در سورهی حجرات، از شش خصلت و رذیلهی اخلاقی که دارای سویهی اجتماعی هستند نهی شده است. اگر مؤمنان بتوانند از این شش صفت اخلاقی جاهلی خودداری کنند، چنین به نظر میرسد از جهت اجتماعی به نوعی بهداشت روانی میرسند. این شش صفت عبارتنداز: مسخرهکردن دیگری، عیبجویی و دادن لقب زشت و ناپسند به دیگری، داشتن سوءظن و بدگمانی و تجسّس در زندگی دیگران و غیبت و بدگویی از دیگری.
این شش صفت مذموم شالودهی زندگی اجتماعی را بهم میریزند. اساس مسخره کردن دیگری نوعی تحقیر و کوچکشمردن کسی است که اثری از نعمت ـ خواه معنوی خواه مادی ـ در او دیده میشود. ریشهی این ویژگی حسد و بالمآل رقابت و چشمو همچشمی و مقایسهی خود با دیگری است. کسی که حسد میورزد چشم دیدن نعمتی را که به دیگری دادهشده است، ندارد و آرزوی زوال این نعمت را دارد و آرزو میکند که این نعمت از دیگری گرفته شود و به او داده شود یا دستکم آن نعمت از آن فرد گرفته شود بهگونهای که هیچگاه این فرد به او نرسد و همواره او فرادست و دیگری فرودست باشد. لذا مسخره کردن دیگری ناشی از حسد است که آنهم در واقع عدم رضایت به قدر و قضای الهی و تقسیم معیشت و میزان برخورداریها در میان انسانها و به رسمیت نشناختن تنوع در جامعهی انسانی است.
رذیلهی دوم که نشٲتگرفته از همان حسد است، عیبجویی و شکستن طرف مقابل با زبان است. «همز» و «لمز» جزو شنیعترین صفات شیطانیاند که وعدهی ویل و عذاب جهنّم به دارندهی آنها داده شده است. ریشهی این صفت هم بنا به قرآن، به دنیادوستی و جمعآوری مال و شمارش مستمر آن برمیگردد و صاحب این خوی، فریب خورده چنین میپندارد که داشتهها سبب خلود و جاودانگیاش میشوند. لذا این فرد در حیطهی نظر دایماً در حال مقایسهی خود با دیگری و از جهت عملی هم مرتّب با دیگران درحال رقابت است و همه را بهجای اینکه رفیق ببیند، رقیب و حریف در میدان تکاثر و افزونطلبی در کسب قدرت، ثروت، حیثیت و جایگاه اجتماعی، شهرت، محبوبیت و... میبیند.
صفت سوم؛ دادن القاب زشت و زننده به دیگری است. این القاب حد و حصری ندارند؛ افزون بر واژهها و مفاهیم دینی و الهیاتی، امروزه که فلسفه و علوم تجربی انسانی مانند روانشناسی و علوم سیاسی و... مفاهیم و اصطلاحات فراوانی را تولید کرده که از طریق آنها به تبیین، توصیف، توجیه، تعلیل و تحلیل پدیدهها پرداخته میشود، از این برساختههای انسانی برای اسکات و افحام خصم یا فرد مقابل فراوان استفاده میشود. ای بسا دیده شده که افراد برای درهم شکستن دیگری با لحنی حقبهجانب از این مغلطه در جهت تحقیر دیگری استفاده میکنند و از این واژهها بسان لقبی ناپسند برای درهم کوبیدن مخاطب استفاده میشود.
چهارمین ویژگی بدگمانی است. بدگمانی و داشتن سوء ظن نسبت به دیگری حالتی روانی است که اگر در درون کسی لانه کرد، جهنّمی را برای آن فرد به وجود میآورد. این حالت مانند خوره به جان آدمی میافتد بهگونهای که همیشه نیمهی خالی لیوان را میبیند و به زمین و زمان، مشکوک است و از ظنّ خود یارِ همه چیز میشود. فرد پیشگفته تمام ناکامیها، کامیابیها، تعلقات فردی، خوشایندها، ناخوشایندها، انتظارات، حبّ و بغضها و تجارب و معارف را درخدمت تفسیر بداندیشانه و در راستای منفیاندیشی به کار میگیرد. فرد دارای چنین حالتی، مدام با زبان کوچک مشغول بدگویی و سیاهدیدن دیگری است و بسیار شایق است تا فرضیهی نامنقّح و آزمونناشدهاش که عمدتاً منفی است در عالم واقع درست از آب دربیاید. این ویژگی ریشه در درونیات، باورها و عواطف و احساسات و هیجانات فردی دارد و به نوعی انعکاس چیزی است که هماکنون در اندرون فرد است و یا میترسد در آینده بدان دچار آید. قرآن میفرماید که بعضی از ظنّها گناهاند، شاید چیزی درحد ده درصد، ولی بهخاطر این درصد، باید بسیار محتاط بود و از بداندیشی و غیبت درونی بسیار حذر کرد. پیامد زنجیرهوار این رذیله، خصلت پنجمی است که تجسّس نام دارد.
وقتی که حالت ناخوشایند بداندیشی و شکاکیت مفرط در کسی بروز یابد، فرد به دنبال شواهد، قرائن و ادلّهای است تا فرضیهی خویش را دربارهی دیگری به کرسی اثبات نشاند. در این حالت، سرک کشیدن به زندگی و حریم خصوصی و پشتپردهها و... دیگری شروع میشود و فرد به تجسّس و کسب اطلاعات بیشتر با فضولی و جاسوسی میپردازد. در این حالت، فرد متجسّس با ذرّهبینهای بسیار قویّ، درصدد اثبات فرضیهی خویش است. حاصل این تجسّس و مراقبت بدبینانه، از دو حال خارج نیست: یا اطلاعات ناشی از تجسّس نادرست است و یا شوربختانه درست است. در اینجاست که فرد بداندیش متجسّس در سپهر خصوصی دیگران، بیکار ننشسته و رذیلهی دیگری پا به میدان میگذارد که همان غیبت و بدگویی از فرد غایب و ترور شخصیت اوست.
غیبت و بدگویی پاشنهآشیل زندگی بسیاری از افراد باورمند و پیامد منطقی و روانی صفات پیشگفته است. انتقال طلاعات جمعآوریشده، به فرض صحّت، به دیگران به قصد به اثبات رساندن ظنِّ عمدتاً سوء خویش و به منظور ریختن آبرو و حیثیت دیگری را که ناشی از اوج عجز و ناتوانی است، غیبت گویند. در تعریف غیبت وارد شده که یاد کردن از دیگری حتّی با صفات مثبت نیز در جاییکه دیگری حضور ندارد و اگر بشنود یا مطلع شود، سبب ناراحتیاش را فراهم میآورد، غیبت است. اگر صفات نسبتداده شده، در دیگری وجود نداشته باشند، بهتان نامیده شده است.
حال که صفات ششگانه بهصورتی مختصر بیان شدند، چه نیکوست متفطّن این نكته شویم كه ملاك برتری انسانی بر انسانهای دیگر، داشتهها، نسب و اصالت خانوادگی، قومی و قبیلهای و داشتن هوشبهر بیشتر و زیبایی ظاهری و درکل مواردی نیست که جزو افعال ارادی و کسب انسان نیستند، بلکه ملاک کرامت نزد خدا، داشتن شرم و تقوای الهی بیشتر است. در داشتن فضیلتها و یافتههای انسانی نیز رایگانبخشی هستی و فضل خداوند درکار است و کسبیات و دستاوردهای انسانی حاصل رحمت خالق و زحمت خلقاند و نباید بدانها فریفته شد که وجود نعمتها مطلقاً نشانهی برتری نیست بلکه سبب ایجاد مسئولیت بیشتر است و نوعی ابتلا بهشمار میرود که برونرفت از آن بسیار دشوار است و باید با شفقتورزی و تواضع بیشتر نسبت به کسانی که از این نعمتها کمتر برخوردارند، رفتار کرد. «وقلیل من عبادی الشّکور.»
گفتنی است مرحوم سید قطب در «فی ظلال القرآن» تحلیل زیبایی از این دو آیه، به دست داده است. بهعنوان فصلالخطاب، گوش جان میسپاریم به آیات محکم قرآن که چه نیکو فرمود:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسَىٰ أَن يَكُونُوا خَيْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسَىٰ أَن يَكُنَّ خَيْرًا مِّنْهُنَّ ۖ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ ۖ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ ۚ وَمَن لَّمْ يَتُبْ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿١١﴾يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا ۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ ۚ وَاتَّقُوا اللَّـهَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ ﴿١٢﴾ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاكُمْ ۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» ﴿١٣﴾ سوره حجرات
ای کسانی که ایمان آوردهاید! نباید گروهی از مردان شما گروه دیگری را استهزاء کنند، شاید آنان بهتر از اینان باشند، و نباید زنانی زنان دیگری را استهزاء کنند، زیرا چهبسا آنان از اینان خوبتر باشند، و همدیگر را طعنه نزنید و مورد عیبجوئی قرار ندهید، و یکدیگر را با القاب زشت و ناپسند مخوانید و منامید. (برای مسلمان) چه بد است، بعد از ایمان آوردن، سخنان ناگوار و گناهآلود (دالّ بر تمسخر، و طعنه زدن و عیبجوئی کردن، و به القاب بد خواندن) گفتن و بر زبان راندن! کسانی که (از چنین اعمالی و اقوالی) دست برندارند و توبه نکنند، ایشان ستمگرند (و با سخنان نیشدار، و با خردهگیریها، و ملقّب گرداندن مردم به القاب زشت و توهینآمیز، به دیگران ظلم میکنند). (۱۱) ای کسانی که ایمان آوردهاید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، که برخی از گمانها گناه است، و جاسوسی و پردهدری نکنید، و یکی از دیگری غیبت ننماید؛ آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مردهی خود را بخورد؟ به یقین همهی شما از مردهخواری بدتان میآید (و از آن بیزارید، غیبت نیز چنین است و از آن بپرهیزید و) از خدا پروا کنید، بیگمان خداوند بس توبهپذیر و مهربان است. (۱۲) ای مردمان! ما شما را از مرد و زنی (به نام آدم و حوّاء) آفریدهایم، و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نمودهایم تا همدیگر را بشناسید (و هر کسی با تفاوت و ویژگی خاص درونی و بیرونی از دیگری مشخّص شود، و در پیکرهی جامعه انسانی نقشی جداگانه داشته باشد). بیگمان گرامیترین شما در نزد خدا متّقیترین شما است. خداوند مسلّماً آگاه و باخبر (از پندار و کردار و گفتار شما، و از حال همهکس و همه چیز) است.
نظرات