نوشته‌ی سرویس دین و دعوت پایگاه‌ اصلاح

والدین در تربیت فرزندان‌شان دچار اشتباهات فاحش تربیتی می‌شوند، چه‌بسا در اثر یک اشتباه‌ لطمات جبران‌ناپذیری به‌ آنان وارد شود. نظر به‌حساسیت موضوع تربیت برخی از اشتباهات تربیتی را در این نوشتار یادآوری می‌نمائیم.
اشتباه اول:
والدین باید برای فرزندان‌شان پدر و مادر باشند نه دوست. قطعاً بایستی یک چهارچوب و حد و حدود رفتاری و اخلاقی از طرف والدین برای فرزندان تعیین شود و اصولاً این کار سبب رشد و تعالی فرزندان خواهد شد و تجربه نشان داده در خانواده‌هایی که فرزندان از آزادی مطلق برخوردارند و هیچ‌گونه محدودیتی ندارند، علاوه بر آن‌که رشد و پیشرفت بسیار کندی خواهند داشت. خیلی سریع دچار سرگشتگی و لگام گسیختگی می‌شوند و قدرت و اختیار کاملاً از دست این قبیل پدر و مادرها خارج می‌شود و به هیچ وجه نمی‌توانند از نقش دوست بودن به نقش پدر و مادری بازگردند. اصولاً والدینی که قدرت تحکّم و «نه» گفتن را به بچّه‌های‌شان ندارند، با آن‌ها دوست می‌شوند و با این‌کار می‌خواهند فرزندان‌شان از آن‌ها راضی و خشنود باشند.
البته نقطه‌ مقابل این صمیمیت افراطی و زیان‌مند، آن است که پدر و مادر خیلی رسمی، خشک و سخت‌گیرانه و اداری با فرزندان‌شان برخورد کنند. این نوع پدر و مادرها از آن وحشت دارند که اگر کنترل را از دست بدهند، دیگر نمی‌توانند هیبت و جذبه‌ی پدر و مادری را حفظ کنند.
روش درست، انتخاب حدّ وسط این دو شیوه است؛ یعنی نه آن‌چنان صمیمی باشید که کنترل از دست‌تان خارج شود و قدرت «نه» گفتن نداشته باشید و فرزندان‌تان هرچه بخواهند انجام دهند و نه آن‌قدر اداری و نظامی رفتار کنید که فرزندان‌تان از شما تنفّر داشته باشند و حتی جرأت مشورت و درددل کردن را هم نداشته باشند.
بهتر است فرزندان‌تان را دوست داشته باشید و به آن‌ها مهر بورزید و به آن‌ها یاد بدهید که آن‌ها هم با شما چنین باشند. در صورتی که مرتکب اشتباهی شدند، صمیمانه اشتباهات‌شان را تذکر دهید و اگر بر سر دوراهی ماندند یا برای هر مسأله‌‌ی دیگری از شما مشورت خواستند، بسیار حکیمانه آن‌ها را راهنمایی کنید و به هیچ عنوان نظرات خود را به آن‌ها تحمیل نکنید و از به‌کارگیری راه‌های خشونت‌آمیز به شدّت پرهیز نمایید.
چه باید کرد؟
1. هرگز نباید با فرزندان‌تان آن‌قدر دوست شوید که با آن‌ها علیه زوج خود توطئه کنید.
متأسفانه در برخی از خانواده‌ها، به دلیل ضعف مدیریتی حاکم بر خانواده، یا عدم آگاهی در زمینه‌ی مسایل تربیتی، مسایل و مشکلات خانوادگی خود را به جای آن‌که با دوستان آگاه و صاحب‌نظر در میان بگذارند، با فرزندان‌شان مطرح می‌کنند. گاه والدین تا جایی پیش می‌روند که نزد فرزندان از زوج خود غیبت می‌کنند و ابراز می‌کنند که از ازدواج با همسرشان پشیمان‌اند و اگر به خاطر آن‌ها نبود، از هم جدا می‌شدند.
هیچ شکی نباید به خود راه دهید که گفتن این قبیل جملات به فرزندان، آن‌ها را گستاخ بار می‌آورد و شأن و مقام والدین را نزد آن‌ها پایین می‌آورد. فرزندی که والدین خود را شکست‌خورده می‌بیند و می‌داند که هیچ‌گونه احترامی نسبت به یک‌دیگر قایل نیستند، هرگز به پدر و مادر خود احترام نمی‌گذارد و با آن‌ها ـ‌ مخصوصاً در زمینه‌ ازدواج‌ـ مشورت نمی‌کند و خلاصه آن‌که آن‌ها را اصلاً به حساب نمی‌آورد. لذا باید جداً از این کار حذر کرد.
2. باید تلاش کرد که با حفظ شأن و حرمت پدر و مادر بودن، با آن‌ها چنان صمیمی بود که هنگام بروز مشکلات یا تصمیم‌گیری برای امور مهم، به شما مراجعه کنند.
3. نباید با فرزندان خود آن‌قدر دوست شوید که آن‌ها را شریک غم و غصه‌های خود کنید، زیرا آن‌ها اغلب نمی‌خواهند سنگینی این مشکلات را به دوش بکشند.

اشتباه دوم: دادن آزادی مطلق به بچه‌ها:
با توجه به این‌که فرزندان‌تان شناختی واقعی و کافی از دنیا و افراد پیرامون خود ندارند و همیشه احتمال آن می‌رود که با خطراتی بسیار جدّی روبه‌رو شوند، لذا هرگز نباید به آن‌ها آزادی مطلق داد. اگر برای آن‌ها «حصار» و چهارچوب مشخّصی تعیین نکنید، درست مانند آن است که آن‌ها را در یک اقیانوس بیکران، با یک قایق بدون پارو رها کرده‌اید.
برای آن‌که بچه‌ها به این «حصار» عادت کنند، می‌توان به دو روش عمل کرد:
روش اوّل: به کودکان خود بیاموزید که چگونه پاسبان خود باشند. معمولاً این طریق از تمام «بُکن» یا «نکن»هایی که از آغاز تولد به کودک توصیه می‌شود، به وجود می‌آید. این توصیه‌ها که به مرور در مغز و ضمیر ناخودآگاه کودک جای‌گزین می‌شوند، به مرور «خود کنترلی» را به وجود می‌آورند. به این ترتیب که هرگاه کودک کار ناشایستی انجام می‌دهد و شما او را از این کار ناشایستش برحذر می‌دارید، این برحذر داشتن‌ها در او درونی می‌شوند و هرگاه در موقعیتی آن‌چنانی قرار گرفت، صدایی از درون او را از این‌کار برحذر می‌کند.
روش دوّم: در این روش پدر و مادر باید به طور مداوم در این رابطه با یک‌دیگر صحبت کنند. یعنی لازم نیست که به طور مستقیم آن موارد را به فرزند خود تذکر دهند، بلکه والدین خود دو به دو راجع به آن‌ها صحبت کنند و کودک این مباحثه‌ها را بشنود، بدون آن‌که احساس کند مخاطب این بحث‌ها اوست. اگر والدین بخواهند این مطالب به خوبی در ذهن کودک جا بیفتد، حتماً بایستی این موارد را در زندگی خود عملی نمایند تا کودک بفهمد که والدین او به این موارد چه‌قدر بها می‌دهند. مثلاً: وقتی مادری به شوهرش می‌گوید: من می‌روم کمد لباسم را مرتب کنم چون آدم فهمیده هرگز نباید نامرتب و نامنظم باشد، کودک اتوماتیک‌وار این مطلب را یاد می‌گیرد.
به یاد داشته باشیم که این «حصار»‌ها، محدودیت‌ها و باید و نبایدها برای هر کودکی ضروری‌اند. افرادی وجود دارند که مرتکب بزرگ‌ترین جنایت‌ها می‌شوند، امّا اصلاً آن را زشت نمی‌دانند و حتی لحظه‌ای نمی‌اندیشند که این‌کار درست است یا خیر؟ زیرا بایدها و نبایدهایی در کار نبوده تا در وجود آن‌ها درونی شود.