اشتباه سوم:
یکی دیگر از اشتباهات والدین، آن است که والدین انتظار داشته باشند که فرزندانشان همان چیزی بشوند که آنها میخواهند یا در دورهی جوانی خود آرزو داشتهاند به آن برسند. به تعبیری دیگر، والدین میخواهند فرزندانشان کُپی آنها باشند. با توجه به تحقیقاتی که در کشورهای مختلف انجام گرفته، اغلب فرزندان نمیخواهند شغل والدین خود را دنبال کنند. برای مثال: در سال 1998 از دانشآموزان سال آخر دبیرستانهای آمریکا تحقیقی صورت گرفت و از دانشآموزان سؤال شد که آیا میخواهند شغل پدر و مادر خود را در آینده انتخاب کنند، یا خیر؟ حدود 62% از آنها جوابشان منفی بود. در کشورهای دیگری نیز چنین تحقیقاتی انجام گرفته که نتیجهای مشابه به دست آمده است. نتایج این تحقیقات نشان میدهند که انسانها معمولاً به شغل، مذهب و یا افراد و گروههایی تمایل پیدا میکنند که با ساختار روحی، استعداد و تواناییهای آنان هماهنگی داشته باشد. اگر شخصی برخلاف آن عمل کند، به خود و دیگران دروغ گفته و نتیجهی این دروغ چیزی جز شکست نخواهد بود. ممکن است برخی از والدین اصرار نداشته باشند که فرزندشان کُپی آنها باشد، اما با هر تصمیمی که فرزندشان برای زندگی خود میگیرد، مخالفت میکنند. مثلاً اگر فرزند آنها میخواهد در دبیرستان یا دانشگاه، رشتهی هُنر را انتخاب کند، والدین به خاطر اینکه نقّاشها اغلب زندگی فقیرانهای داشتهاند، با این تصمیم او مخالفت میکنند و... بالأخره این قبیل والدین، با هر گونه تصمیمگیری فرزندشان به بهانهای مخالفت میکنند و به این ترتیب خود و فرزندانشان را دچار مشکل میکنند و...
چه باید کرد؟
کودکان شما حاصل تلاش همهی عمر شما هستند، لذا موفقیت آنان موفقیت زندگی شماست و شکست آنها، شکست زندگی شما. به همین سبب بایستی بسیار حکیمانه و خردمندانه با این قضیه برخورد کرد.
هر پدر و مادری که به موفقیت خود و فرزندانشان علاقهمند هستند، باید به فرزندانشان، ایدهها، افکار، سلیقهها و خواستههای آنان احترام بگذارند. هیچ پدر و مادری نباید ایدهها و نظرات خود را به فرزندانش تحمیل کند. پدر و مادر نقش مشاور بچههایشان را دارند، پس هرگاه فرزندانشان بر سر دو راهی ماندند، یا در صدد برآمدند برای آیندهی خود تصمیم مهمّی بگیرند، بگذارید تنها به اینکار اقدام کنند. امّا اگر چنانچه تصمیم آنها به نظرتان اشتباه آمد، با آنها صحبت کنید و دلایل تصمیمگیریهایشان را بپرسید. از آنها بخواهید که ملاک و معیارهایی را که در این تصمیم مدّنظر داشتهاند، به شما بگویند. خلاصه یک مباحثهی گرم و صمیمی به وجود بیاورید و آنان را ـ بدون آنکه توی ذوقشان بزنید ـ متوجّه اشتباهاتشان کنید و آنچه لازم میدانید، بسیار دلسوزانه و منطقی به آنها بگویید و از آنها بخواهید بیشتر راجع به این تصمیم و نظرات شما بیندیشند. آنگاه حتی اگر برخلاف نظر شما عمل کردند، ناراحت نشوید، زیرا شما به وظیفهی پدر یا مادری خود عمل کردهاید. اگر شما درست گفته باشید، آینده، فرزندان شما را متوجه اشتباهاتشان خواهد کرد و آنان به ارزش شما بیشتر پی خواهند برد و آنان را وامیدارد تا در تصمیمات آتی بیشتر به نظرات شما بها بدهند و چه بسا بدون مشورت شما هرگز تصمیمی نگیرند. به امید آنکه در تربیت فرزندانتان موفق باشید تا جامعهای سالم و ایدهآل داشته باشیم.*
نویسندهی گمنامی در مورد رفتار با کودکان چنین نوشته است:
• اگر کودکی با انتقاد زندگیکند، میآموزد که محکوم کند.
• اگر کودکی با احساس امنیت زندگی کند، میآموزد که به خویشتن امیدوار باشد.
• اگرکودکی با خشونت زندگی کند، میآموزد که ستیزه جوباشد.
• اگر کودکی باپذیرش زندگی کند، میآموزد که دیگران را دوست بدارد.
• اگر کودکی با بینش و شناخت زندگی کند، میآموزد که هدف داشته باشد.
• اگرکودکی با ترس زندگی کند،میآموزدکه بهراسد.
• اگر کودکی با احساس ترحم زندگی کند،میآموزد که احساس بدبختی کند.
• اگر کودکی با تأیید زندگی کند، میآموزد که خویشتن را دوست بدارد.
• اگر کودکی با حسادت زندگی کند، میآموزد که احساس گناه داشته باشد.
• اگر کودکی با دوستی و مهربانی زندگیکند، میآموزد که دنیا را زیبا ببیند.
پس اگر خوب دقت کنید،نقاط ضعف خود را در فرزندانتان مشاهده خواهید کرد.
نظرات