نویسنده‌: جلال معروفیان

ما برای تحقّق رویکردهای چهارگانه‌ی: «معنویت»، «عدالت»، «صلح» و «همبستگی»، از چهار راه‌کارِ:
1.تربیت
2.اصلاح
3.گفتگو
4.مشارکت، بهره می‌جوییم؛ که در این بخش به شرح و توضیح هر کدام خواهیم پرداخت:
1. تربیت
از دیدگاه ما، اساس هر گونه تغییر و دگرگونی، تغییر در درون انسان‌هاست چنان‌که پروردگار متعال در قرآن کریم فرموده است: «ان الله لا یغیر ما بقومٍ حتی یغیروا ما بأنفسهم»[1] و «ذلک بِأَنّ الله لم یک مغیرا نعمةً انعمها علی قومٍ حتی یغیروا ما بِأنفسهم»[2] و تغییر و دگرگونی انسان هم ممکن نخواهد بود، مگر با تربیت و تربیت نیز میسور نخواهد شد مگر بر اساس عقیده و تثبیت آن در دل و درون؛ عقیده‌ای که از ایمان به خدا با تمامی صفات و نام‌های نیکوی‌اش شروع و به ایمان و باور به زندگی در جهانی دیگر با همه‌ی لذت‌ها و عذابش، منتهی می‌گردد. عقیده‌ای که در «عبودیت و الوهیت» و ارتباطی که بین آن‌ها وجود دارد، تجلی پیدا می‌کند. پدیده‌ای که پیامبر اسلام(ص) اولین گام دعوتش را با آن شروع نمود و خداوند هم در قرآن مکّی، سیزده سال به آن توصیه و جهت استقرار و جای‌گزین کردنش، بحث کرد؛ زیرا قبل از جای‌گزین شدن چنین عقیده‌ای، تمامی موازین اخلاقی به صورت دستوراتی بدون ضمانت اجرایی درمی‌آیند و هر گونه ادعایی برای برپایی عدالت اجتماعی، یا وحدت و همبستگی انسان‌ها، چیزی جز شعارهای سیاسی (با تاریخ مصرف محدود و مشخص) نخواهد بود که هیچ احساس و شعوری آن را پشتیبانی نخواهد کرد. ولی هنگامی که مردم خدای خود را شناختند و تنها او را پرستش کردند و دوست داشتند، و هنگامی که مقصد اصلی و جایگاه ابدی خود یعنی زندگی در جهان دیگر را یافتند و همّ و غمّ خویش را مصروف رستگاری و سعادت در آن دنیا نمودند، و هنگامی که از بندگی و عبودیت شهواتِ پست حیوانی و سلطه و قدرتِ هم‌نوعان خود رها گشتند، آن‌گاه زمین از لوث وجود طاغوت‌ها پاک خواهد شد و نابرابری‌ها و ناروائی‌های اجتماعی از بین خواهد رفت، نفس و اخلاق، اصلاح می‌گردند و دل و درون تزکیه پیدا می‌کنند و همه‌ی مردم، با وجود اختلافات و پراکندگی‌های ظاهری، به‌عنوان انسان و بندگان خدا، زیر چتری به بزرگی آسمان و بر روی فرشی به پهنای زمین، دور هم خواهند آمد[3].
منظور ما از تربیت، عبارت است از اصلاح و بازسازی شخصیت افراد جامعه، بر مبنای قرآن، سیره و سنت نبوی، به گونه‌ای همه جانبه، متوازن و مثبت که میوه‌ی آن نیز «انسان صالح» است؛ انسانی که دارای اندیشه‌ای روشن و مترقی، تلاش‌گر و مجاهد، با روحی بلند و همتّی عالی، مسئولیت‌پذیر و نوع‌دوست است. زمین و آسمان، ماده و معنا، عقل و احساس و دین و دنیا را به هم پیوند می‌زند[4].
تربیتی که ما به آن باور داریم و آن را اساس و پایه‌ی همه‌ی فعالیت‌های خویش قرار می‌دهیم، تربیتی همه‌جانبه، متعادل و مثبت است؛ یعنی شامل تربیت و بازسازی جوانب و ابعاد عاطفی و روانی، ذهنی و عقلانی و جسمی-مادی فرد خواهد بود.
تربیتی که ما به آن باور داریم، در خلأء و در کُنج صومعه‌ها و خانقاه‌ها و یا در داخل تکیه‌ها و زوایا صورت نخواهد گرفت و محدود هم نخواهد ماند؛ همان‌گونه که ماده‌ای درسی در کلاس‌های درسی و موضوعی در همایش‌ها و کنفرانس‌ها و یا سرمقاله‌ی روزنامه‌ها و نشریات تخصصی نیز نخواهد بود. این تربیت در متن و بطن اجتماع، همراه با فعالیت و مشارکت و نقد و گفتگو است و بیش‌تر از آن‌که به وسیله‌ی تلقین و خطابه باشد، به وسیله‌ی عمل و ناشی از آموزش، پژوهش و تعلیم است؛ پیش از آن‌که مستقیم و رسمی باشد، غیرمستقیم و غیر رسمی است.
این تربیت، متعادل و متوازن است؛ زیرا به همان میزان که به پرورشِ عواطف و احساس اهمیت می‌دهد و اخلاق و معنویت را در کالبد «فرد» می‌دمد، به همان نسبت نیز، اندیشه و تفکر، و استدلال و تعقل او را مورد خطاب قرار می‌دهد و به تربیت آن‌ها می‌پردازد. به بهانه‌ی توجه به درون و تزکیه‌ی نفس، فرد را از نگاه به بیرون و اهتمام به مسایل و مشکلات جامعه باز نمی‌دارد.
ما به تربیت مثبتِ «فرد» اهتمام می ورزیم؛ به گونه‌ای که بیش از آن که در فکر تخریب باشد، به فکر سازندگی و بنا نهادن باشد. همان گونه که به دنبال حقوق خود است، از تکالیف و وظایفش هم بپرسد. به همان نسبت که دیگران را نقد می‌کند، به نقد و ارزیابی عملکردهای خویش هم بپردازد. با کم‌ترین امکانات و در بسته‌ترین فضاها بتواند نقش خود را ایفا کند و منتظر نمانَد که دیگر مشکلی بر جای نمانده باشد؛ زیرا آن زمان، او هم، محلی از اِعراب نخواهد داشت!! به بهانه‌ی توطئه‌ی دشمن و دسیسه‌های او، ناتوانی‌ها و ندانم‌کاری‌هایش را توجیه نکند. با هزار اما و اگر، و حیله‌‌های شرعی و مصلحت‌های سیاسی، سرنوشتِ خود و جامعه‌اش را به دست تقدیر و یا دیگران نسپارد و خود را از صحنه کنار نکشد.
از نظر ما، تربیت، پروژه‌ای نیست که در محدوده‌ی زمانی مشخصی شروع و پایان یابد، بلکه پروسه‌ای است که از ولادت تا هنگام مرگ، جریان دارد و نتیجه‌ی آن ساختن شخصیت انسان به گونه‌ای است که صداقت در گفتار، عدالت در رفتار، شهامت در دفاع از حقوق انسان، حمایت از مظلومان و درماندگان و عاملِ انتشارِ خیر و نیکی در میان مردم باشد.
ما به تربیتی واقع‌بینانه و واقع‌گرا باور داریم. تربیتی که مبتنی بر توانایی‌ها و نیازهای انسان است. این تربیت متوجه انسانی است که مُلْهَم از خیر و شر است. او را همانند فرشتگان و ملایک نمی‌پنداریم که هیچ خطایی از او سر نزند بلکه می‌خواهیم انسان طوری تربیت یابد که در خطا نماند و بار دیگر به پا خیزد و توبه کند. این تربیت برای انسانی است که نیازهایی دارد و باید برآورده گردند و به بهانه‌های واهی از کنار آن‌ها گذر نباید کرد.
ما قبل از این که در فکر تغییر و یا اصلاح جامعه باشیم، به تربیت (و آموزش) فرد می‌اندیشیم؛ زیرا جامعه از همین افراد تشکیل می‌گردد و برآیند رفتارهای متقابل و نحوه‌ ارتباط آنان با یک‌دیگر است.
گاهی اوقات تغییر و اصلاح جامعه آن‌چنان مشکل می‌نماید که ضرورت انتخاب و «تربیت‌وآموزشِ فردی» صدچندان می‌شود و غیر قابل اجتناب می‌نماید. اسوه‌ی اصلاح و نمونه‌ی بسیار موفق در رسالت خویش پیامبر اسلام(ص) قبل از این‌که با جامعه‌ای سخت و رسوب‌گرفته بر پایه‌های افکار جاهلی درگیر شود و آن را بیش از پیش در برابر هر گونه تغییر و دگرگونی مقاوم‌تر سازد، به سراغ افرادی رفت که آمادگی کافی و درک و شعور لازم را برای ایجاد اصلاح خود و اجتماع خویش داشتند. آنان را به منزله‌ی ستون‌هایی بسیار محکم و استوار، تربیت نمود و سپس بار سنگین دعوت و اصلاح را بر دوششان گذاشت.
هر فردی که با این دعوت همراه می‌شود، لازم است قبلاُ یک دوره «آموزش و تربیت» را طی کرده باشد و الگوهای عملی و زنده از یک انسان مسلمان را عیناً دیده باشد؛ تا بداند که مسلمان بودن و وظیفه‌ی دعوت و اصلاح را بر عهده‌ داشتن چه ویژگی‌ها و صفاتی را می‌طلبد و چه هزینه‌هایی را باید بپردازد. ما نمی‌خواهیم افراد از طریق شعارها و فضای احساسی خاصی که پاره‌ای اوقات به وجود می‌آید تحت تأثیر قرار بگیرند و فقط در زمان‌های خاصی هم‌چون انتخابات از ما حمایت کنند، اگر چه قدم هر کسی را که در کار خیر و اصلاح جامعه به سوی ما بردارد گرامی می‌داریم ولی اصل را بر این گذاشته‌ایم که این دین و این دعوت متعلق به همه‌ی آن‌هایی است که آن را پذیرفته‌اند و باید آموزش و تربیت لازم را ببینند و در صورت اشتیاق و توانایی این امانت الهی را بر دوش خود اندازند و صاحب آن گردند.
در حالی که امید ما برای تغییر و اصلاح جامعه تنها به شرایط حساس و حادّ جامعه که بسیار پرالتهاب و آکنده از شور و شعف و گاهی پر از نفرت و کینه است نمی‌باشد و حاضر به موج‌سواری و بهره‌برداری از فرصت‌های اضطراری نیستیم و به این دلخوش نیستیم که افراد جامعه‌ی ما، تنها بتوانند بگویند «نمی‌خواهیم» و «به وضع موجود راضی نیستیم» و «مرگ بر...» بلکه می‌خواهیم افراد ما به جایی برسندکه «بدانند چه می‌خواهند» و پس از نفی «وضع موجود» توان ارائه و اثبات «وضع مطلوب» را هم داشته باشند؛ زیرا در اندیشه‌ی اسلامی و بینش قرآنی، بعد از «لااله»( نفی تمامی معبودها)، «اِلّا‌الله»(اثبات معبود بودن الله) می‌آید، اما با وجود همه‌ی این‌ها، از حضور در جمع و مشارکت جمعی افراد خود غافل نمی‌مانیم و در اندیشه‌ی اطلاع از افکار عمومی و اوضاع کلی جامعه هم هستیم و از راه‌کارها و ابزارهای مناسب و قانونی برای ابراز نظر و عرضه‌ی آزاد و اندیشه‌های خود و حتی تغییر افکار عمومی نیز بهره می‌گیریم.




ارجاعات و منابع:
----------------------------
[1] - رعد/13
[2] - انفال/53
[3] - فی‌ ظلال القرآن، مقدمه‌ سوره‌ی انعام
[4] - محمد قطب، روش تربیتی اسلام