکل‌گیری علاوه بر تقابل شعاری در جغرافیای عینی و با اشکال نظامی نیز درگیر جنگ‌های دامنه‌دار و در جبهه‌های متعدد با داعش بوده‌است و داعش کشتارهای بیرحمانه و تروریستی متکثری را علیه کُردها شکل داده است، به صورتی که دشمنی داعش با کُردها بر همگان مبرّز شده‌است.

از جانب دیگر به علل قومیتی، اقتصادی، مذهبی، سیاسی و ترغیب‌های فوق‌الذکر گسترش تفکر سلفیت و بعضاً متمایل به القاعده و داعش در بسیاری از مناطق و از جمله در بین کُردها قابل پیش‌بینی بوده و واقعیت‌ها نیز بر آن تأکید دارند و عضوگیری داعش از بین کُردها نیز به سان سایر جوامع اسلامی و غیر اسلامی صورت گرفته‌است و بدینگونه وجود افرادی کُردزبان در بین داعش چیزی شگفت‌انگیز نیست، چنان‌که بعد از شکل‌گیری داعش از همه ملل و جوامع و حتی از غربیان و سایر ادیان و ملل نیز افراد و گروههای به داعش پیوسته‌اند که مزید بر عوامل و علل فوق‌الذکر گسترش فقر اجتماعی هم در معنای فرهنگی و هم در معنای اقتصادی آن در بین اقشار زیادی از جامعه کردستان روند صعودی یافته است و هم‌چنان‌که آمد این متغیر اجتماعی-اقتصادی در گرایشات مذهبی تندروانه مؤثر واقع می‌شود.

به علاوه با توجه به متغیرهای جمعیتی، مذهبی، زبانی و ملیتی کردها در ایران واقعیتی اقلیت گونه از نظر اجتماعی یافته‌اند این امر در همجواری خودی و غیر خودی که در برخی اعمال سلیقه‌های سیاسی دیده می‌شود طرح مفهوم طرد اجتماعی را برجسته ساخته است، که از جانبی در ایجاد گرایش به داعش و جریان‌های تندرو مذهبی دخیل است و از جانب دیگر زمینه‌ها و زمزمه‌های تشدید آن بعد از حوادث تروریستی تهران، توسط عده‌ای آن در کرنا زده می‌شود.

بدینگونه:

آیا استراتژی درگیر کردن و به جنگ هم بردن دشمنان از طرف داعش شگرد جدید آنها نیست؟

آیا در پشت پرده داعش فکرها، سیاست‌ورزی‌هایی وجود ندارد که سر سازش هم با اسلام و هم با کُردها ندارد؟

آیا چنین سازماندهی جهانی، تجهیزات نظامی، هزینه‌کردها و تقویت‌کننده‌های مالی ممکن است بدون حمایت بین‌المللی و برخی کشورهای قدرتمند صورت گیرد ؟

آیا برجسته کردن اختلافات موجود بین مسلمانان از اهداف غایی ایجاد آن نیست؟

آیا کشورهای مسلمان منطقه در حال پذیرش آنها در بازی‌ها و معادلات سیاسی خویش نیستند؟

 

راه مواجهه

افراطی‌گری همیشه تهدیدی برای زندگی اجتماعی بوده‌است و تندروی مذهبی نیز در هر شکلی می‌تواند بزرگ ترین تهدید برای اسلام و همه جهانیان باشد، بر این اساس مبارزه و روشنگری در برابر شکل‌گیری و حتی نضج تربیت اجتماعی که بدین سمت و سو سامان می‌یابد ضروریی است که از لازمه‌های آن قبلاً پذیرش تفکر منتقدانه می‌باشد و سپس زمینه‌سازی تبیین و نقد مبانی فکری چنین نگرشی است که ممکن است درچهارچوب اندیشه اسلامی شکل بگیرد به این معنا که وظیفه روحانیون، اندیشمندان، اساتید و کارشناسان حوزه‌های مربوطه است که در راستای فرهنگ‌سازی روشن‌اندیشانه اقدام کنند و جوانب پلورالیستی، دموکراتیک، نقدپذیری و منطقی اسلام را تحلیل، تبیین و روشنگری نمایند.

در داخل ایران نیاز به ارزیابی جدی‌تر مسایل اقوام و مذاهب ضروری به نظر می‌رسد در این راستا لازم است خارج از هر نوع نگرش خودی و غیرخودی و هم‌چنین برخورد سلیقه‌ای، جریان‌مدار و ... با واقع‌نگری عالمانه با این مسائل تعامل نمود و چاره‌اندیشی بایسته از علل، عوامل، زمینه‌ها و چند و چون به دست داده شود تا از اعمال طریق ناصحیح و ناشایسته و یا سؤاستفاده‌های احتمالی پیشگیری گردد، بدین گونه انسجام هویت ملی ایران زمانی تقویت می‌گردد که رگه‌های هویت‌های خُرد منتسب بدان تقویت گردد و عوامل تضعیف کننده آن محدود شود و این امر نگرش جامع و غیرجانبدارانه را می‌طلبد که در عین احترام متقابل برای همه فرهنگ‌ها و ملیت‌ها از سائق‌های طرد اجتماعی اقوام و مذاهب بکاهد و بسترهای همزیستی و تقویت عناصر همگرا را ایجاد نماید.

تنها مقابله امنیتی با چنین حوادثی کارساز نخواهد بود و نیازمند این است که در کنار توجه به استحکام‌های امنیتی و سیاسی، چاره‌اندیشی در جهت کاستن از میزان فقر و محرومیت ضروری است و از آنجاکه داعش صرفاً نگرشی سیاسی- ابزاری به اسلام دارد و از ماهیت واقعی اسلام فاصله‌ها یافته‌است لازم است نسبت به روشنگری و شناخت اصولی و همه‌گیر اقدامات جدی صورت گیرد که در این راستا برخورد فرهنگی بر اساس توجه و تمرکز همزمان بر بنیان های فکری و معرفتی اسلامی در عین زمینه‌سازی سیاسی و اجتماعی ضوری است به علاوه لازم است نسبت به شکل‌گیری، تداوم و عوامل دخیل داعش آگاه‌سازی و اطلاعرسانی صورت گیرد که لازمه همه اینها بهره‌گیری از تخصص‌های انسانی-اجتماعی و توجه به توانایی‌های علوم انسانی است و جای تدبیر و عمل سیاستمداران، مدیران و برنامه‌ریزان اجتماعی است و دوری از یکجانبه‌نگری و سیاست‌زدگی را می‌طلبد.

در این زمینه جایگاه رسانه ملی و نقشی که می‌تواندایفا نماید مشخص می‌شود، از آنجا که رسانه، پیام را با هدف اقناع مخاطب مهیا می‌کند، رسانه ملی باید در برنامه‌ها و پیام‌های خویش تکثر فرهنگی، ملی و مذهبی جامعه ایران را لحاظ نموده و در عین رعایت حقوق مخاطب در راستای تقویت انسجام ملی قدم بردارد.

 

از آنجا که داعش بر هویت دینی تأکید دارد و با هویت ملی و ناسیونالیسم دارای تقابل‌ها و تفاوت‌های آشکاری است، باید گفت که هویت ملی در کشورهای متکثرالهویه، باید فراتر از هویت مذهبی نگریسته شود، و از آنجا که شاکله هویت دینی دارای تفاوت‌هایی با هویت ملی است و در ایران که از تکثر فرهنگی و ملی برخوردار است و واجد انواع ادیان و مذاهب نیز است اختلافات و تفاوت‌های مذهبی می‌تواند زمینه‌های تضعیف هویت ملی را ایجاد نماید.